حمید داودآبادی نویسنده دفاع مقدس ضمن اشاره به برخی ایرادات در فرآیند ترجمه کتاب‌های دفاع مقدسی گفت: متاسفانه همیشه نگاه داخلی داشته‌ایم و نگاه بین‌المللی در فرهنگ نداریم.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: حمید داودآبادی از نویسندگان ادبیات دفاع مقدس است که کتاب‌های متعددی در این حوزه در کارنامه دارد. در فرصت کوتاهی که به واسطه حضور این نویسنده در کتابفروشی ترنجستان سروش دست داد، درباره ادبیات دفاع مقدس و آسیب‌های کنونی‌اش گپ و گفتی با این نویسنده داشتیم.

داودآبادی معتقد است خارجی‌ها و دیگران بهتر از ما درباره ادبیات دفاع مقدس کار می‌کنند و کتابخانه‌هایی که در این حوزه در کشورهای خارجی فعالیت می‌کنند، بسیار پیشروتر و بهتر از کتابخانه‌های داخلی هستند.

تفاوت بین واقعیت و روایت‌های غیرواقع از جنگ، فعالیت نسل جوان و نسل پیشین در این حوزه، فرمانده‌های خوب و بد و ... از جمله موضوعاتی هستند که در این گفتگو مورد توجه قرار گرفته‌اند.

مشروح گفتگوی صریح و بی‌تعارف با حمید داودآبادی در ادامه می آید:

* هنگام صحبت با یکی از ناشران شرکت‌کننده در نمایشگاه فرانکفورت، آن ناشر معتقد بود کتاب‌های انقلاب و دفاع مقدس در این نمایشگاه چندان مورد استقبال قرار نمی‌گیرد. با توجه به ظرفیت این طیف از آثار دلیل این شریط چیست؟

ممکن است حرفم چندان به نظر، خوش نیاید. من نظرم را می‌گویم. متاسفانه چون برای این کار، یعنی اشاعه فرهنگ دفاع مقدس، یک اتاق فکر تشکیل ندادیم، به چنین وضعیتی رسیده‌ایم.

کشورهای مختلفی را سراغ دارم که آثار مربوط به دفاع مقدس ما را گرفته‌اند و واقعا مشغول کار روی آن‌ها هستند. یکی از کامل‌ترین کتابخانه‌های دفاع مقدس، شخصی فرانسوی در فرانسه دارد و نصف کتاب های این حوزه را خودش ترجمه کرده است. یا یکی از بزرگ ترین کتابخانه های دفاع مقدس، با نام کتابخانه شهید آوینی در لندن فعالیت می‌کند. ما خواب بوده ایم و این کارها انجام شده است.

* متولی کتابخانه شهید آوینی در لندن کیست؟

این کار به طور شخصی انجام شده است. ببینید، آن‌ها فهمیده اند ولی ما نفهمیده‌ایم. متاسفانه اگر کسی بخواهد تاریخ ادبیات ایران را بخواند، تنها مرجعش کتاب ادوارد براون است. معتبرترین شاهنامه‌ای که همین جا مقابل دانشگاه تهران پیدا می‌کنید، چیست؟ شاهنامه چاپ مسکو. به شما قول می‌دهم روزی برسد که عالی‌ترین کتاب‌های دفاع مقدس ما، چاپ فرانسه باشند.

یک بار در سمیناری بودیم و پروفسور کریستف بالایی رئیس انجمن دوستی ایران و فرانسه مقاله‌ای درباره روحیات یک بچه بسیجی در عملیات کربلای ۵ خواند که من گریه‌ام گرفته بود که این فرانسوی مسیحی که تسلط ما روی زبان فارسی را هم ندارد، مقاله‌ای نوشته که سرداران جنگ ما هم نمی‌توانند مثل و مانندش را بنویسند. دلیلش هم این است که کار کرده اند و برای نوشتن یک مقاله، چند سال کار کرده‌اند.

* خب ناشران مختلفی هم در کشور هستند که مشغول کار هستند. به نظرتان کارشان کافی نیست؟

مشکل همین جاست. ما فکر می‌کنیم همین که کتاب چاپ کنیم کافی و بس است. کتابی که ما چاپ می‌کنیم یک اثر ایرانی است. ترجمه راهکارهای خود را دارد و صرفا یک عمل بازگردانی نیست. هالیوود را هم که به عنوان نمونه در نظر بگیریم، می‌بینیم که یک سری فیلم‌ها را برای خودشان می‌سازند و یک سری فیلم‌ها را برای دیگر کشورهای جهان.

شاید خیلی‌ها به من حمله کنند و بگوید اشتباه می‌گویم. اما بگذارید این سوال را مطرح کنم که چرا ما امروز در موسیقی یا سینما جایگاه چندان محکمی در جهان نداریم! برای این که زبان بین ‌لمللی نداریم یا چنین زبانی را به کار نمی بیندیم. ما سینمای قدرتمندی داریم اما نتوانسته‌ایم با آن جهان را به خود متوجه کنیم.

* شاید دلیلش این باشد که سینمای‌مان صنعتی نیست.

نه. دلیلش این است که ما نگاه بین‌المللی نداریم و بین‌المللی نداریم. مقام معظم رهبری در این باره حرف خوبی داشتند و گفتند اگر می‌خواهید کتاب دفاع مقدسی را ترجمه کنید، کتاب را به دست هر مترجمی ندهید. کتاب را به مترجمی بدهید که زبان مادری‌اش، زبان مقصد باشد. این نکته خیلی مهم است.

شما اگر مثلا کتابی را برای بازار لبنان ترجمه کنید، نمی‌توانید آن را به عراق بفرستید. ولی ما فکر می‌کنیم، وقتی کتابی را صرفا به انگلیسی ترجمه کردیم، می‌توانیم آن را به جهان صادر کنیم. ما متاسفانه همیشه نگاه داخلی داشته ایم و نگاه بین‌المللی در فرهنگ نداشته‌ایم. درباره نهضت ترجمه هم فکر می کنیم این است که کتاب را به انگلیسی برگردانیم و آن را در اختیار جهانیان قرار بدهیم.

یک بار یک فیلمساز در دهه ۶۰ یک فیلم اجتماعی انتقادی ساخته بود که در تیتراژ ابتدایی‌اش از برند مرسدس بنز استفاده شده بود و مقصودش بیان شعارهای ارزشی و ضدیت با تجمل گرایی بود. وقتی این فیلم در آلمان به نمایش درآمد، آلمانی‌ها خندیده بودند و گفته بودند مگر بنز چیست؟ دلیلش هم این است که آن‌ها تاکسی‌هایشان بنز است و اصلا منظور موردنظر کارگردان را درک نکرده بودند. این مساله، حکایت امروز ماست.

* خب قالب اثر چه؟ در مورد قالب چه کار باید کرد؟ آیا باید آثار تاریخ شفاهی‌مان را صادر کنیم؟

تاریخ شفاهی که مقوله‌ای جدا دارد. ولی به اعتقاد من، رتبه اول اولویت با خاطره است. بعد از آن می تواند رمان باشد.

* به نظرتان با اتفاقات شگرف و معجزاتی که در جنگ رخ داده می‌توان، مخاطبان خارجی را جذب کرد؟ یا باید مانند آن‌ها فقط به رویدادهای زمینی و انسانی جنگ پرداخت؟

بعضی از ارائه‌ها، معکوس جواب می‌دهد. باید آدم‌هایی را که می‌خواهیم برایشان اثر صادر کنیم، بشناسیم. دوستی آمد و گفت می‌خواهم رمانی درباره لبنان بنویسم و قرارداد هم بسته‌ام. دو مورد از عادات و سنت‌های لبنان را از او پرسیدم و نمی‌دانست. به او گفتم تا با مردم آن منطقه و روحیاتشان آشنا نباشی که نمی‌توانی درباره‌شان رمان بنویسی! به همین ترتیب، شاید ارائه اتفاقاتی مانند نماز شب رزمنده‌ها یا قبر کندشان، نتیجه معکوس بدهد. باید پیش زمینه ماجرا را برای مخاطب به خوبی تشریح کنی تا بداند ماجرا از چه قرار است.

* یک مشکل دیگر، تحریف واقعیات جنگ است. مثلا این اتفاق راه رفتن روی مین به قول یکی از دوستان رزمنده، شاید یک یا دو بار با آگاهی و از سر علم و دانش به این که جلوی ما میدان مین است، رخ داده باشد...

البته این مساله را من خودم شاهد بوده‌ام که ۴۰ نفر با علم روی میدان مین رفتند تا راه نیروها باز شود. فردی به نام پروفسور جاشوا را می‌شناسم که آلمانی الاصل و استاد دانشگاه ایل در آمریکاست و درباره تفاوت شهادت و خودکشی در جنگ ما تحقیق می‌کرد. او از دیگران شنیده بود که من در این باره اطلاعاتی دارم. من هم نزدش رفتم و اطلاعاتم را با او به اشتراک گذاشتم. نمونه‌اش دوستی بود که پشت خط مدام دعای «اللهم الرزقنا توفیق الشهاده» را می‌خواند و پشت خاکریز و در معرکه مراقب جانش بود. به او گفتم فلانی چرا چنین می‌کنی مگر دعای شهادت نمی‌خواندی؟ او هم گفت حفظ جان در اسلام واجب است. اگر الکی تیر و ترکش بخوری، شهید نیستی.

بعد از آن، تخریبچی‌ها گفتند نمی توانیم معبر باز کنیم و معبر باید ظرف ۱۵ دقیقه باز می‌شد در غیر این صورت لشگرهای دیگر در محاصره می‌افتادند. آن وقت همان دوست، به صورت داوطلب وارد میدان مین شد. دکتر جاشوا گریه می‌کرد و می گفت همین بچه‌ای که روی مین رفت، جواب همه سوال هایم را داد.

* گاهی اوقات هم شاهد اغراق درروایت هستیم. همه حاضران در جبهه، آسمانی نبودند  اما نمی‌توان با واقع‌گرایی از جبهه حرف زد و باید همه را با تقدس و هاله نور نشان داد!

بله کاملا درست است. من کتاب خاطراتی دارم به اسم «از معراج برگشتگان» که به تعبیر بعضی، خاطرات بدی در آن بود. البته من بد ننوشتم بلکه اتفاقاتی که افتاده بود بد بودند. دلیلش هم حضور یک فرمانده بد اخلاق در خاطرات بود. به من می‌گفتند چرا درباره این فرد نوشته‌ای؟ از خوبی‌ها بنویس! من هم پاسخم این بود که اگر خوبی داشتیم، خب بدی هم داشتیم. حالا چرا باید حقیقت را حذف کنم؟ حتی از من شکایت هم کردند.

* شما صرفا واقعیت را تعریف کردید؟

بله. من فرماندهی هم داشته‌ام که هنگام عملیات و در وسط معرکه از ترس گریه کرده و به سر زده است. اگر من این را ننویسم، دروغ ننوشته‌ام و آن وقت شجاعت فرماندهان شجاعمان مغفول می ماند.

* آن وقت برای چاپ یا تبدیل چنین اثری به فیلم مشکل خواهید داشت.

بله. این هم درست است. من کاری به دیگران ندارم. من به عنوان نویسنده، نوشتم. اگر هم بخواهم فیلم بسازم آن فرمانده بداخلاق را هم می‌سازم. مشکل ما این است که در این آثار همه این طرفی‌ها را فرشته نشان می دهیم. به همین خاطر هم دیگر، مخاطبان باورشان نمی‌کنند.

* در مورد رمان چطور؟ خب هر راهی که بخواهیم برویم، پیش از ما غربی ها در مورد رمان جنگی رفته‌اند.

ببینید، متاسفانه ما اهل گل بنفشه کاشتن هستیم. عمر گل بنفشه ۲۰ روز است. عمر نتیجه کارهای ما هم همین طور است. اگر درخت گردو بکاریم و چند سال هم تحمل داشته باشیم، هم میوه خوب خواهیم داشت هم چوب مناسب. متاسفانه وقتی حرف و نکته‌ای مطرح می‌شود، هول می‌شویم و سریع اقدامات سطحی انجام می‌دهیم. کلی هم هزینه می کنیم.

من البته به نسل امروز بسیار امیدوارم ولی از نسل خودمان واقعا ناامیدم. نسل ما خیلی کهنه شده است. چون درجا زده‌ایم و پیشرفت نکردیم. حمید داودآبادی ۲۰ سال پیش با حمید داودآبادی امروز یکی است ولی طی همین ۲۰ سال نسلی آمده که پرسشگر است و یقه ما را می‌گیرد و می پرسد واقعیت چیست؟ به همین جهت خیلی به نسل امروز امیدوارم. به خودشان متکی هستند و به سازمان و ارگان‌ها وابسته نیستند.

* ولی این مشکل را دارند که از واقعیت فاصله گرفته‌اند.

بله. متاسفانه سازمان‌های ما فقط اهل بوق و کرنا هستند و عمل چندانی ندارند. کتاب است که فرهنگ می‌سازد نه بنر و پارچه‌نویسی. برای گرامیداشت آزادسازی خرمشهر هزینه های میلیاردی می شود اما چند جلد کتاب چاپ می‌شود؟

* به نظرتان اگر چاپ شود، خواننده خواهد داشت؟

بله حتما. چون چاپ نمی‌شود فکر می‌کنیم که مخاطب ندارد. وقتی کتاب به شهرستان‌ها نمی‌رود و به دست مخاطب نمی‌رسد، معلوم است کسی کتاب نمی‌خواند. اگر ۳ هزار نسخه چاپ کنی و فقط در تهران پخشش کنی، معلوم است کتابی خوانده نمی شود. ولی شما ۱۰۰ هزار نسخه چاپ کنید فوق ۵۰ هزار نسخه بر می‌گردد اما در عوض، ۵۰ هزار نسخه به فروش رفته و مردم کتاب را خوانده‌اند. ما عادت داریم مخاطب را تشنه کنیم ولی سیرابش نمی کنیم.

شما این مساله را از روی بازخوردی که روی کتاب‌های موفق دفاع مقدس می‌شود، قضاوت کنید. اگر کتاب خوب و واقعیت را به دست مردم بدهید، مطمئنا استقبال می‌کنند اما اگر بخواهید از رزمندگان، آرنولد درست کنید کسی سراغی از این کتاب‌ها نمی گیرد. چون نسخه اصلی آرنولد را پیش تر دیگران تولید کرده‌اند.