به گزارش خبرگزاری مهر، هفدهمین مجموعه درسگفتارهایی درباره ناصرخسرو به «سلجوقیان، فاطمیان و ناصرخسرو» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر احمد تمیمداری ـ استاد دانشگاه علامه طباطبایی ـ در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. ناصرخسرو در جوانی به دستگاه دیوانی محمود غزنوی پیوست و با افول قدرت غزنویان به خراسان رفت تا مگر در دستگاه سلجوقیان سمتی یابد، اما موفق نشد. بعد از خوابی که در چهل سالگی دید، یکسره از خدمات دیوانی کناره گرفت و سفر خود را آغاز کرد که شش سال آن را در خدمت مستنصربالله، خلیفه فاطمی مصر بود و به اسماعیلیه پیوست.
زندگی ناصرخسرو در دوره غزنویان و سلجوقیان
تمیمداری سخنانش را اینگونه آغاز کرد: بخشی از عمر ناصرخسرو در دوره غزنویان بود و بخشی دیگر در دوره سلجوقیان. مدتی هم به مصر رفت. البته اگر در مصر بیشتر مانده بود متوجه میشد که تفاوت چندانی بین المستنصربالله و المستعصم بالله نبود ولی فاطمیان خیلی با عباسیان مخالفت داشتند. این دو امپراتوری با یکدیگر کنار نیامدند در حالی که صلاح بود که چنین کنند؛ با توجه به جنگهای صلیبی مهلکی که واقع شد و کشتارهای عظیمی که در طول ۲۰۰ سال، از ۱۰۹۵ تا ۱۲۷۱، که تازه پس لرزههایی هم داشت. بسیاری از مسیحیها و بسیاری از مسلمانها کشته شدند. اگر آن وحدتها به وجود آمده بود این اتفاقات در طول تاریخ نمیافتاد.
حمله محمود به هندوستان و نجات از سیطره زبان سانسکریت
دوره غزنویها دوره پیشرفت و فتوحات بود. سلطان محمود که بسیار قوی بهنظر میرسید به هند لشکرکشی کرد و بتخانه سومنات را تخلیه کرد و جواهراتش را به ایران آورد. هنوز که هنوز است هندیها داغ این مطلب را دارند. من پنج سال در شبه قاره کار و زندگی کردم. معمولاً استادان و روشنفکران آن جا از لشکرکشی محمود به خوبی یاد نمیکنند. فقط یک استاد هندی دیدم، آقای پروفسور امین، که حمایت کرد از محمود غزنوی و گفت که یکی از برکات حمله محمود به هندوستان این بود که هند از سیطره زبان سانسکریت نجات پیدا کرد و زبانهای محلی آزاد شد. این نکته مهمی است. وقتی پروفسور امین این نکته را گفت من متوجه شدم از یورشها و حملهها استفاده مثبت هم میشود کرد.
حمله اعراب به ایران و نجات از سیطره زبانهای اوستایی و پهلوی
یکی از اتفاقاتی که پس از آمدن اعراب به ایران افتاد این بود که زبانهای ایرانی از سیطره زبانهای اوستایی و پهلوی و از سیطره مغان نجات پیدا کرد. حتی روستاها آزاد شد. شما نگاه کنید به توس، که یک قریه خیلی معمولی بود، چه بزرگانی از آن جا برخاستند؛ مثل خواجه نصیرالدین توسی، خواجه نظامالملک توسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی، محمد بن حسن بن حسن توسی، امام محمد غزالی توسی، احمد غزالی توسی. چنین دانشمندانی از این قریه بیرون آمدند. چون سیطره از بین رفته بود. البته هرج و مرج هم واقع شد. همه اینها در جامعه انسانی با هم است و توأم انجام میشود. ما باید بگردیم و رگههای مثبت را در تاریخ پیدا کنیم.
سلطان محمود و به دار کردن ۲۰۰ دانشمند بزرگ شیعی
سلطان محمود آدم ظالمی بود. ولی فتوحاتش خیلی قوی بود و میتوانست استقلال ایران را حفظ کند. در «مجمل التواریخ والقصص» و «کامل» ابن اثیر یک روایتی نقل میکنند که سلطان محمود در همین شهر ری ۲۰۰ دار برپا کرد و ۲۰۰ دانشمند بزرگ شیعی را به دار زد. ۵۰ خروار دفتر و کتاب از منازل مردم بیرون کشید و آتش زد. این کارها را هم کرده. این نشیب و فرازها در همه تاریخهای دنیا وجود داشته. مهم این است که ما از تاریخ استفاده مثبت کنیم.
دانشمندان بزرگی که در خراسان ظهور کردهاند
پیش از آن که درباره سلجوقیان بحث را ادامه بدهم میخواهم درباره خراسان مطالبی بگویم و این که این منطقه وسیع پُربرکت فرهنگی چه تاثیری در فرهنگ ایرانی داشته است. خراسان یکی از وسیعترین استانهای ایران است. اما خراسان در اصطلاح قدیم که مورد بحث ماست، شامل خراسان امروز به اضافه ناحیه شرقی و شمالی تا ماوراءالنهر قدیم بوده است. خراسان قدیم چهار بخش با مرکزیت چهار شهر بزرگ نیشابور، مرو، هرات و بلخ داشته است و دانشمندان بزرگی از این منطقه به ظهور رسیدهاند؛ چه در دوره اسلامی و چه قبل از دوره اسلامی.
خراسان کانون اندیشهها، هنرها و زبانهای مختلف در ایران
درباره خراسان این را بگویم که یکی از مسائل بسیار مهم آن حضور اسکندر است در خراسان. طبعاً عدهای یونانی همراه اسکندر بودند. عدهای از آنها آن جا ماندند، تشکیل خانواده دادند و شغل به دست آوردند و یک مرکز فرهنگی به وجود آوردند. درست مثل کاری که در اسکندریه مصر کردند. از طرفی هم مرزی با هند و نزدیکی به چین موجب شد که بوداییها به خراسان و ماوراءالنهر بیایند. به همین دلیل خراسان کانون اندیشهها و تفکرات و هنرها و زبانهای مختلف در ایران بود. هیچ استانی را پیدا نمیکنید که به اندازهی خراسان دانشمند داشته باشد. از فرهنگ یونانی و بودایی گرفته تا فرهنگ اسلامی و مسیحی در آن جا بودهاند. تقریباً میشود گفت که کلکسیونی از فرهنگها و اندیشههای مختلف بوده است.
از لحاظ سیاسی هم منطقه استراتژیک مهمی بوده است. آقای دکتر شهیدی در موقع درس در دوره دکترا میفرمودند چرا میگویید ناصرخسرو شاعر مداح نبوده است؟ درست است که گفته: «من آنم که در پای خوکان نریزم/ مر این قیمتی دُر لفظ دری را». این را گفته. ولی اگر مدح المستعصم بالله را نگفت، مدح المستنصربالله را که گفت!
پیوند خوردن فاطمیها به اسماعیلیه برای مشروعیت بیشتر
این را هم بگوییم که مذهب فاطمیها، مذهب شیعه بود. یک علت پیوند خوردن فاطمیها به اسماعیلیه برای به دست آوردن مشروعیت بیشتر بود. البته اسماعیلیه بعدها تقسیم شدند. یک شاخه آنها هم در هندوستان بودند. یک گروه از اسماعیلیه هم جزء اباحیه شدند و شریعت را کنار گذاشتند. در هزارههای پیش از اسلام در جنوب شبه جزیره عربستان و شمال آن تمدنهای کهنی وجود داشته است. عربستان لااقل از قرنها قبل از ظهور اسلام از نظر سیاسی تحت اشراف بیزانس و ایران و حبشه بود و دولت مرکزی نداشت. عربستان یک پارچه و یک دست نبود. عربهای یمنی با عربهای مرکزی و شمالی فرق میکردند. غسانها و لخمیها و حمیریها در شمال زندگی میکردند و زیر نفوذ پادشاهی ساسانی در ایران بودند. در جنوب هم یمنیها وجه المصالحه بودند و معارض داشتند. هم رومیها در آنجا قصد نفوذ داشتند و هم ایرانیها.
درباره علما، دانشمندان و بزرگان تهران اثر جامع نیست
به چند مکتب فکری هم باید اشاره کرد. اینها زمینههایی است برای شناخت یک شاعر یا یک نویسنده. ما یک مکتب بغداد داریم، یک مکتب قم داریم و یک مکتب خراسان. مکتبهای دیگری هم هست، مثل مکتب اصفهان. مکتب تهران هم داریم. درباره فولکلور تهران زیاد نوشتهاند. اما درباره علما و دانشمندان و بزرگان تهران و بخش علمی این ناحیه هنوز یک اثر جامع نوشته نشده است. به هر حال خراسان کانون مذاهب گوناگون بوده است. مثلاً مذهب حنفی در خراسان رشد کرد. محمد بن مسلم نیشابوری، صحیح ترمذی و ابوحنیفه همه از خراسان بودند. دانشمندان بزرگی چون محمد بن اسماعیل بخاری که کتاب «صحیح بخاری» را نوشته است، اهل خراسان بود. صاحب «مطول» که بهترین کتاب معانی و بیان است که در قدیم نوشته شده است، باز اهل خراسان بود.
دین اسلام از طریق خراسان در شبه قاره گسترش یافت
در قرن ۷ و ۸ بهتر از آن کتابی نمیشد نوشت. ابواسحاق اسفراینی، امام الحرمین جوینی، مکتب معتزلی خراسان، ارباب کتاب لغت مثل ازهری و جوهری، صاحبان ادب مثل عبدالقادر جرجانی، زمخشری، پایهگذاران عرفان اسلامی مثل خواجه عبدالله انصاری، امام قشیری، نواندیشانی مثل غزالی، فیلسوفانی مثل ابن سینا و بیرونی، اکثر اخوانالصفا بزرگترین دایرهالمعارفنویسان قرن چهارم، یعنی زمانی که هنوز در اروپا دائرهالمعارف مطرح نبود، همه اهل خراسان بودند. دهها رجال علم و دانش همه از این دیار برخاستهاند. اساساً دین اسلام از طریق خراسان در شبه قاره گسترش یافت.
به گذشتگان توهین نکنیم و شرایط سیاسی زمانه را دریابیم
در دوره سلجوقیان قدرت سیاسی بسیار قوی بود. البته در دوره سلجوقی، با ظهور امام محمد غزالی، یک مقداری اندیشههای کلامی و فلسفی تضعیف شد. اما به غزالی نباید توهین کرد. غزالی اشعری مذهب نبود. منتهی جو و ایدئولوژی حاکم طوری بود که باید این مذهب را میپذیرفتند وگرنه مشکل پیدا میکردند. غزالی سعی کرد که بین کلام اشعری، بین روایت و حدیث، بین فلسفه و کلام، رابطه معقولی به وجود بیاورد. کسی مثل ملاصداری شیرازی، تا آن جایی که یادم هست، در کتاب «شواهد الربوبیه» یک صفحه فقط و فقط از فضایل بزرگ غزالی تعریف میکند. پس باید شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگ زمانها را در نظر گرفت و نباید به گذشتگان توهین کرد.
پایهگذاران اولیه علم کلام در تاریخ اسلام ایرانی بودند
دوره ناصرخسرو دوره رشد اندیشههای فلسفی و کلامی در مکتب خراسان بود. علم کلام، علم اثبات اصول دین است. هیچ متکلمی در دنیا نیست الّا این که صاحب مذهب است. ولی فیلسوف، اندیشمند آزاد است. علم کلام را ایرانیان پایهگذاری کردند. در مکتب بصره، حسن بصری و امر بن عبید و واصل بن عطا پایهگذاران اولیه علم کلام در تاریخ اسلام، همه ایرانی بودند. میدانید که چندین علم کلام به وجود آمد. یکی علم کلام معتزلی بود که باز پایهگذارانش ایرانی بودند. علم کلام اشعری، ماتریدی، تفسیریها و تاویلیهای گوناگون هم پدید آمد. از همه مهمتر درباره ناصرخسرو، باطنیگری است. البته باطنیها فقط اسماعیلی نیستند. باطنی یک عنوان بسیار وسیع و کلی است برای تمام عرفا، اعمّ از این که اسماعیلی باشند یا نباشند. آنها کسانی بودند که به باطن امور و آیات، توجه داشتند.