به گزارش خبرنگار مهر، در بخش قبلی این یادداشت تأکید شد یکی از آموزههای تعلیمی خداوند در گفتههای اصلاحگران و فرستادگان خود، بیان سنتگذاری حسنه در میان مردمان بود تا ضمن تصحیح فرهنگها و آداب و رسوم جاری به ماندگاری آموزهها و ارزشهای تربیتی بیانجامد.
اکنون ادامه بخش قبلی این یادداشت را با هم می خوانیم:
۲۳. حفظ کیان (مردمان و خانواده)
حفظ کیان، منش، شخصیت، آبرو، موقعیت شغلی، خانوادگی، اجتماعی، علمی و سیاسی و... افراد در هر شرایطی، از آموزههای این نقلهای صورت گرفته از سوی حق تعالی است. بنا به اصلی هم زیستی اماعی و وحدت در کرامت انسانی و مشترکات عقیدتی، فرهنگی و... هر گونه تجاوز به حریم و حرمت افراد و خانوادهها ظلمی است نابخشودنی!
آن چه که حضرت لوط(ع) از بی مبالات قوم خود میخواهد حفظ حیثیت و شخصیت اجتماعی و الاهی اوست پس از پرسشهای چند از رفتارهای نکوهیدهی ایشان و ارائه راه کارهای مناسب و طبیعی قوم به تحریک احساسات و عواطف ایشان توسل میجوید که در میان شما یک نفر رشد یافته نیست تا مانع شود؟ [۳۶۸]
و در پایان به فرجام رسوایی اجتماعی و پی آمدهای آن توجه میدهد که این دریافت محسوس و ناپسند بودن آن در مورد خود و دیگران، شاید مانع تعقیب و تجاوز به میهمانان وی باشند. و فرمود: «فَاتقُوا اللهَ وَ لا تُخْزُونِ في ضَيْفي».[۳۶۹] «إِن هؤُلاءِ ضَيْفي فَلا تَفْضَحُونِ، وَ اتقُوا اللهَ وَ لا تُخْزُونِ».[۳۷۰] مرا نزد میهمانان خود خوار و رسوا مکنید و از خدا بترسید!
۲۴. نفرین (و درخواست عذاب)
با به بنبسترسیدن همهی راههای اصلاح، تربیت و هدایت برخی آدمها و گروهها، و... و اتمام حجت بر عناد و کفر و سرکشی ایشان، دیگر کسی در وجودشان خیری سراغ نمیگیرد، هر چه هست گم راهی و نگونساری و نافرمانی است. در این صورت مربیان از راه اخذ دادهها و سنت ابتلا و املا و استدراج خدا بهره میگیرند تا شاید به بیداری برسانند و اگر این هم سود نبخشید هلاکت آنها محتوم خواهد شد. «رسول مبعوث میشود برای بیانی خاص که دنبالش هلاکت است، اگر آن را رد کنند و بقا و سعادت است اگر آن را قبول کنند و این معنا از گفتههایی که قرآن کریم از رسولانی چون: نوح، هود، صالح و شعیب و دیگر رسولان با قوم خود حکایت نمودهاند کاملاً به دست میآید».[۳۷۱] و در لعن و نفرین این بردباران، نارضایتی از رفتار نکوهیدهی ناشایستگان موج میزند که چرا؟ و چرا!؟
در این فراز به گفتهها و خواستههای حضرت موسی(ع) توجه میکنیم: «وَ قالَ مُوسى رَبنا إِنكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مََلأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدنْيا رَبنا لِيُضِلوا عَنْ سَبيلِكَ رَبنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتى يَرَوُا الْعَذابَ اْلأَليمَ».[۳۷۲] و حضرت نوح(ع) نیز چون این گزارش دارد و در خواست عذاب؛ «قالَ نُوحٌ رَب إِنهُمْ عَصَوْني وَ اتبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلا خَسارًا، وَ مَكَرُوا مَكْرًا كُبارًا، وَ قالَ نُوحٌ رَب لا تَذَرْ عَلَى اْلأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيارًا، إِنكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلا فاجِرًا كَفارًا».[۳۷۳]
۲۵. خيرخواهي
از آيات قرآن و تواريخ به خوبي استفاده ميشود كه رهبران و مصلحان الاهي بيش از آن چه تصور شود از گم راهي مردم رنج ميبردند و به ايمان آنها حرص ميورزيدند، و "بر ايشان ناراحت بودند. اشك ميريختند. دعا ميكردند، شب و روز تلاش و كوشش داشتند، در نهان و آشكار تبليغ ميكردند، در خلوت و اجتماع فرياد ميزدند و از اين كه مردم راه و روش راست را گذاشتهاند و به بي راهه ميرفتند غصه ميخوردند، غصههاي جانكاه كه گاهي آنها را تا سر حد مرگ پيش ميبرد. راستي تا چنين نباشد «رهبري» در مفهوم عميقش پياده نخواهد شد".[۳۷۴] نمونههايي از اين دلسوزي را قرآن در قالب تابلوهاي زيبايي ترسيم كرده است كه با نظارهي آن، انسان به خوبي ميتواند تفاوت مصلحان الاهي را با زمام داران بشري كه غالباً جز به منافع خود و يا اطرافيان و حزب و دار و دسته شان نميانديشند، دريابند.
۱. حضرت نوح(ع) مصلحي است كه در راه هدايت مردم از هيچ گونه خيرخواهي فروگذاري نميكند و سالهاي طولاني عمرش را در ميان قوم لجوج و عنود سپري ميكند در حالي كه هيچ گاه از رهنمون ساختن آنها به سرچشمهي زلال هدايت، خستگي به خود راه نميدهد و هم چون پدري پير از سر دل سوزي و خيرخواهي به هدايت آن فرزند ناخلف چشم اميد ميدوزد. [۳۷۵]
آن حضرت خود در اين باره ميگويد: (أُبَلغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبي وَأَنصَحُ لَكُمْ) [۳۷۶]
هدف من اين است كه رسالت پروردگارم را انجام داده و دستورهای او را به شما برسانم و در اين راه از هيچ گونه خيرخواهي فروگذاري نميكنم. در جاي ديگر او خيرخواهي خود را چنين بروز ميدهد و ميگويد: «إِنيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أليمٍ» [۳۷۷] اي قوم من!... من بر شما از عذاب روز بزرگي ميترسم.
در تاريخ نيز آمده است كه قوم نوح گاه او را چنان مورد ضرب و شتم قرار ميدادند و گلويش را ميفشردند كه بي هوش ميگرديد. اما چون به هوش ميآمد، ميگفت: «اَللهُم اغفِرلي وَ لِقَومي فَانهُم لا يَعلَمُونَ» [۳۷۸]
خدايا من و قوم مرا ببخشاي كه اينان نميدانند. [۳۷۹] ۲. پيام بر خدا هود(ع) نيز در مقام نجات امتش از گرداب شرك و فساد از خيرخواهي و دل سوزي براي آنان دريغ نميكند و قومش را مورد خطاب قرار ميدهد: «أُبَلغُكُمْ رِسَالاتِ رَبي وَأَنَاْ لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ» [۳۸۰] من رسالتهاي پروردگارم را به شما ابلاغ ميكنم و من خيرخواه اميني براي شما هستم. در جاي ديگر نگراني خود را از فرو غلتيدن قومش در سراشيبي هلاكت و نزول عذابي دردناك بر آنها ابراز ميدارد: «إِني أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» [۳۸۱]
من بر شما از عذاب روز بزرگي بيم ناك هستم. ۳. صالح(ع) نيز در نهايت دل سوزي براي كساني كه تقاضاي عذاب الاهي از وي داشتند، به آنان ميگويد: «لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللهَ لَعَلكُمْ تُرْحَمُونَ» [۳۸۲] چرا از پيش گاه خدا تقاضاي آمرزش گناهان خويش نميكنيد تا مشمول رحمت او واقع شويد.
۴. شعيب(ع) هم قومش را انذار ميدهد كه پيش از این که عذاب الاهي دامان آنها را بگيرد به اصلاح وضع خويش بپردازند: «إِنيَ أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ محِيطٍ» [۳۸۳]
من خيرخواه شما هستم و من از عذاب روز فراگير بر شما بيم ناكم و در ادامه آنها را بر حذر ميدارد و از اين كه به خاطر لجاجت و كينه توزي با او تمام مصالح خويش را ناديده گيرند و به سرنوشت شوم اقوام گذشته گرفتار آيند: «وَيَا قَوْمِ لاَ يَجْرِمَنكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ منكُم بِبَعِيدٍ» [۳۸۴]
اي قوم من! مبادا دشمني با من شما را به گناه و سركشي وادارد، مبادا به همان سرنوشتي كه قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شويد و قوم لوط از شما چندان دور نيست.
۵. ابراهيم(ع) نيز نمونه بارزي از مصلحي دل سوز است كه حتي براي مخالفان خود نيز از سر شفقت دعا ميكند و ميگويد: «فَمَن تَبِعَنِي فَإِنهُ مِني وَمَنْ عَصَانِي فَإِنكَ غَفُورٌ رحِيمٌ» [۳۸۵]
پروردگارا... هركس از من پيروي كند از من است و هركس نافرماني من كند (دربارهي او محبت كن چرا كه) تو بخشنده و مهرباني. "اين سخن به خوبي سيماي ابراهيم عطوف مهربان را به نمايش ميگذارد، او كه حتي كساني كه از روش وي سرپيچي كنند و او را نافرماني كنند تقاضاي هلاكت نميكند و سخني از كيفر آنها بر زبان نميآورد، بلكه براي آنان بخشايش و رحمت الاهي طلب ميكند و آرزو دارد تا چتر عنايت حق تعالي بر آنان نيز سايه گستر شود".[۳۸۶]
۶. لوط(ع) نيز در برابر قومي كه سر تا پا در انحرافات جنسي غوطه ور بودند، از كارشان اظهار بي زاري ميكند و نه از خودشان. چرا كه ميگويد: «إِني لِعَمَلِكُم منَ الْقَالِينَ» من دشمن کردار شما هستم.
يعني من دشمني با شخص شما ندارم، كردارتان ننگين است. اگر اين اعمال را از خودتان دور كنيد من دوست صميمي تان خواهم بود.
۷. مؤمن آل فرعون نيز در مقام مصلحي دل سوز سرنوشت خود را با قومش يكسان به حساب ميآورد و آنان را ناصحانه به سوي هدايت فرا ميخواند: «فَمَنْ يَنْصُرْنا مِنْ بَأسِ اللهِ اِنْ جاءَنا» [۳۸۷] اي قوم من! اگر عذاب الاهي به سراغ ما آيد چه كسي ما را ياري خواهد كرد؟
و در ادامه ميگويد: «وَقَالَ الذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِني أَخَافُ عَلَيْكُم مثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالذِينَ مِن بَعْدِهِمْ» [۳۸۸] اي قوم من! من بر شما از روزي همانند روز مجازات اقوام پيشین ميترسم، از عادات شومي همانند عادت قوم نوح و عاد و ثمود و كساني كه بعد از آنها بودند بيم ناكم.
و ادامه ميدهد كه: «وَ يَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النارِ» [۳۸۹] اي قوم من! چرا من شما را به سوي نجات دعوت ميكنم اما شما مرا به سوي آتش ميخوانيد!؟
۸ . حبيب نجار را ميبينیم كه حتي وقتي قوم لجوج او پس از آن همه اندرزهاي خيرخواهانهاش وي را آماج سنگها قرار داده و در نهايت بي رحمي او را به شهادت ميرسانند، در واپسين لحظات عمرش پيوسته اين سخن را بر زبان داشت كه: «پروردگارا، قوم مرا هدايت فرما.»[۳۹۰] و عجيب آن كه پس از آن كه روح پاك اين مصلح الاهي به آسمانها شتافت و در جوار قرب رحمت الاهي و در نعيم بهشتي جاي گرفت در آن جا نيز آرزويش اين بود كه ميگفت: «يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بمَا غَفَرَ لِي رَبي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ» [۳۹۱] اي كاش قوم من ميدانستند پروردگارم مرا مشمول آمرزش و عفو خويش قرار داده و در صف گراميان مأوي بخشيده است.
در حديثي از پيامبر اسلامo روايت شده كه فرمود: "(خداي رحمت كند آن مرد الاهي را كه) هم در حال حيات خود خيرخواه قومش بود و هم بعد از مرگ نيز دست از خيرخواهي براي آنان بر نداشت".[۳۹۲]
۲۶.طرد عوامل فساد و تباهي
هرگاه كه ارشاد و انذار به عوامل اشاعه مفاسد اخلاقي و اعتقادي سود نبخشید، بايد از نیروی قهريه بهره جست و دامان جامعه را از لوث وجود آنان پاك ساخت. به تعبير امام علي(ع) : «مَن لَم يُصلِحُه حُسن المُدارهِ يُصلِحُه حُسنُ المُكافاهِ» [۳۹۳] كسي كه ملايمت و حسن سلوك او را اصلاح نكند مجازات به جا و خوب اصلاحش خواهد كرد. [۳۹۴]
در داستانهاي قرآن نمونههاي متعددي از اين موضوع را ميتوان سراغ گرفت، از جمله: "طوفان نوح كه همهي كافران را در بر گرفت علاوه بر مجازات، نوعي پاكسازي محيط انسان بود. در حقيقت هر جامعه اي آن گاه كه از نظر فساد به حدي رسيد كه نتوانست هدف خلقت را ترسيم كند به وسيلهي عاملي نابود ميشود و عناصر پاكي جاي آنان را ميگيرد. و همين گروه نيز اگر پس از مدتي به اين سرنوشت دچار شدند عذاب الاهي آنان را نيز فرا ميگيرد"[۳۹۵].
ـ حضرت موسي(ع) هنرمند منحرفي هم چون سامري را به خاطر فتنهی عظيمي كه در جامعه ايجاد كرده بود و زمينه اي انحراف اعتقادي بزرگي را در ميان بني اسرایيل فراهم آورده بود. از جامعه طرد كرد و به او گفت: «فَاذْهَبْ فَإِن لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ» [۳۹۶] بايد از ميان مردم دور شوي و با كسي تماس نگيري و بهرهی تو در بقيهي عمرت اين است كه (به دردي مبتلا خواهي شد كه) هركس به تو نزديك شود خواهي گفت: با من تماس نگير. "سامري بعد از اين ماجرا بايد ناكام شود و حتي يك نفر با او تماس نگيرد و براي اين گونه اشخاص اين طرد و انزواي كامل، از مرگ و اعدام سختتر است، چرا كه او را به صورت يك موجود پليد و آلوده از همه جا ميراند. "[۳۹۷]
ـ حضرت موسي(ع) فرعونيان را مورد خطاب قرار ميدهد: «وَإِنْ لمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ» [۳۹۸] اگر به من ايمان نميآوريد دست كم مرا رها كنيد و كناره گيري كنيد (و مزاحم ايمان آوردن مردم نشويد).
"آن حضرت اطمينان داشت كه با در دست داشتن آن همه معجزههاي آشكار و دلايل قوي به پيش رفت خود در ميان قشرهاي مختلف مردم ادامه خواهد داد و انقلابش به زودي به ثمر خواهد نشست. به همين اندازه قانع بود كه آنها سد راهش نشوند و مزاحمش نگردند. "[۳۹۹]. چرا كه وجود آن قدرتهاي شيطاني هم چون خارهاي زهر آگيني بود كه بر سر راه انسانها كاشته شده بود و بدون ريشه كني آنها راه يابي به سرچشمهي هدايت ميسور نبود.
ـ رهبري مقتدر هم چون ذوالقرنين براي باز داشتن جماعت طغيان گر و غارت گر يأجوج و مأجوج از ظلم و تجاوز به ساير انسانها، مبادرت به ساختن سد عظيم و مستحكمي ميكند كه به تعبير قرآن: «فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا» [۴۰۰] آن گروه مفسد قادر نبودند از آن بالا بروند و نه قادر بودند در آن نقبي ايجاد كنند.
"از جمله پيامهايي كه ميتوان از اين داستان برگرفت، آن است كه براي حفظ امنيت و آسايش مردم ساختن زندانها و محبوس كردن عوامل فساد و تباهي ضرورتي اجتماعي است".[۴۰۱] اصولاً تا جلوی فسادگران با قاطعیت و به وسیلهی نیرومندترین اهرمها گرفته نشود جامعه روی سعادت را نخواهد دید.
۲۷. نشان دادن راه حق بعد از محو باطل
از جمله روشهاي اصلاحي و تربيتي پيام بران الاهي آن بود كه هرگاه توفيق مييافتند تا بر جبههي باطل و كانونهاي فساد و تباهي غلبه كنند و دامان جامعه را از لوث وجود آنها پاك نمايند، با طرح و اعتقادات توحيدي و ارائهي راه حق، خلأهاي فكري و اعتقادي مردم را پر ميساختند و بدين وسيله مانع از رسوخ و نفوذ انواع خرافات و باورهاي موهومي ميگرديدند كه دامان هر جامعهي انقلابي را پس از رهايي از چنگال فوعونها و طاغوتها آلوده ميكند و جامعه را از مسير صلاح و فلاح دور ميسازد.
نمونههايي از اين موضوع را ميتوان در لا به لاي نقلهاي قرآن سراغ گرفت، از جمله: ـ حضرت موسي پس از سوزاندن گوساله سامري (يعني همان خداي دروغيني كه مردم را به خود سرگرم كرده بود) خداي حقيقي را و طريق حقيقت را براي مردم معرفی ميكند تا از جادههاي انحرافي به راه راست توحيد باز گردند و طريق هدايت را باز يابند.
اين حقيقت را در آیِات ۹۷ و ۹۸ سورهی طه ميتوان به وضوح مشاهده كرد، آن جا كه آن حضرت نخست به سامري رو كرده ميفرمايد: «وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لنُحَرقَنهُ ثُم لَنَنسِفَنهُ فِي الْيَم نَسْفًا» [۴۰۲] (اكنون) به سوي معبودت كه پيوسته آن را پرستش ميكردي نگاه كن و ببين ما نخست آن را ميسوزانيم، سپس خاكستر و ذرات آن را به دريا خواهيم پاشيد.
و به دنبال آن، به معرفی خداي حقيقي پرداخته ميگويد: «إِنمَا إِلَهُكُمُ اللهُ الذِي لَا إِلَهَ إِلا هُوَ وَسِعَ كُل شَيْءٍ عِلْمًا» [۴۰۳] (اي قوم من!) همانا معبود شما «الله» است كه معبودي جز او نيست و علم او همه چيز را فرا گرفته است.
اين روشي است كه قرآن در چندين جاي ديگر از آن بهره جسته است، تا آن جا كه ميفرمايد: «وَقَالَ اللهُ لاَ تَتخِذُواْ الاهينِ اثْنَيْنِ إِنمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ فَإيايَ فَارْهَبُونِ» [۴۰۴] و خداوند فرمان داده دو معبود انتخاب نكنيد، همانا معبود (شما) تنها يكي است پس تنها از (كيفر) من بترسيد. خداي متعال در خلال آيات ۷۷ تا ۸۱ سورهي طه پس از نقل ماجراي غرق فرعون و فرعونيان، به ارائهي طريق مستقيم براي بني اسرایيل ميپردازد و راه هدايت را در تصويري روشن براي آنان ترسيم ميكند.
ـ در روش تربيتي حضرت شعيب(ع) نيز مشاهده ميكنيم وي پس از انداز و هشدار به مخالفان، راه بازگشت و اصلاح را به آنان ارائه مينمايد تا شايد راه حق را بازيابند و به سرچشمهي زلال هدايت رهنمون شوند. [۴۰۵]
۲۸. توجه به نيازهاي طبيعي مخاطبان
مربیان الاهي در راستاي اهداف والاي خود نيازهاي فطري و طبيعي انسانها توجه داشته و خود از جنس بشر بودند و با ساختاري هم سان برگزيده شده بودند تا ضمن الگو قرارگيري براي پيروي، نيازها، مشكلات، دردها و گرفتارهاي مردمان را دريابند و در نقلهاي صورت گرفته از سوي خداوند متعال به اين حقيقت بر ميخوريم كه دعوت گران و مصلحان خدايي علاوه بر توجه به نيازهاي معنوي، نيازهاي مادي انسانها را مانند: امنيت، معيشت، رفاه، بهره مندي، از نعمتهای حلال الاهي، لذتهاي مشروع و... مدنظر داشته و براي آن تلاش و دعا كردهاند كه به نمونههايي چند اشاره ميكنيم.
۱. ابراهيم خليل(ع) در سرزمين وحي (مكهی معظمه) در دعاي خويش به درگاه الاهي چنين عرضه ميدارد: «رَب اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ» [۴۰۶] پروردگارا اين سرزمين را شهري امن قرار داده و اهل آن را، آنهايي كه ايمان به خدا و روز آخرت دارند، از ثمرات گوناگون روزی ده.
۲. در داستان سرگرداني چهل سالهيقوم بني اسراییل در صحراي وسيع و سوزان سينا، آنها با شكايت از گرماي شديد و تشنگي و گرسنگي، از حضرت موسي(ع) خواستند تا نيازهاي معيشتي آنان را برآورده سازد و در پي دعاي حضرت موسي(ع) در پيش گاه خداي منان بود كه به نيازهاي مادي آنان پاسخ داده شد و با جوشيدن دوازده چشمهي آب، عطش آنان سيراب شد و با سايبان شدن ابرها از گرماي شديد رهايي يافتند و با نزول «مَنْ» و «سَلْوي» از گرسنگي نجات يافتند. [۴۰۷]
۳. در جايي ديگر موسي و برادرش هارون(ع) از ناحيهی خدا مأموريت مييابند كه براي بازسازي اجتماع بني اسراییل به خانه سازي و جدا كردن مسكن خويش از فرعونيان بپردازند. [۴۰۸]
۴. حضرت لوط(ع) براي صلاح رفتار رفتار قومي كه راه انحرافي را در ارضاي غريزهي جنسي در پيش گرفته بودند، راهي مشروع و فطري را در پيش روي آنها قرار ميدهد و ميگويد: «هَؤُلاء بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ» [۴۰۹] اينها دختران مناند (آمادهام آنها را به ازدواجتان درآورم) اگر شما ميخواهيد كار صحيحي انجام دهيد راه اين است. به اين ترتيب معلوم ميشود روش انبيا تحريم لذتها و سركوب غرايز نيست، بلكه آنها به دنبال هدايت و جهت بخشيدن صحيح به غرایز و تمايلات بشر بودهاند.
۵. عيسي(ع) نيز يكي از رسالتهاي خود را چنين بر ميشمارد كه: «وَلِأُحِل لَكُم بَعْضَ الذِي حُرمَ عَلَيْكُمْ» [۴۱۰]. (من آمده ام) تا پاره اي از چيزهايي كه (بر اثر ظلم و گناه شما در زمان موسي) بر شما حرام بوده است (مانند گوشت بعضي از چهارپايان و ماهيها) بر شما حلال كنم.
۲۹. سازمان دهي نيروهاي وفادار
يكي از وظايف مهم هر مصلحي آن است كه در آغاز راه نيروهاي وفادار و پيشگامان نهضت را پيروان يك محور گرد آورد و با تشكيل هستهی مركزي و تمركز بخشيدن به نيروها و امكانات، حركت منظمي را به سوي هدف در پيش گيرد. مصلحان الاهي نيز در حركت توحيدي خود به مقتضاي زمان و مكان دعوت، از اين قاعده پيروي مينمودند و نيروهاي اوليهی جبههی ايمان را زير يك پرچم گرد ميآوردند و از راه اين هستهي مركزي، پيام توحيدي خود را به ديگر نقاط ارسال ميداشتند. نمونهي برجستهاش مسيح(ع) است. حضرت عيسي(ع) هنگامي كه رسالت خود را اعلان داشت، تنها گروه محدودي دور او گرد آمدند و حضرت براي اين كه هواداران واقعي خويش را از جمع آنها شناسايي كند تا از لا به لاي آنها زبدهترين و كارآمدترين افراد را براي تبليغ آيين الاهي برگزينند، ندا در داد كه: «مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللهِ» [۴۱۱] كيست كه ياور من به سوي خدا (و براي تبليغ آيين او) گردد!؟
تنها عدهي كمي به اين دعوت جواب مثبت دادند. اين عده افرادي پاك بودند كه قرآن از آنها با عنوان «حواريون» نام ميبرد و اينها همان هستهي مركزي دعوت عيسوي را تشكيل ميدادند كه در راه پيش برد اهداف مقدس او از هرگونه تلاشي دريغ ننمودند. حواريون نخستين كساني بودند كه در برابر اين پرسش عيسي(ع) كه ياران من در راه خدا كياناند؟ آمادگي خود را براي حمايت از آيين الاهي اعلان ميدارند: «قالَ الْحَوَارِيونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللهِ آمَنا بِاللهِ وَاشْهَدْ بِأَنا مُسْلِمُونَ» [۴۱۲] ما ياوران خدایيم. به او ايمان آورديم و تو نيز گواه باش كه ما اسلام آوردهايم.
علامه طباطبايي در اين باره ميگويد: "عيسي با اين پرسش ميخواست تعداد مردان مؤمن قومش را بشناسد كه تا چه حد در راه حق و در صحنه حاضرند، تا به ایشان اعتماد كند و نيرويش را در آنان متمركز سازد و دعوتش را از ناحيههاي آنان منتشر نمايد. اين طبيعت همهی قدرتهاي مادي و اجتماعي است كه در آغاز راه، مركز و كانوني براي فعاليت و گسترش روش خود بر ميگزينند و از آن براي پيش برد اهداف خود بهره ميجويند؛ چنان كه نظير آن را در اسلام در بيعت عقبه (بيعت مردم مدينه با پيام بر اسلام پيش از هجرت آن حضرت و بيعت شجره (يا بيعت رضوان) شاهديم كه رسول خدا متفرق را يك جا جمع كرد تا بتواند دعوت خود را به نتيجه برساند"[۴۱۳].
۳۰. جلوگيري از اختلاف
ناگفته پيداست كه همهی نيروها از لحاظ علم و دانش، عقل و تدبير و ژرف انديشي و اخلاق و گرايش در يك حد و رتبه نيستند و آرا و عقايد و ذوق و سليقههاي يك سان ندارند، و اين همه موجب خواهد شد كه در مقام عمل اصطكاكها، تضادها و تزاحمهايي روي دهد. "يكي از وظايف عمده و حياتي رهبر و مصلح آن است كه بعد از تعيين محور حق، همهی نيروها را در حول آن محور گرد آورد و به هيچ وجه نگذارد كه اختلاف شان شدت و حدت يابد و گروه را به پراكندگي و از هم پاشيدگي دچار كند"[۴۱۴].
يكي از جمله مصلحاني كه قرآن كريم از نقش مؤثر او در وحدت امتش ياد كرده و از تدبير و درايت او براي جلوگيري از تفرقهی نيروها سخن به ميان آورده، هارون(ع) است. هنگامي كه در غياب موسي(ع) بني اسراییل از جاده توحيد منحرف شدند و راه شرك و گوساله پرستي را پيش گرفتند، هارون از درگيري با گمراهان و منحرفان قومش مينمايد تا مبادا فتنه و آشوب گسترش يابد و شيرازهی جامعه را از هم بگسلد، ترجيح ميدهد تا موسي(ع) خود از ميقات باز گردد و به هر نحوي كه مصلحت ميداند اقدام نمايد. وقتي موسي(ع) به وي اعتراض ميكند كه چرا با شدت عمل خود، آنان را از كار زشت شان باز نداشته!؟ هارون عذر اصلي خود را ترس از تفرقه و دودستگي بني اسراییل عنوان ميكند: «اِنی خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرقْتَ بَيْنَ بَنِي اسراییل وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي» [۴۱۵] من ترسيدم بگويي تو ميان بني اسراییل تفرقه انداختي و سفارش مرا (دربارهی اصلاح آنان) به كار نبستي!
۳۱. شدت عمل در برابر انحرافات
در امر تربيت و صلاح ديگران، ارشاد و تعليم اخلاق نيكو، محبت، سعه صدر، نرمش و مدارا همگي اموري لازم و ضروري به نظر ميرسند، اما در برخي موارد است كه به دليل نوع انحراف و عظمت قبح و زشتي آن، نرمش و مدارا بي اثر است و بايد شدت عمل به خرج داد و جلوي فساد را گرفت.
ـ يكي از نمونههاي بارز عمل در برابر انحرافات و گناهان عظيم برخورد حضرت موسي(ع) با گوساله پرستان به هنگام بازگشت از ميعادگاه بود. به همين دليل آن حضرت با اتخاذ تدابيري چند، جلوي اين انحراف اعتقادي را گرفت. موسي(ع)، در اولين برخورد با اين صحنه، خشم شديد خود را آشكار ساخت: «وَألْقَي الأَلواحَ وَ أخَذَ بِرَاْسِ أخيِه يَجُرهُ اِلَيْهِ» [۴۱۶] بي درنگ الواح تورات را از دست خود افكند و به سراغ برادرش هارون رفت و سر و ريش او را گرفت و به سوي خود كشيد.
سپس به سراغ عامل اصلي توطئه يعني سامري رفت و او را به چنان مجازاتي محكوم كرد كه از كشتن بدتر بود و آن طرد از جامعه و منزوي ساختن او و تبديل او به يك وجود نجس و آلوده بود كه همگان بايد از او فاصله بگيرند. [۴۱۷] آنگاه فرمان ميدهد تا گوساله سامري را كه نقش قبله گاه آن جماعت منحرف را داشت بسوزانند[۴۱۸] و ذرات آن را به دريا بپاشند تا براي هميشه محو و نابود گردد و اثري از آن بر جاي نماند. [۴۱۹]
و در آخرين مرحله به سراغ گوساله پرستان بني اسراییل آمد و ضمن دستور توبه و بازگشت آنان به توحيد، فرمان اعدام گروه زيادي از ايشان را صادر نمود. [۴۲۰] اين فرمان شديد كه در تمام طول تاريخ پيام بران مثل و مانندي نداشت، بايد به گونه اي خاصي اجرا ميشد، يعني خود آنها بايد شمشير به دست گيرند و اقدام به كشتن يك ديگر كنند كه هم كشته شدنش عذاب بود و هم كشتن دوستان و آشنايان بسيار دردناك و رنجآور.
ـ در جايي ديگر پيام بر بزرگي چون ابراهيم(ع) هنگامي كه ميبيند استدلال و موعظه با جماعت كوردلي كه در برابر تراشيدههاي دست خود به سجده ميافتند و در برابر آنها خضوع و كُرنش ميكنند، اثر نميبخشد، دست به كاري انقلابي ميزند. به سراغ آن خدايان دروغين و موهوم رفته و با قطعه قطعه كردن آنها، مقدمات آزادي فكر و انديشهي بت پرستان را از جمود فراهم ميآورد و هم چنين، اين كار را زمينه اي براي پرسش و جوابهاي بعدي و ارائهي استدلالهاي ديگر خود قرار ميدهد: «فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلا كَبِيرًا لهُمْ لَعَلهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ».[۴۲۱]
ـ پيام بر خدا سليمان(ع) در برابر انحراف اعتقادي و انحطاط فكري مردم كشور سبا كه خورشيد را به عنوان خداي خود برگزيده بودند و در برابر آن سر به سجده ميساييدند و به گمان خود ميخواستند با هداياي پر زرق و برق خود آن حضرت را بفريبند، آنها را تهديد به مقابلهي نظامي ميكند و به فرستادهي مخصوص ملكهي سبا ميگويد:
«ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنهُم منْهَا أَذِلةً وَهُمْ صَاغِرُونَ».[۴۲۲] به سوي آنان بازگرد (و اين هدايا را نيز با خود ببر) و ما آنها را از آن (سرزمين آباد) به صورت ذليلان و در عين حقارت بيرون ميرانيم.
۳۲. مبارزه با ريشههاي انحراف
نخستين و مهمترين گام در راه مبارزه با مفاسد و تحقق اصلاحاتي بنيادين و همه جانبه، توجه به ريشهها و قطبهاي اصلي مروج فساد در جامعه است. بديهي است تا زماني كه كانونهاي فساد و تباهي در جامعه اي به اشاعهي گناه مشغول هستند و روح و روان انسانها را با تيغهاي زهر آگين، كه بر سر راه هدايت كاشتهاند مجروح و مسموم ميسازند، نميتوان انتظار داشت تا افراد آن جامعه به سعادت و فلاح دست يازند. بدون ترديد يكي از مهمترين سرچشمههاي فساد در جوامع، رهبران و زمام داران باطل هستند، كه هم خود فاسد و آلودهاند و هم بدترين الگوي رفتاري هستند كه منشأ سرايت فساد و آلودگي به تمام اركان جامعه هستند با رفتارهاي ناشايست خود!
به هر حال از آن جا كه نبض جامعهها در دست هيأتهاي حاكمه است، بنابراين هر برنامهي اصلاحي و انقلابي اول بايد آنها را هدف گيري كند. آن سان كه حاجی در روز نخست وقوف با يك يورش به آخرين تنديس با هفت گلوله ميپردازد، اولين حمله به آخرين بت! اين جا سخن از نظم و ترتيب نيست. او كه افتاد از اولي و دومي كاري بر نميآيد، اوحامي و پشتي بان است. اينها به حمايت او برخاستهاند، فرمان از عقبهي لشكر است. [۴۲۳]
به فرموده امام علي(ع) : فَليسَتْ تُصلِح الرعيه اِلا بِأصلاحِ الوْلاهِ[۴۲۴]. مردم اصلاح نميگردند جز آن كه زمام داران آنها اصلاح گردند. "آري، براي اصلاح يك محيط فاسد و ايجاد يك انقلاب و تحول همه جانبه بايد از سردم داران فساد و پيشوايان كفر شروع كرد. از آنها كه در تمام اركان جامعه نقش دارند، اگر آنها اصلاح شوند، و يا در صورت عدم اصلاح ريشه كن گردند، ميتوان به نجات جامعه اميدوار بود وگرنه هرگونه اصلاحي بشود، سطحي و موقتي و گذراست. [۴۲۵]
به گفتهي سيد قطب: "در هر جامعه اي كه مشكل حكومت و سلطنت كافر (و ظالم) وجود دارد، منكر اساسي خود آن حاكم است كهام الخبائث است و قبل از هر منكر جزئي بايد به اين منكر پرداخت. در غير اين صورت تلاش صالحان و اصلاح گران در مقابله با منكرات ديگر به هدر خواهد رفت و نتيجه بخش نخواهد بود. [۴۲۶] "
"از این روست كه موسي(ع) در درجهي اول به سوي فرعون و ملأ و اطرافيان او مبعوث ميگردد نشان ميدهد يكي از برنامههاي موسي نجات بني اسراییل از چنگال استعمار فرعونيان و رهايي آنها از سرزمين مصر بود، و اين امر بدون گفت و گو، پنجهی در پنجه فرعون افكندن امكان پذير نبود، هم چنين نشان گر آن است كه مفاسد اجتماعي و انحرافهاي محيط تنها با اصلاحات فردي و موضعي چاره نخواهد شد، بلكه بايد سردم داران جامعه و آنها كه نبض سياست و اقتصاد و فرهنگ را در دست دارند، در درجهي نخست اصلاح گردند تا زمينه براي اصلاح بقيه فراهم گردد".[۴۲۷] همچنين خداوند از مبعوث شدن موسي(ع) به سوي سه كانون مهم فساد سخن به ميان ميآورد: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مبِينٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ» [۴۲۸].
جالب آنكه هر يك از اين افراد مظهر و نماد چيزي بودند: «فرعون» نماد طغيان و سركشي و حاكميت ظلم و جور، «هامان» مظهر شيطنت و طرحهاي شيطاني و «قارون» مظهر ثروتمند ياغي و استثمارگر كه براي حفظ ثروت خويش از هيچ كاري ابا نداشت. "بدين ترتيب موسي(ع) مأمور بود به ظلم حاكمان بي دادگر و شيطنت سياست مداران خائن و تعدي ثروتمندان مستكبر ـ و يا به تعبير روشنتر مثلث شوم زر و زور و تزوير ـ پايان دهد و جامعه اي بر اساس عدالت و داد از نظر سياسي، فرهنگي و اقتصادي بسازد. [۴۲۹] قابل توجه است كه خداوند نيز براي بر هم زدن توطئههاي مستكبران و در مقام مجازات آنها اقدام رو بنايي نميكند، بلكه به سراغ ريشه و زيربناي كار آنها ميرود و تشكيلاتشان را از اساس به هم ميريزد و سقفها را بر سرشان فرود ميآورد[۴۳۰].
۳۳. بازگذاري راه صحيح و مشروع پيش از تحريمها و ممنوعيتها
به هر جهت در روش مبارزه با مفاسد نبايد تنها روي نفي و طرد و ممنوعيتها تكيه كرد و تنها نقش سدي را ايفا نمود كه جلوي هرگونه حركت و فعاليتي را ميگيرد، بلكه بايد روي نقاط ايجابي و مثبت و مشروع نيز تكيه كرد و زمينههاي حركت و پويايي سالم افراد را مهيا نمود. همچنان كه قرآن كريم دربارهی شيوهی پيام بر اسلامo در دعوت افراد به آيين الاهي ابتدا بر اين نكته تكیه دارد كه: «او طيبات و آن چه را طبع سليم ميپسندد، براي آنها حلال ميشمرد» [۴۳۱].
در داستانهاي قرآني نيز ميتوان نمونههاي متعددي را براي اين روش اصلاحي و تربيتي سراغ گرفت، از جمله: ـ در داستان آدم و حوا، خداي متعال ابتدا راه بهره مندي از تمام نعمتها را در مقابل آنها باز ميگذارد و ميفرمايد: «وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا» از نعمتهاي گواراي بهشت هرچه ميخواهيد بخوريد و بهره مند شويد.
و در ادامه آنها را از نزديك شدن به آن درخت ممنوعه بر حذر ميدارد و ميفرمايد: «وَ لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظالِمِينَ» [۴۳۲] اما نزديك اين درخت نشويد كه از ستم كاران خواهيد شد.
ـ در صحنه اي ديگر ميبينيم حضرت لوط(ع) پيش از آنكه آن جماعت آلوده و منحرف را از اعمال ننگين شان منع كند، پيشنهاد میدهد تا دخترانش را به ازدواج آنها در آورد تا از طريق حلال و مشروع اشباع شوند و از گناه و آلودگي دست شويند.
آن حضرت نخست به آن انسانهاي فاسد رو ميكند و ميفرمايد: «يا قَومِ هوُلاءِ بَناتِي هُن اَطهَرُلَكُم» اي قوم من! اينها دختران من هستند و براي شما پاكيزه ترند. سپس آنها را از كردار زشتشان باز ميدارد و ميفرمايد: «فَاتقُواْ اللهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي».[۴۳۳] «از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا مسازيد».
ـ در داستان حضرت موسي(ع) و جاري نمودن دوازده چشمهی آب براي طوایف دوازدهگانه بني اسراییل نيز مشاهده ميكنيم، آن حضرت نخست آنان را به بهره گيري از نعمتهاي الاهي دعوت ميكند و ميفرمايد: «كُلوا وَ اشرِبوُا مِن رَزقِ الله» از روزيهاي الاهي بخوريد و بياشاميد.
سپس آنها را از گناهان و فساد بر حذر ميدارد: «وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ» [۴۳۴] و در زمين تبهكارانه فساد نكنيد.
نویسنده: دکتر احمدعلی افتخاری
[۳۶۸]. هود، ۷۸.
[۳۶۹]. هود، ۷۸.
[۳۷۰]. حجر، ۶۸ و ۶۹.
[۳۷۱]. المیزان، ج۳، ص ۳۱۱.
[۳۷۲]. یونس، ۸۸.
[۳۷۳]. نوح، ۲۱ و ۲۲ و ۲۶ و ۲۷.
[۳۷۴]. تفسير نمونه، ج ۱۲، ص ۳۴۸ و ۳۴۹.
[۳۷۵]. نقل شده علت تسميه نوح(ع) به اين نام، نوحهها و گريههاي طولاني آن حضرت به خاطر گمراهي قومش بوده است. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۸۶.
[۳۷۶]. اعراف، ۶۲.
[۳۷۷]. راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن، ص ۴۹۴.
[۳۷۸]. اعراف، ۵۹ .
[۳۷۹]. ابن اثیر، الكامل في التاريخ، ج ۱، ص ۶۸.
[۳۸۰]. اعراف، ۶۸ .
[۳۸۱]. احقاف، ۲۱ .
[۳۸۲]. نمل، ۴۶ .
[۳۸۳]. هود، ۸۴ .
[۳۸۴]. هود، ۸۹ .
[۳۸۵]. ابراهيم، ۳۶.
[۳۸۶]. تفسير في ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۱۰۹.
[۳۸۷]. مؤمن، ۲۹.
[۳۸۸]. مؤمن، ۳۱ و ۳۰
[۳۸۹]. مؤمن، ۴۱ .
[۳۹۰]. زمخشری، الكشاف، ج ۴، ص ۱۰ .
[۳۹۱]. يس ۲۶ و ۲۷ .
[۳۹۲]. تفسير نورالثقلين، ج ۴، ص ۳۸۴ .
[۳۹۳]. سبحانی، منشور جاويد، ج ۱۱، ص ۱۵۴ .
[۳۹۴]. غرر الحكم، ص ۷۱۰ .
[۳۹۵]. منشور جاويد، ج ۱۱، ص ۱۵۴.
[۳۹۶]. طه، ۹۷ .
[۳۹۷]. تفسير نمونه، ج ۱۳، ص ۲۸۷ .
[۳۹۸]. دخان، ۲۱ .
[۳۹۹]. تفسير نمونه، ج ۲۱، ص۱۷۱.
[۴۰۰]. كهف، ۹۷.
[۴۰۱]. عبدالعظیم، سعید، عظات و عبر في قصص القرآن، ص ۲۳۷. دارالایمان مصر، ۲۰۰۲م.
[۴۰۲]. طه، ۹۷.
[۴۰۳]. همان، ۹۸.
[۴۰۴]. نحل، ۵۱.
[۴۰۵]. ر. ك: سوره هود، آيات ۸۹ و ۹۰.
[۴۰۶]. بقره، ۱۲۶.
[۴۰۷]. ر. ك. آيهی ۱۶۰ سوره اعراف و آيهی ۵۷ سورهی بقره.
[۴۰۸]. ر. ك: سوره يونس، آيه ۸۷ .
[۴۰۹]. حجر، ۷۱ .
[۴۱۰]. آل عمران، ۵۰.
[۴۱۱]. آل عمران، ۵۲ .
[۴۱۲]. آل عمران، ۵۲ .
[۴۱۳]. تفسیر المیزان، ج ۳، ص ۲۲۰.
[۴۱۴]. مطهری، مرتضی، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص ۳۹۳.
[۴۱۵]. طه، ۹۴ .
[۴۱۶]. اعراف، ۱۵۰ .
[۴۱۷]. ر. ك: سوره طه، آيه ۹۷ .
[۴۱۸]. همانگونه كه پيامبر اسلام دستور داد مسجد ضرار را كه به پايگاهي براي توطئه چيني منافقان تبديل شده بود نخست بسوزانند و باقيمانده آن را ويران كنند و آن را به زباله دان تبديل كنند (تفسير مجمع البيان، ج ۶، ص ۱۱۰).
[۴۱۹]. ر. ك: سورهي طه، آيه ۹۷ .
[۴۲۰]. ر. ك: سورهي بقره، آيه ۵۴ .
[۴۲۱]. انبياء، ۵۸ .
[۴۲۲]. نمل، ۳۷ .
[۴۲۳]. افتخاري، احمدعلي، سفر به وادي وحي، ص ۱۲۰، انتشارات آواي مطهر، ۹۱، قم.
[۴۲۴]. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶ .
[۴۲۵]. تفسير نمونه، ج ۱۳، ص ۱۸۵ و ۱۸۶.
[۴۲۶]. تفسير في ظلال القرآن، ج ۲، ص ۹۵۰.
[۴۲۷]. تفسير نمونه، ج ۶، ص ۲۸۰ .
[۴۲۸]. مؤمن، ۲۳ و ۲۴ .
[۴۲۹]. تفسير نمونه، ج ۲۰، ص ۷۶
[۴۳۰]. ن. ک به آیهی ۲۶ سوره نحل
[۴۳۱]. ن. ك: به آيه ۱۵۷، اعراف
[۴۳۲]. بقره، ۳۵
[۴۳۳]. هود، ۷۸.
[۴۳۴]. بقره، ۶۰.
ادامه دارد ...