به گزارش خبرنگار مهر، در بخش قبلی این یادداشت تأکید شد هرگاه كه ارشاد و انذار به عوامل اشاعه مفاسد اخلاقی و اعتقادی سود نبخشید، بايد از نیروی قهريه بهره جست و دامان جامعه را از لوث وجود آنان پاك ساخت.
اکنون ادامه بخش قبلی این یادداشت را با هم می خوانیم:
۱۹. مراحل تربیت دینی
۱-۱۹. تربیت فردی: هر فراگيري در عرصهي تربيت وظيفه دارد، نخست به خود بپردازد، و با ارادهي خويش در پرورش استعدادهاي تعبيه شده در نهاد خويش را به رشد و شكوفايي برساند، صلاحيّتهاي لازم را پيدا كند يعني مربّي خود مربّي و خانه تكاني كند. از خود آغاز كند تا در مراحل بعدي، گفتارش بلكه كردارش، همگان را به نيكي و صلاح فراخواند. از اين رو خداوند ميفرمايد: «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» [۱] ای کسانی که ایمان آورده اید به خودتان بپردازید. (خود را بپاييد). «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ» [۲] ای کسانی که ایمان آورده اید خودتان را نگهدارید.
۲-۱۹. تربیت خانوادگی: پس از خودسازي، پرداختن به نهاد خانواده و تربيت اعضاي آن از مسؤوليّتهاي خطير پدر و مادر است. كه خداوند نيز بدان توصيه فرموده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ» [۳] ای کسانی که ایمان آوردهاید، خود و خانوادهتان را از آتش نگهدارید. «وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا» [۴] خانوادهي خود را به نمار فرمان ده و خود در آن کار پایداری کن. «وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا» [۵] و همواره حضرت اسماعيل خانواده خود را به نماز و پرداخت زکات امر میکرد و نزد پروردگارش شایسته و پسندیده بود.
۳-۱۹. تربیت نزدیکان و خویشان: با گسترش دامنهي تربيت از حوزهي خود و خانواده، گروههايي بر ما حق، ويژه دارند پيوند خوني دارند و بابسته است بدانها بپردازيم تا مجموعه وابستگان و نزديكان ما به صلاح و رشد برسند و در توسعهي تلاشهاي تربيتي زبان بيگانگان بر ما گشوده نگردد و خرده نگيرند! و پيام بر در آغاز رسالت آشكار خود به اين مهم ميپردازد: «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» [۶] خویشاوندان نزدیکات را بترسان (بيم ده).
۴-۱۹. تربیت اجتماعی: در اين مرحله نيز، همسايگان، دوستان و آشنايان، به ويژه جوانان و گروههاي پذيرا، در اولويّت هستند. آن گاه همه گروههاي اجتماعي: «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» [۷]. چرا از هر گروهی دسته ای به سفر نروند تا دانش دین خویش را بیاموزند و چون بازگشتند مردم خود را هشدار دهند، باشد که از زشتکاری پروا کنند؟ اين بيان الاهي نشان گر اين حقيقت است كه كسب صلاحيّت علمي، تجربي و اخلاقي و... براي مربّي ضروري است. «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [۸]. باید که از میان شما گروهی باشند که ]مردم را[ به خیر دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر کنند. اینان رستگارانند ]رستگاران حقیقی اند[.
«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا» [۹]. آيين قرآن را به زبان تو آسان گردانیدیم تا پرهیزگاران را مژده دهی و ستیزهگران را بترسانی. «وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ» [۱۰]. مردم را از آن روزی که عذاب میرسد، بترسان. قال رسول الله ألا و کُلّکُم مَسئُولٌ عَن رَعیَّتِهِ. فَالأ میر الَّذی الناس راعٌ وَ هُوَ مَسئُولٌ عَن رَعیَّتِهِ و الرَّجُل راعٌ عَلی أهل بَیتِه وَ هُو مَسئُولٌ عَنهُم، وَ المِرأةُ راعِیَةٌ علی بِیتِ بَعلِها وَ والِدِه وَ هِیَ مَسئُولَةٌ عَنهُم[۱۱]. آگاه باشید که همهي شما در برابر ملّت و مردم خود مسؤول هستید. امیر و فرمانروا که حاکم بر مردم است. در مقابل مردم مسؤولیّت دارد و مرد در مقابل خانوادهاش و زن در مورد خانهي شوهر و فرزندانش مسئولیت دارد.
تربیت به سه صورت بوده، نخست آموزش، از راه القا، یادآوری، مشاهده، نگرش، اندیشه، شنیدن، حسّ و تجربه، تکرار و آزمایش و روشهای دیداری و شنیداری(صوت و تصویر یا خطّ و رسم). دوّم: پرورش، شامل سازندگی و بازسازی (راههای به خطا رفته) که شیوههای اصلاح به مهرورزی، یادآوری، سرزنش، تهدید و سرانجام تنبیه میانجامد. سوّم: فنون و مهارتهای لازم و ابزار مورد نیاز برای آسانی از یک سو و کنترل روش و نوعی ضمانت اجرا[۱۲] که شامل:
القا از فردی به فرد دیگر از راه داستان پردازی، بازی، برخورد عاطفی و رفع نیازهاست. ارائهی الگوی رفتاری برای آسان جلوه کردن راه و مجسّم بودن و مشاهدهی عینی جهت پیروی. (و این خود از دأب قرآن در تمامی بیاناتش است که وقتی میخواهد مقامات معنوی را بیان کند به شرح احوال و تعریف رجال دارندهی آن مقام میپردازد و تنها به بیان مفهوم تنها قناعت نمیکند» [۱۳] «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى» [۱۴] «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ...»[۱۵] تلقین، تذکّری از خود به خود است با بیداری نفس لوّامه. اندیشه و تدبیر در امور در پرتو عقل فطری و اکتسابی.
مشاهدهی عینی، تجربه، پندپذیری، تذکّر، تهدید، برهان، منطق، امر و نهی، عادت، داستان سرایی، تشویق سرزنش و آزمایش و... «خدای تعالی در دعوت و ارشاد مردم، به زبان خود آنان حرف زده و در مخاطباتش که با آنان و بیاناتی که برای آنان دارد. طبق عقول اجتماعی سخن گفته و به اصول و قوانینی تمسّک کرده که در عالم عبودیّت و مولویّت دایر است. خدا را مولا و مردم را بندگان و انبیا را فرستادگان به سوی بندگان شمرده و با امر و نهی و بعث و زجر و بشارت و انذار و وعده و تهدید و... ارتباط خود را با آنان حفظ کرده (به طور ملموس)»[۱۶]
مربّيان الاهي براي رسيدن به هدفهاي تربيتي، بر اساس آموزههاي الاهي، اصول و قواعد تعليم و تربيت، از روشهايي بهره جستهاند از طريق اعمال روشها و فنون مؤثّر و كارآمد توانستهاند كه حالات و رفتارهاي باورمندان را دگرگون نمايند و با پيوند و تركيبات حالات انسانها، وضع جامعهها را دگرگون سازند كه به شماري از روشهاي آنان اشارتي ميرود:
عقل يكي از سرمايههاي انساني و نعمتهاي الاهي است كه پرورش آن، آدمي را در مسير رشد و كمال هدايت ميكند. «اسلام، يك دين طرف دار عقل است و به نحو شديدي هم، روي اين استعداد تكيه كرده است؛ نه فقط با او مبارزه نكرده، بلكه از او كمك و تأييد خواسته است و تأييد خود را هميشه از عقل ميخواهد».[۱۷] براي پرورش عقل بايد آن را به كار انداخت. بايد زمينههايي براي تعقّل فراهم نمود. در قرآن مجيد توصيه ميشود كه انسانها به آيات الاهي بنگرند و دربارهي آنها فكر كنند: «أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ» آيا به شتر نمينگرند كه چگونه خلق شده است؟ و «وَإِلَى السَّمَاء كَيْفَ رُفِعَتْ، و به آسمان كه چگونه برافراشته شده است؟ [۱۸].
علاوه بر آیات طبيعي، پديدههاي اجتماعي و تاريخي نيز مورد توجّه قرآن قرار گرفته است. از افراد، دعوت شده است كه دربارهي حوادث اجتماعي بيانديشند و براي زندگي آتي خود عبرت بگيرند.
وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ[۱۹] و او پلیدی را بر کسانی که عقل خود را به کار نمیاندازند مقرّر میکند. «كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» [۲۰] این چنین آیات را تفصیل میدهیم برای مردمی که میاندیشند. «كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» [۲۱] خدا آیات خود را برای شما این چنین بیان میکند، باشد که بیاندیشید.
و امام علي ميفرمايند: ألفِکرُ رُشدٌ، الغِفلةُ فَقدٌ. [۲۲] فکر مایهي رشد و تکامل و غفلت از دست دادن (سرمایه) است. الفِکرُ فی الخَیرِ یَدعُوا اِلَی العَمَلِ بِهِ. [۲۳] اندیشیدن در کار خیر؟ ]آدمی را[ به انجام دادن آن دعوت میکند. اَصلُ العَقلِ الفِکرُ وَ ثَمَرُتهُ السَّلامَةُ. [۲۴] ریشهي عقل، اندیشیدن و نتیجهي آن ]سلامت[ روانی است. بِالفِکرِ تَنجَلی غَیاهِبُ الأمُورِ. [۲۵] با فکر کردن میتوان تاریکیها را روشن ساخت.
قال علی: اَلتّفَکُّرُ یَدعُوا اِلَی الِبّرِ وَ العَملُ بِه. [۲۶] اندیشیدن ]آدمی را[ به کار نیک و انجام دادن آن دعوت میکند. قال علی: لا عِبادَةَ کَالتَفَّکُر فِی صُنعه الله عَزَّوجلَّ. [۲۷] عبادتی برتر از اندیشیدن در آفرینش الاهی نیست. اُوصیکُم بِتَقوَی اللهِ وَ إدامَةِ الَتَفکِّر فَانَّ التَّفکُّر أبُوکُلُّ خَیرٍ وَ اُمّّهِ[۲۸]. شما را به رعایت تقوا و اندیشیدن مداوم سفارش میکنم. چه این که اندیشیدن ریشهي تمام خوبیهاست ]و اساس یک ملّت و جامعه است[. إذا قَدّمتِ الفِکرُ فی جَمیعِ أفعالِكَ حَسُنَت عَواقِبُکَ. [۲۹] اندیشیدن قبل از انجام کار، عاقبت آن را نیک خواهد کرد.
الفِکرُ جَلاءُ العَقلِ. [۳۰] فکر کردن صیقلِ عقل و اندیشه است. الفِکرُ یُنیرُ اللُّبِّ. [۳۱]
اندیشه، عقل را روشنی میبخشد. از رهنمودهاي حاصله به اين جمع بندي ميرسيم كه ضروري است بين متربّي، طبيعت و اجتماع ارتباط برقرار شود و از او خواسته شده كه دربارهی آنها فكر كند از اين رو خود فرد هم به عنوان مسلمان وظيفه دارد عقل خود را به كار اندازد و به عمق پديدهها پي ببرد.
راه ديگري كه ميتوان عقل را تقويت كرد و به عمق دانش پي برد، استماع سخنان مختلف است و پيروي از بهترين آن هاست. قرآن ميفرمايد: «فَبَشِّرْعِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» [۳۲]، بندگان مرا نوید ده، آنان که سخت میشنوند و از بهترینها پیروی میکنند آنان کسانی هستند كه مورد هدايت خدا هستند و صاحبان خرد و انديشه ميباشند.
«فرق است بين «سماع» و «استماع». «سماع» يعني شنيدن ولو انسان نميخواهد بشنود. «استماع» گوش فرا دادن است. اول استماع ميكنند؛ به دقّت دريافت ميكنند (فَيَتِّبِعوُنَ اَحسَنَه)؛ بعد غربال ميكنند؛ تجزيه و تحليل ميكنند؛ خوب و بدش را ميسنجند؛ و بهترين آن را انتخاب و پيروي مينمايند. اصلاً معني آيه، استدلال عقل و فكر است كه فكر بايد حكم غربال را براي انسان داشته باشد و هر حرفي را كه ميشنود در اين غربال قرار دهد. خوب و بد را بسنجد؛ ريز و درشت كند؛ و خوبترين آنها را انتخاب و اتباع نمايد. [۳۳] اقلام ديگري كه براي رشد عقل مطرح ميشود، آزاد كردن عقل از عادات اجتماعي است.
«از حكومت؛ تلقينات محيط، عرف، عادات و به اصطلاح امروز از نفوذ سنّتها، عادتهاي اجتماعي بايد خود را آزاد كند. قرآن اساسش سرزنش كساني است كه اسير پيروي از گذشتگان هستند و فكر نميكنند تا خودشان را از اين اسارت آزاد كنند. هدف قرآن تربيت است. يعني در واقع ميخواهد افراد را بيدار كند كه مقياس و معيار، بايد تشخيص عقل و فكر باشد؛ نه صرف اين كه پدران ما چنين كردند؛ ما هم چنين ميكنيم. [۳۴]"
"پيروي نكردن از اكثريّت و قدمت و پيشينهي كهن نيز شيوه ديگري براي مراقبت از حريم سلامت عقل و پرورش آن است. انسان از حكومت عدد و قدمت بايد خود را آزاد كند و نبايد اكثريّت و سابقهی طولانی را ملاك هميشگي درستي راه در نظر گرفت. [۳۵] از قضاوت ديگران نيز نبايد تأثير پذيرفت. قضاوتهاي مردم دربارهي انسان براي او ملاك باشد. اينها يك بيماريهاي عمومي است كه اغلب افراد كم و بيش گرفتارش هستند. "[۳۶]
بر اين اساس تفكّر دربارهي امور، يك شيوهي تربيت است؛ ضمن اين که تقويت فكر به عنوان يك هدف تربيتي محسوب ميشود؛ از اين جهت كه به وسيلهي انديشيدن، ميتوان انديشه را نيرو بخشيد، ميتوان از آن به عنوان يك روش نيز ياد كرد.
۲-۲۱. طرح سؤال و ایجاد انگیزش برای اندیشیدن
يكي از روشهاي قرآن در تعليم و تربيت، استفهام است. از طريق طرح پرسشهاي گونه گون. انسان را به تدبير و تأمّل وادار ميسازد و او را به فهم عميقتر موضوع راه نمايي ميكند.
شكل، سبك و صورت استفهام از صورتهايي است كه قرآن مجيد مكرّر از آن استفاده ميكند كه البتّه استفهام، صورتهاي مختلفي دارد. وقتي مطلبي به اين شكل بر فطرت انسان عرضه ميشود، انسان چاره اي ندارد جز اين كه جواب مثبت بدهد، كه خود روش استفهامي، روش خاصّي است؛ در بيان، يكي از بهترين روشهاست و معمولاً آن را روش سقراطي هم مينامند؛ در قرآن مجيد اين سبك و روش زياد معمول است. مثلاً وقتي ميخواهد بفرمايد: مردمان عالم و مردمان جاهل نميتوانند برابر باشند، آن را به صورت استفهام ذكر ميكند:
«هَل يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ» [۳۷] تو خودت بگو، آيا كساني كه ميدانند با كساني كه نميدانند مانند يك ديگرند؟ يا آيات ديگر در اين زمينه مانند: «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِام نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ» [۳۸]. اين آيه هم به همين صورت است و اين روش در تعليم و تربيت روش خوبي است. [۳۹] خداوند در این گونه آیات دو گروه را مقایسه میکند و هم راه آن، پرسش طرح میکند، تا انسانها را به اندیشیدن وادار سازد.
و به روش حضرت يوسف اشاره دارد كه فرمودند: «يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌام اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» [۴۰] ای دوستان زندانیام آیا خدایان متعدّد بهتر است یا خدای واحد غالب بر همگان؟ «أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى» [۴۱] آیا با خود نمیاندیشید که خدا آسمانها و زمین و هرچه میان آنهاست، جز به حق، تا مدّتی معیّن نیافریده است؟ «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا» [۴۲] ای مردم از جانب پروردگارتان بر شما حجّتی آمد و نوری جدا کننده (حق از باطل) بر شما نازل کردیم.
«أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» [۴۳] آیا در قرآن نمیاندیشید؟ «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ» [۴۴] بگو: آیا نابینا و بینا یکساناند؟ چرا نمیاندیشید؟ «أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ» [۴۵] آیا آدمی میپندارد که ما استخوانهایش را گرد نخواهیم آورد!؟ «أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى» [۴۶] آیا انسان میپندارد که او را به حال خود واگذاشتهاند؟ «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاء مَا يَحْكُمُونَ» [۴۷]. آیا آنان که مرتکب گناه میشوند پنداشتهاند که از ما پیشی میگیرند ]می گریزند[؟ چه بد داوری میکنند! «أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ» [۴۸]
آیا کسی که از جانب پروردگارش دلیل روشنی دارد، همانند کسانی است که کردار بدشان در نظرشان آراسته شده؟ «أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا اَمِ السَّمَاء بَنَاهَا» [۴۹] آیا شما به خلقت سخت ترید یا آسمانی که او بنا نهاده؟ «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُام هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ» [۵۰]. بگو: آیا نابینا و بینا برابرند؟ یا تاریکی و روشنی یکساناند؟ «أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا» [۵۱]. آیا آن کس که ایمان آورده است همانند کسی است که عصیان میورزد؟ «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» [۵۲] آیا مردن پنداشتهاند که چون بگویند: ایمان آوردیم، رهایشان میکنند و دیگر آزمایش نمیشوند؟ پس از پرسشهاي سهم گين و بيدارگر، به ياري آدمي آمده و هم انديشي ميكند كه در اين صورت، مراجعه به دانايان، فرزانگان و خبرگان مورد پسند عقل است و كارگاه انديشه را رونفي فزاينده ميبخشد. «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» [۵۳] اگر نمیدانید از صاحبان ذکر الاهی (اهلبیت) سؤال کنید. القلوبُ أَقفالٌ وَ مفاتیحُها السُّؤال. [۵۴] دلها قفلهایی هستند که سؤال کلید آنهاست.
خداوند متعال آدمي را به گونه اي آفريده است كه با بشارت و مژده به شوق ميآيد و با ترساندن و انذار از انجام كاري خودداري ميكند. قرآن مجيد در آيات متعدّد به ياري و الطاف الاهي بشارت ميدهد و از قهر و عذاب الاهي ميترساند. "انذار" بيم دادن است و «تبشير» مژده دادن و از مقولهي تشويق است. مثلاً اگر شما بخواهيد فرزند خودتان را وادار به كاري كنيد، يا از يكي از دو راه يا از هر دو راه، در آن واحد وارد ميشويد[۵۵]»
انسان نياز به محبّت كردن و مورد محبّت قرار گرفتن دارد. اگر اين نياز در آدمي تأمين نشود، مشكلات و اختلالات عاطفي و رواني متعدّد به وجود ميآيد و رابطهي انسان با ديگران را مختل ميسازد. خداوند متعال بندگان خود را دوست ميدارد و اين دوست داشتن را در آيات متعدّد ابراز ميفرمايد. اين كه در قرآن آمده است، خداوند نيكوكاران را دوست ميدارد، يكي از جلوههاي محبّت الاهي است. (وَ بَعثَهُم في سَبيلِ مُحَبَّتِهِ) بر اين اساس مربّيان با مهرورزي به شاگردان، ميتوانند آنان را رشد دهند.
«محبّت در قاموس قرآن مجيد، قرین دو ويژگي است: اولاً هم راه با حقيقت باشد، ثانياً خير و مصلحت جامعه در آن باشد نه فرد. محبّتي كه قرآن دستور ميدهد، آن نيست كه با هر كسي مطابق ميل و خوشايند او عمل كنيم و با او طوري رفتار كنيم كه او خوشش بيايد تا لزوماً به سوي ما كشيده شود. محبّت اين نيست كه هر كسي را در تمايلاتش آزاد بگذاريم و يا تمايلات او را امضا كنيم. اين محبّت نيست؛ بلكه نفاق و دورويي است. محبّت آن است كه با حقيقت توأم باشد. محبّت خیر رساندن است و احیاناً خیر رساندنها به شکلی است که علاقه و محبّت طرف مقابل را جلب نميكند. به علاوه، محبّت منطقي و عاقلانه آن است كه خير و مصلحت جامعهي بشريّت در اوباشد نه خير يك فرد و يا يك دستهي مخصوص. بسا خير رساندن و محبّت كردنها به افراد، عين شرّ رساندن و دشمني با اجتماع است. [۵۶]»
خداوند انسان را با عزّت و كرامت آفريده و با اين ويژگي او را در بين همهي موجودات عالم متمايز كرده است[۵۷]. به همين دليل انسان حافظ كرامت خود است و اگر فردي با حرف يا عمل، حسّ كرامت او را مورد حمله قرار دهد، در مقابل آن ميايستد و مخالفت ميكند. و انسان بی هويّت، مَنِش و كيان و شخصيّت دست به هر كاري ميزند: (مَن هانَت عَليهِ نَفسُهُ فُلاتأ مَن شَرّه) و اگر احساس شخصيّت نمايد، خود را هم سنگ دنيا نيز قرار نميدهد و خويشتن را خوار نميسازد و در روش مربّيان الاهي اصل تكريم و تشخّص به خوبي به چشم ميخورد. (مَن كَرَمتَ عَلَيهُ نَفسهِ هانَت عَلَيهِ الدُّنيا).
موعظه به معنای پند و اندرز و يادآوري سخني است كه با خير و خوبي همراه باشد كه دل را روشن سازد. و اين كار اگر به درستي و با رعايت اصول انساني انجام گيرد، اثر زيادي بر متربّي به جا ميگذارد. بزرگان تعليم و تربيت ديني به ويژه پيام بران و امامان معصومb در اصلاح و راه نمايي انسانها از اين شيوه استفادهي زيادي كردهاند. در قرآن مجيد نصايحي كه لقمان حكيم به فرزند خود ميكند، نمونهي بارزي در اين باره است و شهيد مطهّري چنين اظهار ميدارد:
«وعظ هم چنان كه در قرآن كريم آمده است يكي از طرق سه گانهي دعوت (حكمت، موعظه و مجادلهي احسن) است. تفاوت موعظه و حكمت در اين است كه حكمت تعليم است و موعظه تذكار؛ حكمت براي آگاهي است و موعظه براي بيداري؛ حكمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت، سر و كار حكمت با عقل و فكر است و سروكار موعظه با دل و عاطفه، حكمت ياد ميدهد و موعظه يادآوري ميكند، حكمت چراغ است و موعظه باز كردن چشم است براي ديدن؛ حكمت براي انديشيدن است و موعظه براي به خود آمدن؛ حكمت زبان عقل است و موعظه پيام روح، از اين رو شخصيّت گوينده در موعظه نقش اساسي دارد. [۵۸]»
در فراز فوق نه تنها اهميّت روش موعظه معلوم ميشود، بلكه اثر و نتيجهي آن در شخصيّت موعظه شونده نيز توضيح داده ميشود؛ يعني به وسيلهي موعظه ميتوان فرد را نسبت به وضع خود آگاه ساخت و زمينههايي براي رشد و كمال در او ايجاد كرد. اين شيوه به خاطر تأثيري كه دارد، از زندگي انسانها نبايد حذف شود. از این روست که قرآن کریم، کتاب موعظه نام گرفته به عنوان کتاب تربیت و هدایت عالمیان!
عادت از مصدر عود، به معني برگشتن است عادت يعني كاري را تكرار كردن. جمع آن عادات است. در عربي گويند: (اَعادَ الشَّيءِ) يعني دوباره، كاري را انجام دادن و اعادهي نماز نيز به اين معني است؛ اصولاً عادت يكي از رفتارهايي است كه زمينهي آن در انسان وجود دارد و اگر چنين زمينه اي وجود نداشت، كسب عادت به هيچ طريقي ممكن و ميسّر نميشد. در واقع ميتوان گفت هر رفتاري كه از انسان سر ميزند متّكي به يك سري رگهها و ريشههایی در اوست كه ممكن است به وسيلهی خود فرد ايجاد شده و يا فرد در جريان تشكيل آنها نقشي نداشته باشد. [۵۹] مربّيان بايد امكان تكرار يك عمل را به وسيلهي پيروان و باورمندان فراهم سازند و انجام برخي رفتارهاي مطلوب را براي آنان آسان كنند. «عادت، كاري را كه بر حسب طبيعت انسان دشوار است، آسان ميكند. گاهي انسان ميخواهد كاري را انجام دهد كه بر خلاف طبيعت اوست. طبعاً وقتي سنّت براي انسان عادت شد و به صورت ملكه درآمد، آن دشواري در مبارزه با طبيعت از ميان ميرود. [۶۰]»
انسان به وسيلهی عبادت، زمينهی روحي و رواني مناسب براي رشد و اعتلاي خود را فراهم ميسازد و غرايز و اميال هم تعديل ميشود هر قدر افراد عابدترشوند، به همان اندازه معنويتر و متعادلتر خواهند شد. براي مأنوس ساختن باورمندان با عبادت، بايد محيط زندگي و فضاي حاكم بر روابط انسانها را عبادي كرد. اگر كودك از زماني كه با غير خود، رابطه برقرار ميكند، محيط عبادي را تجربه كند، به احتمال زياد رفتارهاي ديني به طور عميق در وجودش نهادينه خواهد شد. «اگر انسان علاقه مند به تربيت خود و فرزندانش به تربيت اسلامي است و يا ميخواهد افرادي را تربيت بكند، واقعاً بايد به مسألهي نيايش، دعا و عبادت اهميّت بدهد و اصلاً مسألهي عبادت، قطع نظر از اين كه پرورش يك حسّ اصيل است، تأثير زيادي در ساير نواحي انسان دارد. [۶۱]» به وسيلهي عبادت است كه استعدادها و قواي دروني انسان امكان رشد بهتر و بيشتر پيدا ميكند و ضمن رشد، وحدت و انسجام نيز در مجموعهی استعدادها، محقّق ميگردد و فراخوان گستردهي پيام بران الاهي براي بندگي خدا از اين رو بوده است.
۹-۲۱. معاشرت با نيكان و صالحان
نوع ارتباطات و معاشرتهاي انسان با افراد ديگر تأثير تربيتي بسيار بالايي دارد و بخش قابل توجّهي از صفات از طريق تعامل با ديگران شكل ميگيرد، بنابراين اگر در عرصهی تربيت امكان حضور تربيت شوندگان را در محضر انسانهاي صالح و پاك باخته فراهم سازيم، فرصت بهتري براي تربيت فراهم كردهايم. و اعتراف تلخ دوزخيان در هم نشيني با نااهلان و ناشايستگان از سوي خداوند گوياي فرجام بي توجّهي به گزينش يار و مصاحب است. از علّت دوزخي شدن ايشان ميپرسند: «مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ * وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ».[۶۲]
(از گناهکاران میپرسند) : چه چیز شما را به جهنّم کشانید؟ میگویند؛ ما از نمازگزاران نبودیم و به فقرا طعام نمیدادیم، و با اهل باطل نشست و برخاست میکردیم. «وَيَوْمَ يَعِضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا» [۶۳]. روزی که ظالم دستان خود را به دندان بگزد و گوید: ای کاش راهی را که رسول در پیش گرفته بود، میرفتم، وای بر من! کاش فلانی را دوست نمیگرفتم. «وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاوه وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا» [۶۴]. و همراه با کسانی که هر صبح و شام پروردگارشان را میخوانند و خشنودی او را میجویند، خود را به صبر وادار و نباید چشمان تو برای یافتن پیرایههای این زندگی دنیوی از اینان منصرف گردد و از آن که دلش را از ذکر خود بی خبر ساخته ایم، و از پی هوای نفس خود میرود و در کارهایش اسراف میورزد، پیروی مکن.
«وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» [۶۵]. کسانی را که هر بامداد و شبانگاه پروردگارشان را میخوانند و خواستار خشنودی او هستند، طرد مکن. «الْأَخِلَّاء يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ» [۶۶]. در آن روز دوستان ـ غیر از پرهیزگاران ـ دشمن یک دیگرند. «قال الحواریّونُ لِعیسیg» یا رُوحَ الله فَمَن نُجالِس إذَن؟ قال: مَن یَذکُرکُم اللهُ رؤیَتَه، وَ یَزیدُ فی عِلمِکُم مَنطِقَه، و یرغّبکم فی الآخِرَةِ عَمَلهِ. [۶۷]
حواریّون از حضرت عیسی سؤال کردند: با چه کسی همنشین باشیم؟ فرمود: با کسی که دیدن او شما را به یاد خدا بیاندازد و سخن او بر دانش شما بیافزاید و عمل او شما را نسبت به آخرت متوجّه و مایل سازد. جالِسِ الحُلماءَ تَزدَد حِلمًا[۶۸]. با بردباران همنشین باش تا بر حلم و بردباریات افزوده شود. جالِسِ العُلماء تَسعَد. [۶۹] با اندیشمندان همنشین باش تا سعادت مند شوی. جالِسِ العُلماءَ یَزدد عَمَلُکَ وَ یَحسُن أدَبکَ، وَ تُزَکُّوا نَفَسک. [۷۰] همنشینی با علما مایه فزونی در علم و نیکو شدن ادب و تهذیب نفس میگردد. جالِسِ العُلماءَ یَکمُلُ عَقَلکَ وَ تَشرَفُ نَفسَک وَ یَنَتفُ عَنک جَهلَک. [۷۱] همنشینی با علما مایهي کمال خرد و شرافت انسانی و از بین بردن جهل از انسان میگردد. جالِسِ اَهلَ الوَرَعِ وَ الحِکمَةَ وَ اکثَرَ مُناقِشُهُم فَاِنَّکَ اِن کُنتَ جاهِلاً عَلَّمُوکَ وَ اِن کُنتَ عالِماً اَزَددتَ عِلماً. [۷۲] با اهل حکمت و ورع هم نشین باش و با ایشان زیاد برخورد داشته باش. چه این که اگر جاهل باشی، به تو دانش میآموزند و اگر عالم باشی بر علمت میافزایند.
جالِسِ الفُقراءَ تَزدَد شُکراً. [۷۳] همنشینی با فقرا مایهی زیادتی در سپاس گزاری است. مُجالِسه الحُکماء حَياةُ العُقولِ وَ شِفاءُ النُّفُوسِ. [۷۴] همنشینی با حکما مایهي زنده شدن عقل و شفا یافتن نفس انسان میگردد. مُجالِسة أهلُ الهَوی مَنشأة لِلایمانِ تَحضُرُه لِلشَّیطانِ. [۷۵] هم نشينی با هواپرستان، ایمان را به دست فراموشی میسپارد و مایهي حضور شیطان است. قال علی: فَسادُ اَخلاقٍ بِمُعاشِرَة اِلسُّفَهاء وَ صِلاحُ الأخلاقِ بِمُناسَبَةِ العُقَلاء وَ الخَلقُ اَشکالٌ فَکُلٌّ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ. [۷۶] رفاقت با سبک مغزان، سبب فساد اخلاق و دوستی با خردمندان مایهي اصلاح میباشد. آفريدهها خصلتهایی دارند پس هر کس بر اساس خصلت وجودی خود عمل میکند. پيامبر اكرم فرمود: «اَلمَرءُ عَلي دينِ خَليلِهُ»؛ هركس به دين دوستش است. [۷۷] مقصود اين است كه شما اگر كسي را دوست و خليل خود بگيريد، دين و باور او را هم پذيرفته ايد.
۱۰-۲۱. بهره گيري از روشهاي مختلف
هم چنين با توجّه به اين كه انسانها داراي روحيّات، استعدادها و ظرفيّتهاي مختلف و گوناگون هستند (برخي عقلايي و برخي عاطفي، برخي اهل تعمّق و برخي سطحي نگر، برخي داراي دلهاي آماده و برخي ستيزه جو و...) و با توجّه به روحيّهی تنوّع طلبي انسانها و نيز گوناگوني موقعيّتها و عوامل تأثيرگذار در امر تربيت، لزوم تنوع روشها و شيوههاي گوناگون برخورد با افراد امري ضروري است. [۷۸] قرآن كريم بارها به اين روش مهم تربيتي اشاره داشته و خود نيز در مقام عمل، فراوان آن را به كار برده است.
وقتي به نقلهاي خداوند نظر ميكنيم در مييابيم تمامي پيام بران علي رغم حفظ و رعايت قواعد و اصولي مشخّص در طريق دعوت الاهي، بنابر نيازي كه شرايط و جوّ جامعه شان داشته است، روش و تدبير خاصّي را براي اعلام دعوت خود و رفع نقايص جامعه انديشيدهاند". آنان حتّي از معجزات ويژه اي در اثبات دعوت خود سود بردهاند كه همگي متناسب با روحيّات، اعتقادات، سطح فهم، محيط جغرافيايي، آداب و رسوم، تعليمات و آموختههاي قبلي و سرانجام نقاط قوّت و ضعف اقوام شان بوده است".[۷۹] پيامبران الاهي از تمام وسايل هدايت و تبليغ از هر روشي از هر دري كه ممكن بود، وارد شدند تا در دل مردم نفوذ كنند و آنان را هدايت كنند. گاهي در خَلوَت و گاهي در جَلوَت، گاهي تك تك و گاهي در مجلس عمومي، گاهي به دادن بشارت و گاه به دادن اندرز و هشدار و...[۸۰]
در اين جا به نمونههايي از روشهايي كه پيام بران و مصلحان الاهي (از شایستگان) در هدايت افراد و گروهها از آن بهره جستهاند، اشاره ميكنيم:
ـ نخستين پيامبري كه با افراد بت پرست و لجوج و متعصّب مواجه بود نوح بود. آن حضرت براي نفوذ در دلهاي آن جماعت خيره سر از روشهاي گوناگون و فرصتهاي مقتضي بهره جست. آن چنان كه خود در اين باره فرموده است: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوي تو) دعوت كردم سپس آنها را آشكارا (به توحيد و بندگي تو) دعوت كردم (به اين نيز قناعت نكردم) و آشكارا و نهان حقيقت توحيد و ايمان را براي آنها بيان داشتم. [۸۱]
ـ حضرت ابراهيم نيز از هر طريق ممكن سعي در ترويج و گسترش مباني توحيدي داشته به طوري كه ميتوان گفت تنوّع شيوههاي تبليغي و اصلاحي آن حضرت در تاريخ تبليغ ديني كم نظير است. به عنوان نمونه، فضاهاي تبليغ ابراهيمg از تنوّعي قابل توجّه برخوردار بود؛ در خانه، در ميان مردم كوچه و بازار، در بتخانه و عبادت گاه مشركان، در دادگاه علني مشركان و حتي در دربار نمرود و هر كجاي ديگر فعاليت تبليغي او استمرار داشت و هرگز متوقّف نميگشت. "[۸۲]
ـ در روش اصلاحي سليمان مشاهده ميكنيم كه آن حضرت به جاي دست زدن به يك لشكر كشي پر ضايعه و توأم با خون ريزي، با طرح و نقشه اي داهيانه و با استفاده از روحيّات و عواطف ملكهي سبأ، توانست تا در مدّت زمان كوتاهي دل او و قومش را به آيين توحيدي جلب نمايد. [۸۳]
ـ مؤمن آل فرعون نيز نمونهي يك مصلح بيدار است كه به خوبي ميدانست در كجا و به چه طريق ميتوان به تأييد و حمايت از آيين حق برخاست. چه در آن زمان كه وي با روش تقيّه توانست در دربار فرعون تا اعماق تشكيلات او نفوذ كند و از همه چيز باخبر گردد و به موقع دوستان خود را در جريان بگذارد و چه در آن موقع كه ديگر سكوت را جايز نميداند و با سلاح برندهی منطق گوياي خود در آن لحظات سخت و بحراني به دفاع از آيين موسي برميخيزد و در ارادهی فرعونيان نفوذ ميكند و نقشههاي آنها را دگرگون ميسازد و بدين وسيله جان پيام بر بزرگي را از خطر ميرهاند.
يكي از كارآمدترين روشهاي آموزشي، آموزش تجربي، و بر اساس مشاهده و حسّ و آزمايش است كه خداي حكيم در تعليمات خود فرستادگانش را بدان آموزش داده و بر علم و ايمان و يقين ايشان افزوده است كه به چند نمونه از آيات الاهي اشارتي مينماييم:
"مانند آن (داستان) (عُزَير) که به شهري گذشت که سقفهای بناهایش فرو ریخته بود گفت: خدا چگونه این مردگان را پس از مرگ شان زنده کند؟ خدا او را به مدّت صد سال میراند. آنگاه زندهاش کرد و گفت: چه مدّت در این جا بوده ای؟ گفت: يك روز يا بخشي از يك روز بوده ام! فرمود: بلكه صدسال (در اين حال) بودهاي! به طعام و نوشيدني ات بنگر که تغییر نکرده است و به دراز گوش خود بنگر، میخواهیم تو را برای مردمان نشانهي (معاد) گردانیم، بنگر که استخوانها را چگونه به هم میپیوندیم و گوشت بر آنها میپوشانیم، چون قدرت خدا بر او آشکار شد، گفت: (به یقین) میدانم که خدا بر هر چيزي تواناست. [۸۴] «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ». [۸۵]
و آن گاه كه ابراهیم گفت: پروردگارا، به من بنمای که مردگان را چگونه زنده میسازی گفت: مگر باور نداري؟ گفت: چرا! و لکن میخواهم که دلم آرام یابد. گفت: چهار پرنده بگیر (بكش) و گوشت آنها را به هم بیامیز، و هر جزئی از آنها را بر کوهی بنه. پس آنها را فراخوان، شتابان به سوي تو آیند، و بدان که خدا پیروزمند و حکیم است. و امام عليg نيز در اهميّت دانش و تجربه ميفرمايد: التّجاربُ عِلمٌ مُستَفادٌ[۸۶]
تجربهها دانشی سودمند و مورد استفادهاند. لا تُقَدِّمَنّ عَلی أمرٍ حَتّی تُخِبره. [۸۷] قبل از آزمایش اقدام به کاری مکن. رَأیُ الرَّجُلِ عَلی قَدرِ تَجِرِبَتِه[۸۸]. ارزش نظريّهي هرکس به اندازه تجربهی اوست. العَقلُ غَریَزةٌ یزیدُ بِالعِلمِ وَ التَّجارُبِ[۸۹]. عقل غریزه ]فطری[ است که با تجربهها و دانش رشد مییابد. قال علیٌ: دِراسَةُ العِلمِ لِقاحُ المَعرِفَةِ، وَ طُول التَّجارُبِ زیادَةٌ فی العَقلِ. [۹۰] ـ فراگیری دانش، سبب باروری شناخت انسان و زیادی تجربه، مایهي فزونی عقل است.
پی نوشتها:
۳. ماده، آیه ۱۰۵.
۴. تحریم، آیه ۶.
۱. تحریم، آیه ۶.
۲. طه، آیه ۱۳۲.
۳. مریم، آیههای ۵۵-۵۴.
۴. شعرا، آیه ۲۱۴.
۵. توبه، آیه ۱۲۲.
۱. آل عمران، آیه ۱۰۴.
۲. مریم، آیه ۹۷.
۳. ابراهیم، آیه ۴۴.
۴. صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۴۵۹.
[۱۲]. آموزش و پرورش، ژان ژاک روسو، زیرک زاده، چهر، تهران، ۱۳۵۵.
[۱۳]. المیزان، ج۱، ص ۶۴۹.
[۱۴]. بقره، ۱۸۹.
[۱۵].بقره، ۱۷۷.
[۱۶]. المیزان، ج۲، ص ۲۶۳.
۱. مطهري، مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام، ص ۳۴۱.
۲. غاشيه، ۱۸-۱۷.
۳. یونس، آیهي ۱۰۰.
۴. یونس، آیهي ۲۴.
۵. بقره، آیه ۲۶۶.
۶. غرر الحکم.
۱. غرر الحکم.
۲. غرر الحکم.
۳. غرر الحکم.
۴. بحار، ج ۷۱، ص ۳۲۲.
۵. بحار، ج ۷۱، ص ۳۲۴.
۶. تنبیه الخواطر، ص ۴۳ و غرر الحکم.
۷. غرر الحکم.
۸. غرر الحکم.
۹. غرر الحکم.
۱. زمر، ۱۸-۱۷.
۲. تعلیم و تربیت در اسلام، مطهری، مرتضی، ص ۲۷۳-۲۷۲.
۳. همان، ص ۴۶.
۱. همان، ص۴۸.
۲. همان، ص ۴۹.
۳. زمر، ۹.
۱. ص، ۲۸.
۲. مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن مجيد، جلد هفتم، صص ۳۱-۳۰.
۳. یوسف (۱۲)، آیه ۳۹.
۴. روم (۳۰)، آیه ۸ .
۵. نساء (۴)، آیه ۱۷۴.
۶. نساء (۴) آیه ۸۲ .
۷. انعام (۶) آیه ۵۰.
۸ . قیامت، آیه ۳.
۱. قیامت، ۳۶.
۲. عنکبوت، آیه ۴.
۳. محمد، آیه ۱۴.
۴. نازعات، آیه ۲۷.
۵. رعد، آیه ۱۶.
۶. سجده، آیه ۱۸.
۷. عنکبوت، آیه ۲.
۱. نحل، آیه ۴۳، انبیا آیه.
۲. غرر الحکم.
۳. مطهري، مرتضي، سيري در سيرهي نبوي، ص ۲۰۷.
۱. مطهري، مرتضي، جاذبه و دافعهی عليg، ص ۲۵.
۲. ن. ك به آيهي ۷۰ سورهي اسراء.
۱. ترجمه و تحقيق مفردات الفاط قرآن، راغب اصفهاني، دكترسيّد غلامرضا، خسروي حسيني، ج۳، ص ۴۶۹، انتشارات مرتضوي، تهران، ۸۵ .
۲. تعليم و تربيت در اسلام، صص ۱۹۴-۱۹۳.
۳. علي اشرف جودت، تقي، نقش عادت در تربيت اسلامي، ص ۱۳۳.
۱. مطهري، مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام، ص ۸۵ .
۲. همان، ص ۳۴۱.
۱. مدّثر، ۴۲ تا ۴۵.
۲. فرقان، آیه ۲۷-۲۸.
۳. کهف، آیه ۲۸.
۴. انعام، آیه ۵۲.
۵. زخرف، آیه ۶۷-۶۸.
۱. بحار، ج ۷۷، ص ۱۴۷.
۲. غررالحکم.
۳. غررالحکم.
۴. غررالحکم.
۵. غررالحکم.
۶. غررالحکم.
۷. غررالحکم.
۸ . غررالحکم.
۱. شرح نهج ابلاغه ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۳۵۶.
۲. بحار، ج ۷۸، ص ۸۲ .
۳. اصول كافي، جلد ۲، ص ۳۷۵.
۴. تفسير الميزان.
۱. شيوههاي تعليم و تربيت در قرآن و سنت، ص ۵۴.
۲. تفسير الميزان، ج ۱۷، ص ۶۰۰ و تفسير نمونه، ج ۲۰، ص ۲۳۵.
۳. نوح / ۵-۹.
۴. اسوههاي قرآني و شيوههاي تبليغي آنان، ص ۱۹۴.
۱. ر. ك: تفسير نمونه، ج ۱۵، ص ۴۸۲.
۱. بقره، آیه ۲۵۹.
۲. بقره، ۲۶۰.
۳. غررالحکم.
۴. غررالحکم.
۵. غررالحکم.
۶. غررالحکم.
۷. بحار، ج ۷۸، ص ۱۲۸.
*نویسنده: احمدعلی افتخاری استاد دانشگاه اصول الدین
نظر شما