به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «روزی تو خواهی آمد» بهعنوان سومین دفتر از مجموعه «نامههایی از پراگ» به قلم پرویز دوائی، طی روزهای اخیر توسط انتشارات جهان کتاب راهی بازار نشر شده است. این کتاب به عنوان هفتمین کتاب مجموعه «جستارها» ی جهان کتاب چاپ شده است.
«نامه هایی از پراگ» عنوان مقالاتی است که به قلم پرویز دوائی در مجله جهان کتاب چاپ میشود و تا به حال دو کتاب «درخت ارغوان» و «به خاطر باران» از این مجموعه چاپ شده است.
دوائی در این نامهها از غربت، هنر، فرهنگ و تاریخ ایران و اروپا میگوید. او در میان روایت های داستانگونه و گاه شعرگونه اش، از رویدادهایی در گذشتههای نه چندان دور مینویسد؛ رویدادهایی اغلب شخصی و در مواردی اجتماعی و تاریخی که خود شاهد زنده آنهاست. این نامهها، مانند اغلب نوشتههای دوائی، رنگی از سینما و نوستالژی تهران دهههای ۲۰ - ۴۰ را دارد.
این نویسنده در بخش «باز هم ...» کتاب که در حکم مقدمه آن است، نوشته: ... این ها یک سری واقعا نامه هایی بوده به دوستان که در این جا البته بعد از «پاکسازی» های ضروری و الزامی(!) چاپ شده اند. بقیه مطالب هم، مثل همان نامه ها، در کنار ابراز ارادت به لطف و پاسخ به دوستان، در واقع به قول آن آقا «تفکرات تنهایی» و گفت و گوهایی ست با خویشتن خویش در گذرگاه های این شهر در تلاش برای آوردن و شرکت دادن یاران غایب عزیز در کنار خود...
«باز هم...»، «بزغاله سفید»، «درس املا»، «گندم عید»، «حدیث حاضر و غایب...»، «آمد به یادم»، «... مهربان است»، «یک تکه راحت»، «سرور عزیز»، «آی لاو یو»، «خرازی فرشته»، «روزی تو خواهی آمد»، «چشمهای مادر...» و «برکه مرغابی ها» عناوین بخش های مختلف کتاب «روزی تو خواهی آمد» هستند.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
دسته گلی در دست دارد که لابد به مجلس جشن و سروری می رفتند (خدا کند). گاهی بر می گردد و با اطرافیان صحبت می کند، و گاهی هم، جوری که به دل اش برات شده باشد، رو به این سو بر می گرداند که بنده ایستاده است، قطعا نه برای دیدن بنده (بنده که دیگر دیدن ندارد!)
به این سو رو بر می گرداند گاهی و ما هم به عنایت آسمان در این نگاه شاید شامل می شویم که دلمان، مثل روبه رو شدن با نورهای رنگی گرداگرد چرخ فلکها، مثل باز کردن پنجره اتاق ییلاق به روی سپیده سحر، باز می شد و یک لبخند باوری می آمد و بر صورت ما مینشست از آن یادهای عزیز، و جوان بودم و پاکیزه بودم که به او نگاه می کردم، در خور برازندگی تابناک او که هر بار که رو به این سو بر می گرداند، دستی که قلب مرا در مشت داشت، فشار کوچکی به آن میداد. قلبی که حضورش را هزار سال می شد که زیر پوست و جامه کهنه ام از یاد برده بودم...
آمد به یادم که ... یادم آمد از دورانی که آدم تشنه دوست داشتن بود، و دنبال بهانه ای می گشت، محوری و درخت پُر گلی، چشمان عسلی رنگی را جست و جو می کرد که مهر خودش را بر آن نثار کند.
این کتاب با ۱۶۴ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۰ هزار ریال منتشر شده است.