به گزارش خبرنگار مهر، جانی روداری نویسنده کودکان و نوجوانان، اهل ایتالیاست و ۲۳ اکتبر ۱۹۲۰ متولد شده است. او طی ۶۰ سال زندگی، آثار زیادی را در قالب شعر و داستان برای بچه ها خلق کرده است که در زمان حیاتش به زبان های مختلف دنیا ترجمه شدند. این نویسنده در سال ۱۹۷۰ جایزه هانس کریستین اندرسن را از آن خود کرد.
روداری معلم مدارس ابتدایی بود و آثارش مبتنی بر مطالعات و تحقیقات جامع اش درباره مسائل آموزشی و پرورشی کودک و نوجوان بود. او به وجود بالقوه خلاقیت به عنوان پدیده ای طبیعی در کودکان معتقد بود و تخیل را نیز عامل بروز و شکوفایی این خلاقیت می دانست. به همین دلیل در آثارش به ایجاد فضایی اختصاصی برای به جریان اندختن تخیل در ذهن کودکان و نوجوانان می پرداخت. روداری معتقد بود که تخیلات کودکان را نباید، تصوراتی غیرعملی تلقی کرد، بلکه باید آن ها را طرح های بالقوه زندگی آینده بشر دانست که در زمان خاص خود به فعل در خواهند آمد.
این نویسنده در کتاب «کشور دروغگوها» با ایمان به پیروزی راستی و حقیقت بر دروغ، قهرمان نوجوان داستانش را در سرزمین خیالی به جنگ با دروغ می فرستد که به عقیده او، خطرناک ترین دشمن بشر و عامل بی هویتی و جداشدن هرکس و هرچیز از اصل و واقعیت خویش است. روداری درباره این کتابش گفته است: مدت ها بود که می خواستم داستانی درباره راستی و حقیقت بنویسم و حالا، خدا را شکر، آن را بدون هیچ گونه زحمتی نوشتم. چنین قصه هایی کمک می کنند تا دروغ در میان انسان ها کم تر شود.
کتاب «کشور دروغگوها» ۲۱ فصل دارد که عناوین شان به ترتیب عبارت است از:
جلسومینو گل میزند و داستان ما شروع میشود، جلسومینو با صدایش گلابی ها را از روی درخت...، آشنایی با سوپینو، چگونه کشور دروغگوها تاسیس شد، سوپینو را راز پادشاه جاکومونه اول باخبر می شود، سخنرانی مضحک پادشاه جاکومونه و...، سوپینو به گربه ها میومیو کردن یاد می دهد، بانانیتوی نقاش به جای قلم مو چاقو به دست ...، آواز خواندن جلسومینو در زیرزمین و بعد از آن...، جلسومینو کنسرت می دهد، تابلوهای نقاش بانانیتو نه فقط زیبا، بلکه واقعی...، سوپینو در روزنامه خبرهای بدی می خواند، راستگویی در کشور دروغگوها یک بیماریِ...، سرگذشت بنونوتو که لحظه ای نباید بنشیند، بانانیتوی نقاش به زندان می افتد و در آن جا...، بانانیتو وزیر می شود و به دردسر می افتد، سوپینو دوباره به صورت نقاشی در می آید، وداع با بنونوتو که لحظه ای نباید بنشیند، جلسومینو با تمام قدرت آواز می خواند و همه...، جلسومینو با خواندن آواز پادشاه جاکومونه را...، جلسومینو برای آن که کسی را نرنجاند...
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
سوپینو حرف بانانیتو را قطع کرد و به شتر توضیح داد که منظور باناتینو از صحرا پارک است، ولی از این جا تا صحرای واقعی دو سه هزار کیلومتر راه است و باید خیلی مواظب باشد که به دست پلیس نیفتد که یکراست سر از باغ وحش در می آورد.
شتر قبل از رفتن به تصویرش در آینه نگاه کرد و راضی و خوشحال به سرعت به خیابان رفت. نگهبان شب که نزدیک بود از دیدن شتر شاخ دربیاورد، محکم خودش را نیشگون گرفت تا مطمئن شود شتر را در خواب دیده یا در بیداری. با خودش گفت:
«دیگر واقعا پیر شدهام! نه فقط سر نگهبانی خوابم می برد، بلکه خواب صحراهای آفریقا را هم میبینم. باید خیلی مراقب باشم وگرنه اخراجم می کنند.»
حالا دیگر هیچ چیز حتی مجازات اعدام هم نمی توانست جلو بانانیتوی نقاش را بگیرد. او همین طور که از یک تابلو به تابلوی دیگر می رفت، با غرور و خوشحالی گفت:
«به این می گویند یک جراحی حسابی! من در مدت ده دقیقه بیش تر از کار ده روز همه جراحهای یک بیمارستان جراحی کردم.»
تابلوها یکی پس از دیگری واقعی و در نتیجه زیباتر می شدند. گوسفندها و بزها یکی یکی جان می گرفتند و از توی تابلوها بیرون می پریدند و به طرفی می رفتند. فقط یک تابلو بود که بانانیتو تکه تکه اش کرد: تابلوی آن درباری که خواسته بود او را با سه دماغ بکشد، چون می ترسید اگر دماغ های اضافی را پاک کند، آن وقت آن مرد درباری از تابلو بیرون بیاید و به علت سرپیچی از دستورش حسابی گوشمالی اش بدهد.
این کتاب با ۱۹۸ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۸ هزار و ۵۰۰ تومان منتشر شده است.