مترجم رمان «پدرخوانده» معتقد است رمان «پدرخوانده» نوشته ماریو پوزو از فیلمی که با اقتباس از این رمان ساخته شده، بسیار قوی‌تر و غنی‌تر است. البته فیلم تا حد زیادی به رمان وفادار بوده است.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: فیلم سینمایی «پدرخوانده» را اکثر قریب به اتفاق علاقه‌مندان به هنر سینما دیده اند و اطلاع دارند که این فیلم با اقتباس از رمانی با همین نام نوشته ماریو پوزو ساخته شده است. «پدرخوانده» از جمله رمان های مهمی است که تصویری صحیح و صریح از فعالیت مافیا در آمریکا را به تصویر می کشد و به نوعی بخشی از میراث تاریخی این کشور است.

مقدمه چینی طولانی درباره این رمان، کار اشتباهی است چون از زمان اولین انتشارش در سال ۱۹۶۹ و اکران فیلمش در سال ۱۹۷۲ تا امروز، مطبوعات، رسانه ها و فضای مجازی مملو از مطالبی است که با یک جستجوی ساده می توان درباره پدرخوانده به دست آورد. بنابراین باید مستقیما به اصل مطلب پرداخت.

ترجمه فارسی از رمان «پدرخوانده» در سال ۸۸ توسط نشر افق به چاپ رسید. نسخه ترجمه، توسط حبیب الله شهبازی به فارسی بازگردانی شده بود. این ترجمه پس از یک نوبت چاپ، دیگر به چاپ نرسید و ظاهرا قرار است برای چاپ دوم آماده شود. شهبازی، «آخرین پدرخوانده» دیگر رمان ماریو پوزو را نیز به فارسی برگردانده که توسط همین ناشر به چاپ رسیده است. اما تنها یک رمان دیگر از پوزو به فارسی ترجمه شده که «مهاجر خوشبخت» است و با ترجمه فتح الله جعفری جوزانی و توسط نشر روزنه کار به چاپ رسیده است.

صحبت و پیگیری ها درباره چاپ دوم ترجمه «پدرخوانده» فرصتی را پیش آورد تا با مترجم آن گفتگو کنیم. مخاطبان این گفتگو، هم افرادی هستند که فیلم و رمان را دیده و خوانده اند و هم افرادی که احیانا ممکن است یکی از این دو را از نظر گذرانده باشند. مشروح گفتگوی مهر با حبیب الله شهبازی در ادامه می آید:

* احتمالا مهم ترین سوال برای طرفداران «پدرخوانده» این باشد که رمان پدرخوانده با فیلمش چقدر تفاوت و فاصله دارد؟

بسته به سلایق سازندگان، میزان وفاداری فیلم های اقتباسی به متون اصلی شان متفاوت است. در مورد پدرخوانده، فیلم تا حد خیلی زیادی به اصل رمان وفادار بوده، و تفاوت و فاصله زیادی، جز همان کاستی هایی که فیلم ذاتا دارد (و زدن از قسمت هایی از متن که پرداختن به آنها فیلم را بیش از حد طولانی می کند)، وجود ندارد. البته این قسمت هایی که حذف شدند، واقعا حیف بوده اند. به این ترتیب مسائل جالب و قسمت های جذاب زیادی در کتاب هست که در فیلم نیست.

* وقتی فهرست آثار ماریو پوزو را بررسی می کنیم، از پدرخوانده فقط یک عنوان می بینیم و خبری از پدرخوانده ۲ و ۳ نیست. آیا قسمت های دوم و سوم، هم در یک جلد و به همراه پدرخوانده ۱ منتشر شده اند، یا رمان «پدرخوانده» شامل همان قسمت اول است و پدرخوانده های ۲ و ۳، به صورت فیلمنامه چاپ شدند؟

رمان پدرخوانده، کل فیلم اول و قسمت های جوانی دان ویتو کورلئونه (با بازی رابرت دنیرو در فیلم دوم) را در بر دارد. باقی فیلم دوم و فیلم سوم در کتاب نیستند و فیلمنامه های پدرخوانده ۲ و ۳ با مشارکت ماریو پوزو نوشته شدند. در اینجاست که تفاوت ها با نگاه پوزو مشهودتر است. مثلا پوزو در مصاحبه ای ذکر می کند که قسمت کشته شدن فرودو به دستور مایکل، پس از مرگ مادرشان، با نظر کارگردان، یعنی کوپولا خلق شده و خود پوزو با این قسمت از داستان، مخالفت می کند اما به نتیجه ای نمی رسد. به نظر پوزو چنین کاری از مایکل، با شخصیتی از او که در ذهن داشته و فرهنگ سنتی آن خانواده، غیر ممکن بوده است.

* پوزو در رمان «مهاجر خوشبخت» قسمت زیادی از خودش و زندگی گذشته اش را به داستان وام داده است. در رمان پدرخوانده این موضوع تا چه حد انجام شده است؟ آیا می توان پوزو را بین شخصیت های پدرخوانده دید؟

شخصیت مشخصی در پدرخوانده به ذهنم نمی رسد. شاید بشود گفت خود را در بین شخصیت ها قسمت کرده و آنها و فضاها را بر اساس تجربیاتش ساخته است، اما اینکه بگوییم فلان شخصیت به خود پوزو شبیه است، تا آنجا که بنده می دانم، خیر. اما در رمان «آخرین دان»، که بنده به عنوان «آخرین خان» ترجمه کردم و با اسم «آخرین پدرخوانده» چاپ شد، بهتر می توان شخصیت شخص پوزو را دید. شاید بتوان گفت در «آخرین پدرخوانده» به مقدار زیادی افکار و تجارب نویسنده ای که هالیوود حق اش را خورده، در کل داستان و شخصیت ها حل شده است.

* آیا می توان ادامه پدرخوانده را در دیگر رمان های پوزو مانند «آخرین پدرخوانده» مشاهده و دنبال کرد؟

بله. «آخرین پدرخوانده» در همان فضا و احوال و به نظر بنده خیلی کامل تر و پخته تر است. اول اینکه در آن، حدود ۱۰ سال از نوشتن «پدرخوانده» گذشته و پوزو در نوشتن، با تجربه تر و قوی تر شده است. دوم اینکه تجربه تبدیل به فیلم شدن پدرخوانده اش را از سر گذرانده و اطلاعات و تجارب اش از هالیوود و دنیای فیلمسازی را (جدا از پرداختن مفصل به دنیای قمار در لاس وگاس) وارد داستان کرده است. بله. می توانم بگویم «آخرین پدرخوانده» دنباله «پدرخوانده» است؛ به صورتی جامع تر و قوی تر.

رمان «سیسیلی» هم به فضای سنتی - عشیره ای مافیای سیسیل می پردازد و بستر مکانی آن خود جزیره سیسیل بوده و بر اساس تاریخی واقعی نوشته شده است. رمان «احمق ها می میرند» هم در همین فضاها نوشته شده است.  

 

حبیب الله شهبازی

* کجاها و در چه فرازهایی از ترجمه رمان «پدرخوانده»، کار بر شما سخت می شد؟ به هر حال ترجمه رمان وقتی چاپ شد که سال ها از انتشار نسخه دوبله فارسی فیلم آن در کشور می گذشت

کار به هیچ وجه سخت نشد. البته ترجمه ماریو پوزو را با «آخرین پدرخوانده» شروع کردم و در هر دو کار، هدف اولم نه ترجمه عمومی برای همه کس، بلکه ترجمه ای بود که دوستان و آشنایانم بخوانند و لذت ببرند. هنگام انجام بازگردانی هم از کار بسیار لذت می بردم و آن را به سرعت به سرانجام رساندم.

* شخصیت دن ویتو کورلئونه در رمان، به همان پررنگی شخصیتی که مارلون براندو در فیلم از او ارائه می کند، هست؟

رمان به مراتب از فیلم، غنی تر است. احساسات افکار و عقاید شخصیت دان ویتو کورلئونه هم مثل باقی شخصیت ها، در کتاب بهتر فهمیده می شود. در پاسخ به این سوال می توان گفت که شخصیت دان کورلئونه ای که مارلون براندو نقشش را بازی می کند، در رمان پررنگ تر و تاثیرگذارتر از فیلم است.

* اقتباس های ادبی زیادی از رمان های مشهور جهان انجام شده است؛ مانند آثاری که از رمان های غرور و تعصب یا جین ایر ساخته شده است. بین طرفداران آثار سینمایی و ادبی این آثار، تفاوت عقیده وجود دارد و عده ای نسخه های مکتوب و رمان را بر فیلم ها ترجیح می دهند و عده ای دیگر فیلم های ساخته شده را بیشتر از رمان ها دوست دارند. شما فیلم پدرخوانده را موفق تر می دانید یا رمانش را؟

بین اقتباس های تصویری از آثار ادبی، فیلم «پدرخوانده» جزو موفق ترین و بهترین ها بوده است. اما بازهم به نظرم، رمان «پدرخوانده» از فیلمش قوی تر است. رضا امیرخانی که از دوستانم است، زمانی همین مطلب را به من گفت. محتوای کلامش هم این بود که «همیشه می دانستم که کتاب از فیلم قوی تر است اما فکر می کردم در مورد پدرخوانده، حداقل فیلم باید با رمان، برابری کند. اما بعد از مطالعه دیدم خیر، اینجا هم کتاب از فیلم قویتر است.»

کتاب های ماریو پوزو

البته، این شاید امروزه در مورد خیلی از آثار، صادق نباشد. به نظر من هر چه از مطالعه طولانی با تمرکز و تخیل قوی درونی که مولود آن است کم شود، مخاطب به سمت وابستگی بیشتر به رسانه های تصویری (که قدرت غلبه و سحرشان بیشتر و بیشتر با تکنولوژی بالا می رود)، سوق داده می شود. مساله اینجاست که قبل از دیدن فیلم، به تعداد هر خواننده یک دان کورلئونه متمایز وجود دارد. هر تخیلی او را در تصویری خاص ساخته است. اما فیلم این شخصیت را برای همیشه ثابت و مهر و موم کرد. مثالی دیگر، برای نوجوانان، فیلم های هری پاتر است، که به تعداد هر کدام از بچه هایی که کتاب را خوانده بود، یک دنیای هری پاتر در عوالم خیال وجود داشت. اما فیلم همه اینها را هموژنیزه و یکسان سازی کرد. بله، کتاب همیشه از فیلم قوی تر است، اما برای کسی که تخیل و فکرش را دربست تسلیم دنیای در ظاهر جذابتر تصویری نکرده باشد. افکار و احساسات شخصیت ها را چطور در فیلم نشان می دهند؟ باید حرف بزند. عصبانیت را چطور نشان می دهند؟ باید مثلا با مشت به دیوار بکوبد و جیغ و فریاد بکشد. در کتاب ممکن است شما سه صفحه درباره خشم یک شخصیت بخوانید؛ بدون اینکه او کوچکترین حرکتی بکند. متن بسیار درونی تر و عمیق تر است. البته اصطلاحا، فیلم داریم تا فیلم و اصلا این رای را به طور کلی در مورد فیلم و تصویر نمی گویم. تصاویر ثابت نمادین، مثل نقاشی و سمبل ها، می توانند خیلی عمیق تر از کلام باشند. برای همین ضرب المثلی هست که می گوید یک عکس، به اندازه هزار کلمه صحبت می کند. برای شرح و تفسیر یک اثر هنری نمادین می توان کتاب ها نوشت.

* خب، در مورد فیلم ها چطور؟

در فیلم ها، به ویژه فیلم های هالیوودی امروزی، چنین کمبودی احساس می شود. فیلم پدرخوانده در این زمینه بسیار موفق بوده و بهتر از خیلی فیلم های مشابه دیگر، توانسته اصل مطلب را برساند. این هم نشانه هوش و قدرت کارگردانش فرانسیس فورد کوپولا است. فیلمسازان بزرگ کسانی اند که مطالعه زیاد دارند، با متون کلاسیک و تاریخی آشنا هستند و می توانند با قدرت خیال و فکر خود، فیلمی بسازند که عده کثیری را مسحور کند. بین تماشاچیان هم آنهایی که مطالعه، فکر و تخیل قویتری دارند، بیشتر مشغول انتقاد و بحث و گفتگو هستند. به نظرم آن دسته از مخاطبان که تخیلشان در بست، مصرف کننده است و هیچ تولید درونی هنری و فکری ندارند، خیلی راحت تر ارضا می شوند.   

جالب است که جایی در رمان «آخرین پدرخوانده»، شخصیت نویسنده، ویل، که هالیوود حق اش را خورده و کتابش را خراب کرده، درباره این موضوع صحبت می کند. مقایسه فیلم و کتاب. اینجا فکر می کنم مشخصا نظر پوزو را می توان از دهان این کاراکتر شنید. این شخصیت در قالب سطور کتاب می گوید:

«من واقعاً موافقم. فيلم هنره. دارم از سر حسادت غر می زنم. فيلمها دارن رمان ها را بی اهميت می كنن. ديگـه نوشتن با نثر زيبا درباره طبيعت، نقاشی كردن دنيا در حرارت سرخ، غروب زيبا، كوهستان پوشيده از برف، مـوج هـای زيبـای اقيـانوس، چـه اهميتـی داره؟ دستانش را تكان می داد. گفت:ديگه سود اينا چيه وقتی همه شون را ميتونی رو پرده سينما در تكنی كالر تماشا كنی؟ همه شون خوشگلتر از واقعيت، چه برسه بـه نثر. چطور می تونيم درباره اعمال فوق‌العاده قهرمان هايی كه دشمن هاشون را صد تا صدتا می كشن، كه بـر موانـع و تحريكـات بـزرگ فـائق مـيان، بنويسيم وقتی همه اش را می شه تو تصوير ديد با خون و دردش. بازيگرها و دوربين همه كار را بدون پروسه شدن از طريق مغز انجام می دن. امـا حـالا يك كاری كه سينما نمی تونه بكنه داخل شدن به ذهن شخـصيت هاسـت. نمی تونه پروسه فكر كردن، پيچيدگی زندگی، را نشون بده.

مكثی كـرد و غمگين گفت: اما ميدونين چی از همه اش بدتره؟ من يك عالی طلـب ام. می خواستم يك هنرمند باشم تا يك آدم فوق العاده باشم. چيـزی كـه ازش متنفرم اينه كه سينما هنر خيلی دمكراتيكی يه. هر كسی ميتونـه يـه فـيلم بسازه. حق با تو است كلاديا. من فيلمهايی ديدم كه اشكمو درآوردن و بـه عينه می دونم آدمايی كه اونا را ساختن احمق، بی احساس، تحصيل نكرده، بيشعور و بـدون كـمتـرين نـشانی از انـسانيت هـستند. فيلمنامـه نـويس بی سواده، كارگردان عاشق و شيفته خودشه، تهيه كننـده قـصاب انـسانيته و بازيگرا مشتاشونو تو ديوار و آينه می كوبن تا بـه تماشـاگر نـشون بـدن كـه ناراحتن. اما فـيلم نتيجـه مـی ده. چطـور ممكنـه؟ بـرای ايـنكه فـيلم از مجسمه سازی، نقاشی، موسيقی، بدن انسان، و تكنولوژی استفاده می كنه تا به خودش فرم بده، در حالی كه نويسنده فقط زنجير كلمـات را در اختيـار داره، و جوهر سياه بر روی كاغذ سفيد. و راستش را بگـم خيلی هـم بـد نيست. اين يعنی رشد. هنر جديد عظيم. هنر دمكراتيك. هنری بدون رنج و مشقت. فقط دوربين مناسب را بخر و با دوستات جمع شو...»

گفتگو از صادق وفایی