یکی از آموزه‌های تعلیمی خداوند در گفته‌های اصلاحگران و فرستادگان خود، بیان سنت‌گذاری حسنه در میان مردمان بود تا ضمن تصحیح فرهنگ‌ها و آداب و رسوم جاری به ماندگاری آموزه‌ها و ارزش‌های تربیتی بیانجامد.

به گزارش خبرنگار مهر، در بخش قبلی این یادداشت تأکید شد تربیت دینی بر پایه‌ حکمت (‌زمان شناسی، آسیب شناسی، دشمن شناسی، میزان تأثیر، شناخت اولویت‌ها، تفاوت‌ها، دست آویزهای مؤثر، باورها، سنت‌ها، راه‌کارهای عملی و اجرایی، و ...) استوار است.

ب: ویژگی‌های اجتماعی

ا. انقلاب عقيدتي و ارزشي (خدايي شدن)

پيامبران الاهي به عنوان بزرگ‌ترين مصلحان اجتماعي بيش از هر چيز تلاش داشتند تا به اصلاح مباني عقيدتي امت‌ها بپردازند، و به سراغ اساسي‌ترين مسأله اي اعتقادي يعني «توحيد» مي‌رفتند و سرلوحه دعوت خود را «توحيد» آن هم توحيد در تمام زمينه‌ها و ابعاد قرار مي‌دادند. دعوت به سوي «الله» و نفي هرگونه شرك كه نخستين پيام رسولان الاهي بوده است در آيات گوناگون قرآن تجلي پيدا كرده و خداوند از نخستين پيام روشن تمام انبيا چنين ياد كرده است و همگي هم نواي با يك ديگر مي‌گفتند: «يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللهَ مَا لَكُم منْ إِلَهٍ غَيْرُهُ»[۱]

اي مردم، خدا را پرستش كنيد كه جز او معبودي براي شما نيست. در حقيقت تأكيد انبيا روي مسأله‌ي توحيد و پرستش خداي يگانه بدين خاطر بوده كه اگر به راستي همه‌ي افراد جامعه جز «الله» را پرستش نكنند و هيچ گونه نابسماني در جوامع انساني به جود نخواهد آمد. وابستگي و طفيلي گري و تمام اين بدبختي‌ها كه دامان افراد و جوامع را مي‌گيرد به خاطر همان انحراف از پرستش الله و روي آوردن به پرستش بت‌ها و طاغوت هاست.[۲]

فراخوان همه‌ی پیام‌آوران و دعوت‌گران به حق بر مدار توحید و بندگی خدای یکتا بوده چون كه فرمان داده شدند «تا اُدعُ اِلي سَبيل رَبِكَ» مردم را به راه پروردگارت فراخوان ده! و نقل این دعوت‌ها از زبان این فرستادگان، بيان رسالت اين دعوت گران به يكتاپرستي است در همه اعصار و براي همه نسل‌ها و هدف ديگر شاید بر این باشد که رفتار این خداجویان در میان مردمان اثرگذار بوده و با دیدن انسانی متعالی،‌ کامل و باورمند، شایسته، خوش نام، دارای برجستگی‌های رفتاری، پای‌بند به همه‌ی موازین اخلاقی و توفيق هدايت در سطح گسترده جهاني و باورمندي به وجود خدای یکتا و مکارم اخلاقی و... ایشان کشش و کوشش انسان‌های بیدار را برانگیزد که باورمندی به وجود پروردگار، ره‌آوردش رشد و کمال همه‌جانبه‌ی آدمی است و تحول‌اندیشه‌ها و ارزش‌ها و میل به پاکی است اگر خود مستقیماً فراخوان می‌داد می‌پنداشتند چون خداست به سوی خود می‌خواند، سود و زیانی دارد؟! و...!؟

 خداوند خواسته به خاطر رحمت و رأفتش به زبان پیام برانش بندگان را تا نهایت درجه موعظه نماید و حجت را بعد از تمام شدنش کامل‌تر کند، آن وقت اگر بازهم به گم‌راهی خود ادامه دادند عذاب را بفرستد «وَ ما کُنا مُعَذبینَ حتی نَبعَثَ رَسُولاً» زیرا رسالت منصب خاص الاهی است و مستلزم حکم فصل در امت است و آن عبارت است از عذاب استیصال یا بهره‌مندی از زندگی تا مدتی.[۳]

از این رو از قول بندگانی وارسته می‌گوید که به پاکی و رستگاری، مقام عصمت، علم و نبوت آراسته شده و با معجزاتی فراوان سوی مردمان آمده و فراخوان می‌دهند. پس حتماً باور خدایی ره‌آوردی دارد و آن در وجود این انسان‌های کامل تجلی یافته است و این اثر تربیتی و هدایتی بیش‌تری دارد! علامه طباطباییe می‌فرمایند: «این قاعده‌ای است کلی، یعنی هر معلم و مربی که بخواهد در تعلیم و تربیت اشخاص توفیقی به دست آورد باید خودش به گفته‌هایش عمل کند،‌ همان گونه که برای الفاظ دلالت هست، عمل هم دارای دلالت است و اگر عمل برخلاف قول بود دلالت می‌کند بر این که در نفس صاحبش حالتی است مخالف گفته‌های او و می‌بینیم دل‌های مردم از شنیدن مواعظ اشخاصی که خود در طریقه‌ای که به مردم پیش نهاد می‌کنند صبر و ثبات ندارند نرم نمی‌شود، چه بسا می‌گویند گفته‌هایش همه باطل است. زیرا اگر حق بود خودش به آن عمل می‌کرد...»[۴]

ضمن این که به ارتباط آنان با جهان نهان و قدرت جاوید الاهی و علم و حکمت او بر آفرینش، تدبیر جهان هستی، هدف خلقت و امکان رستاخیز و... برهان روشنی می‌آورد و نزول وحی را در می‌یابند و نگرش آن‌ها به جهان غیب و گرایش به شریعت‌های الاهی و پیام بران و... افزون‌تر می‌شود. و رسالت همه‌ی پیام‌رسانان در گام نخست فراخوان خود، دعوت به بندگی حق تعالی است و سیاست‌مداری ایشان بر مدار توحید است و بزرگ‌ترین ویژگی‌ایشان مقام بندگی و «عبد» بودن‌شان است. و خداوند متعال در آیه‌ی ۳۳ سوره‌ی فصلت می‌فرماید: «‌وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمنْ دَعا إِلَى اللهِ وَ عَمِلَ صالِحًا وَ قالَ إِنني مِنَ الْمُسْلِمينَ‌» که گزیده‌ی نظر علامهe در این باره چنین است: «مراد از دعوت‌گر در این آیه، رسول خداست و لفظ چون عمومیت دارد شامل همه‌ی کسانی که به سوی خدا دعوت می‌کنند و ممکن است غرض فاسد باشد نمی‌تواند «اَحسَنُ القَول» باشد و در دنباله‌ی جمله آورده «عَمِلَ صالِحاً» به شرطی خودش عمل صالح نماید و عمل شایسته انجام دهد ولی ایمانی به حق نداشته باشد باز احس القول نیست به همین جهت شرط دیگری آورده که «قالَ إِنني مِنَ الْمُسْلِمينَ» یعنی اعتقاد به اسلام داشته باشد، از سیاق برمی‌آید که «قال» این‌جا به معنای رأی و اعتقاد است»[۵]

نتیجه این که همه‌ی دعوت‌گران خود باور داشته و بارها به اسلام و ایمان خود اعتراف نموده‌اند و با کردار خود به توحید فراخوان داده‌اند.[۶] از این رو حضرت ابراهیم(ع) می‌فرماید: «‌وَ إِبْراهيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اتقُوهُ»[۷] «...و اعبدوه...»[۸] مي بينيم حركت انقلابي ابراهيم(ع) و شكستن بت‌ها نيز در اصل براي ايجاد تحول و انقلابي فكري در نهاد بت پرستان بود تا روح و فكر مردمي را كه از نظر اعتقادي آن همه انحطاط يافته بودند كه سنگ‌ها و چوب‌هاي تراشيده به دست خود را خدايان خويش مي‌پنداشتند.

و از آن‌ها شفا مي‌طلبيدند، دگرگون سازد و وجدان خفته آن‌ها را بيدار كند. هدف اصلي آن حضرت آن بود كه تا جماعت نادان و كوردل به روشني به ناتواني بت‌ها و دفع زيان و جلب سود آگاهي يابند و به پوشالي بودن آن خدايان موهوم پي برند. آري هدف وي تنها شكستن فكر بت پرستي و روح بت پرستي بود چرا كه شكستن چند عدد بت، به تنهايي فايده اي نداشت و آن‌ها فوراً بت‌هايي بزرگ‌تر از آن‌ها را مي‌ساختند و به جاي آن مي‌نهادند. ابراهيم(ع) در اين انقلاب فرهنگي چنان پيروز بود كه به تعبير قرآن آن جماعت كوردل در برابر استدلال‌هاي منطقي ابراهيم(ع) در اثبات عجز و ناتواني بت ها: «فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنكُمْ أَنتُمُ الظالِمُونَ»[۹] به وجدان و فطرت شان بازگشتند و خود را مورد خطاب قرار دادند و گفتند كه حقاً شما ظالم و ستم گريد.

‌«‌وَ قالَ الْمَسيحُ يا بَني إِسْرائيلَ اعْبُدُوا اللهَ رَبي وَ رَبكُمْ»[۱۰] و خدا را گواه می‌گیرد که به این دعوت من تو آگاهی (وَ کُنْتَ عَلَیْهِمْ شَهِیداً)[۱۱] و خود در آغاز سخن اقرار به بندگی می‌کند «قالَ اِنی عبدالله»[۱۲] ‌«‌إِن اللهَ هُوَ رَبي وَ رَبكُمْ فَاعْبُدُوهُ‌»[۱۳]و پیام‌برانی چون شعیب، هود، صالح و نوح‌(ع)، می‌گویند: «‌قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ‌»[۱۴]‌«‌أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلا اللهَ»[۱۵]و خود اظهار اسلام و ایمان می‌نمایند و با کردار خود باورشان را تأیید می‌کنند. «‌وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمينَ‌»[۱۶]‌«‌وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ»[۱۷] ‌«‌قالَ إِني أُشْهِدُ اللهَ وَ اشْهَدُوا أَني بَري‏ءٌ مِما تُشْرِكُونَ‌»[۱۸] و در آیات ۲۷ زخرف، ۴ ممتحنه و ۷۸ انعام نیز این اعلام بی‌زاری و فاصله‌گیری عملی به چشم می‌خورد و شخص شعیب(ع) به قومش می‌فرماید: نمی‌خواهم مخالفت کنم با چیزی که شما را از آن بازمی‌دارم! «وَ ما أُريدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أنهیكُمْ عَنْهُ»[۱۹] و در این باره علامهe می‌فرمایند: «از نظر دین اسلام هیچ غایتی برای حیات، جز توحید خدای سبحان در مرحله‌ی اعتقاد و عمل نیست، به این معنا که اسلام کمال انسانیت و غرض نهایی زندگی‌اش را این می‌داند که معتقد شود به این که برای او معبودی است که هر چیزی را او آفریده و برگشت هر چیزی به سوی اوست، و برای او اسمای حُسنا و مثال‌های بلندی است، آن گاه بعد از تحصیل چنین اعتقادی در مجرای زندگی قدم نهاده، هر عملی را که انجام می‌دهد یک یک، حکایت از عبودیت او و عبودیت هر چیزی نزد خدای سبحان می‌نماید و به همین وسیله توحید پروردگار در ظاهر و باطنش سرایت نموده و خلوص در بندگی و عبودیتش از اقوال و افعال و سایر جهات وجودیش ظاهر می‌گردد، ظهوری که هیچ پرده‌ای نتواند آنرا بپوشاند، خلاصه ادب الاهی و یا ادب نبوت، همانا عمل را بر هیأت توحید انجام دادن است. [۲۰]

و فراخوانی به کردار در فرمانی از ایزدی دریافت می‌شود که با پرسشی توبیخی می‌جوید که چرا چیزی را می‌گویید که بدان عمل نمی‌کنید؟! «لِمَ تَقولُونَ ما لا تَفعَلونَ» «‌أَتَأْمُرُونَ الناسَ بِالْبِر وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[۲۱] یا می‌فرماید: «‌أَفَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَق أَحَق أَنْ يُتبَعَ أَمنْ لا يَهِدي إِلا أَنْ يُهْدى‌»[۲۲]

آیا کسی که به حق راه یافته سزاوارتر است به این که پیروی‌اش کنند یا کسی که راه خود نیافته و دیگران باید او را هدایت کنند؟!

و ساحت فرستادگانش بسی پاک و معصوم و مصون از هر خطا و نافرمانی و... است پس در مقام اخلاص و تسلیم‌اند و الگوی رفتاری موفق و بنده‌ی مخلص خدایند که در آیاتی چند این‌ها را ستوده است.

۲. زمینه سازی

فراهم سازی پیش نیازهای لازم و هم‌آهنگ با موضوع سخن و دعوت، کمک شایانی در آمادگی ذهنی، پذیرش، ایجاد انگیزه، آموزش بهتر و اثرگذاری بیش تر‌ی دارد، مقدمه چینی و‌اندیشیدن بر تمهیدات لازم در بسیاری از گفته‌ها و روش‌های نظری و عملی ایشان به چشم می‌خورد و خدای متعال با بیان این‌ها ضمن آموزش به انسان‌ها و معرفی الگوهای رفتاری در کار تربیت به توفیقات ایشان در اجرای روش‌های پسندیده و راه‌کارهای عملی و شناخت آسیب‌ها و... اشاره دارد.حضرت ابراهیم(ع) " در دعوت قوم خود این سان زمینه سازی می‌فرماید:

‌«‌يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْني عَنْكَ شَيْئًا‌»[۲۳]

‌«‌ما هذِهِ التماثيلُ التي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ‌»[۲۴]‌«‌قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ»[۲۵]

 «هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرونَ»[۲۶]

‌«‌أَإِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللهِ تُريدُونَ فَما ظَنكُمْ بِرَب الْعالَمينَ»[۲۷]

 «فَقالَ أَلا تَأْكُلُونَ ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ»[۲۸] «‌لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا‌»[۲۹]

‌«‌أَوَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِما وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ‌»[۳۰]

‌«‌أَوَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‏ءٍ مُبينٍ‌»[۳۱]

‌«‌لَتَأْتُونَ الرجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ‌»[۳۲]

این پرسش‌های بیدارگرانه به بهره‌گیری از شواهد تاریخی، دینی، سیاسی و اجتماعی و... در خور حال مخاطب و قابل حس و تجربه می‌انجامد و با دریافت‌های ایشان سازگاری دارد تا ضمن هم‌سویی با ایشان به ارائه‌ی برهان بر بی‌هوده بودن باور و‌اندیشه‌های ایشان دارد «‌لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ في ضَلالٍ مُبينٍ‌»[۳۳]

‌«‌وَ اللهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ‌»[۳۴]

‌«‌أُف لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ‌»[۳۵]

‌«‌إِني ذاهِبٌ إِلى رَبي سَيَهْدينِ‌»[۳۶]

‌«‌إِنا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ كَفَرْنا بِكُمْ‌»[۳۷]

پس از تفهیم حقایق به سرزنش آن‌ها پرداخته و سپس باور درست خویش را نشان می‌دهد که راه راست در پیروی آن است. «‌إِن اللهَ هُوَ رَبي وَ رَبكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ»[۳۸]

‌«‌إِن رَبي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ‌»[۳۹]

حضرت هود(ع) به رفتار بي دليل آن‌ها اندرز مي‌دهد و مي‌فرمايد: پدران شما نيز برهان درستی براي خدایی اين بت‌ها نداشتند و خدايي بت‌ها جز نام گذاري شما چيزي نيست. و تنها در پندار شماست. به دست خود ساخته و به عبادت پرداخته ايد.[۴۰]

ـ و لوط(ع): به بي سابقه بودن اشاره دارد، آيا عمل زشتي را مرتكب مي‌شويد كه پيش از شما هيچ‌يك از جهانيان مرتكب نشده‌اند.[۴۱]

ـ حضرت يوسف(ع): در جمع هم بنديان دعوت خويش با اين تمهيدات آغاز مي‌كند، "قالَ لا يَأتيكُما طَعامٌ"[۴۲].

و در پی فرمان آزادي نیز مقدمه چيني می‌كند تا به عزيز بفهماند در نهان اهل خیانت نبوده است[۴۳].

و زمينه سازي و ترفند براي ديدار برادر كوچك‌تر و باز آمدن برادران براي خريد گندم و نگه‌داري او از اين جمله اقدامات است.[۴۴]

و برادران را نيز با زمينه سازي و پرسش هایي چند متوجه مي‌كند كه در گذشته كه جاهل بوديد با يوسف چه كرديد؟[۴۵]

حضرت الياس(ع): به بهترین بودن آفریدگار در برابر بت بعل می‌پردازد و می‌پرسد أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ وَاللهَ رَبكُمْ وَرَب آبَائِكُمُ الْأَولِينَ؟[۴۶]

ـ صموئيل (شموئيل): در پس درخواست فرمانده بر كارزار، نخست تهميدات لازم مي‌انديشد و جويا مي‌شود در خود می‌بینيد اگر پيكار بر شما واجب شد، شانه خالي نمي‌كنید (آمادگي لازم داريد)؟[۴۷]

حضرت زكريا(ع): در نیایش خود برای طلب فرزند، نخست از حال و روز و پيري و موي سپيد و... مي‌گويد و آن گاه از نازايي همسر و درخواست جانشين صالح[۴۸].

ـ شعيب(ع): به پند و عبرت تاريخ مي‌پردازد و مي‌گويد: اي قوم من دشمني با من، شما را وادار مي‌كند کاری کنید كه به شما آن رسد كه به قوم نوح و هود و صالح رسيد و قوم لوط از شما چندان دور نيست.[۴۹]

ـ سليمان(ع): پس از اطلاع از وجود ملك و ملكه‌ی سبا و گرايش آنان از سوي هدهد براي ايجاد زمينه‌ی دعوت او را به پيام كتبي گسيل می‌دارد، تا نتيجه‌ی دعوت را ارزيابي كند و بعد تصميم به لشکرکشی با اقدام مناسب ديگر. (اذْهَب بكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُم تَوَل عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ[۵۰]).

ـ لقمان حكيم در قالب مثالي محسوس، زمينه سازي مي‌كند كه كيفر کردار از سوي خدای حساب گر، دقيق است. اگر عمل تو، هم وزن دانه‌هاي خردَلي آن هم در دل سنگي پنهان باشد. يا در آسمان و زمين، خداي كاردان آن را براي حساب مي‌آورد.[۵۱]

ـ مؤمن آل فرعون در رويارویي با اراده‌ی فرعونيان بر قتل موسي(ع) زمينه را با بيانات خود فراهم مي‌كند كه آيا مي‌خواهيد مردی را بكشيد كه مي‌گويد پروردگار من خداست؟

و نهي از منكر مي‌كند با تمهيدات عالمانه‌اش و متقاعد مي‌سازد و منصرف مي‌گرداند.[۵۲]

ـ يا از ايمانيان در گفت و گويي، به دوست مغرور و مشرك خود كه متكي به خود بود اين گونه.[۵۳]

تمهيدات لازم می‌انديشد و به استفهام انكاري و ضمن توبيخ، به دعوت و بيان حقايق مي‌پردازد: «قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالذِي...».[۵۴]

ـ خواهر موسي پس از انجام مأموريت و تعقيب گهواره بدون این که درك شود از سوي دشمن در نقش ارشادی، خود را بروز مي‌دهد و با چيدن زمينه‌هاي لازم و حفظ اسرار به تغذيه و سرپرستي همه جانبه راه‌نمايي مي‌كند.[۵۵]

ـ آسيه زن فرعون نيز با زمينه سازي و پندهاي خيرخواهانه مبني بر گرفتن نوزاد به فرزندي و... فرعون را از كشتن كودك منصرف مي‌سازد.[۵۶]

ـ ملكه‌ سبا با انديشيدن تمهيدات لازم بر آزمون سلیمان(ع) اقدام به ارسال هدايا مي‌كند تا از اهداف دنيايي او مطلع شود.[۵۷]

ـ دختران شعيب(ع) با آماده سازي پدر و بيان ويژگي‌هاي توان مندي و امانت داري موسي(ع) او را براي اجير نمودن و در نهايت ازدواج آماده مي‌كنند.[۵۸]

۳. پرهیز از جبهه‌گیری

با نگرش در گفته‌های این دعوت گران خدایی درمی‌یابیم مخالفت با فعل است، نه با فاعل! برخورد با‌اندیشه و باور باطل است، نه گناه‌کار! پس جبهه‌گیری نیست! هر چه هست مسالمت است. اصلاح است در مشارکت دو سویه! ‌«‌ما أُريدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما آن هاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُريدُ إِلا اْلإِصْلاحَ...»[۵۹]

چون هدف اصلاح و تربیت است، در برابر واکنش‌های تند جبهه گیران و دیر باوران، هرگز از رفتار مسالمت آمیز فاصله نمی‌گیرند. حضرت نوح(ع) در پاسخ به بیانات کافران که اظهار داشتند: نمی‌بینيم شما را بر ما فضیلتی باشد، بلکه شما را دروغ گو می‌انگاریم.[۶۰] در نهایت لطف و گذشت و به دور از هر گونه موضع گری تنش زا و مقابله‌ی تند و اهانت آمیز فرمودند: گویا به خاطر ادعای رسالت من، انتظار دارید ادعای فضیلتی بر شما بکنم، می‌پندارید بر من لازم است که گنج‌های رحمت الاهی را مالک و کلید دار باشم، و در آسمان و زمین به دل خواه خود تصرف نمایم و از رتبه‌ فرشتگان هم بالاتر روم و این‌ها به نظر شما فضیلت است؟! من جز مسؤولیت رسالت هیچ ادعایی ندارم و به داشتن هیچ یک از این‌ها که به نظر شما فضیلت است ادعایی نکردم تا مرا تکذیب کنید.[۶۱]

و در صورت تکذیب هم، با مردم رفتاری ناپسند ندارد، به خدا پناه می‌برد و گله گذاری و در خواست یاری و داوری می‌کند[۶۲].

حضرت هود(ع) نیز در برابر اتهام سفاهت قوم خود که می‌پنداشتند، به علت حرمت شکنی بت‌ها، دست خوش سفاهت شده، با کمال ادب و احترام پاسخ می‌دهند که ای قوم من! در من سفاهتی نیست من فرستاده ای از سوی پروردگار جهانیانم.[۶۳] و سرانجام در پی دروغ انگاری قوم از خدا یاری می‌خواهد[۶۴].

حضرت ابراهیم(ع) در پی دعوت و مجادله‌ی با قوم و پدر خوانده‌ی خویش، چون به ناکار آمدی روش‌های اصلاحی می‌رسد و تهدید به سنگ سار می‌شود، بدون جنجال، راه خویش باز می‌گیرد و با فرستادن سلام و درود و آمرزش خواهی به کناره گیری و اعلام انزجار قلبی و برخورد عملی دست می‌زند.[۶۵]

هابیل در برابر تهدیدات برادر سوگند خورده و کمر بسته به قتل او می‌گوید: اگر تو بر کشتن من دست بگشایی من هرگز به قتل تو دست دراز نمی‌کنم و خدا ترسی را مانع قتل برادر می‌خواند و می‌گوید: می‌خواهم تو بار گناه مرا بردوش بکشی و از دوزخیان گردی.[۶۶]

عیسی مسیح(ع) نیز تا بوی کفر از قوم خود حس می‌کند برای اتمام حجت و ابراز لطف بی پایان الاهی و رأفت و مهرورزی برای نجات آخرین باز ماندگان از افراد قوم خود فریاد استنصار سر می‌دهد و از جبهه گیری و نفرین و سرزنش دست بر می‌دارد.[۶۷]

حضرت موسی(ع) نیز چون از میقات بر می‌گردد و اوضاع دگر گونه می‌بیند از سامری (فتنه گر) می‌پرسد قصه‌ی تو چیست؟! چون شرح قصه پردازی وی را با دروغ و پنهان کاری می‌شنود، تنها او را طرد نموده و می‌گوید: برو که بهره‌ی تو در زندگی همین است.[۶۸]

مؤمن آل فرعون هم در نهی از منکر و باز داشت فرعونیان از قتل موسی با پرهیز از جبهه گیری و بسنده به ارشاد و خیر خواهی بی طرفانه و اقامه‌ی دلیل خردمندانه ظاهر می‌شود و توفیق می‌یابد.[۶۹]

عادلی خردمند از اصحاب بستان نیز در برابر گفتار و اراده‌ی جمعی قوم خود بر چیدن میوه‌ها بدون گفتن «اِن شاءَ الله» و دخالت دادن و تأثیر اراده‌ی الاهی و سوختن باغ به ایشان یاد آور می‌شود، نگفتم چرا خدای را تسبیح نمی‌گویید؟ و او را از داشتن شریک منزه نمی‌دارید؟[۷۰] و به ارشادات خود ادامه می‌دهد بدون موضع گیری تند، تا ایشان اظهار رغبت و باز گشت به سوی خدا نموده و زبان به تسبیح پروردگار و اعتراف به ظلم خويش می‌نمایند.[۷۱]

ناصحان از بنی اسراییل نیز در اعتراض گروهی به نهی از منکر ایشان به مسالمت جواب می‌دهند و آرزوی تقوا پیشگی می‌نمایند و می‌گویند؟ تا پند ما عذری باشد در پیش گاه خدا و امید است که پرهیزکار باشید.[۷۲]

و ایمانیان نیز در پاسخ به سخن یاوه و بی هوده می‌گویند: کردار ما، از آن ما و کردار شما از آن شماست، سلام بر شما، ما خواهان (معاشرت) نادانان نیستیم. «لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ»[۷۳]

زن فرعون نیز در بازداشت شوی خود از قتل نوزاد (موسی) بدون هیچ واکنشی که خبر از جبهه گیری او داشته باشد ظاهر می‌شود، تنها در نقش داعی به خیر با پند‌های مهرورزانه و عاطفی باز می‌دارد.[۷۴]

تنها در آخرت است که میان بهشتیان و دوزخیان جبهه گیری و در خواست و رد خواهش‌های ایشان تصریح شده[۷۵] و در میان خود دوزخیان که هم دیگر را متهم می‌سازند و هر یک از دوستان و پیروان و رهبران، دیگری را متهم گم راهی خود می‌کنند و درخواست عذاب سخت و افزون بر هم دیگر می‌نمایند.[۷۶]

و چه بسا در صورت شهادت گواهان نیز علیه خود موضع می‌گیرند و واکنش‌های اعتراضی از خود بروز می‌دهند که چرا؟[۷۷]

۴. تکرار و استمرار

اصل تکرار و تذکرات پی در پی و دامنه دار بودن دعوت و امر آموزش و تربیت در ادامه‌ی راه ضروری است، اگر توفیقی در کار حاصل شد تا نقش بستن در ذهن و ظهور در کردار و گفتار با واژگانی متفاوت و در قالب‌های مختلف و روش‌های هم‌آهنگ طرح و عرضه شود تا به باروری‌اندیشه‌ها بیانجامد و آموزه‌ها ماندگار گردد. ثورندیک[۷۸] متوجه اهمیت این قانون شد که اعاده و تکرار هر امری به حفظ آن منجر می‌شود و سستی در تکرار مایه‌ی فراموشی خواهد شد»[۷۹] و این شیوه‌ی تذکر پی در پی بسی سودمند است و تربیت در کتاب خدا که ذکر است، از سوی فرستادگانی که مذکر هستند و با آداب بندگی و نیایش و نماز که به یاد اوست همه و همه برای غبار روبی از صفحه‌ی دل و جان آدمی است تا گرفتار فراموشی نشود و دانسته‌ها و آموخته‌ها و بایسته‌ها را تضمین کند.

و تربیت ضرورتی است بدون تعطیل، همه آن و همه‌جا! و در بیان نخستین مربی بزرگ و بردبار (حضرت نوح(ع)) می‌خوانیم:

‌«‌قالَ رَب إِني دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلاً وَ نَهارًا‌»[۸۰] «‌ثُم إِني دَعَوْتُهُمْ جِهارًا‌»[۸۱] پروردگارا!‌من قوم خود را شبانه روز فراخواندم سپس آن‌ها را به آواز بلند خواندم، آن گاه آشکارا و در نهان (ودر خلوت و خصوصی) دعوت نمودم!

و در واپسین لحظات زندگی آدمیان، تربیت و هدایت الاهی از سوی این مربی وارسته ادامه دارد که به پسرش فرمود: «يا بُنَي ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرينَ‌»[۸۲] با ما سوار شو و از زمره‌ی کافران مباش که امروز کسی را نگاه‌بانی نیست مگر آن‌که خدای رحمی نماید! «‌قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللهِ إِلا مَنْ رَحِمَ‌»[۸۳] و تکرار برای یادآوری و پای‌بندی به آموزه‌ها، پیمان‌ها، ضروری است،‌تا غبار غفلت از دل و جان بزداید آن‌سان که خضر(ع) در جهت یادآوری شرط نخست هم‌راهی‌اش با موسی(ع) یادآور می‌شود: نگفتم! «‌قالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْرًا‌»[۸۴] تو نمی‌توانی بردبار باشی با من و از بعثت پيام بران شايد در طول زمان همين تكرار و يادآوري بوده باشد كه هر يك در مقطعي و براي هر امتي مبعوث شدند تا فراموش شده‌ها را ياد آورند و از عهد «اَلَستُ» گويند و تكرار دعوت‌ها، بيم‌ها و انذارها و بشارت‌ها و بيان احكام و عقايد و اخلاق و ارزش‌ها همه و همه براي ملكه شدن در روح و جان آدمي بوده تا از انديشه و باور به عمل رسد و محتواي همه شريعت‌ها و آموزه‌هاي همه رسولان از آغاز تا انجام يكي بوده و آن دين اسلام "إِن الدينَ عِندَ اللهِ الإِسْلاَمُ"[۸۵] و تكرار و تفاوت در بيان و... براي همين منظور بوده است.

براي تثبيت تعليمات و تذكرات تا مرحله‌ي عملي شدن و ظهور در كردار و ملكه شدن، نياز به تكرار و تداوم امر تربيت در موارد گونه گون به عنوان يك اصل اثرگذار مطرح است. از اين رو در سيره‌ي مربیان خدايي مي‌بينيم كه حضرت نوح(ع) در فراخوان به توحيد بارها فرموده: «اَنِ اعْبُدُواْ اللهَ»[۸۶].

براي معاد بيم داده و از روي مهر فرموده: «إِنيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ».[۸۷]

براي نبوت و نداشتن چشم داشت بارها تكرار كرده است:[۸۸]

حضرت هود نيز چون صالح و شعيب و لوطb همه موارد بالا را تكرار نموده، خود را معرفی نموده‌اند و بی زاري از مشركان را به رساترين فرياد اعلام داشته‌اند.

ابراهيم(ع) در اعلام بي زاري از مشركان و نيايش و دعا در حق ذریه‌اش به تكرار روي آورده است.

يعقوب(ع) وسوسه‌هاي نفساني فرزندان در كنار صبر برگرفتاري پيش آمده را تكرار كرده است[۸۹].

تكرار در نيايش و دعاهاي انبيا به ويژه زكريا(ع) به خوبي از اين اصل خبر مي‌دهد.

حضرت شعيب(ع) بيش از هر ۵ بار به پيمانه و ترازوي عدل و نكاستن از آن توصيه فرموده است. داوود و سليمانc در شكرگزاري استمرار خود را ثابت كرده‌اند.

عيسي(ع) در معرفی خود و بيان معجزات خود و ياري خواهي براي ايمان آوردن چه بسا تكرار دارد.

موسي(ع) به رسالت و مقام نبوت خود بارها اشاره دارد، به جادو و جادوگري اشارتي چند دارد.

پيام بر اسلام بيش از ۶ بار به نفي اجر و مزد خود در قبال رسالت‌اش مي‌پردازد و از مصاديق اجر، مودت در قُربي را طرح مي‌كند.

حواريون به گرايش و باورمندي شان و نيز به پيروي شان از رسول خدا پافشاري دارند و باز مي‌گويند.

۵. اصلاح در حد توان (بسنده به هر میزان)

تلاش به‌اندازه‌ی توان از دیگر آموزه‌های این گفته‌ها از سوی حق تعالی است از زبان تلاش گران مخلص خود، که حضرت شعیب(ع) فرمود: «‌إِنْ أُريدُ إِلا اْلإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفيقي إِلا بِاللهِ‌»[۹۰] می‌خواهم اصلاح کنم تا جایی که توان دارم! پس باید تا سر حد توان در اصلاح و تربیت کوشید.

حضرت شعيب(ع) مي‌خواهد تنها مشكلات اقتصادي را چاره سازد و تا تقواي اقتصادي داشته و در داد و ستد به عدل رفتار نمايند و از كم فروشي پروا كنند.

حضرت لوط(ع) نسبت به هم جنس گرايي و قطع نسل و لذت جويي به بدترين شكل و خارج از مجاري طبيعي توجه دارد.

الياس(ع) به بت بَعل مقابل بهترين آفريدگار و ابراهيم(ع) به بت پرستي در پيچيده‌ترين اشكال و موسي(ع) به گوساله پرستي قوم مي‌پردازند.

۶. مهرورزی

رفتار محبت‌آمیز و عاطفی، جلب احساسات و رضایت‌مندی افراد را به دنبال دارد، چون مردمان بنده‌ی نیکی‌اند! (اَلْأِنسانُ عَبِیدُالْأِحسانِ).

و می‌بینیم رسولان پرمهر خدایی در گفتار و کردار خویش سخن به مهر گفته‌اند و بسی توفیق عملی یافته‌اند گاهی مردمان را با واژه‌ی برادر «اخاهم» یا «اخوهم» خطاب کرده و گاهی قوم، خود خوانده‌اند. «قالَ مُوسى ِلأَخيهِ‌هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي‌»[۹۱]

و چون خشم‌گین برمی‌گردد و جانشین را بازخواست می‌کند‌، هارون(ع) با واژگانی پر از مهر و عاطفه او را مورد خطاب قرار می‌دهد: «یَابْن اُم...»[۹۲] و خشم او را فرو می‌نشاند.

ای پسر مادرم! (ای هم خون، برادرم)...

و در نیایش و آمرزش‌خواهی نیز به برادر و باورمندان و... توجه دارند و یادی می‌کنند «‌قالَ رَب اغْفِرْ لي وَ ِلأَخي‌»[۹۳]

‌«‌قالَ وَ مِنْ ذُريتي‌»[۹۴] و این خواهش در پی عاطفه و مهر به فرزند است که برایش خیر می‌خواهد، طلب امامت، شهر امن (امنیت اجتماعی)، روزی فراوان و...[۹۵] و درخواست دارد تا از بت‌پرستی نگاه دارد و باورشان را اصلاح کند. «وَ اجْنُبْني وَ بَنِي أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ»[۹۶] «‌يا أَبَتِ إِني أَخافُ أَنْ يَمَسكَ عَذابٌ مِنَ الرحْمنِ‌»[۹۷] و نیز از روی عاطفه فرزندی برای پدر طلب رحمت و آمرزش می‌کند «‌سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبي‌»[۹۸]‌«‌لأَسْتَغْفِرَن لَكَ‌»[۹۹]‌«‌وَ اغْفِرْ ِلأَبي إِنهُ كانَ مِنَ الضالينَ‌»[۱۰۰] و برخی از روی مهر بیم‌ناک حال و آینده‌ی امت‌اند «‌إِني أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيطٍ‌»[۱۰۱]‌«‌إِني أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ»[۱۰۲] «‌إِني أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ الیم»[۱۰۳] و با وجود مهر برادری از انتقام و مقابله‌ی به مثل دست می‌کشد و برادرکشی نمی‌کند «ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ ِلأَقْتُلَكَ‌»[۱۰۴]

و امت را به مهر، پیرامون خود نگه می‌دارد «‌وَ ما أَنَا بِطارِدِ الذينَ آمَنُوا إِنهُمْ مُلاقُوا رَبهِمْ‌»[۱۰۵]

‌«‌وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمؤْمِنین»[۱۰۶] و در حق ایمان آورندگان دعا می‌کند «‌رَب اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَي وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ‌»[۱۰۷] و حضرت نوح(ع) درآخرین لحظات دعای ویژه‌ای در حق فرزند دارد که نشان از مهر و عاطفه‌ی پدری است» «‌فَقالَ رَب إِن ابْني مِنْ أَهْلي‌»[۱۰۸] «منهای هر ویژگی فرزند» یا از روی احساسات قلبی و محبت به فرزند پند می‌گوید: «يا بُنَي ارْكَبْ مَعَنا‌»[۱۰۹]

و مهر یعقوب(ع) در دوری یوسف‌اش «‌قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ‌»[۱۱۰]. به گریه و زاری کشاند تا نابینا شد (این مهر را عاطفی ترکیبی گویند یعنی علاوه بر مهر فطری پدری بر فرزند، ویژگی‌های برجسته‌ی دیگری هم داردو بر عاطفه‌ی طبیعی افزوده می‌شود مثلاً: پسر با ادب، باهوش، مؤمن، مهربان، زیبا و...)[۱۱۱].

حضرت نوح(ع) در آياتي چند به ايمانيان و فرزند خود و واردان بر سراي خويش ابراز لطف و مهر نموده و اظهار مي‌دارد: «وَنَجنِي وَمَن معِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»[۱۱۲].«وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا».[۱۱۳] «رَب إِن ابُنِي مِنْ أَهْلِي».[۱۱۴]

حضرت صالح(ع) به قوم خود مي‌فرمايد: «لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسيئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ»[۱۱۵] وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لا تُحِبونَ الناصِحِينَ.[۱۱۶] چرا به بدی و گناه پيش از نيكي شتاب مي‌كنيد؟

حضرت لوط(ع) برادرانه پيام خويش مي‌رساند. قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ[۱۱۷]. و درخواست نجات خانواده‌اش را دارد[۱۱۸].

ابراهيم(ع) در توصيه به دين داري فرزندان[۱۱۹] آمرزش خواهي براي آزر[۱۲۰] و مورد خطاب قرار دادن آزر (يا اَبَتِ)[۱۲۱] به اين اصل توجه دارد و در بيان خواب خويش از روي لطف به اسماعيل مي‌فرمايد و نظر او را مي‌جويد: «قالَ يا بُنَي»[۱۲۲] و مقام امامت را براي ذریه‌اش مي‌خواهد.[۱۲۳]

و اسماعيل(ع) نيز در كمال مهر و مودت به پدر عرضه مي‌دارد: «يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ»[۱۲۴] حضرت يعقوب(ع) در هجران فرزند فرياد «يا اَسَفي» سر مي‌دهد تا بينايي خويش از دست مي‌دهد[۱۲۵].

حضرت یوسف(ع)، هم بندی خویش را با لطف صدا می‌زند «یا صاحِبَی السجن»[۱۲۶] و يا برادر کوچک خود را مي‌نوازد و خويشتن را بدو معرفی مي‌كند تا ترس و هراسي نداشته باشد[۱۲۷].

و پدر را چنين خطاب مي‌كند: «يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ».[۱۲۸]

موسي(ع) به جانشينی هارون مي‌انديشد و از خدا مي‌خواهد تا وزيری از اهلش قرار دهد[۱۲۹].

پيام بر اسلام به هم نشين خود دل داري و روحيه مي‌دهد كه نترس خدا با ماست. «يَقُولُ لِصَاحِبِهِ»[۱۳۰].

لقمان به فرزدنش پند مي‌گويد: «يا بُني»[۱۳۱].

مردي كه از دور آمد به موسي گفت: من خيرخواه تو هستم، مي‌خواهند تو را بكشند از شهر خارج شو[۱۳۲].

مؤمن آل ياسين در اندرز قوم خود حتي پس از مرگ خيرخواهي مي‌كند مي‌گويد: «يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِي»[۱۳۳].

ـ مؤمن آل فرعون از عذاب آخرت پروا مي‌دهد از روي دل سوزي و مهر و شفقت.[۱۳۴] ـ مادر حضرت مريم او و ذریه‌اش را از شر شيطان به خدا مي‌سپارد.[۱۳۵]

۷.گذشت

از درس‌های خوب این مکتب آموزشی و آموزه‌های نقل قول، تعلیم روح گذشت است که اگر در کار تربیت‌، آزاری دیدید، اهانتی شدید در مقام انتقام برنیایید، سخت نگیرید!‌گله‌ای نگذارید...!

در گام نخست، شاگردی چو موسی(ع) بر اثر فراموشی از پیر و استاد خود می‌خواهد که او را مؤاخذه نکند و بر او سخت نگیرد «‌قالَ لا تُؤاخِذْني بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْني مِنْ أَمْري عُسْرًا‌»[۱۳۶] و در بازخواست‌از‌هارون وزیر «‌ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلوا... أَفَعَصَيْتَ أَمْري‌»[۱۳۷] با پاسخ عاطفی «‌يَا بْنَ‌ام لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي‌»[۱۳۸] «فَلاَ تُشْمِتْ بِيَ الأعْدَاء» می‌گذرد، گذشتی کریمانه! و از سامری نیز قصه‌اش را می‌پرسد «‌فَما خَطْبُكَ يا سامِرِي‌»[۱۳۹] پندی می‌گوید که برو و به معبود خود بنگر... «‌قالَ فَاذْهَبْ‌»[۱۴۰]

و گذشت‌ها یا برای خوشنودی خداست یا خوف از خدا، آن‌سان که‌هابیل می‌گوید: «‌ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِي إِلَيْكَ ِلأَقْتُلَكَ إِني أَخافُ اللهَ رَب الْعالَمينَ‌»[۱۴۱] و می‌گذرد و گناه برادرکشی را بر دوش آن برادر نگون‌سار می‌افکند!

و گذشت مقتدرانه‌ی حضرت یوسف‌(ع) نسبت به برادران خود مطرح است که دریافتند این عزیز خدا در ملک مصر همان برادر افکنده در چاه است شرم‌سار شدند که فرمودند: «‌لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الراحِمينَ‌»[۱۴۲] وچون تهمت دزدي شنيد از برادران گفت: «أَنتُمْ شَر مكَانًا وَاللهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ»[۱۴۳].

در حالي كه سخت برآشفت گذشت. و چون عزيز از او مي‌خواهد «أعرِِض عَن هذاً» از گناه زليخا نيزمي‌گذرد.

و حضرت یعقوب‌(ع) نیز با روشن شدن راز کردار ناپسند فرزندان از ایشان گذشت و وعده‌ی آمرزش خواهی داد «‌سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبي إِنهُ هُوَ الْغَفُورُ الرحيمُ‌»[۱۴۴] و سیره‌ی همه‌ی پرورش یافتگان و برگزیدگان خدایی، اقتضایی جز این ندارد، نمونه‌ی بارزش گذشت و عفو عمومی پیام بر اسلام پس از فتح مکه است!

مؤمن آل ياسين نيز پس از كشته شدن به دست مردمان خود در حمايت از رسولان ضمن گذشت آرزوي نيك براي دانايي قوم و پندگويي پس از مرگ مي‌كند «يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ، بِمَا غَفَرَ لِي رَبي»[۱۴۵].

۸. یادآوری نعمت‌ها

یادآوری نعمت‌های ارزانی شده، مایه‌ی بیداری، سپاس‌گزاری، دوری از غفلت زدگی، فراموشی، خودپسندی و تلاش در گرامی‌داشت بخشنده‌ی عطایا و... است و بحثی از تلاش‌های تربیتی دعوت‌گران خدایی در این راستا بوده که به نعمت‌ها و بخشش‌های یزدان توجه دهند، تا انسان‌ها از استقلال و طغیان و نسیان و... به خود آیند و به خدا رو کنند! اگرچه ذات اقدس باري تعالي و در آياتي چند به يادآوري نعمت‌هاي پر شمار خود فرمان داده بود[۱۴۶] و براي پند و تربيت مردمان از زبان مربیان و الگوهاي رفتاري و تربيتي مي‌گويد تا اثر گذار باشد و آموزه هايش را در وجود الگوهاي رفتاري بيان نمايد كه اين شايستگان پرورده‌ي من هستند و براي پرورش شما با اين ويژگي‌ها آمده اند! پيروي از اين‌ها، پيروي من است و سخن اين‌ها سخن من است و مورد تأييد و دورنماي پيروي كمال مطلوب و سعادت است و تحقق وعده‌هاي من درباره‌ي باورمندان و مخلصان از این رو حضرت موسی‌(ع) به قوم خود می‌گوید: «‌يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْجَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمينَ‌»[۱۴۷]

 «اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجیكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ في ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبكُمْ عَظيمٌ»[۱۴۸] و او شما را بر جهانيان برتري داد. «وَهُوَ فَضلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ»[۱۴۹] و پیام بر اسلام به مؤمنین یادآوری می‌کند، امداد پروردگار را با هزاران فرشته‌ی فرود آمده در جنگ بدر «أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدكُمْ رَبكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ»[۱۵۰] تا با روحیه‌ای مضاعف و ایمانی راسخ و امیدی فزاینده در راه خدا به کار و زار بپردازند. و در جهت یادآوری نعمت خدا به زید حارثه (پسرخوانده‌ی خود) می‌فرماید: «أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ‌»[۱۵۱]

و در گفتار و سیره‌ی حضرت داود و سلیمانc می‌بینیم که در جهت شکرگزاری نعمت‌های الاهی می‌گویند: «‌الْحَمْدُ لِلهِ الذي فَضلَنا عَلى كَثيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنينَ‌»[۱۵۲]

و درخواست دارند: «‌أَوْزِعْني أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ التي أَنْعَمْتَ عَلَي وَ عَلى والِدَي‌»[۱۵۳] و از تعالیم این مربیان بزرگ است که قدردان نعمت‌های ارزانی شده می‌باید بود! و خدا از زبان ایشان نقل می‌کند تا به بندگان این پیام مهم تربیتی و ارزشی را منتقل سازد که بهره‌مندان از نعمات الاهی، وارستگانی هستند شکرگزار و شایستگانی هستند قدرشناس! دچار غرور و دنیازدگی و غفلت و خودفراموشی و خدا فراموشی نشده‌اند. و حضرت هود در این باره می‌فرماید: «‌وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللهِ لَعَلكُمْ تُفْلِحُونَ‌»[۱۵۴] به یاد آرید جانشینی خود را پس از قوم نوح...

و حضرت صالح(ع) نیز به همین جانشینی قوم پس از عاد اشاره دارد: «وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوأَكُمْ فِي اْلأَرْضِ تَتخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُوا آلاءَ اللهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي اْلأَرْضِ مُفْسِدينَ»[۱۵۵] و حضرت یوسف‌(ع) نیز در تأویل رؤیای خویش در محضر پدر و خانواده و... یادآور نعمت‌های ارزانی شده‌ی خدا بر خود می‌شود تا غرور او را نگیرد و به همگان نیز این رسم وفا را بیاموزد و می‌فرماید: «‌رَب قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلمْتَني مِنْ تَأْويلِ اْلأَحاديثِ‌»[۱۵۶] «وَقَدْ أَحْسَنَ بَي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السجْنِ»[۱۵۷]. و ذي القرنين نيز به تمكن الاهي متذكر مي‌شود و بهترين مي‌خواند: «قَالَ مَا مَكني فِيهِ رَبي خَيْرٌ»[۱۵۸]

ـ ايمانيان نيز در نيايش‌هاي خود به نعمت‌هاي خدا توجه داشته و زبان به سپاس و ستايش مي‌گشايند: «اَلحَمدُ لِلهِ الذِي هَدَانَا لِهَذَا»[۱۵۹]. «رَب أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ»[۱۶۰] مي‌خواهند از خدا كه ما را وادار تا نعمتي را كه به من و پدر و مادرم ارزاني داشته اي شكر گزاريم و كار شايسته‌اي انجام دهيم كه تو مي‌پسندي!

ـ حضرت مريمh در پاسخ پرسش زکریای پيام بر(ع) از اين نعمت‌ها از كجاست؟ يادآور نعمت‌هاي خدا مي‌شود و می‌گويد از نزد خداست![۱۶۱]

ـ و بهشتيان نيز با بهره مندي از نعمات بهشتي زبان به ذكر نعمت‌ها گشوده گويند: اين همان است كه قبلاً روزي مان شده بود![۱۶۲] و به حمد و ثنا می‌پردازند[۱۶۳]،[۱۶۴]. به جهت برخورداري از نعمت‌ها و...

ـ حضرت صالح(ع) نيز به ياد آوري نعمت‌ها مي‌پردازد و مي‌فرمايد: «فَاذْكُرُواْ آلاء اللهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ».[۱۶۵] نعمت‌هاي خدا را ياد آريد و در (اين) سرزمين سر بر فساد نداريد.

۹. مجادله‌ احسن

جدال اَحسَن روشي است كه فرد با پذيرش باورهاي طرف مقابل و زمينه سازي رواني و ذهني به كمك واقعيت‌هاي محسوس و ملموس، به اثبات نظر صحيح و درست خود مبادرت مي‌ورزد.

انتخاب نیکو‌ترین شیوه‌برای ستیز‌اندیشه‌هاست، برخورد رأی‌ها و بهترین راه بازشناسی حقیقت در کنار یک‌دیگر است. از جبهه‌گیری، ستیزه‌جویی، کینه‌توزی، و رفتار خشونت آمیز باز می‌دارد. هم سویی و هم‌سازگاری است تا با پرسش و پاسخ، برتر گزینی صورت گیرد و از بهترین‌ها پیروی گردد «‌فَيَتبِعُونَ أَحْسَنَهُ‌»[۱۶۶] یعنی گریز از عناد، یکی شکست خورده و دیگری غالب نیست! ایجاد زمینه‌ی بیداری اذهان و‌اندیشه‌ها و وجدآن‌های خفته، عقل‌های مغلوب و... تا به تکاپو افتند و خودآگاهانه بپذیرند. و این روش در تعلیم و تربیت این مربیان نمونه خودنمایی می‌کند و خداوند بدان‌ها اشارت نموده تا روش‌های آنان را مهر تأیید زده و به پیروان، الگوی رفتاری معرفی نماید. اگر خود به طور مستقيم فرمان به جدال احسن داده بود. «وَجَادِلْهُم بِالتِي هِيَ أَحْسَنُ».[۱۶۷] چرا كه يكي از ويژگي‌هاي انسان جهول جدال و ستيزه جويي اوست و آفريدگار حكيم بدان اشارتي فرموده است: «وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا»[۱۶۸]. و ضعيف و ناسپاس و شتاب‌زده و آزمند و بينا به حال خود[۱۶۹]. در این بیان به این جدال‌های پر‌بار و نیکو اشارتی می‌رود:

حضرت موسی‌(ع) در پاسخ فرعون که گفت: «‌إِني َلأَظُنكَ يا مُوسى مَسْحُورًا‌»[۱۷۰] فرمودند: «وَ إِني َلأَظُنكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا‌»[۱۷۱] فرعون برای فریب مردمان به یقین سخن می‌گوید و او را سحرشده می‌خواند و ایشان هم با علم و یقین او را هلاک شده می‌خواند، چون معجزه‌های او را به حق دانسته و انکار می‌کند!

و حضرت ابراهیم‌(ع) با نمرود که ادعا داشت توان میراندن و زنده کردن دارد و می‌گفت: «اَنا اُحیی و اُمیت» فرمود: «رَبیَ الذی یُحیی و یُمیتُ»[۱۷۲] و در بیان دیگر تیر خلاص را بر ناتوانی اوزد و فرمود: «‌فَأِن اللهَ یَأتی بِالشمسِ مِنَ المَشرِقِ فَأتِ بها مِنَ المَغرِبِ...»[۱۷۳] اگر توان‌مندی، خورشید را از مغرب در آور[۱۷۴]! و با پدر و قوم خود به جدال‌اندیشه و باور می‌پردازد و می‌فرماید:‌«‌أَتَتخِذُ اَصناماً الهةً...»[۱۷۵]

و یا در هم سویی با ایشان، جهت بیداری و توجه آن‌ها به وجود آفرینش‌گر توانا، اظهار می‌دارد که این ستاره پروردگار من است «هذا ربی»[۱۷۶]. چون افول می‌کند از باورش دست بر می‌دارد!

و پس از دیدن ماه و خورشید نیز، نخست سازگاری خود را با باور ایشان بروز می‌دهد و در فرجام، برهان خود بیان نموده و بی‌زاری می‌جوید، تا بی‌هوده و باطل بودن باورشان را ثابت کند. و چون بت‌ها را می‌شکند، قوم سوی او می‌آیند و می‌پرسد: «‌قالَ أَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ وَ اللهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ»[۱۷۷]

چون متهم می‌شود می‌گوید: «‌بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ»؟[۱۷۸]

 «هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرونَ»[۱۷۹]

و بدین سان به خود می‌آیند که شگفتا ! از این همه غفلت و پوچی و...!

و پیام بری از بنی‌اسراییل با مردمی که درخواست فرمانده برای کارزار کردند فرمود: «‌إِن اللهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»[۱۸۰]

گفتند: ما سزاوارتریم و او را ثروتی نیست! «‌نَحْنُ أَحَق بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ»[۱۸۱]. تا که اراده و و گزینش خدای را بیان داشت و ارزش مجادله‌‌هابیل و برادرش را می‌بینی![۱۸۲]. تا حقیقت پذیرش خداوند از پرهیزکاران و چهره‌ی متقین عیان شود.

و جدال لوط‌(ع) را با گروه تعقیب کننده‌ی رسولان الاهی تا منزل‌گه‌اش را در آیات ۷۸ به بعد سوره‌ی هود می‌خوانیم، همه و همه‌ی این آموزه‌ها در قالب جدال برای روشن‌گری است و در نقل‌های این‌ها، خداوند را شاید قصد این بوده خردمندان، روش نیک مجادله را از مربیان دل سوز فرابگیرند و به کارگر بودن آن، در بیداری هرچند شماری از هشیاران توجه کنند و از الگوهای رفتاری پیروی نموده و به ویژگی‌های هر یک از فضای صدور، زمان، مکان و لحن و... خوب بنگرند و به کار گیرند.

حضرت نوح(ع) در مقابل ادعای واهی قوم مبنی بر گم راهی ایشان می‌فرماید: «يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ وَلَكِني رَسُولٌ من رب الْعَالَمِينَ»[۱۸۳]. و یا می‌فرماید: ای قوم من به من بگویید: اگر از ناحیه‌ي پروردگارم معجزه ای داشته باشم و از سوی خود مرا رحمتی داده باشد که بر شما پنهان بوده، آیا می‌توانم شما را به پذیرش این ناگزیر سازم، هرچند که آن را ناپسند دارید؟[۱۸۴]

و یا در مقابل کافران مبنی بر راندن ایمانیان از پیرامون خود می‌فرماید: ای قوم اگر آن‌ها را طرد کنم چه کسی مرا در برابر خدا یاری خواهد کرد، چرا توجه نمی‌کنید؟[۱۸۵]

در برابر بیان کفار که اظهار داشتند: "وَ ما نَری لَکُم عَلَینا مِن فَضلٍ بَل نَظُنکُم کاذِبیَن". فرمودند: «وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِني مَلَكٌ»[۱۸۶].

حضرت هود(ع) فرمودند: آیا با من برسر خدایی بت‌ها که جز نام گذاری شما بر آن‌ها نیست به دست خود ساخته و به عبادت آن‌ها پرداخته اید مجادله می‌کنید؟ پدران شما نیز برهان درستي بر خدایی این بت‌ها نداشتند «أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاء سَميْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤكُم ما نَزلَ اللهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ»[۱۸۷].

حضرت صالح(ع) فرمودند: ای قوم من چه می‌گویید اگر در این فراخوان بر حجتی روشن از پروردگارم باشم و از جانب خویش رحمتی به من داده باشد؟ اگر او را نافرمانی نمایم. چه کسی در برابر خدا مرا یاری خواهد کرد؟ پس شما چرا جز خسارت نمی‌افزایید؟[۱۸۸]

حضرت ابراهیم(ع) فرمودند: «أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللهِ تُرِيدُونَ * فَمَا ظَنكُم بِرَب الْعَالَمِينَ»[۱۸۹]. آیا به محض دروغ معبودهایی را جز خدای می‌خواهید پس پندار شما درباره‌ی پروردگارتان چیست؟ «مَا هَذِهِ التمَاثِيلُ التِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ»؟[۱۹۰] این تندیس‌ها که شما ملازم پرستش آن‌ها هستید چیست؟

گفت: آیا در آن چه می‌پرستید تأمل کرده اید؟ شما و پدران تان؟[۱۹۱]

و در پایان می‌فرماید: آیا با من درباره‌ی خدا احتجاج می‌کنید و حال آن که مرا هدایت فرموده و من از کسانی که شریک‌اش قرار می‌دهید نمی‌ترسم چرا متذكر نمی‌شوید؟ و چگونه از آن چه شریک خدا کرده اید بترسم در حالی که شما نمی‌ترسید از این که بر خدا شریک گرفته اید که خداوند دلیلي درباره‌ي آن بر شما نازل نکرده است. پس کدام یک از ما دو گروه به ایمنی سزاوار‌تر است اگر می‌دانید؟[۱۹۲]

هابیل با برادر خویش بر سر پذیرش قربانی به شرط تقوا و سوگند وي بر قتل برادر به جدال می‌پردازد که من نمی‌خواهم دست به قتل تو بگشایم من خوف خدا را دارم، می‌خواهم بار گناه مرا بر دوش کشی و از دوزخیان گردي و سزای ستم کاران همین است.[۱۹۳]

می گویند چرا که نه! و دوری از یار و دیار و فرزند خویش را گواه می‌گیرند چرا کار و زار نکنیم؟[۱۹۴]

حضرت شعیب(ع) مي‌فرمايد: ای قوم من چه می‌گویید: اگر از جانب پروردگارم دلیل روشنی داشته باشم و او مرا موهبتی نیکو (نبوت) عطا کرده باشد.[۱۹۵]

پیام بران الاهی در پندار زدايي قوم ناباور خود مي‌گويند: مگر درباره‌ی خدا پدید آورنده‌ی آسمان‌ها و زمین شكي هست؟[۱۹۶] شما را می‌خواند تا بخشی از گناهان تان را ببخشاید و اجل شما را تا مدتی به تأخیر اندازد.[۱۹۷]

موسی(ع) در پاسخ فرعون که گفت: فَما رَبُکُما؟ فرمود: «رَبنَا الذِي أَعْطَى كُل شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُم هَدَى»[۱۹۸]. پرسید حال نسل‌های گذشته چیست؟ گفت: «عِلْمُهَا عِندَ رَبي فِي كِتَابٍ لا يَضِل رَبي وَلَا يَنسَى»[۱۹۹]. و چون منتی نهاد بر او و از گذشته‌اش گفت: تو نوزادی بودی و تو را پروراندیم و سال‌های عمرت را در میان ما سر بردی، فرمود: آیا این نعمتی است که بر من منت آن را می‌نهی که بنی اسراییل را به بردگی گرفته‌ای؟[۲۰۰]

پیام بری که سوی ناز پروردگار آمده بود، پرسیداگر من آیینی برای شما بیاورم که از آن چه پدران خود را بدان یافته اید بهتر و هدایت کننده‌تر باشد باز هم از آن‌ها پیروی می‌کنید؟[۲۰۱]

و ایمانیان در مقابل پرسش غرض ورزانه‌ی کافران که می‌پرسیدند خداي‌تان چه نازل کرده؟[۲۰۲] می‌گفتند: خیری نازل کرده! و کافران در مقابل چنین پرسشی می‌گفتند: «اَساطیرُ الاَولین» افسانه‌ی پیشینیان![۲۰۳] و در پاسخ ناباوران که می‌جستند خدای‌تان چه گفت؟ پاسخ می‌دادند: حق را! «قَالُوا الْحَق وَهُوَ الْعَلِي الْكَبِيرُ»[۲۰۴].

و مجادله‌ی ایمانیان با منافقان نیز در قیامت است که می‌پرسند: اَلَم نَکُن مَعَکُم؟ گویند: چرا؟! «قَالُوا بَلَى»[۲۰۵]. چه چیزی شما را به دوزخ کشانده؟[۲۰۶] گویند: ما از نماز گزاران نبودیم! لَم نَکُ مِنَ اُلمُصلینَ! و با اهل باطل نشست و برخاستي داشتیم.[۲۰۷]

۱۰. اطناب

گاهی شرایط زمان و مخاطب و... اقتضا می‌کند تا سخن به شرح و گستردگی گفته شود تا انسی ایجاد و حق مطلب ادا گردد و سکوت بر آن روا باشد، مثلاً در برابر پرسش بسیار گزیده و مختصر(کوتاه) خداوند متعال آن چیست به دست تو؟ حضرت موسی‌(ع) درباره‌ی عصایش می‌فرماید: «قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكؤُا عَلَيْها وَ أَهُش بِها عَلى غَنَمي وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى»[۲۰۸]

یا حضرت عیسی(ع) در برابر بازخواست پروردگارش، که آیا تو گفته‌ای به مردم که تو و مادرت را خدایانی جز خدای یکتا (برای پرستش) بگیرند؟[۲۰۹]

به تفصیل پاسخ می‌دهد تا جای هیچ شبهه‌ای نماند. «‌قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي بِحَق إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما في نَفْسي وَ لا أَعْلَمُ ما في نَفْسِكَ إِنكَ أَنْتَ عَلامُ الْغُيُوبِ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلا ما أَمَرْتَني بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللهَ رَبي وَ رَبكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهيدًا ما دُمْتُ فيهِمْ فَلَما تَوَفيْتَني كُنْتَ أَنْتَ الرقيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُل شَيْ‏ءٍ شَهيدٌ»[۲۱۰].

سخن به تفصیل و گسترده گفتن بر حسب افتضای حال در روش مربیان خدایی و الگوهای رفتاری دیده می‌شود. حضرت نوح(ع) در گزارش رسالت و انجام تکالیف خود در مدت زندگی بس دراز به تفصیل می‌گوید: «خدایا شب و روز خواندم...».[۲۱۱]

حضرت ابراهیم(ع) در دعاها و نیایش‌های خود به این آرایه‌ی ادبی توجه دارد[۲۱۲].

و حضرت موسی(ع) در مقابل پرسش خداوند در طور سینا از آن چیست در دست تو؟ به تفصیل توضیح می‌دهد[۲۱۳].

حضرت یوسف(ع) در زندان ضمن گفت و شنود و شناساندن خود به یک برهان توحیدی در پرستش آفریدگار یکتا توجه می‌دهد و از شرایط حاکم و زمان شناسی در تعلیم آموزه‌های دینی بهره می‌گیرد و به تفضیل سخن می‌گوید[۲۱۴]. و در تعبیر خواب ملک هم از این صنعت ادبی استفاده می‌کند[۲۱۵].

حضرت زکریا(ع) در دعاهای خود به تفصیل به موارد پیری، موی سپید، نازایی همسر، تنهایی و نداشتن جانشین اشاره دارد[۲۱۶].

پیام بر اسلام در بیان مأموریت خویش به شرح و بسط می‌پردازد. «إِنمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ...»[۲۱۷]. مؤمن آل یاسین (حبیب نجار) در دعوت و حمایت خود از رسولان الاهی این شیوه را به کار می‌گیرد.[۲۱۸]

مؤمن آل فرعون (حزقیل) در دعوت و حمایت از حضرت موسی(ع) و منصرف نمودن فرعونیان از کشتن او، همین روش را دارد[۲۱۹].

و در بهشت نیز متنعمی از دوست دنیایی خود سراغ می‌گیرد و او را در میان شرر آتش می‌بیند و از روی گله مندی، ماجرای رفتار و گفتار او در بر گرداندن از باور خویش و سرزنش باورمندی او به معاد را بیان می‌دارد و به تفصیل سخن می‌راند[۲۲۰].

۱۱. بهره‌گیری از قلم (زبان نوشتاری)

یکی از راه‌های مؤثر در امر آموزش و پرورش، استفاده از نگارش است، (خط و رسم و...) قلمی که خداوند به عظمت آن سوگند خورده (ن وَ القَلَمِ وَ مایَسْطُرُونَ) و بدان بشر را آموخته (عَلمَ بِالْقَلَمِ) و در بیان گفته‌های مربیان برگزیده‌ی خود نیز به این اصل اساسی در تربیت اشاره دارد که حضرت سلیمان‌(ع) در دعوت و فراخوان خود به نامه نگاری می‌پردازد و ادب نگارش را نیز می‌آموزد که به نام خدا بنگارید هم چنان که در خواندن به نام پروردگار را تعلیم می‌دهد (اِقْرَأ بِاسْمِ رَبک).

‌«‌اذْهَبْ بِكِتابي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُم تَوَل عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ‌»[۲۲۱]

‌«‌إِنهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنهُ بِسْمِ اللهِ الرحْمنِ الرحيمِ أَلا تَعْلُوا عَلَي وَ أْتُوني مُسْلِمينَ‌»[۲۲۲].

۱۲. هم‌اندیشی

هم‌اندیشی در رسیدن به هدف با کم‌ترین چالش و آسیب، امری است پسندیده و مشورت و پشت گرمی‌‌اندیشه‌های صاحب نظران و خبرگان اهل فن پی‌آمدهایی بس سودمند دارد و توصیه‌های حق تعالی بر بهترین بندگان خود نیز گواه این حقیقت است و در گفته‌های این دعوت‌گران به این اصل اساسی در تربیت بر می‌خوریم.

حضرت یوسف‌‌(ع) به محض دیدن خواب نزد پدر آمده و هم‌اندیشی می‌کند می‌فرماید:

‌«‌يا أَبَتِ إِني رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَ الشمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لي ساجِدينَ‌»[۲۲۳]

و پدر راه‌کار و چاره پیش روی او می‌گذارد که خوابت را به برادران خود بازگو مکن که نیرنگی بر تو‌اندیشیدند...» «‌يا بُنَي لا تَقْصُصْ رُءْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكيدُوا لَكَ كَيْدًا...»[۲۲۴]

و این اندیش‌مند وارسته و تسلیم فرمان پدر می‌شود می‌فرماید: «‌یا اَبت اِفعَل ما تُؤمَر» به آن چه که فرمان یافته‌ای عمل کن اگر خدا بخواهد، مرا از بردباران خواهی یافت.

و حضرت سلیمان‌(ع) پس از تسلیم پادشاه سرزمین سبا برای انتقال عرش و تخت آن نظر اطرافیان را می‌جوید که کدامین شما قادر به انتقال آن هستید؟ «يا أَيهَا الْمَلَؤُا أَيكُمْ يَأْتيني بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني مُسْلِمينَ‌»[۲۲۵]

و حضرت شعیب‌(ع) پس از هم‌اندیشی و شنیدن گزارش دختران خود از رفتار پسندیده‌ی حضرت موسی‌(ع) با ایشان به مشورت پرداخت او را مژده‌ي نجات داد كه از دست ستم كاران نجات يافته اي و آن‌ها بر مديَن تسلطي ندارند. «لا تَخَف نَجوَتَ مِنَ القَومِ الظالِمينَ»[۲۲۶] و پیش نهاد کرد که: می‌خواهم یکی از دخترانم را به ازدواج تو درآورم...» «أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَي‌هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَني ثَمانِيَ حِجَجٍ...»[۲۲۷] و نمی‌خواهم بر تو سخت بگیرم!

حضرت موسی‌(ع) نیز می‌پذیرد و مدت قرارداد را و خدای را گواه گفتار خود می‌گیرد و پیمان می‌بندد.

 ودر فرمان‌های الاهی به هم اندیشی به آیاتی چند برمی‌خوریم: (وَاَمرُهُم شُوری بَینَهُم) (وَشاوِرهُم فی الأمرِ) و در روش مربیان خود نیز به این امر مهم اشاره دارد که می‌بینیم: حضرت یوسف(ع) در پی خواب خود برای هم اندیشی به محضر پدر می‌رود. با برادرش مشورت می‌کند و از ترفند خود در نگهداری او سخن می‌گوید و دل داری می‌دهد. «قَالَ إِني أَنَاْ أَخُوكَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»[۲۲۸]

اصحاب کهف پس از بیداری با هم اندیشی درباره‌ي مدت خواب تصمیم می‌گیرند یکی را راهی شهر نمایند تا طعامی پاکیزه تهیه نماید.[۲۲۹] و توصیه به راز داری و فرجام آشکار شدن اسرار را بررسی کرده و راه کار می‌نمایانند[۲۳۰].

بلقیس این بانوی فهیم و دور اندیش با رویارویی پیام دعوت (و نامه‌ي کتبی) حضرت سلیمان(ع) به اطلاع سران کشور می‌رساند و هم اندیشی کرده و نظریات آنان را می‌طلبد «قَالَتْ يَا أَيهَا المَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي[۲۳۱]» در این امر پیش آمده با رأی و نظر خود مرا یاری کنید! که اظهار می‌دارند ما بسی نیرومندیم و فرمان به دست توست هر چه می‌خواهی انجام ده![۲۳۲]

و چه بسا حضرت نوح و هودc به مشرکان نیز سفارش می‌کند، هم اندیشی نمایید و با اراده‌ی جمعی که به کار می‌بندید مرا مهلتی ندهید[۲۳۳].

و مردی که از دور آمد از هم اندیشی جمع درباریان فرعون و خبر از قتل موسی(ع) به عنوان اراده‌ی جمعی می‌گوید و راه کار می‌نمایاند به عنوان مشورت از سوی درباری که حاکم خود رأیی چون فرعون دارد با ادعای خدایی! و اهمیت مشورت را می‌رساند.

حضرت ابراهیم(ع) پس از دیدن خواب بر ذبح فرزند،؛ با اسماعیل(ع) در میان می‌گذارد و رأی و نظر او را می‌جوید که چه می‌بینی؟ «قَالَ يَا بُنَي إِني أَرَى فِي الْمَنَامِ أَني أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى؟»[۲۳۴]

۱۳. تقویت روحیه

ایجاد دل‌گرمی، امید، انگیزه و شوق از سویی و رهاسازی از بیم و هراس و نومیدی و پریشانی از سوی دیگر به حرکت و تلاش تا نیل به هدف در روج و جان افراد می‌انجامد و با سکون و آرامش کار تربیت هم‌راه توفیق است. در گفته‌هایی از رسول معظم اسلامo به این جنبه از روحیه‌پروری و امید بخشی بر می‌خوریم که به هم‌راه خود در غار فرمود: «‌لا تحزَن اِن اللهَ مَعَنا»[۲۳۵]

و یا در ارتقای شوق و روحیه‌ی جهادی ایمانیان به یادآوری امدادهای الاهی اشاره دارد که: «‌أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدكُمْ رَبكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ‌»[۲۳۶]

و حضرت موسی‌(ع) در تشویق قوم بنی اسراییل در ورود به سرزمین مقدس به این امر اشاره دارد:

‌«‌ادْخُلُوا اْلأَرْضَ الْمُقَدسَةَ التي كَتَبَ اللهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدوا عَلى أَدْبارِكُمْ...»[۲۳۷]

«وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللهِ فَعَلَيْهِ تَوَکلواْ إِن كُنتُم مسْلِمِينَ»[۲۳۸] اي قوم من، اگر شما به خدا ايمان آورده‌ايد، و در گفتار خود و ايمان و اسلام خود صادقيد بر او توکل كنيد (و از امواج و طوفان بلا نهراسيد).

‌«‌عَسى رَبكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي اْلأَرْضِ‌»[۲۳۹]

«اسْتَعِينُوا بِاللهِ وَاصْبِرُواْ إِن الأَرْضَ لِلهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتقِينَ»[۲۴۰].

برخي ايمانيان در بروز دشواري‌ها و سايه گستر شدن گرفتاري‌ها دچار ضعف روحي مي‌شوند و به ستوه مي‌آيند و از زمان ياري مي‌پرسند (مَتی نَصرُالله) كه خبر مي‌رسد «ألا إِن نَصْرَ اللهِ قَرِيبٌ»[۲۴۱]. تا روحيه شان تقویت گردد.

حضرت اسماعیل(ع) پس از مشورت پدر برای ذبح و اجرای فرمان ایزدی، جهت تقویت روحیه‌ي پدر با نهایت احترام و ادب اعلام می‌دارد: «هر چه فرمان یافته ای به انجام رسان به خواست خدا مرا از بردباران خواهی یافت»[۲۴۲]

حضرت موسی در دعایش می‌خواهد تا به وسیله‌ی هارون(ع) پشت گرم گشته، با تقویت روحیه و عزمی مضاعف قیام به تکلیف و ابلاغ رسالت نماید «و اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي»[۲۴۳]

حضرت شعیب(ع) پس از شنیدن داستان حضرت موسی(ع) از زبان خود و گریز او در جهت روحیه‌ي بخشی بدو می‌گوید: نترس، نجات یافته ای (آن‌ها بر مدین تسلطی ندارند).[۲۴۴]

حضرت یوسف(ع) پس از اعتراف برادران به لغزش‌های خود جهت امید بخشی به آمرزش الاهی و تقویت روحیه‌ی ایشان جهت اصلاح و تهذیب نفس. ضمن گذشت می‌فرماید: «قَالَ لاَ تَثْرَيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الراحِمِينَ»[۲۴۵]. امروز ملامتی بر شما نیست خدا شما را می‌آمرزد، او مهربان ترین مهربانان است.

پیام بر اسلام نیز در جهت تقویت روحیه‌ی مجاهدان به بیان خاطره‌ی امدادهای غیبی در جنگ بدر اشاره می‌کند[۲۴۶].

و یقین دارندگان به دیدار خدای متعال از ایمانیان، برای تقویت روحیه یاران هم پیمان و هم رزمان باسپاهیان جالوت اشاره دارن به این ویژگی رزمندگان اسلام که: چه بساجمع اندکی به اجازت و یاری خدا بر جمعی زیاد چیره گشته و خدا با بردباران است. "کَم مِن فِئَه قَلِیلَه غَلبَت فِئَه کَثیره بِاذنِ الله وَاللهُ مَعَ الصابِرینَ "[۲۴۷].

۱۴. فرجام نگری (توجه دادن به پی‌آمدها)

در امر تربیت، فرجام‌نگری، عاقبت‌اندیشی و توجه به آینده‌های دوردست، نقش محرک دارد و بر انگیزه و گرایش فرد اثر گذار است تا برای رسید ن به اوج خواسته‌ها تلاش مضاعف نماید، بایدها و نبأیدها را رعایت کند و نظام‌مند حرکت کند، آسیب‌ها را بداند و راه‌کارها، راه‌های برون رفت از چالش‌ها و بحرآن‌ها را بشناسد و عوامل بازدارنده را مهار کند و...

در بیان پیام‌رسانان و مربیان خدایی توجه به این اصل بسی پررنگ‌تر جلوه‌گر است به سرانجام کردار و گفتار،‌اندیشه‌ها و باورها توجه می‌دهند، بیم و انذارشان یا بشارت و نویدشان در این راستاست تا پیروان، با شوق فزاینده به سوی کمالات بشتابند، به نمونه‌هایی توجه فرمایید:

حضرت موسی‌(ع) پس از گوساله‌پرستی قوم می‌گوید: به خاطر ظلمی که بر خود نمودید پس توبه کنید و خود را بکشید «ذلِکُم خَیرٌ لَکُم عِندَ بارِءُکُم»[۲۴۸]

و توصیه می‌کند از خدای یاری بجویید و بردبار باشید که «إِن اْلأَرْضَ لِلهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتقينَ‌»[۲۴۹]

و حضرت ابراهیم‌(ع) به قوم خود می‌فرماید: خدای را بندگی کنید و تقوای الاهی پیشه کنید، «ذلِکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمُونَ»[۲۵۰] او را بپرستید و شکرگزار او باشید که سرانجام سوی او بازگشت خواهید کرد.[۲۵۱]

‌«‌وَ قالَ إِنمَا اتخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ أَوْثانًا مَوَدةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدنْيا ثُم يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَ مَأْواكُمُ النارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرينَ‌»[۲۵۲]

خداوند در بیان بسیاری از احکام و فرمان‌ها، به فلسفه‌ي آن‌ها و گاه به پی آمدهای مثبت یا منفی آن‌ها توجه می‌دهد تا هشیاران را پندی باشد. مربیان نیز با الهام از این روش کار آمد به فرجام امور اشاره دارند: حضرت نوح(ع) در پی تمسخر و نسبت‌های ناروای ضلالت و حالت شگفت مردمان از آمدن ذکری برای کسی از خودشان برای انذار دیگران به تقوا پیشگی توجه می‌دهد که شاید در پرتو پروا داشتن مورد رحمت الاهی قرار گیرند. «أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءكُمْ ذِكْرٌ من ربكُمْ عَلَى رَجُلٍ منكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَلِتَتقُواْ وَلَعَلكُمْ تُرْحَمُونَ»[۲۵۳].

و پی آمد ایمان و باور خدایی و پیروی از رسول و ایمان به مبدأ و معاد را آمرزش برخی از گناهان و تأخیر اجل تا وقتی معین می‌شمرد[۲۵۴]. حضرت هود(ع) به رستگاری در پرتو یاد آوری نعمت‌های الاهی اشاره دارد می‌فرماید: «فَاذْكُرُواْ آلاء اللهِ لَعَلكُمْ تُفْلِحُونَ»[۲۵۵].

و چه بسا فرمان بازگشت به سوی خدا و آمرزش خواهی می‌دهد تا در سایه سار آن به بارش‌های پیاپی باران از آسمان و افزوده شدن نیرویی بر نیرویشان از خدای برسد:[۲۵۶] حضرت صالح نیز در پند گویی‌های خیر خواهانه‌ی خود از قوم خود می‌خواهد، چرا پیش از رحمت و نیکی باشتاب زدگی خواهان عذاب هستید؟ چرا آمرزش خواهی نمی‌کنید تا مورد رحمت قرار گیرید؟![۲۵۷]

حضرت لوط(ع) پی آمد پلیدکاری و هم جنس گرایی قوم خود را با قطع نسل بیان می‌کند.[۲۵۸]

حضرت شعیب(ع) در امیدوار سازی مردمان به قیامت به وقوع حتمی آن و علم خداوند به کردار بندگان اشاره دارد.[۲۵۹] و در دادن پیمانه‌ی تمام و نکاستن از کالای مردم به خیر بودن آن و باقی مانده‌ی از آن داد و ستد توجه می‌دهد می‌فرماید: «ذَلِكُمْ خَيْرٌ لكُمْ إِن كُنتُم مؤْمِنِينَ»[۲۶۰] «بَقِيةُ اللهِ خَيْرٌ لكُمْ إِن كُنتُم مؤْمِنِينَ»[۲۶۱]

لقمان حکیم در موعظه‌ی فرزند و بیان عقاید به نهی از شرک می‌پردازد با بیان این که شرک ستمی است بزرگ[۲۶۲]. و در توجه به اخلاق دینی، به مطلوب بودن این کارها اشاره دارد: «مَنْ ذلِكَ مِن عَزْم الأموُر»[۲۶۳] و در نهی از گردن فرازی به دوست نداشتن خدا استناد می‌کند[۲۶۴]. و درباره‌ي سخن آهسته و ملایم گفتن به ناخوش ترین صداها مثال می‌زند که همانا آواز خران است[۲۶۵].

اصحاب کهف نیز به راز داری توصیه می‌کنند راهی شهر را جهت تهیه‌ی غذا، که در غیر این صورت «لَن تُفْلِحوُا اِذا اَبَداً» هرگز رستگار نخواهید شد!

ناصحان بنی اسراییل در اعتراض گروهی از مردم به نهی از منکر ایشان نسبت به رفتار گروه سزاوار عذاب می‌گویند: تا پند ما عذری باشد پيش پروردگارتان و امید که پرهیزکار باشید[۲۶۶].

ملکه‌ي سبا نیز برای بررسی اهداف دعوت و شناخت بیش‌تر حضرت سلیمان(ع)، تا به سمت جنگ یا تسلیم رضایت دهد، به فرجام ناگوار و پی آمدها‌ی ناخوشایند جنگ و لشکر کشی و خرابی‌ها و مفسده‌های آن در جامعه اشاره مي‌کند و می‌کوشد آرای سران را در بهترین راه تصمیم گیری هدایت نماید و می‌گوید: «إِن الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزةَ أَهْلِهَا أَذِلةً»[۲۶۷]. پادشاهان چون به شهری باز آیند آن را تباه و عزیزانش را خوار می‌گردانند خداوند نيز تأييد مي‌كند كه پادشاهان اين گونه عمل مي‌كنند[۲۶۸]. و این گونه عمل می‌کنند.

و بهشتیان نیز به محض ورود به سرای جاوید و بهشت موعود از فرجام نیک خود می‌گویند و زبان به سپاس و ستایش می‌گشایند: سپاس خدای را که وعده‌اش را بر ما راست گردانید و سرزمین (بهشت) را به میراث داد اینک در هر جای بهشت که بخواهیم جای می‌گیریم. پس چه نیکوست پاداش عمل کنندگان[۲۶۹].

۱۵. توجه به باورها (اصول عقاید)

یکی از اساسی‌ترین کارها در تربیت، اصلاح باورها و هدایت و دعوت آدم‌ها به سوی حق‌پرستی و اصل بندگی خداست پرورش بر پایه‌ باور خدایی، چرا که فرمان است: «اُدع اِلی سَبیل ربک...»[۲۷۰] و در گفته‌های این دعوت گران الاهی، خداوند به این اصل متقن توجه دارد که با نقل قول ایشان به گوشه‌ای از رفتارشان اشارتی دارد تا بشارتی باشد آن‌هایی را که در امر اصلاح و تربیت می‌کوشند.

- همه‌ پیامبران الاهی در گان نخست به بندگی خدا خواندند: «یا قَومِ اعْبُدُوا الله» و به نبوت و رسالت خود و پیروی از ایشان فراخواندند و به معاد و رستاخیز دعوت کردند، حضرت نوح(ع) می‌فرماید: «‌اَنا اَدعُوکُم اِلی العزیز الغفار»[۲۷۱] و حضرت ابراهیم(ع) به دین‌داری فرزندان خود می‌اندیشد و توصیه می‌کند «وَ وَصی بِها اِبراهیمُ بَنیهِ» که خداوند دین (اسلام) را بر شما برگزیده، مبادا از دنیا بروید بدون باور مسلمانی![۲۷۲]

و یعقوب‌(ع) در واپسین لحظات در‌اندیشه و باور نسل پس از خود است می‌پرسد «‌ما تَعبُدونَ مِن بَعدِی؟»[۲۷۳] پس از من معبود شما چیست؟ چه چیزی را می‌پرستید؟ که پاسخ می‌دهند: خدای تو و معبود نیاکان تو، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خدای یگانه و ما تسلیم او هستیم![۲۷۴] و درخواست‌های حضرت ابراهیم(ع) و دعا و نیایشش برای باور خدایی فرزندان ودوری از بت پرستی![۲۷۵] و پیام برانی بر قوم خود چنین گفتند: «آیا در وجود خدا شک دارید که آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمین است» «یَدعُوکُم لِیَغفِرَ لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخرُکُم اِلی اَجَلٍ مُسَمیً...»[۲۷۶]

و مسیح(ع) می‌گوید: ای بنی اسراییل خدا را بپرستید، پروردگار من و شما است! ‌«‌إِنهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدْ حَرمَ اللهُ عَلَيْهِ الْجَنةَ وَ مَأْواهُ النارُ وَ ما لِلظالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ‌»[۲۷۷] و حضرت سلیمان‌(ع) می‌گوید: «‌وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِن رَبي غَنِي كَريمٌ»[۲۷۸] و حضرت شعیب‌(ع) ضمن دعوت به پرستش خدا پس از آمدن بیناتی از سوی خدا می‌فرماید: «فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ وَ لا تَبْخَسُوا الناسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ».[۲۷۹]

‌«‌وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ إِني أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِني أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيطٍ‌»[۲۸۰] و‌هابیل‌‌(ع) گناه برادر کشی را به گرده‌ی برادر‌انداخته و او را اهل آتش می‌خواند و می‌گوید: «‌فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظالِمينَ‌».[۲۸۱]و حضرت هود‌(ع) به یاد آوری جانشین شدن قوم خود پس از قوم نوح‌(ع) می‌پردازد و می‌گوید : «‌فَاذکُرُوا آلاءَ الله لَعَلکُم تُفلِحُونَ»[۲۸۲] و حضرت صالح‌(ع) می‌فرماید: «‌يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسيئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللهَ لَعَلكُمْ تُرْحَمُونَ‌»[۲۸۳]و پس از پی کردن ناقه می‌فرماید «‌وَ لا تَمَسوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَليمٌ‌»[۲۸۴]

و در جای دیگر می‌فرماید: «‌فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَريبٌ‌»[۲۸۵] «‌فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظيمٍ‌»[۲۸۶] حضرت نوح‌(ع) می‌فرماید: آیا در شگفتید این که ذکری از پروردگارتان بر شما آمده بر کسی که از شماست تا شما را انذار دهد تقوا پیشه کنید «‌لَعلکُم ترحمون»[۲۸۷]و نگرانی خود را از عذاب آخرت برایشان اعلام می‌کند و بیم می‌دهد. «اِنی اَخافُ عَلَیکُم عَذابَ یَومٍ عَظیمٍ»[۲۸۸]‌، «عَذابَ یَومٍ اَلیمٍ».[۲۸۹] «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ وَ يَحِل عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ».[۲۹۰] و راز دعوت خویش را می‌گوید که در صورت تقوا و پیروی، گناهان‌تان آمرزیده می‌شود.

 «وَ يُؤَخرْكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمى».[۲۹۱] حضرت یوسف‌(ع) در بیدارگری (زلیخا)ی خفته در دریای عشق و دل دادگی می‌فرماید: «مَعاذَ اللهِ إِنهُ رَبي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنهُ لا يُفْلِحُ الظالِمُونَ».[۲۹۲] و در نکوهش برادران می‌فرماید: «و الله اَعلَمُ بِما تَصِفُونَ».[۲۹۳]

۱۶. تعیین و معرفی جانشین

امر اصلاح و تربیت انسان‌ها، ضرورتی است بدون تعطیل، مرخصی ندارد؟ از هیچ نوعش! تنها لختی آسودن و فرصت از دست دادن، یعنی همه رشته‌ها را پنبه کردن! و در سیره دعوت گری چون موسی(ع) خداوند می‌آموزد برای رفتن به نیایش و پاک سازی روح و جان و... برادر خود را جانشین خود سازد میان قوم.

‌«‌قالَ مُوسى ِلأَخيهِ‌هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ.[۲۹۴]

و چون باز می‌گردد مورد بازخواست قرار می‌دهد که چرا...؟[۲۹۵]

 و در خواست امامت و بعثت رسول از میان فرزندان، از سوی حضرت ابراهیم‌(ع): «قالَ و مِن ذُریتی» و زکریا(ع) برای فرزند دار شدن تا ارث او برد و وارث آل یعقوب گردد، «يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَب رَضِيا».[۲۹۶] برای جانشینی و استمرار رسالت نیاکان در امر اصلاح و تربیت امت است.

و تلاش‌های پی گیر پیام بر اسلام و معرفی جانشین خود از روز انذار تا غدیر در راستای این اصل اساسی در تربیت و هدایت جامعه است!

۱۷. کرامت و شخصیت بخشی

احساس کرامت، عزت نفس، تشخص و داشتن روح بزرگ واری و حالت استغنا و بی‌نیازی در آدمی او را از مبادرت به بسیاری از بزه‌ها که این ویژگی را زیر سؤال ببرد باز می‌دارد و مربی سزاست به پرورش این صفت برجسته و ممتاز عنایت ویژه داشته باشد و در گفته‌های دعوت‌گران توجه به این اصل مشهود است و خداوند جهت باز آموزی، یادآوری و اسطوره پردازی، طرح و حکایت نموده است. حضرت موسی‌(ع) در یادآوری نعمت‌های خداوند به این بعد کرامت اشاره داشته می‌فرماید: «‌إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمينَ».[۲۹۷]

‌«‌قالَ عَسى رَبكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي اْلأَرْضِ».[۲۹۸]‌«‌أَغَيْرَ اللهِ أَبْغيكُمْ إِلهًا وَ هُوَ فَضلَكُمْ عَلَى الْعالَمينَ».[۲۹۹] و به جادوگران نيز به رسم ميزباني احترام نهاد و نخست آن‌ها را دعوت كن تا چه دارند بياندازند. «قالَ لَهُم مُوسي اَلقُوا»[۳۰۰]

و پیام بر اسلام به مؤمنین امر خدا را گوش زد می‌کند که شما مورد عنایت او بودید و هزاران فرشته را برای یاری شما در جنگ بدر فرستاد.[۳۰۱]

و به پسر خوانده‌اش می‌فرماید: «‌أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ...».[۳۰۲]  حضرت داوود و سلیمان به جهت این فضیلت و برتری زبان به سپاس می‌گزارند، «‌قالاَ الْحَمْدُ لِلهِ الذي فَضلَنا عَلى كَثيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنينَ».[۳۰۳]حضرت شعیب‌(ع) قوم خود را خوش بینانه مورد خطاب قرار می‌دهد و با کرامت و شخصیت احساس می‌کند می‌فرماید: «اِنی اَراکُم بِخَیرٍ».[۳۰۴]

و لوط‌(ع) نیز در بیانی به دنبال احیای همان شخصیت و کرامت افراد است می‌پرسد: «‌أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشيدٌ».[۳۰۵] و حضرت صالح‌(ع) نیز در پندی به قوم خود می‌فرماید: «وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوأَكُمْ فِي اْلأَرْضِ تَتخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتًا».[۳۰۶]و نوح‌(ع) درباره‌ مؤمنان می‌فرماید: «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الذينَ آمَنُوا إِنهُمْ مُلاقُوا رَبهِمْ...».[۳۰۷]

خدای کریم در آفرینش انسان به کرامت و فضیلت دادن او عنایت داشته و نسبت به بسیاری از آفریده‌ها برتری داده «وَلَقَدْ كَرمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَر وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم منَ الطيبَاتِ وَفَضلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ ممنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً»[۳۰۸]. و این اصل تکریم و اثر گذار در تربیت آدمی و رساندن به خودباوری و احساس شخصیت و مقبولیت او در روش مربیان نیز بسی مشهود است و پرورش یافته ای پس از حمایت از رسولان و رسیدن به شهادت می‌گوید: «وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ»[۳۰۹].

حضرت نوح(ع) در جهت نکوداشت مقام مشایخ ایمانیان از طرد آنان به در خواست کافران سرباز می‌زند «وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ»[۳۱۰] و در دعاهایش نجات خود و ایمانیان هم‌راهش را می‌خواهد. «فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجنِي وَمَن معِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»[۳۱۱] و در آمرزش خواهی‌اش نیز برای هر مؤمنی از مرد و زن که وارد سرای او شود، آمرزش می‌خواهد[۳۱۲]. حضرت هود(ع) با یادآوری نعمت‌های الاهی و کرامت ارزانی شده و نیروی بدنی سترگ و درشتی اندام پند می‌دهد تا قدر و منزلت خود بشناسند و در مقام شکر برآیند: «وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً»[۳۱۳].

حضرت ابراهیم(ع) در جهت نکو داشت مقام فرزند و کرامت او، رأی او را درباره‌ي خوابش جویا می‌شود «فَانظُرْ مَاذَا تَرَى؟»[۳۱۴]. پیامبر اسلام نیز در جهت تکریم و بزرگ داشت مقام و مرتبت اهل بیت، مصادیق اجر رسالتش را در مورد مودت به «ذی القُربی» می‌خواند[۳۱۵] که علامه می‌فرماید:«مودت امری است که به استجابت دعوت برگشت می‌کند و استثنا نیز متصل است و آن محبت به اهل بیت است[۳۱۶]».

طالوت هم در نکو داشت سپاهیان هم‌راه و و در مورد آزمون الاهی قرار گرفته می‌فرماید: هر که از آن مجرای آب ننوشد از من است. «وَمَن لمْ يَطْعَمْهُ فَإِنهُ مِني»[۳۱۷]. یعنی پیروی را مایه‌ی کرامت و اهلیت می‌شمرد. بلقیس برای تكريم سران و احترام به رأی و نظریه آنان برای هم اندیشی به حضور می‌طلبد می‌گوید: «قَالَتْ يَا أَيهَا المَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتى تَشْهَدُون»[۳۱۸]. و آسیه زن فرعون نوزاد از آب گرفته را، نور چشم می‌خواند و به مقام و مرتبت و فرزند خواندگی می‌رساند و او را دایه‌ی سود خود معرفی می‌کند و با این نکوداشت وی از کشتن او باز می‌دارد[۳۱۹]. و یا آگاهان به سرنوشت اصحاب کهف در جهت نکو داشت مقام و یاد و منزلت آنان می‌گویند: «سجده گاهی بسازیم و بنایی بر پا کنیم بر مزارشان»[۳۲۰].

۱۸. ترویج سنت‌های حسنه

یکی از آموزه‌های تعلیمی خداوند در گفته‌های اصلاح گران و فرستادگان خود، بیان سنت گذاری حسنه در میان مردمان بود تا ضمن تصحیح فرهنگ‌ها و آداب و رسوم جاری به ماندگاری آموزه‌ها و ارزش‌های تربیتی ارائه شده در طول زمان‌ها و نسل‌ها بیانجامد. می‌بینیم حضرت شعیب‌(ع) در ازدواج آسان و پیشنهاد کردن از سوی خود (پدر دختر) و قرار دادن مهر و شرایط آسان به این امر ارزشی همت می‌گمارد: «‌قالَ إِني أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَي‌هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَني ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ‌» و اظهار می‌دارد نمی‌خواهم تو را به زحمت و به رنج وادارم و سخت گیری کنم. «‌وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُق عَلَيْكَ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصالِحينَ»[۳۲۱] و کار خیر را با «إِنْ شاءَ الله» شروع می‌کند.

بنیان گذاری سنت‌های نیک و تربیت ساز با توجه به آموزه‌های الاهی و روش‌های تربیتی به کار گرفته شده از سوی مربیان الاهی و شایستگان غیر معصوم از جمله کارهایی است که پی آمدهای مثبت آن د رپرونده‌ی ما تأخر آدمی اثر گذار بوده مانند صدقه‌ی جاریه و فرزند صالح.

از این رو به شماری از گفتار، کردارو تقریر شایستگان اشارتی می‌رود تا به عنوان فرهنگ سازی د رحوزه‌های مختلف، مقبول باورمندان در جامعه دینی بیافتند.

- فرهنگ اخلاص و بی شایبگی، نداشتن چشم داشت مادی، کار غیر انتفاعی و نداشتن اهداف دنیایی در امور به ویژه علمی- فرهنگی و تربیتی، آن سان که پیام بران و اهل بیتD در دعوت، رسالت، ادای تکلیف و اطعام خود به انجام رساندند.

- نیایش، توسلات، آمرزش خواهی و نقش دعا در زندگی با توجه به دعاهای معصومان و پیروان باورمند در دنیا و آخرت.

نظارت بر رفتار مردمان در درون جامعه‌ي دینی و پند و اندرز در همه حال و پرهیز از بی تفاوتی و سهل انگاری.

- دعوت به حلال (معروف) و گسترش امر شروع به عنوان راه کار مقابله با ناهنجاری‌های رفتاری و نامشروع. همان گونه که لوط(ع) فرمودند: «هَؤُلاء بَنَاتِي هُن أَطْهَرُ لَكُمْ».[۳۲۲]

- مجادله، گفت و گو به بهترین روش بر سر باورها، ارزش‌ها، آزادی بیان و برخورد اندیشه‌ها برای بروز حقیقت.

- هم اندیشی، دور اندیشی، مدیریت کار آمد و خبر رسانی در شرایط بحرانی ( آن‌سان که ملکه‌ی سبا، حضرت سلیمان(ع) و آن مردی که از دور آمد و موسی(ع) از اراده‌ی جمعی درباریان فرعون آگاه کرد).

- شایسته سالاری، مسئوولیت پذیری در پرتو علم و قدرت (رفتار حضرت یوسف(ع)، گزینش طالوت، و کسی که از علم کتاب بهره ای داشت در انتقال عرش).

- آداب تعلیم و تربیت، (رفتار و شرایط موسی با خضر(ع) تعطیل بردار نبودن آن در هیچ شرایط،  (آن‌گونه که موسی(ع) هارون را جای‌گزین خود نموده و به میقات رفت و پیام بر اسلام امام همام علی(ع) را معرفی نمود).

- پاسخ گویی به کردار در همه‌ی مراحل و رفع هر شک و شبهه از پیروان و اطرافیان (رفتار خضر با موسی(ع)).

- یاری رسانی و امداد مردمان نیازمند با مشارکت خودشان (بهره گیری از ابزار و مصالح و نیروی کار خودشان جهت سازی از سوی ذی القرنین)

 - اصلاح بدعت‌ها، خرافه‌ها، گزافه گویی‌ها (غلو) بر اساس آموزه‌های الاهی از شعایردینی و احکام و شریعت الاهی آن سان که عیسی(ع) فرمود: «وَلِأُحِل لَكُم بَعْضَ الذِي حُرمَ عَلَيْكُمْ»[۳۲۳] یا شعیب(ع) فرمود: «أُرِيدُ إِلا الإِصْلاَحَ».[۳۲۴]

- تحدی، هم آوردی در همه‌ي حوزه‌ها با مخالفان و دشمنان با همه عده وعده (به مانند تهدید و تحدی پیام بران برای کار و زار و اثبات حقانیت، برهان رسالت و مقابله با توطئه‌ها).

- تکریم، تشخص، احترام و نکو داشت مقام، منزلت و جای گاه، مدیریت و نقش زنان نمونه، موفق در رهبری جامعه و خانواده.

- فرهنگ نذر و خدمت رسانان در اماکن مقدس، (چون رفتار همسر عمران مادر حضرت مریم).

- بر پایی بناهای یاد بود جهت نکو داشت و حفظ آثار و ارزش‌ها برای نسل‌ها به طور تاریخ مکتوب در کنار تاریخ شفاهی و علمی جهت پندپذیری و اثرهای آموزنده‌ی تربیتی.

- ازدواج آسان و پرهیز از شرایط دست و پا گیر و دور از شأن (آن سان که حضرت شعیب(ع) رفتار کرد)

- آسیب شناسی، جرم شناسی، دشمن شناسی و جریان شناسی در حوادث ( آن طورکه حضرت ایوب(ع) از خود بروز داد).

- فاصله گیری و نفرین ودر خواست عذاب و استیصال در صورت نا کار آمدی برنامه‌های تربیتی و اصلاح و نجات به عنوان آخرین راه برای آن‌هایی که امید به نجات شان نیست (رفتار حضرت نوح، موسی، صالح، ابراهیم، لوط و پیام بر اسلام در نفرین امت خود و مهاجرت و انزجار قلبی و عملی از ایشان).

۱۹. بی زاری جستن (‌از ناهنجاری‌ها، ناملایمات و مشکلات و...)

اعلام نفرت، دل زدگی، انزجار و در ادامه روی گردانی و فاصله گیری از محیط آلوده،‌‌اندیشه‌ها و باورهای باطل،‌کردار ناپسند و مردمان بزه کار و... در راستای هدف تربیتی و دعوت به خیر و اصلاح است که هر مربی فهیم در شرایط لازم مبادرت به آن می‌نماید که در گفته‌های پیام بران به این نکته پی می‌بریم:

حضرت ابراهیم‌(ع) پس از بهره‌گیری از فرصت‌های پیش آمده و هم سویی با ستاره پرستان در پایان می‌فرماید: «لا اُحِب الآفلینَ».[۳۲۵] «‌اِنی بَرِیءٌ مِما تُشرِکُونَ»[۳۲۶]، «‌انی بُرآءُ مِما تَعبُدُونَ».[۳۲۷] اگرچه خود بارها شرك را از ايشان دور فرموده بود.[۳۲۸] و حضرت هود‌(ع) می‌فرماید: «وَ اشهِدُوا اِنی بَریءٌ مِما تُشرِکُونَ».[۳۲۹] و لوط(ع) مي‌فرمايد: من از كردار شما بي‌زاري مي‌جويم و دشمن مي‌دارم (نه از خود شما)! «قَالَ إِني لِعَمَلِكُم منَ الْقَالِينَ» [۳۳۰]

۲۰. یاری خواستن (‌از توانایان و دانایان)

با توجه به توانایی محدود انسان، یاری طلبی از توان گران، دانایان و اهل فن و... نه تنها کاری است پسندیده بلکه در برخی حوزه‌ها فرمان ایزدی بر این است که بپرسید اگر نمی‌دانید! «‌فاسأَلُوا اَهْلَ الذکرِ اِن کُنْتُم لا تَعْلَمُونَ».[۳۳۱]

و در برابر خواهش مردمانی ناتوان، ذی القرنین درخواست یاری از آن‌ها دارد تا ایشان را سدی سازد. می‌فرماید: «‌فَأَعينُوني بِقُوةٍ»[۳۳۲] مرا با نیروی خود یاری کند تا شما را سدی بنا کنم. آن گاه دستور مي‌دهد تا قطعات بزرگ آهن را براي به كارگيري در ميان دو كوه تهيه كنند: «ءأتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ».

سپس دستور تهيه‌ی مواد آتش افروز و ايجاد آتش و دميدن در آن را مي‌دهد: «قالَ انفُخُوا حَتي إذَا جَعَلَهُ ناراً»

و عیسی مسیح(ع) فریاد استنصار می‌دهد: «مَن اَنصاری اِلَی الله».[۳۳۳]

حضرت سلیمان‌(ع) از نیروهای زیر دست خود می‌خواهد کدام یک می‌توانید تخت پادشاه سرزمین سبا را پیش از آمدن ایشان بیاورید (به سرزمین فلسطین). «يا أَيهَا الْمَلَؤُا أَيكُمْ يَأْتيني بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني مُسْلِمينَ».[۳۳۴]

و یوسف(ع) که به آزادی یکی از هم بندیان خود یقین داشت از او خواست نزد پادشاه از او یادی کند (و یاری رساند) «‌وَ قالَ لِلذي ظَن أَنهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبكَ...».[۳۳۵]

و یا در تعبیرهای خود، دیگران را یاری فرمود و سرنوشت ملتی را دگرگون ساخت.

و حضرت یعقوب‌(ع) نیز از فرزندان می‌خواهد، کاوش نمایند و از یوسف و برادرش خبری بیابند و او را از‌اندوه رهایی بخشند «يا بَنِي اذْهَبُوا فَتَحَسسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخيهِ...».[۳۳۶]

۲۱. اصلاح ارزش‌ها (ساختارها و روش‌ها)

ساختار شکنی و مبارزه با روش‌های نادرست، سنت‌های غلط و معیارهای ارزشی ناصحیح، از روش‌های نیک اصلاح گران و مربیان خدایی است، می‌آموزند که بایسته است. ارزش‌ها را ستود، معیارها را تصحیح کرد، سنت‌های حسنه را احیا نمود و با اصلاح‌اندیشه‌ها، روش‌ها و گرایش‌ها، ساختارها را نیز تعدیل نمود.

می بینیم‌ هابیل در اصلاح نگرش نابخردانه‌ی برادر، به معیار تقوی و شرط پذیرش کردار از سوی حق تعالی اشاره دارد می‌فرماید: «‌إِنما يَتَقَبلُ اللهُ مِنَ الْمُتقينَ».[۳۳۷] خداوند تنها از پرهیزکاران می‌پذیرد. با توجه به بیان حق تعالی: «إِن أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ»[۳۳۸]

و پیام بری از بنی اسراییل[۳۳۹] در برابر انتخاب فرمانده در پی درخواست قوم خود به معیار علم و توان مندی جسمانی از سوی ایزدی اشاره دارد و می‌کوشد نگرش‌ها و معیار‌ها را اصلاح کند و می‌فرماید: «‌پإِن اللهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ».[۳۴۰]

با توجه به قول حق تعالی: (هَل یَستوِی الذینَ یَعلَمُونَ وَالذِینَ لا یَعلَمُونَ) و آن‌ها به دارایی‌توجه داشتند[۳۴۱] و حضرت لوط‌(ع) در جهت احیای ارزش‌های منطبق بر فطرت سلیم و طبع انسانی پس از پرسش‌های بیدارگرنه از عقل و وجدان خفته‌ی قوم،[۳۴۲] به عرضه‌ی دختران خود و ارائه‌ی راه لذت جویی طبیعی را پیش نهاد می‌کند و پاکیزه‌ترین می‌خواند تا ساختار نکوهیده‌ی رفتاری ایشان را تعدیل نماید. می فرماید: «يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتي هُن أَطْهَرُ لَكُمْ».[۳۴۳]

۲۲. سرزنش

گاهی توسل به توبیخ، ملامت و سرزنش و تحقیر و... در روح و جان برخی افراد اثر گذار بوده و در راستای تربیت می‌تواند نقش ویژه ای داشته باشد. این اصل را در روش مربیان وارسته خدایی می‌بینیم که در برخی موارد به نکوهش آنان و بیان کاستی‌های روحی-روانی و شخصیتی و... قوم خود می‌نمایند تا هشیاران را پندی باشد.

حضرت موسی‌(ع) درپی گوساله پرستی قوم، ظلم بر خود را مطرح و آن‌ها را نکوهش می‌کند: «اِنکُم ظَلَمْتُم اَنْفُسَکُم بِاتخاذِکُمُ العِجلَ...».[۳۴۴]

و پس از درخواست آلهه از حضرت موسی‌(ع) ایشان را سرزنش می‌کند: «قالَ اِنکُم قَومٌ تَجهَلُونَ».[۳۴۵]

‌«‌إِن هؤُلاءِ مُتَبرٌ ما هُمْ فيهِ وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ».[۳۴۶]

‌«‌قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ‌ام أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِل عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدي...».[۳۴۷]

‌«‌وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَني وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَني رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ».[۳۴۸]

و به فرعون می‌گوید: «‌وَ إِني َلأَظُنكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا».[۳۴۹]

ابراهیم‌(ع) در مذمت پدر و قوم او می‌فرماید: «إِني أَراكَ وَ قَوْمَكَ في ضَلالٍ مُبينٍ».[۳۵۰]

«‌لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ في ضَلالٍ مُبينٍ».[۳۵۱]

‌«‌أُف لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ».[۳۵۲]

‌«‌قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ».[۳۵۳]

پیام بر اسلام نیز در بیان گلایه و شکایت خود نوعی سرزنش و نکوهش امت را عرضه می‌دارد «‌يا رَب إِن قَوْمِي اتخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا».[۳۵۴]

لوط‌(ع): «‌إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ.... بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ».[۳۵۵]

 «قالَ اِنکُم قَوْمٌ مُنکَرونَ».[۳۵۶]

 «بَل اَنتُم قَومٌ عادونَ».[۳۵۷]

 «بَل اَنتُم قَومٌ تَجهَلُونَ».[۳۵۸]

هود‌(ع): «... ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلا مُفْتَرُونَ».[۳۵۹]

‌«‌ولکنی اَراکُم قَوماً تَجهَلونَ».[۳۶۰]

‌«‌قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَني في أَسْماءٍ سَميْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ».[۳۶۱]

صالح‌(ع): «بَل اَنتُم قَومٌ تُفتَنُونَ».[۳۶۲]

«وَلکِن لا تُحِبونَ الناصِحینَ».[۳۶۳]

نوح‌(ع): «وَلکِنی اَریکم قَوماً تَجهَلُونَ».[۳۶۴]

یوسف‌(ع): «قالَ أَنْتُمْ شَر مَكانًا وَ اللهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ».[۳۶۵]

یعقوب‌(ع): «قالَ بَل سَولَت لَکُم اَنفُسُکُم...».[۳۶۶]

الیاس‌(ع): «أَتَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقينَ».[۳۶۷]

 

[۱]. اين سخن عيناً از زبان چندين تن از انبياء نقل شده است. از جمله نوح(ع) (اعراف، ۵۹) هود(ع) (اعراف، ۶۵)، صالح(ع) (اعراف، ۲۳)، شعيب(ع) (اعراف، ۸۵ و هود ۸۴)، و از ساير پيام‌بران نيز به همين مضمون، تأكيد‌هاي فراواني در قرآن به چشم مي‌خورد.

 

[۲]. تفسير نمونه، ۹ ۹، ص ۷۰ و تفسير في ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۳۰۸.

[۳]. المیزان، ج ۱۳ ص ۷۸.

[۴]. المیزان، ج ۶، ص ۳۶۹، چ۳۱، قم ۸۹ دفتر تبلیغات اسلامی.

[۵]. المیزان، ج۱۷، ص ۵۹۴ چ ۳۱.

[۶]. اعراف، ۱۴۳، انعام ۷۹، یونس ۷۲، بقره۱۳۲.

[۷]. عنکبوت، ۱۶ و نوح، ۳.

[۸]. عنکبوت، ۱۷.

[۹]. انبياء ۶۴.

[۱۰]. مائده، ۷۲.

[۱۱]. مائده،.۱۱۸

[۱۲]. مریم، ۳۰.

[۱۳]. زخرف، ۶۴.

[۱۴]. اعراف ۸۵، اعراف ۶۵، اعراف۷۳، اعراف ۵۹، هود ۸۴، هود۵۰، هود ۶۱، عنکبوت ۳۶، مؤمنون ۲۳.

[۱۵]. هود ۲۶، احقاف ۲۱.

[۱۶].یونس، ۷۲.

[۱۷]. انعام، ۷۹.

[۱۸]. هود، ۵۴.

[۱۹]. هود، ۸۸.

[۲۰].الميزان، ج۶، ص ۳۶۸.

[۲۱].بقره، ۴۴.

[۲۲]. یونس، ۳۵.

[۲۳]. مریم، ۴۲.

[۲۴].انبیاء، ۵۲.

[۲۵]. انبیاء، ۶۳.

[۲۶]. شعراء، ۷۲ و ۷۳.

[۲۷]. صافات، ۸۶.۸۷.

[۲۸]‌. صافات، ۹۱.۹۲.

[۲۹]. عنکبوت، ۱۷.

[۳۰].زخرف، ۲۴.

[۳۱]. شعراء، ۳۰.

[۳۲]. اعراف، ۸۱ ، عنکبوت ۲۹.

[۳۳]. انبیاء، ۵۴.

[۳۴]. صافات، ۹۶.

[۳۵] انبیاء، ۶۷.

[۳۶]. صافات، ۹۹.

[۳۷]. ممتحنه، ۴.

[۳۸].زخرف، ۶۴.

[۳۹]. هود، ۵۶.

[۴۰]. اعراف، ۷۱ .

[۴۱]. اعراف، ۸۰ و ۸۱ و عنكبوت، ۲۸ و نمل، ۵۵ .

[۴۲]. يوسف، ۴۱-۳۷ .

[۴۳]. يوسف، ۵۲ .

[۴۴]. يوسف، ۶۹-۶۲-۶۰-۵۹ .

[۴۵]. يوسف، ۸۹ .

[۴۶]. صافات، ۱۲۶-۱۲۴ .

[۴۷]. بقره، ۲۴۶ .

[۴۸]. مريم، ۶-۴.

[۴۹]. هود، ۸۹ .

[۵۰]. نمل، ۲۸ .

[۵۱]. لقمان، ۱۶ .

[۵۲]. غافر، ۲۶-۲۸ .

[۵۳]. غافر، ۲۹-۲۸ .

[۵۴]. كهف، ۳۸-۳۷ .

[۵۵]. قصص، ۱۱-۹ .

[۵۶]. قصص، ۹ .

[۵۷]. نمل، ۳۵ .

[۵۸]. قصص، ۲۶ و چه بسا اين روش را در تمهيدات زلیخا براي رهايي خود از سرزنش زنان مصر مي‌توان ديد ن.ك به: يوسف، ۳۲ .

[۵۹]. هود، ۸۸ .

[۶۰]. هود، ۲۷ .

[۶۱]. هود، ۳۱ .

[۶۲]. مؤمنون، ۲۶، قمر، ۱۰، شعراء، ۱۱۸ .

[۶۳]. اعراف، ۶۷ .

[۶۴]. احقاف، ۲۴ .

[۶۵]. مریم، ۴۷،۴۸ .

[۶۶]. مائده، ۲۹ .

[۶۷]. آل عمران، ۵۲ .

[۶۸]. طه، ۹۷ .

[۶۹]. غافر، ۲۸،۲۹ .

[۷۰]. قلم، ۲۸ .

[۷۱]. قلم، ۲۹،۳۲.

[۷۲]. اعراف، ۱۶۴ .

[۷۳]. قصص، ۵۵ .

[۷۴]. قصص، ۹ .

[۷۵]. اعراف، ۵۰ .

[۷۶]. اعراف، ۳۸، ابراهیم، ۲۱، غافر، ۴۷،۴۸، سباء، ۳۱،۳۲ .

[۷۷]. فصلت، ۱۹،۲۰، ۲۱ .

[۷۸].Thorandike

[۷۹].‌ حجتی، اسلام و تعلیم و تربیت،ص ۲۲۱، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران ۵۸.

[۸۰]. نوح، ۵.

[۸۱]. نوح، ۸ .

[۸۲]. هود، ۴۲.

[۸۳]. هود، ۴۳.

[۸۴]. کهف ۷۲ و ۷۵.

[۸۵]. آل عمران، ۱۹ .

[۸۶]. هود، ۲۶ واعراف،۵۹.

[۸۷]. هود، ۲۶ و اعراف، ۵۹ .

[۸۸]. اعراف ۶۱ و ۶۲، شعراء ۱۰۷، نوح ۲، هود ۲۵، يونس، ۷۲، هود ۲۹، شعراء ۱۱۰ .

[۸۹]. يوسف، ۱۸ و ۸۳ .

[۹۰]. هود، ۸۸ .

[۹۱]. اعراف، ۱۴۲.

[۹۲]. اعراف، ۱۵۰ و طه ۹۴.

[۹۳]. اعرافف ۱۵۱.

[۹۴]. بقره، ۱۲۴.

[۹۵]. بقره، ۱۲۶، ۱۲۸، ۱۲۹.

[۹۶]. ابراهیم، ۳۵.

[۹۷]. مریم، ۴۵.

[۹۸]. مریم، ۴۷.

[۹۹]. ممتحنه، ۴.

[۱۰۰]. شعراء، ۸۶ .

[۱۰۱].هود، ۸۴ .

[۱۰۲]. احقاف، ۲۱.

[۱۰۳].هود، ۲۶.

[۱۰۴]. مائده، ۲۸.

[۱۰۵]. هود، ۲۹.

[۱۰۶]. شعراء ۱۱۳.

[۱۰۷]. نوح ۲۸.

[۱۰۸]. هود ۴۵.

[۱۰۹]. هود ۴۲.

[۱۱۰]. یوسف ۸۴ .

[۱۱۱]. ویلیام، مدلین، تاریخ آرای تربیتی در غرب، ترجمه‌ی فریدون دیلمقانی دانشگاه تهران، ۱۳۵۳.

[۱۱۲]. شعراء، ۱۱۸ .

[۱۱۳]. نوح، ۲۴ .

[۱۱۴]. هود، ۴۵ .

[۱۱۵]. نمل، ۴۶ .

[۱۱۶]. اعراف، ۷۹ .

[۱۱۷]. شعراء۱۶۱ .

[۱۱۸]. شعراء، ۱۶۹ .

[۱۱۹]. بقره، ۱۳۲ .

[۱۲۰]. مريم، ۴۷ .

[۱۲۱]. مريم، ۴۲ تا ۴۵ .

[۱۲۲]. صافات، ۱۰۲ .

[۱۲۳]. بقره، ۱۲۴.

[۱۲۴]. صافات، ۱۰۲.

[۱۲۵]. يوسف، ۸۴ .

[۱۲۶]. يوسف، ۸۴ .

[۱۲۷]. يوسف، ۶۹ .

[۱۲۸]. يوسف، ۹۸ .

[۱۲۹]. طه ۳۵-۲۵.

[۱۳۰]. توبه، ۴۰.

[۱۳۱]. لقمان، ۱۳، ۱۶ و ۱۷ .

[۱۳۲]. قصص،۲۰ .

[۱۳۳]. يس، ۲۷ و ۲۶ .

[۱۳۴].غافر، ۴۲ و۳۲ و۳۱ و۳۰  .

[۱۳۵].آل عمران، ۳۶.

[۱۳۶]. کهف، ۷۳.

[۱۳۷]. طه، ۹۲.۹۳.

[۱۳۸]. طه، ۹۴.

[۱۳۹]. طه، ۹۵.

[۱۴۰]. طه، ۹۷.

[۱۴۱]. مائده، ۲۸.

[۱۴۲]. یوسف ۹۲.

[۱۴۳]. يوسف، ۷۷.

[۱۴۴]. یوسف، ۹۸.

[۱۴۵]. يس، ۲۷ و ۲۶ .

[۱۴۶]. بقره، ۴۰، ۱۲۲، ۲۳۱، ۲۳۹، آل عمران، ۱۰۳، مائده ۷ و ۱۱، انفال ۲۶، احزاب۹، فاطر۳.

[۱۴۷]. مائده، ۲۰.

[۱۴۸]. ابراهیم، ۶.

[۱۴۹]. اعراف، ۱۴۰.

[۱۵۰]. آل عمران، ۱۲۴.

[۱۵۱]. احزاب، ۳۷.

[۱۵۲]. نمل، ۱۵.

[۱۵۳]. نمل، ۱۹.

[۱۵۴]. اعراف ۶۹.

[۱۵۵]. اعراف ۷۴.

[۱۵۶]. یوسف ۱۰۱.

[۱۵۷] يوسف، ۹۹.

[۱۵۸] كهف، ۹۵.

[۱۵۹]. اعراف، ۴۳ .

[۱۶۰]. احقاف، ۱۵ .

[۱۶۱]. آل عمران، ۳۷.

[۱۶۲]. بقره، ۲۶.

[۱۶۳]. زمر، ۷۴.

[۱۶۴]. فاطر، ۳۵ و ۳۴.

[۱۶۵]. اعراف، ۷۴.

[۱۶۶]. زمر ۱۸.

[۱۶۷]. نحل، ۱۲۵ .

[۱۶۸]. كهف، ۵۴ .

[۱۶۹]. ابراهيم ۳۴، اسراء ۱۱، حج ۶۶، احزاب ۷۲، معارج ۱۹، نساء ۲۸ .

[۱۷۰]. اسراء ۱۰۱.

[۱۷۱]. اسراء ۱۰۲.

[۱۷۲]‌. بقره، ۲۵۸.

[۱۷۳]‌. همان.

[۱۷۴]. از انواع جدل، يكي انتقال است همين روشي كه حضرت ابراهيم(ع) به كار برده چون استدلال پيشين او را نگرفت و نفهميد به بيان ديگر روي آورد. الاتقان. سيوطي، بحث جدل در قرآن مترجم، سيد محمد طيب حسيني دانشكده‌ي اصول الدين قم ـ ۸۵ .

[۱۷۵]‌. انعام، ۷۴.مریم، ۴۲، انبیا ء ۶۶، صافات،۸۶ و۸۷.

[۱۷۶]‌. انعام،۷۶.

[۱۷۷]‌. صافات، ۹۶ و۹۵.

[۱۷۸]‌. انبیاء،۶۳.

[۱۷۹]‌. شعراء، ۷۳ و ۷۲.

[۱۸۰]‌. بقره،۲۴۷.

[۱۸۱]‌. همان.

[۱۸۲]‌. مائده، ۲۹ و۲۸.

[۱۸۳]. اعراف، ۶۱-۶۲

[۱۸۴]. هود، ۲۸

[۱۸۵]. هود، ۳۰

[۱۸۶]. هود، ۳۱.

[۱۸۷]. اعراف، ۷۱ .

[۱۸۸]. هود، ۶۳ .

[۱۸۹]. صافات، ۸۷ .

[۱۹۰]. انبیاء، ۵۲ .

[۱۹۱]. شعراء، ۷۵-۷۶ .

[۱۹۲]. انعام، ۸/۸۰ .

[۱۹۳]. مائده، ۲۸-۲۹ .

[۱۹۴]. بقره، ۲۴۶ .

[۱۹۵]. هود، ۸۸ .

[۱۹۶]. ابراهیم، ۱۰ .

[۱۹۷]. ابراهیم، ۱۰ .

[۱۹۸]. طه، ۵۰ .

[۱۹۹]. طه، ۵۲ .

[۲۰۰]. شعراء۲۰-۲۱-۲۲ .

[۲۰۱]. زخرف، ۲۴ .

[۲۰۲]. نحل، ۳۰ .

[۲۰۳]. نحل، ۲۴ .

[۲۰۴]. سباء، ۲۳.

[۲۰۵]. حدید، ۱۳- ۱۴ .

[۲۰۶]. مدثر، ۴۲ .

[۲۰۷]. مدثر، ۴۵-۴۳ .

[۲۰۸]‌. طه،۱۸.

[۲۰۹]‌. مائده،۱۱۶.

[۲۱۰]‌. مائده، ۱۱۷ و ۱۱۶.

[۲۱۱]. نوح، ۵-۹ .

[۲۱۲]. ممتحنه، ۴-۵، بقره، ۱۲۸-۱۲۹ .

[۲۱۳]. طه، ۱۸-۳۵ تا ۲۵ .

[۲۱۴]. یوسف، ۴۱ تا ۳۷ .

[۲۱۵]. یوسف، ۴۹ تا ۴۷ .

[۲۱۶]. مریم، ۴-۶، انبیاء، ۸۹ و آل عمران، ۳۸ .

[۲۱۷]. نمل، ۹۱-۹۳ .

[۲۱۸]. یس، ۲۰-۲۴-۲۷ .

[۲۱۹]. غافر، ۲۸-۳۳-۳۸-۴۴.

[۲۲۰]. صافات، ۵۱-۶۰ .

[۲۲۱]‌. نمل،۲۸.

[۲۲۲]‌. نمل، ۳۱ و ۳۰.

[۲۲۳]‌. یوسف، ۴.

[۲۲۴]‌. یوسف، ۵.

[۲۲۵]‌. نمل، ۳۸.

[۲۲۶]‌. قصص، ۲۵.

[۲۲۷]‌. قصص،۲۷.

[۲۲۸]. یوسف، ۶۹ .

[۲۲۹]. کهف،۱۵ .

[۲۳۰]. کهف، ۱۹ .

[۲۳۱]. نمل، ۳۲ .

[۲۳۲]. نمل، ۳۳.

[۲۳۳]. هود،۵۵ و یونس، ۷۱.

[۲۳۴]. صافات،۱۰۲.

[۲۳۵]‌. توبه،۴۰.

[۲۳۶]‌. آل عمران، ۱۲۴.

[۲۳۷]‌. مائده، ۲۱.

[۲۳۸]. يونس، ۸۴.

[۲۳۹]‌. اعراف، ۱۲۹.

[۲۴۰] اعراف، ۱۲۸

[۲۴۱] بقره، ۲۱۴

[۲۴۲]. صافات، ۱۰۲.

[۲۴۳]. طه، ۳۱.

[۲۴۴]. قصص، ۲۵.

[۲۴۵]. یوسف، ۹۲.

[۲۴۶]. آل عمران، ۱۲۴.

[۲۴۷]. بقره،۲۴۹.

[۲۴۸]‌. بقره، ۵۴.

[۲۴۹]‌. اعراف، ۱۲۸.

[۲۵۰]‌. شعراء، ۷۵.

[۲۵۱]‌. عنکبوت، ۱۷.

[۲۵۲]‌. عنکبوت، ۲۵.

[۲۵۳]. اعراف، ۶۳ .

[۲۵۴]. نوح، ۳ .

[۲۵۵]. اعراف، ۶۹ .

[۲۵۶]. هود، ۵۲ .

[۲۵۷]. نمل،۴۶ .

[۲۵۸]. عنکبوت، ۲۹ .

[۲۵۹]. شعراء، ۱۱۸ .

[۲۶۰]. اعراف، ۸۵ .

[۲۶۱]. هود، ۸۶ .

[۲۶۲]. لقمان، ۱۳ .

[۲۶۳]. لقمان، ۱۶ .

[۲۶۴]. لقمان، ۱۸ .

[۲۶۵]. لقمان، ۱۹ .

[۲۶۶]. اعراف، ۱۶۴ .

[۲۶۷]. نمل، ۳۴

[۲۶۸]. مجمع البيان، ج ۷، ص ۳۴۴.

[۲۶۹]. زمر، ۷۴

[۲۷۰]‌. نحل، ۱۲۵. «‌و ادع الی ربک» حج۶۷ و قصص۸۷. «‌قبل هذه سبیلی اَدعوا اِلی الله» یوسف، ۱۰۸.

[۲۷۱]‌. غافر،۴۳.

[۲۷۲]‌. بقره، ۱۳۲.

[۲۷۳]‌. بقره، ۱۳۳.

[۲۷۴]‌. همان.

[۲۷۵]‌. (ابراهیم۳۵، بقره ۱۲۸ تا ۱۲۶).

[۲۷۶]‌. ابراهیم، ۱۰.

[۲۷۷]‌. مائده، ۷۲.

[۲۷۸]‌. نمل، ۴۰.

[۲۷۹]‌. اعراف، ۸۵.

[۲۸۰]‌. هود، ۸۴.

[۲۸۱]‌. مائده، ۲۹.

[۲۸۲]‌. اعراف، ۶۹.

[۲۸۳]‌. نمل، ۴۷.

[۲۸۴]‌. اعراف، ۷۳.

[۲۸۵]‌. هود، ۶۴.

[۲۸۶]‌. شعراء، ۱۵۶.

[۲۸۷]‌. اعراف، ۶۳.

[۲۸۸]‌. اعراف، ۵۹.

[۲۸۹]‌. هود، ۲۶.

[۲۹۰]‌. هود، ۳۹.

[۲۹۱]‌. نوح، ۴.

[۲۹۲]‌. یوسف، ۲۳.

[۲۹۳]‌. یوسف، ۷۷.

[۲۹۴]‌. اعراف، ۱۴۲.

[۲۹۵]‌. طه، ۹۲و ۹۳.

[۲۹۶]‌. مریم، ۶.

[۲۹۷]‌. مائده، ۲۰.

[۲۹۸]‌. اعراف، ۱۲۹.

[۲۹۹]‌. اعراف، ۱۴۰.

[۳۰۰] شعراء، ۴۳.

[۳۰۱]‌. آل عمران، ۱۲۴.

[۳۰۲]‌. احزاب، ۳۷.

[۳۰۳]‌. نمل، ۱۵و ۱۶.

[۳۰۴]‌. هود، ۸۴ .

[۳۰۵]‌. هود، ۷۸.

[۳۰۶]‌. اعراف، ۷۴.

[۳۰۷]‌. شعراء، ۱۱۴ و هود، ۲۹.

[۳۰۸]. اسراء، ۷۰ .

[۳۰۹]. یس، ۲۷ .

[۳۱۰]. شعراء، ۱۱۴.

[۳۱۱]. شعراء، ۱۱۸.

[۳۱۲]. نوح، ۲۸.

[۳۱۳]. اعراف، ۶۹.

[۳۱۴]. صافات، ۱۰۲.

[۳۱۵]. شوری، ۲۳.

[۳۱۶]. المیزان، ج۱۱، ص۶۷ تا ۵۹.

[۳۱۷]. بقره، ۲۴۹.

[۳۱۸]. نمل، ۳۲.

[۳۱۹]. ن. ک به آیه ۹ سوره قصص.

[۳۲۰]. کهف، ۲۱ .

[۳۲۱]‌. قصص، ۲۷.

[۳۲۲]. هود، ۷۸ .

[۳۲۳]. آل عمران، ۵۰ .

[۳۲۴]. هود، ۸۸ .

[۳۲۵]‌. انعام، ۷۶.

[۳۲۶]‌. انعام، ۷۸.

[۳۲۷]‌. زخرف، ۲۶.

۴. آل عمران، ۶۷ و ۹۵، انعام ۷۹ و ۱۶۱، نحل، ۱۲۰، «و لكن كان حنيفاً مسلماً و ما كان من المشركين».

[۳۲۹]‌. هود، ۵۴.

[۳۳۰] شعراء،۱۶۸

[۳۳۱]. نحل، ۴۳.

[۳۳۲]‌. کهف. ۹۵.

[۳۳۳]‌. صف،۱۴ و آل عمران، ۵۲.

[۳۳۴]‌. نمل، ۳۸.

[۳۳۵]‌. یوسف، ۴۲.

[۳۳۶]‌. یوسف، ۸۷.

[۳۳۷]‌. مائده، ۲۷.

[۳۳۸].حجرات، ۱۳.

[۳۳۹]‌. شموئیل، بنا به دیدگاه صاحب مجمع البیان در ج ۱ ص ۳۵۰ و ارمیا به نظر صاحب تفسیر قمی، ج ۱، ص ۸۱.

[۳۴۰]‌. بقره، ۲۴۷.

[۳۴۱]‌. «وَ نَحْنُ أَحَق بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ» بقره، ۲۴۷.

[۳۴۲]‌. اعراف، ۸۱، شعراء ۱۶۶ تا ۱۶۱،‌نمل، ۵۵ و ۵۴ و عنکبوت، ۲۹.

[۳۴۳]‌. هود، ۷۸ و حجر، ۷۱.

[۳۴۴]‌. بقره، ۵۴.

[۳۴۵]‌. اعراف، ۱۳۸.

[۳۴۶]‌. اعراف، ۱۳۹.

[۳۴۷]‌. طه، ۸۲ .

[۳۴۸]‌. صف، ۵.

[۳۴۹]‌. اسراء ۱۰۲.

[۳۵۰]‌. انعام، ۷۴.

[۳۵۱]‌. انبیاء‌، ۵۴.

[۳۵۲]‌. انبیاء‌، ۶۷.

[۳۵۳]‌. یس‌.

[۳۵۴]‌. فرقان، ۳۰.

[۳۵۵]‌. اعراف، ۸۱.

[۳۵۶]‌. حجر، ۶۲.

[۳۵۷]‌. شعراء، ۱۶۱.

[۳۵۸]‌. نمل، ۵۵.

[۳۵۹]‌. هود، ۵۰.

[۳۶۰]‌. احقاف، ۲۳.

[۳۶۱]‌. اعراف، ۷۱.

[۳۶۲]‌. نمل، ۴۷.

[۳۶۳]‌. اعراف، ۷۹.

[۳۶۴]‌. هود، ۲۹.

[۳۶۵]‌. یوسف، ۷۷.

[۳۶۶]‌. یوسف، ۱۸ و ۸۳.

[۳۶۷]‌. صافات، ۱۲۵.