مدیر پروژه«ارسی خانه» که مطرح‌ترین جایزه طراحی در دنیا را از آن خود کرده معتقد است که شهرداران و قانون‌گذاران نباید دست معماران خلاق را ببندند و معماری باید به روز شود.

خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: روزگاری تهران، در هجوم آهن و سیمان، هویت و شناسنامه خود را از دست نداده بود. خانه‌ها اندرونی و بیرونی داشت؛ پنج دری داشت؛ پنجره گره‌سازی شده با شیشه‌های رنگین سرخ و زرد و آبی و سبز و سفید؛ حیاط داشت با حوض کاشی آبی و باغچه‌ای کوچک پر از شمعدانی‌های سرخ و گل‌های لاله عباسی.اما امروز... خانه مادربزرگ فروریخته و جای خود را به مکعبی سیمانی داده؛ آسمان، تن‌پوش فیروزه‌ای‌اش را به در آورده و کبوترانش را از یاد برده؛ درختان خشکیده‌اند و گل‌های لاله عباسی بی‌رنگ و پژمرده شده... . و اما نیما و سینا کیوانی، می‌کوشند تا خانه مادربزرگ را با همه زیبایی و سادگی‌اش، به یاد من و تو آورند. دلشان می‌خواهد تا پیراهنی رنگی بر تن خاکستری شهر بپوشند و بار دیگر با ما از فرهنگ و پیشینه تاریخی‌مان سخن بگویند.

پروژه«ارسی خانه» نخستین کار مشترک سینا و نیما کیوانی نیست. اما شاید اولین کار این دو برادر است که توانست نظر ایرانی‌ها و غیر ایرانیان را جلب و بزرگ‌ترین و مطرح‌ترین جایزه بین‌المللی طراحی در دنیا را از آن خود کند. هر ساله طراحان خلاق کشورهای جهان در رشته‌های مختلف در مسابقه  «آ دیزاین A’ Design Award »، که در شهر کوموی ایتالیا برگزار می‌شود، شرکت و برای کسب جوایز آن رقابت می‌کنند. جایزه‌ای که امسال در بخش معماری به «ارسی خانه» تعلق گرفت. پس از آن «مهرخانه» نظر اروپایی‌ها را به خود جلب کرد. این دو پروژه باعث شد تا نیما کیوانی را به خبرگزاری مهر دعوت کنیم و با او به گفتگو بنشینیم. کسی که به گفته خود، موسیقی را از ۹ سالگی و تئاتر را از ۱۴ سالگی آغاز کرده. از سال ۷۶ عکاسی را شروع کرده و سینما را از ۷۸؛  آن زمان دوره های تخصصی کارگردانی، فیلمنامه نویسی را گذرانده و علاوه بر این انجمن سینمای جوان هم می رفته است.

نتیجه این گفت و شنود را می‌خوانید:

نیما کیوانی فیلم مستند ساخته؛ عکاسی کرده؛ بازیگر تئاتر بوده؛ مرمت خوانده و حالا طراح و معمار است. کدام نخ تسبیح این رشته‌ها را به یکدیگر پیوند می‌دهد؟

من راه خود را با تئاتر آغاز کردم و موسیقی. به این معنی که یک تئاتر حرفه‌ای در حال اجرا بود و من موسیقی آن تئاتر را به عهده داشتم. بعد یک نفر سر صحنه حاضر نشد و از من خواستند در نقش یک روح ظاهر شوم و همین مساله، بهانه ای بود برای ورود من به دنیای نمایش. از سوی دیگر، من فیلم کوتاه ساخته‌ام. عکاسی کرده‌ام و حالا هم معماری می‌کنم اما همچنان به عکس و فیلم مستند علاقه‌مند هستم.

پس چه شد که عکس و فیلم مستند را رها کردید؟

من مستند اجتماعی می ساختم و بعضی از ساخته هایم به مذاق بسیاری خوش نمی آمد. مثلا از معلول ذهنی فیلم می ساختم و می گفتم که فلان مرکز بهزیستی، بسیاری از استانداردها را در ارتباط با این فرد که ناتوان ذهنی است رعایت نمی کند به می گفتند: سیاه نمایی می‌کنی در حالی که نشان دادن واقعیت‌ها با سیاه نمایی تفاوت دارد. متاسفانه، همه مردم زندگی سلبریتی ها را می بینند و تصور می کنند همه هنرمندان، وضع مالی خوبی دارند.مگر سوپراستارها، چند درصد هنرمندان را تشکیل می‌دهند؟ واقعیت این است که خیلی از هنرمندان در فقر زندگی می‌کنند.

چه شد که مرمت را انتخاب کردید؟

دیدم پولی در سینمای مستند و عکاسی وجود ندارد. فیلم‌ها اکران نمی شود. اصلا برای فیلم کوتاه، بلیت فروشی وجود ندارد. معمولا این کارها مخاطب خاص دارد که این مخاطبان یا جشنواره های خارجی هستند یا برخی جشنواره های داخلی. می‌دانید تاقچه من پر از جایزه شده و جیبم خالی بود.

پس بی پولی شما را به رشته مرمت کشاند؛ نه علاقه؟

نه من مرمت را دوست داشته و دارم. می دانید اشتباه است که رشته مرمت را در دوره کارشناسی آموزش می دهند. در خارج از ایران، این دوره برای کارشناسی ارشد در نظر گرفته شده است. نتیجه این می شود که فارغ التحصیلان مرمت در ایران،  بنایی را بدون در نظر گرفتن مبانی طراحی معماری و توجه به جزئیات لازم برای احیای آن مرمت می کنند. آنها دانش طراحی شان پایین تر از یک معمار است. در نتیجه طرح مرمت هایی که داده می شود از نظر نقشه های اجرایی بسیار ضعیف تر از استانداردهای جهانی است. در حالی که در کشورهای دیگر، وقتی می خواهند بنایی مرمت شود، هدفی برایش تعریف می کنند و یا به آن کاربری جدید می دهند یا اگر کاربری موجودش زنده باشد ، حفظش می کنند.

یعنی احیا و مرمت در بناهای ما به درستی انجام نمی شود؟

احیا، براساس کاربری امروز، تعریف خاص خود را دارد. بناهای ما خوب مرمت می شوند اما به درستی احیا نمی شوند. وقتی در یک بنا زندگی وجود نداشته باشد، بعد از چند سال از بین می رود. ذهنیت کارشناسان میراث هم در بسیاری موارد درست نیست و یا براساس متدهای قدیمی است. باید بینابینی تر رفتار کرد در رشته مرمت یا اگر طرح مرمت  داده می شود از همکاری مرمت و معماری استفاده کرد. اتفاقی که در کشورهای اروپایی بخصوص انگلستان می افتد و بناها به روز می شوند با حفظ هویت و اصالت بخش های تاریخی؛ یک مرمتگر در واقع معماری است که فراتر از یک معمار معمولی به مفاهیم معماری و تاریخ معماری و مسادل فنی معماری اشراف دارد.

چه رشته ای سینما و موسیقی و فیلم و مرمت و معماری را به هم ربط داده؟

خلاقیت ، خلاقیت است و هر قدر به آن بها بدهیم و برایش هزینه کنیم، نتیجه بهتری می بینیم. ما باید نسبت به مسایل هنری حساس باشیم. در گذشته معماران ما درک هنری بالایی داشتند. آنها حتی نجوم می دانستند یا با فیزیک و پزشکی هم آشنا بوند. نمی توان گفت کسی که مسجد شیخ لطف الله را ساخته فقط و فقط آجر روی آجر گذاشته و تنها دغدغه اش تناسبات معماری و فرم بوده. او حتی موسیقی را می شناخته است. بنابراین یک معمار باید جامعه شناسی، فلسفه و روان شناسی بداند تا تشخیص بدهد رنگ ها، فرم ها و فضاها چه تاثیری می گذارند.به عبارتی ما در معماری چیزی با عنوان«حس مکان» داریم که در آن بازی نور، حضور گیاه، آب و موسیقی را شاهدیم. در مسجد شیخ، معمار ما را آرام آرام با بازی نور و رنگ آماده حضور در آن فضای بی نظیر می کند و این چیزی است که امروز در معماری ما کمرنگ شده.

علاوه بر بناهای فاخر، یک زمان این حس خوب و این مرحله به مرحله وارد شدن به فضای اصلی را حتی در خانه ها هم شاهد بودیم.خانه‌ها حیاط داشت و اندرونی- بیرونی؛ چرا دیگر نشانی از این معماری در خانه‌های امروزی نمی‌بینیم؟

یکی از مشکلات ما معمارها با ضوابط شهرسازی کشور، شهرداری‌ها و مسایل اقتصادی حاکم بر کشور است. امروزه با توجه به فرهنگ آپارتمان نشینی، زمین در ایران به یک کالای تجاری بسیار گران تبدیل شده است. این سلسله مراتب‌ به یک سری فضاهای بینابینی نیاز دارد و کارفرما حاضر نیست این فضا را در اختیار معماران بگذارد.

چطور؟

ما اصلی داریم در معماری با عنوان «شفافیت» که با قاب بندی های خاص متجلی می شود و ما را از فضای بسته به نیمه بسته و سپس باز می رساند. روزگاری، خانه‌ها  ایوان‌ و دالان‌ و هشتی و نیم هشتی‌ داشت. حالا چنین فضاهایی را با لابی و تراس می توان تعریف کرد که البته این مساله در همه پروژه‌ها قابل تعریف نیست.

چند درصد خانه ها، لابی دارد؟

متاسفانه این‌ لابی و حتی تراس مناسب، مخصوص خانه‌های بزرگ و لوکس است.

روزگاری معماری خانه های ما درون گرا بود و حیاط مرکزی داشت. آیا امروز چنین فضاهایی را می توان تعریف کرد؟

اگر کارفرما قبول کند چنین فضایی را (حیاط مرکزی) در اختیار من معمار بگذارد، شهرداری این اجازه را به من نمی‌دهد و می‌گوید ۶۰ درصد به اضافه دو. به فرض من بگویم دلم می‌خواهد حیاط مرکزی و فضای این چنین و آن چنان داشته باشم؛ شهرداری می‌گوید به خاطر رعایت قانون «۶۰%» نمی‌توانی از این خط فراتر بروی و این اصل، در خیلی جاهای دنیا وجود ندارد و معماری ما را به نابودی کشانده است.

خوب در این شرایط، کارفرما هم می‌گوید وقتی من ۶۰ درصد را می‌توانم بسازم چرا نسازم. وقتی هر متر مربع زمین در مناطق خوب تهران، به طور متوسط ۱۰ میلیون تومان است چرا کارفرما از همه فضای خود استفاده نکند؟! چرا در پیش آمدگی ها درصدی را برای معماری در نظر نمیگیرند؟ مثلا بگویند از این ۸۰ سانت مجاز پیش آمدگی ۴۰% آن باید خالی باشد تا معمار جای کار داشته باشد یا این ۶۰ % را بتوان در زمین پخش کرد.

راهکاری که برای ما باقی می ماند کدام است؟

شهرداری باید بیاید و معماری خوب را تشویق کند. هدف ما توجه به معماری هویت دار ایرانی ولی با زبان امروز است . برای مثال یک ضابطه گذاشتند که در نما از ۴ متریال استفاده شود. حالا اگر این تعداد به پنج برسد، طرح تصویب نمی‌شود.می گوییم این یک کلیت است. مگر این ۵ متریال هویت ندارد؟ مهم این است که نما آرامش لازم را به فضا بدهد حال با یک رنگ یا ده رنگ. مشکل ما این است که می‌خواهند معماری را در قفس کنند. نمی توان چنین کرد باید یک مستثناهایی هم وجود داشته باشد. دست یک سری از معماران را باید باز گذاشت.

باید اراده و اختیاری به معماران خوب داده شود. معمار به معنی کسی نیست که در این رشته درس خوانده؛ اصلا از هر ۱۰۰۰ فارغ التحصیل معماری، یک نفر معمار می شود و این شخص، یک آدم معمولی نیست و قدرت تحلیلی و هنری خاصی دارد.

امروز سبک معماری ما تغییر کرده اما چگونه است که برخی نمادها و نشانه ها باقی مانده است؟

 در خانه ایرانی، تجمل هست. ایرانی ها رنگ و تزئین را دوست دارند. اما این تجمل، منافاتی با نیاز زیستی انسان ندارد. امروز آن تجمل و عظمت‌گرایی را در ساختمان‌های نما رومی می بینیم اما در این ساختمان ها، حس زندگی و آرامش و خلوت را شاهد نیستیم. اصلا معماری ایران را نباید با المان دید.

چرا نمی توانیم معماری ایرانی را نمادین بررسی کنیم ؟

چون قابل بسط در دنیای امروز نیست. ما نمی‌توانیم بادگیر را به همان شکل احیا کنیم. چون تکنولوژی، نیازهای انسان و حتی شرایط اقتصادی تغییر کرده است. یک خانه قدیمی در بافت نایین، حداقل ۲۰۰ متر است و ما امر وز، به ندرت می‌توانیم چنین فضایی را در اختیار داشته باشیم. از طرف دیگر ما در قرن ۲۱ هستیم. نباید آن نوع معماری را تکرار کنیم در آن صورت کپی را به منزله اصل در نظر گرفته ایم. ما دیگر نباید مسجد شیخ لطف الله بسازیم. ساخت مشابهی برای این مسجد، نه اهمیت دارد و نه خلاقه است  اما باید حس مکان و فضا را از آن بگیریم،  ما باید فضای مساجد امروزی را طوری طراحی کنیم که اتمسفرحاکم  به ما بفهماند که اینجا مسجد است.

این به روز کردن طی چه پروسه ای باید اتفاق بیفتد؟

در همان ابتدای شکل گیری کانسپت و پروسه طراحی؛ مثلا در ارسی خانه، هیچ المان سنتی را به همان شکل که هست نمی‌بینیم ؛ قاب بندی‌ها در تراس‌ها، پوشش نما و حتی فضاهای داخلی مدرن است اما مجموع اینها به لحاظ متریال، رنگ، بافت، بازی با نور و گیاه و آب حتی بازی با سایه‌ها و تاریکی و روشنی باعث شده که ما با یک اتمسفر فضای ایرانی روبه‌رو شویم و این نکته در رسانه‌های خارجی خیلی مورد توجه قرار گرفت. برای مثال سایت معتبری تیتر زده بود:«یک پنجره در فرهنگ ایرانی».

پنجره در فرهنگ ما همواره معنای خاصی داشته. پنجره، نماد دیدن، ارتباط با دنیای بیرون و گونه‌ای کشف و شهود است.چرا روی ارسی‌های ایرانی کار کردید؟

 در کل اتمسفر معماری ایرانی همواره حال و هوای کشف و شهود دارد. رگه‌هایی از درون‌گرایی در معماری ما، حتی در گیلان که برونگراست، به چشم می‌خورد. برای مثال، فضاهای «غلام گردش» یا ایوانی که دور تا دور خانه‌های شمالی هست با یک حصیر بسته و محدود می‌شود. چرا باید یک فضا بسته شود این مساله، هم بعد اقلیمی دارد و هم حفظ حریم شخصی. معماری ما همیشه به این دو نکته توجه داشته؛ در عین حال به طبیعت احترام گذاشته و به جرات می‌توان گفت که معماری ایرانی نمادی از معماری پایدار در گذشته جهان است. معماری هیچ تمدنی در دنیا این اندازه همساز با اقلیم و طبیعت نبوده است.

الان چطور؟

الان، اصلا و ابدا این طور نیست. همین قانون ۶۰ درصد+ دو هم در تهران هم در شمال و هم در جنوب رعایت می‌شود. در صورتی‌که این مساله، یک اشتباه بزرگ است و نمی‌توان یک نسخه را برای همه مناطق ایران تجویز کرد. و فرم معماری ما از اقلیم،  هیچ تبعیتی نمی کند. احترام به طبیعت هم که فدای اقتصاد شده است.

وقتی هیچ ارزش افزوده‌ای به خانه‌هایی که اصول درست معماری را رعایت می‌کنند تعلق نمی‌گیرد، نمی‌توان از کارفرما توقع داشت اصول معماری ایرانی را رعایت کند.

شهرداری باید بگوید اگر این ساختارها در یک پروژه رعایت شود، بخشی از هزینه‌ها بخشیده می‌شود. اصلا دلیلی ندارد کارفرما، معماری ایرانی را رعایت کند او برای پولسازی آمده پس باید با او با زبان منفعت مالی بیشتر و ارزش افزوده صحبت کرد.الان بعضی کارفرماها می‌خواهند پولدار بودن خود را فریاد بزنند. به همین خاطر از کف تا سقف را سنگ می‌کنند. هیچ کجای دنیا چنین چیزی معنا ندارد. تکنولوژی ساختمان سازی ما ۵۰ سال از دنیای پیشرفته عقب است. هنوز اتصالات خشک در ایران ضعیف است. ما هنوز از ملات استفاده می‌کنیم. تنها ملات باید بتن سازه باشد ما چه به لحاظ فرهنگ معماری عقب هستیم چه از نظر علم و تکنولوژی آن.

زمین ارسی خانه چند متر است؟

۳۰۰ متر در پنج طبقه دو واحدی(۱۰۵ و ۸۰ متر) ساخته شده است. هزینه ساخت چنین پروژه‌ای حدودا متری دو میلیون تومان است. هزینه ساخت یک خانه معمولی هم همین مبلغ است.

شاید تصور من مخاطب این است که هزینه ساخت پروژه‌ای چون ارسی خانه خیلی گران است.

مردم ما از این جهت آگاه نیستند و فکر می‌کنند پولی که به معمار می دهند، پول زور است. معمارانی که با حداقل‌ها کار می کنند، قشر مظلومی هستند. سازنده ها حداقل، ۱۵ برابر پولی که به معمار پرداخت می‌کنند، از فروش معماری خوب حاصل آن سود می‌برند.

کمتر کسی از نمای چوبی استفاده می‌کند چرا شما در ارسی خانه از این نما بهره بردید؟

چوب یک متریال طبیعی و هم راستا با معماری پایدار است و حس آرامش و زیبایی خاصی دارد. ما موقع خرید خانه می‌گوییم ساختمان، نورگیر باشد بعد سه لایه پرده می‌کشیم. ما در فرهنگ ایرانی ارسی داشتیم چون هم کار پرده را می کرد و هم بازی رنگ و نور داشتیم و زمانی هم که دید و نور کامل را می‌خواستیم باز می‌شد. این ریشه در فرهنگ ما دارد.

پس به اقلیم و طبیعت ایران و تهران هم در ارسی خانه توجه کرده اید؟

در ارسی خانه دنبال بعد اقلیمی هم بودیم. وقتی شیشه‌ها دو جداره  و جداره داخلی سفید و خارجی رنگی است، در تابستان گرمایی که وارد خانه می‌شود نصف خواهد شد و در زمستان برعکس، گرمایی که از خانه ما بیرون می رود به نصف می رسد. ما در پروژه ارسی خانه از متریال‌های طبیعی، دیوارهای عایق استفاده کردیم. در این پروژه همچنین«روف گاردن» یا «بام سبز» داریم و ای کاش شهرداری از ساخت این بام سبزها حمایت کند آن هم زمانی که حیاط‌ها به حداقل رسیده است. ما در این پروژه، مجبور بودیم حیاط را به رمپ تبدیل کنیم و المان های حیاط را روی دیوارها بردیم. در واقع حیاط را از افقی به عمودی تبدیل کردیم.

نمای بیرونی و چیدمان داخلی خانه باید تناسبی با هم داشته باشند. تا چه اندازه این مساله در پروژه ارسی خانه رعایت شده است؟

ما در فضای ورودی واحد ها در ارسی خانه، فضاسازی‌هایی کرده‌ایم که متاثر از کبوترخانه‌های ایرانی است. در راه پله هم این کانسپت وجود دارد. و در طبقه همکف و ورودی ساختمان هم با الهام از اصل شفافیت موجود در خانه های ایرانی کارهایی کرده‌ایم. اما ۸۰ درصد جمعیت کشور ما درک درستی از معماری مطلوب ندارند. سواد بصری در کشور ما پایین است. هیچ کدام از خریداران واحدها از من نوعی نمی خواهند برای چیدمان داخلی نظر بدهم. در خارج از ایران ما خانه ها را مبله می خریم اما در ایران، خانم های خانه فکر می کنند از هر طراح داخلی یا معماری بهتر هستند و البته این موضوع دلیل هم دارد متاسفانه بسیاری معماری داخلی را در حد مبلمان چیدن، تنزل داده‌اند و ما در زمینه معماری داخلی بسیار ضعیف هستیم. از طرفی دست معماران در بازی های پلان و ایجاد فضاهای پر و خالی به دلیل قوانین شهرداری و خواسته مالکان بسیار کوتاه است و عملا با شرایط موجود حداقل در آپارتمانهای کوچک نمیتوان شاهد پلان با کانسپت معماری ایرانی بود.

معماران ما تا چه اندازه با مردم و سلیقه آنان یا با دنیای روز همسو شده اند؟

معماری ما بلاتکلیف است. معماران ما هیچ کس را قبول ندارند. از دیدگاه آنها مردم، درکی از معماری ندارند که البته من هم تا حدودی با این مطلب موافقم از سوی دیگر خودمان هم کار تازه‌ و جدیدی برای معماری نکردیم. این وظیفه معمار است که فرهنگ سازی کند در جامعه، البته این نمیتواند نقش مهم دولت را کمرنگ کند. ولی بسیاری از معماران ما برای معماری هیچ کاری نکرده اند و تنها در پشت تریبونها مخفی شده اند. مشکل اینجاست که ما در عرصه معماری مولف نبوده‌ایم و ادا درآورده‌ایم. ما مبانی نظری نداریم و نشخوارکننده نظرات دیگران هستیم. ما آموزش معماری‌مان هم از آموزش روز دنیا عقب است.

ما امروزه سه نوع معمار داریم. یکی آنها که معروف به«رومی ساز» هستند و سلایق نوکیسه‌ها را در نظر می‌گیرند بدون هیچ افزوده ای به معماری. یک بخش از معماران هم فقط معیارهای حاکم بر مسابقه‌های معماری را در نظر می‌گیرند و بسیار ساده می‌سازند چراکه مدرنیسم در معماری از حرکت‌ها و جنبش‌های فکری کارگری نشات گرفته تا به تقابل با بورژوازی بپردازد. در حالی که مردم ما تجمل و رنگ و جزئیات را دوست دارند و به دلیل فرهنگ تعارف و چشم و هم چشمی حتی یک کارگر ساده، به لحاظ مالی دوست دارد خود را بهتر از آنچه هست نشان دهند و ما نمی‌توانیم این فرهنگ را نادیده بگیریم.

این فرهنگ بر معماری ما تاثیر می‌گذارد؟

ما برای این مردم معماری می‌کنیم و نمی‌توانیم روحیات‌شان را نادیده بگیریم البته این به معنی زیر پا گذاشتن اصول معماری روز و خلاقیت نیست. ما می‌خواهیم خانه خود را خیلی خاص و لاکچری نشان دهیم. همین است که الان معماری رومی در فرهنگ ما زیاد شده است. البته هستند معمارانی که نه فقط بازار را در نظر گرفته‌اند و نه معیارهای مسابقات معماری را. آنها تلاش می‌کنند تا بینابین باشند و دیالوگی بین خواسته مردم، مبانی معماری و دانش روز ایجاد کنند. ما باید یک زبان جدید معماری ایجاد کنیم که مخصوص خودمان باشد.ما نه در معماری روز جهان حرفی برای گفتن داریم نه کاری برابر با معماری گذشته خود انجام داده‌ایم. یک بخش از فلسفه ارسی خانه مربوط به فرهنگ ماست. من خود را معمار مولف نمی دانم اما سعی کرده ام تا حدی حرف معماری خودمان را در دنیای مدرن معماری مطرح کنم.

به همین دلیل است که تنها چند پروژه معماری در ایران چون«خانه شریفی‌ها»، «پل طبیعت» و «ارسی خانه» به شهرت جهانی رسیدند؟

بله تنها چند پروژه معماری ایرانی، در دنیا خیلی مطرح شدند. که حتی سایت معروف دزین هم به آنها و نقش آنها به توجه جامعه جهانی به معماری ایران پرداخت؛ در کنار ارسی خانه که بالا توضیحش را دادم یکی از آنها خانه شریفی‌ها اثر دکتر علیرضا تغابنی است. همان خانه‌ معروفی که می‌چرخد. آن ساختمان به نظر من به دو دلیل در دنیا مطرح شد اول این‌که تنها یا از معدود خانه‌هایی بود که با تکنولوژی روز می‌چرخید و جابجا میشد، دوم این‌که زبان معماریش ایرانی بود. ما در معماری ایرانی، فضاهای تابستان و زمستان نشین داشتیم و معمار با زبان و تکنولوژی روز آن را مطرح کرد.

پل طبیعت هم از پروژه هایی بود که بسیار مطرح شد و از زیباترین و کاربردی ترین پل‌های دنیاست. از سوی دیگر خارجی‌ها، ذهنیت دیگری از ایران دارند. فکر می‌کنند ایران، کشور بسیار عقب مانده ای است و این برای آنها شگفت انگیز است که چنین خانه هایی یا چنین پلی در ایران ساخته می شود. در کل هرجا ما حرف خودمان را زدیم و با خلاقیت، معماری خودمان را به روز کردیم موفق بودیم.

الان متاسفانه معماری دولتی ما رابطه‌ای شده است و به ندرت کارها به معماران خلاق ارجاع داده می شوند. معماری نمی تواند فرمایشی باشد و باید در این زمینه، فرهنگ سازی  و به خلاقیت های درست بها داده شود.