کتاب «مکتب کیوتو» (آشنایی با فلسفه ژاپن) نوشته محمد اصغری توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «مکتب کیوتو» (آشنایی با فلسفه ژاپن) نوشته محمد اصغری به تازگی توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است.

مکتب کیوتو جنبش فلسفی ژاپنی است که به دلیل ظهور آن در دانشگاه کیوتو به مکتب کیوتو مشهور شده است. وقتی ژاپن در عصر میجی درهای خود را روی مدرنیته غرب باز کرد، متفکرانش نیز با علوم و به ویژه فلسفه غرب آشنا شدند. در این مکتب فلسفه غرب با اندیشه های دینی و عرفانی آسیای شرقی به ویژه بودیسم و کنفوسیوس ادغام شده و به قالب و چارچوب نظام عقلانی و فلسفی در آمده است. امروز به زعم برخی مفسران مانند هایسیگ، این مکتب مانند مکتبی فلسفی دوشادوش مکاتب بزرگ غربی مثل پدیدارشناسی عرض اندام می کند.

امروز کلمه هایی مانند کیمونو، سوشی، سامورایی، کامیکازه، مانگا، آنیمه و هایکو که از جمله واژه های کلیدی در فرهنگ ژاپنی است، در سایر زبان ها هضم شده اند. فرهنگ ژاپنی در این واژه های خلاصه نمی شود، چون فرهنگ پدیده ای پویا و رو به جلو است. نکته مهم درباره فرهنگ ژاپن این است که این کلمه ها و بسیاری از مفاهیم ژاپنی محتوا و مضمون خودشان را از تفکر ذن آیین بودایی و کنفوسیوسی گرفته اند و این امر تا امروز ادامه داشته است. در قرن بیستم فردی مانند نیشیدا کیتارو تلاش کرده تفکر ژاپنی را با تفکر غربی ترکیب کند تا فلسفه ای به وجود آورد که نه کاملا شرقی باشد نه کاملا غربی.

در فلسفه ژاپن برخی عناصر فکری و عرفانی هست که شباهت های زیادی به برخی عناصر فکری فلسفه و عرفان جهان اسلام دارد و با مطالعات تطبیقی بین فلسفه و عرفان اسلامی و فلسفه ژاپن می توان علاوه بر مشاهده وجوه اشتراک زیاد بین این دو فلسفه به بینش های تازه ای دست پیدا کرد. یکی از اهداف فرعی این کتاب، علاوه بر معرفی فلسفه ژاپن، فراهم کردن بستری برای ورود به مطالعات تطبیقی است.

کتاب پیش رو، ۶ فصل اصلی دارد که به ترتیب عبارت اند از: ریشه های شرقی، ریشه های غربی، فلسفه نیشیدا کیتارو، فلسفه تانابه هاجیمه، فلسفه نیشیتانی کیجی، نسل بعدی مکتب کیوتو.

در این فصول مطالبی درباره بودیسم ماهایانا، ذن، پرگیا، شونیاتا، آتمن و آناتمن، نیچه گرایی، هایدگرگرایی، کی یرکگورگرایی، پدیدارشناسی در ژاپن، نقد معرفت شناسی غربی، خدا و دین، دیالکتیک مرگ، منطق نوع، نیهیلیسم به مثابه نقطه شروع، شک بزرگ و شک دکارت، سرمدیت و تاریخ، غایت شناسی، نیستی مطلق و ... مطرح شده است.

نیشیدا کیتارو رهبر و پایه گذار ناخواسته مکتب کیوتو را می توان افلاطون ژاپن دانست که در نقطه آغاز فلسفه ژاپن ایستاده است. نیشیدا در تمام نوشته های خود سعی کرده اندیشه ها و تکنیک های فلسفی غرب را برای توصیف روح فرهنگ و اندیشه شرقی، به ویژه فرهنگ ژاپنی به کار ببندد. به عبارت دیگر، هدف نیشیدا این بود که نشان دهد چگونه می توان در قالب زبان و سبک تفکر فلسفی غربی، اندیشه ژاپنی را توصیف کرد و سعی داشت شیوه ژاپنی بودن و اندیشیدن در باب جهان را در قالب مفاهیم فلسفی بیان کند.

در قسمتی از کتاب «مکتب کیوتو» می خوانیم:

مکان جایی است که اشیا درون آن وجود دارند؛ این چیزی است که فیزیک سنتی نیز آن را تائید می کند. اما مکان بدون اشیا نیز وجود ندارد. با این حال، برای خواننده عجیب می نماید که این مکان از سنخ وجود، خواه مادی خواه روحانی، نیست و نیشیدا آن مکان را «نیستی» می داند. برای فهم مطلب باید بگوییم که آنچه فضای فیزیکی را به فضای فیزیکی دیگری نسبت می دهد دیگر خودش یک فضای فیزیکی نیست بلکه یک مکان است که در آن جا این فضای فیزیکی گنجانده شده است. به سخن دیگر، حتی اگر بتوانیم تصوری از یک کل واحد داشته باشیم که دو چیز را به یکدیگر وصل می کند باید یک مکان باشد که در آن جا بتوان آن کل واحد را نشان داد. این مکان، مفهومی ذهنی نیست بلکه امری متعالی است. البته این متعالی بودن هم به معنای تعالی فلسفی از سنخ غربی نیست بلکه نوعی تعالی در حلول است. اشیا و رویدادها باید مکانی داشته باشند تا بتوانند در آن جا منعکس شوند. در این جا نیشیدا از مفهوم «میدان آگاهی» صحبت می کند. او می نویسد:

برای این که از چیزی آگاه شویم باید فرد آن را در میدان آگاهی منعکس کند. هرچند به لحاظ معرفت شناختی می توان پدیده های آگاهی و میدان آگاهی را از هم جدا کرد، چیزی مثل یک میدان آگاهی جدا از پیوستار پدیده های آگاهی وجود ندارد... به واسطه این میدان آگاهی است که پدیده های آگاهی متقابلا با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند.

این کتاب با ۲۴۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۷ هزار تومان منتشر شده است.