قدمعلی سرامی استاد زبان و ادبیات فارسی می‌گوید: سعدی شاعری مردم‌دار بوده و با مهارت بین عوام و خواص جامعه را جمع کرد.

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: قدمعلی سرامی‌از جمله اساتید زبان و ادبیات فارسی است که پژوهشگران به نام و قدیمی‌این حوزه از استادان و پرورش دهندگان او بوده‌اند. سرامی‌را به عنوان یک شاهنامه پژوه می‌شناسند اما در حوزه سعدی و حافظ‌شناسی نیز تفکرات و نقدهایی دارد که باعث شد به بهانه روز اول اردیبهشت یادروز سعدی، گپ و گفتی درباره این شاعر، آثار و جایگاهش در ادبیات فارسی داشته باشیم.

بهانه اصلی این گفتگو، مقاله‌ای بود که سرامی‌سال ۷۰ با عنوان «از دیدن تا سرودن» با رویکرد نگاهی تازه به کلیات سعدی منتشر کرد.

مشروح متن این گپ و گفت کوتاه در ادامه می‌آید:

* جناب سرامی‌به نظر می‌رسد جایگاه سعدی در ادبیات فارسی چندان شناخته شده نیست. یعنی آن میزان که مخاطبان عام، حافظ را می‌شناسند، سعدی را نمی‌شناسند و درباره خدماتی که به غزل فارسی کرده، اطلاعات چندانی ندارند.

ببینید، حافظ زبانش پیچیده‌تر از سعدی است. بنابراین از این منظر یعنی زبان، چندان صحیح نیست که بگوییم شناخته شده‌تر از سعدی است. اما اگر منظورتان این است که مردم، به حافظ بیشتر رغبت نشان می‌دهند بله درست است. چون شما پس از قرآن کریم، در هر خانه ای به ویژه خانه‌های روستایی ایران، یک دیوان حافظ می‌بینید، ولی دیوان سعدی نمی‌بینید.

* خب، علت چنین پدیده‌ای چیست؟

دلیلش این است که حافظ از قدیم به خانه‌ها راه پیدا کرده است. به همین خاطر به او لسان الغیب می‌گویند. یعنی همان طور که با قرآن استخاره می‌کنند، با غزلیات حافظ هم استخاره می‌کنند اما چون از نظر شرعی چنین چیزی صحیح نیست، دیگر به آن استخاره نمی‌گویند بلکه نامش تفال و فال گرفتن است. این جا یک تناقض یا پارادوکس وجود دارد و آن هم این است که مردم در عین حال که به حافظ بیشتر رجوع می‌کنند، کمتر او را می‌فهمند. اما سعدی انسانی است که بیشترین تاثیر را روی قوم ایران گذاشته است.

* نشانه‌های این تأثیر چیست؟

به این ترتیب که بیشتر از همه شاعران، در آثارش ضرب‌المثل می‌بینید. شمار ضرب المثل‌های سعدی خیلی بیشتر از شاهنامه است؛ با وجود این که حجمش شاهنامه از ۵ برابر کلیات سعدی هم بیشتر است. تعداد ضرب المثل‌های موجود در دیوان حافظ هم که اصلا قابل ملاحظه نیست.

* علت این پدیده و بیشتر بودن ضرب المثل‌ها در آثار سعدی، چیست؟

دلیلش رابطه‌ای است که سعدی با مردم عادی داشته است. این شاعر هم با حکومت و خواص در ارتباط بوده و هم با مردم عادی و عوام. به همین دلیل هم هست که الان هم هر دو گروه از او حمایت می‌کنند. یعنی هم حکومت برایش یادبود برگزار می‌کند و هم مردم دوستش دارند و این یک اتفاق جالب است چون به طور عمومی، می‌دانیم که شخصیت‌ها هر چقدر که مورد وثوق حکومت باشند، مردم نسبت به آن‌ها بدبین می‌شوند و به طور عکس، اگر مورد وثوق مردم باشند، حکومت‌ها نسبت به آن‌ها بدبین می‌شوند. اما سعدی را هر دو طرف قبول دارند. او طوری زندگی کرده که عملا با این که جزو درباریان بوده، مردم قبولش داشته‌اند.

* شاید از رندی او بوده است!

سعدی با مهارت کامل، بین عوام و خواص را جمع کرده است و واقعا گلستانش، کتاب بی‌نظیری است. حالا من که در زمینه زبان، انسان باسوادی نیستم ولی بین زبان‌های فارسی، عربی، اسپانیایی و فرانسوی که آن‌ها را می‌دانم، چنین کتابی یعنی گلستان واقعا بی نظیر است و از آثار این زبان‌ها، یک سر و گردن بالاتر است.

* جناب سرامی، درباره هزلیات سعدی هم دید درستی در جامعه وجود ندارد. عده‌ای از مردم از وجودش بی‌خبرند و عده‌ای دیگر هم که می‌دانند سعدی هزلیات داشته، فکر می‌کنند این بخش از دیوانش، فقط مربوط به حرف‌های هزل و کوچه بازاری است. شما به عنوان استاد ادبیات فارسی، اگر بخواهید این بخش را معرفی کنید، چگونه این کار را انجام می‌دهید؟

تنها چاپی که هزلیات سعدی در آن درج شد، همان چاپی بود که محمدعلی فروغی از دیوان سعدی انجام داد و این بخش را انتهای دیوان آورد. این مساله هم به خاطر همان ویژگی مردم داری سعدی است. مردم عادی و به اصطلاح کوچه بازار، زبان طنز و هزل را بیشتر دوست دارند. همان طور که توجه کرده‌اید، وقتی تنها می‌شوند یا جمع‌شان خصوصی می‌شود، به سخنانی رو می‌آورند که حاوی فحش و ناسزا و آوردن نام اسافل اعضای بدن است. این همان هزلیات است و عموما در هر زبانی، یک قلمرو مخصوص به عوام وجود دارد که همین قلمرو است. چنین زبانی اصلا برای خواص و مردان حکومت و فضای رسمی‌جامعه نیست. یعنی شما هیچ وقت نمی‌بینید که شاه یا سلطان یا درباریان این گونه صحبت کنند.

سعدی به ملاحظه این که عوام را خوش بیاید، این وجه از سخن را در دیوانش دارد. مولانا جلال الدین هم چنین ابیاتی دارد. به دلیل این که مخاطبان آثارش فقط خواص نبودند. مثنوی در خانقاه‌ها خوانده می‌شد؛ جایی که مردم عادی هم می‌توانستند بروند. شما در بخش‌هایی از مثنوی، به قدری رکاکت می‌بینید، که در آثار عبید زاکانی هم وجود ندارد. اما حتما بر این موضوع تاکید می‌کنم و شما هم در گفتگویمان این را از سنایی بیاورید که می‌گوید «هزل من هزل نیست تعلیم ست/ بیت من بیت نیست اقلیم ست» همان طور که می‌دانید، سنایی از سردمداران ادبیات تعلیمی‌ماست و منظورش از این بیت این است که من به کمک همین هزلیات به مردم تعلیم می‌دهم. درباره سعدی و هزلیاتش هم همین طور است. یعنی او در پی تعلیم بوده است.