محمد دروگر، پژوهشگر تاریخ معاصر در یادداشت ارسالی خود به مهر درباره سنت نهان‌نگاری میرزا یحیی دولت‌آبادی در کتاب «حیات یحیی» نوشته و از نکات پژوهشی مغفول مانده روی این کتاب یاد کرده است.

به گزارش خبرنگار مهر، چهارم آبان سالروز درگذشت میرزا یحیی دولت آبادی، از مشهورترین و البته مرموزترین رجال سیاسی و فرهنگی معاصر و صاحب کتاب «حیات یحیی» است. یحیی دولت آبادی یکی از مشهورترین چهره‌ها در انقلاب مشروطه است. او همچنین در تاسیس مدارس جدید در ایران نقش مهمی داشت. پدر یحیی دولت آبادی از بابی‌های مشهور عصر و در زمره «شهدای بیان» بود و خود یحیی نیز توسط میرزا یحیی صبح ازل (جانشین باب) طی لوحی به عنوان زعیم ازلی‌ها پس از صبح ازل و جانشین او معرفی شد. محمد دروگر، پژوهشگر تاریخ معاصر به مناسبت سالروز درگذشت میرزا یحیی دولت آبادی یادداشتی را برای خبرگزاری مهر ارسال کرده که در ادامه آن را مطالعه خواهید کرد:

در سال 1260 ه.ق یکی از پنج اتفاق مهم تاریخ معاصر ایران رخ می‌دهد و آن ادعای بابیت امام زمان توسط جوانی تاجرپیشه به نام علی‌محمد باب است. سیدعلی محمد شیرازی در ابتدا شیخی و از شاگردان رهبر وقت شیخی‌ها یعنی سیدکاظم رشتی بود.

روایت بابی‌ها از جنبش بابیه این‌گونه به ما نشان می‌دهد که بسیاری از پیروان شیخ احمد احصایی و سیدکاظم رشتی بر اساس آموزه‌های شیخ احمد (موسس فکر و جنبش شیخیه در ایران) و پیشگویی‌های سیدکاظم رشتی در سال‌های منتهی به 1260 قمری منتظر ظهور امام دوازدهم شیعیان بودند.

با آغاز دعوت باب بسیاری از شیخیه به او پیوستند و جنبش باب در ایران به شدت پا گرفت. باب در کتاب اولش با عنوان «قیوم الاسما» که نام دیگرش «تفسیر سوره یوسف» است به پیروانش تعلیماتی می‌دهد که آنها بر این اساس با هدف براندازی قاجاریه و برپایی پادشاهی آیین بیان دست به شورش مسلحانه می‌زنند تا زمینه را برای ظهور امام دوازدهم و ایجاد حکومت او فراهم کنند. لذا با آغاز دعوت باب، هم قاجاریه و هم علمای اسلام به شدت آن برخورد کردند.

بابی‌ها و ازلی‌ها

از سال 1260 تا 1265 سه جنگ بزرگ بین بابی‌ها و مخالفانشان، در مازندران، زنجان و نیریز رخ می‌دهد. بعد از روی کار آمدن ناصرالدین شاه، امیرکبیر با توجه به این شورش‌ها تصمیم به محاکمه و اعدام باب می‌گیرد. دعوت همه جانبه باب به امام زمان و زمینه سازی برای ظهور او تا سال 1264 ادامه داشت، اما بعد از این سال باب اعلام کرد که شریعت اسلام نسخ شده است و خودش را پیامبر آیین جدید و مظهر ظهورالله معرفی کرد. مظهر ظهور الله هم یعنی اینکه خداوند از زبان او به صورت مستقیم و بدون واسطه فرشته با مردم سخن می‌گوید. این موارد با عقاید اسلامی در تضاد شدید بود و همین باعث شد تعدادی از پیروانش که او را باب قائم آل‌محمد می‌دانستند، از کنارش پراکنده شوند، اما از قدرت این جنبش چندان کاسته نشد و عده بسیاری در کنارش ماندند و آیین او را به عنوان آیین جدید پذیرفتند.


مرحوم سرهنگ نورالدین مدرسی چهاردهی که با تعدادی از ازلیان دوستی نزدیک داشت، در کتاب «باب کیست و سخن او چیست؟» می‌نویسد: «این ناچیز از بزرگان ازلیه و بهاییه شنیده‌ام که  که باب و حروف حی (حروف حی 18 نفری هستند که ابتدا به باب ایمان آوردند) همگی در صدد تغییر حکومت قاجاریه بوده و به جای آن تمامی قوای خود را مصروف برپا شدن حکومت بیان کرده بودند و اگر میرزا تقی خان امیرکبیر نبود مسلما به مقصود خود می‌رسیدند.»

باب در سال پایانی حیات خود اطاعت از جوانی 19 ساله به نام میرزا یحیی نوری معروف به صبح ازل را به پیروانش دستور می‌دهد و او را به نام صراط الحق العظیم می‌خواند. از طرف دیگر باب معتقد بود که سلسله مظاهر الهیه بعد از او قطع نمی‌شود و پیامبری بعد از هر پیامبر خواهد آمد. پیامبری که آیین بعدی را خواهد آورد در ادبیات بابی به «من یظهره الله» نامیده می‌شود یعنی کسی که خداوند او را ظاهر خواهد کرد. مطابق وعده باب در کتاب «بیان فارسی» ظهور من یظهره الله بین 1450 تا 2001 سال بعد از مرگ باب به وقوع خواهد پیوست. بعد از گذشت چند سال از اعدام باب برادر بزرگتر صبح ازل یعنی میرزا حسینعلی نوری بهالله، ادعای من یظهره‌اللهی می‌کند و عده بسیاری از بابی‌ها به او می‌پیوندند و آیین بهاییت پیدا می‌شود. این واقعه باعث اختلاف دو گروه ازلی‌ها و بهایی‌ها شده و این دو گروه از هم مشتق می‌شوند.

یحیی دولت‌آبادی و جانشینی «صبح ازل»

آنچه که این مقدمه را به بحث اصلی ما وصل می‌کند مطلبی است درباره سلسله مراتب رهبری در آیین بابی است. مطابق کتاب «بیان فارسی» باب، رهبران بابیه بر سه قسم هستند راس آیین «شمس حقیقت» یعنی خود باب است. باب اعلام کرد که بعد از درگذشتش 14 مرآت تا زمان ظهور من یظهره‌الله می‌آیند. اولین مرآت صبح ازل بود. رده پایین‌تر بعد از مرآت شمس حقیقت شهدای بیان هستند. شهدای بیان در واقع علمای بابی هستند که بر زندگی مردم و افکار آنها اختیارات گسترده‌ای دارند. از شهدای بیان در زمان صبح ازل می‌توان به ملامحمدجعفر کرمانی، ملامحمدجعفر نراقی، شیخ هادی نجم‌آبادی و... اشاره کرد. میرزا هادی دولت‌آبادی و پس از او میرزا یحیی دولت‌آبادی دو تن از آخرین کسانی بودند که عنوان «شهدای بیان» را داشتند.

میرزا هادی پدر یحیی دولت‌آبادی در اوایل سن تکلیف توسط معلم خود بابی شده بود. پس از آن با میرزا حبیب‌الله موسی، از شهدای بیان در اصفهان،حاج سیدمحمد اصفهانی، شهید بیان در بغداد و کربلا، ملاجعفر نراقی، شهید بیان در کاشان و ملارجبعلی قهیر، ارتباطات علمی و دوستانه پیدا می‌کند. میرزا هادی پس از درگذشت این افراد مورد توجه ویژه صبح ازل قرار می‌گیرد و با جای گرفتن در میان شهدا بیان نزد او از تمام بابی‌ها مقرب‌تر می‌شود. بر اساس گزارش‌های آن زمان میرزا هادی شخصیت ویژه ازلی‌ها در ایران و نماینده صبح ازل در ایران بوده است. در سه دهه پایانی عمر صبح ازل، میرزاهادی برترین شهید بیان بود و نزدیکترین بابی‌ها به او و بر همین اساس باید پس از صبح‌ازل سرپرستی‌ پیروانش را بر عهده می‌گرفت. میرزامهدی خان زعیم‌الدوله که با بابی‌ها در ارتباط بود، در مکتوبی که آن را در سال 1321 قمری، یعنی 9 سال قبل از درگذشت صبح ازل چاپ کرده میرزا هادی را داعی اکبر و عمید اعظم ازلی‌ها یاد می‌کند و می‌نویسد که خلافت صبح ازل با اوست، اما میرزا هادی قبل از درگذشت صبح ازل از دنیا می‌رود و بر این اساس این جانشینی به پسرش یحیی دولت‌آبادی می‌رسد.

میرزا هادی در تمام دوره زندگی خود سنت نهان‌زیستی و کتمان عقیده را در پیش گرفت. چرایی این سنت در میان ازلی‌ها در واقع به ترور نخست ناصرالدین شاه در 1275 قمری باز می‌گردد که بر اثر آن بابی‌کشی عظیمی در در ایران رخ داد و بر مبنای آن پیروان این آیین تصمیم گرفتند خود را مسلمان جا بزنند. ازلی‌ها این شیوه را در پیش گرفتند. میرزا هادی در سال‌های 1302 و 1303 قمری ریاست مدرسه علمیه جلالیه را داشت ولی با این حال خود و پسرانش نهانی آیین باب را تبلیغ می‌کردند.

او در حدود 1303 به قبرس می‌رود تا با صبح‌ازل دیدار کند. در این مسافرت دو پسرش میرزا یحیی و میرزا علی‌محمد همراهش بودند، اما هیچکدام در خاطرات خود از قبرس و سفرشان سخنی به میان نیاوردند، آگاهی یکی از همراهان مسلمانان میرزا هادی از دیدار او با صبح ازل، باعث بر سر زبان‌ها افتادن اعتقاد بابی‌اش شد. میرزا هادی در مسیر بازگشت از قبرس به عتبات می‌رود، اما با برخورد سر علما روبه‌رو می‌شود. بر این اساس به سامرا و نزد میرزای شیرازی، مرجعیت اعلای شیعیان در آن دوران رفته و از ایشان بابت فساد عقیده‌ای که به او نسبت داده‌اند، شکایت می‌کند.

میرزای شیرازی از میرزا هادی می‌خواهد رساله‌ای در اصول عقاید بنویسد و دست مخالفان خود را کوتاه کند. رساله «دررالفوائد فی اصوال العقاید» حاصل این پیشنهاد است. میرزا یحیی در کتاب «حیات یحیی» در نقل این جریان نهان‌نگاری پیشه کرده و تنها از دشمنی عالمان با پدرش و نسبت فساد عقیده سخن می‌گوید اما سخنی از اتهام بابی بودن و مسافرت قبرس به میان نمی‌آورد. با این اوصاف اما دوست نزدیک میرزا یحیی یعنی میرزا محمدخان قزوینی یا همان علامه قزوینی مشهور آشکارا نگارش این رساله را بعد از سفر دولت‌آبادی به قبرس عنوان می‌کند که برای مطالعه آن می‌توانید به جلد هشتم «یادداشت‌های علامه قزوینی» مراجعه کنید.

میرزا هادی «دررالفوائد» را در سال 1305 منتشر می‌کند. در صفحه نخست این کتاب از او با عنوان «مروج الاحکام، ثقه الاسلام سیدالحکما، سند الفقها، مجتهد العصر و الزمان آقای الحاج میرزا محمدهادی الشهیر به دولت‌آبادی» یاد می‌شود. با این حال گروهی از علمای اصفهان رساله را نپذیرفته و بر ازلی‌بودن میرزا هادی پافشاری می‌کنند. این عده به ناصرالدین شاه هم شکایت می‌برند. ناصرالدین شاه که خود مقلد میرزای شیرازی بود، نظر این مرجع را استفسار می‌کند، اما میرزای شیرازی حاضر نمی‌شود تا فتوای قتل میرزا هادی را صادر کند.
آقانجفی اصفهانی، از علمای مشهور اصفهان، اصرار بر ارتداد میرزا هادی و میرزا یحیی داشت. از این شخصیت در کتاب «حیات یحیی» با صفاتی ناسزاوار یاد شده است. به هر حال این شهید بیان برجسته 4 سال پیش از وفات صبح ازل در سال 1326 ق در دوره استبداد صغیر که به فرار فرزندش میرزا یحیی انجامید از دنیا می‌رود و در گورستان ابن‌بابویه در میان مسلمانان به خاک سپرده می‌شود. این گورستان برای ازلی‌ها مقدس است چرا که به باور آنان محل دفن اولیه جسد باب بوده است.

میرزا یحیی دولت‌آبادی مدتی را در نجف به تحصیل پرداخت. در تهران نیز مدتی نزد سیداسدالله خرقانی تحصیل کرده و با شیخ هادی نجم‌آبادی (از شهدای بیان) آشنایی پیدا می‌کند. در سال 1299 به اصفهان رفته و سه سال در آن شهر می‌گذراند. در این دوره با فعالان ازلی از جمله میرزا نصرالله بهشتی (همان ملک‌المتکلمین)، سیدجمال‌الدین واعظ، میرازآقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی آشنا و صمیمی می‌شود. پایان‌بخش این اقامت تصمیم پدرش بر مسافرت قبرس و دیدار با صبح‌ازل است. در سال 1304 خود را به صبح ازل می‌رساند و به روایتی یکسال و نیم نزد او می‌ماند. بعد از آن دوباره به عراق رفته و به تحصیل می‌پردازد و بعد به حج می‌رود.

سنت نهان‌نگاری در «حیات یحیی»

میرزا یحیی دولت‌آبادی در کتاب «حیات یحیی» سنت نهان‌نگاری انجام داده و این سفر را در بخش‌های «قصدحجاز»، «تنهایی در عراق عرب» و «مصر، حجاز، ایران» آورده بدون آنکه از سفرش به قبرس خبری بدهد. یکی از همراهان دولت‌آبادی در این سفر میرزاهاشم عمادالذاکرین است و هموست که شرح سفر قبرس را می‌دهد. میرزا یحیی در طول اقامت در قبرس قصد داشت یکی از دختران صبح‌ازل را به همسری برگزیند، اما این وصلت صورت نگرفت.

 صبح ازل شعری در نعت میرزا یحیی که او را به «اسم‌الله نجی» ملقب کرده بود، می‌سراید و در آن از سفر طولانی‌مدت یحیی به قبرس و اقامتش در آنجا یاد می‌کند. شعر صبح‌ازل گویای آن است که یحیی در 25 سالگی به قبرس رفته است. ازلی‌ها اعطای این القاب را از سوی خداوند می‌دانستند، بنابراین حاج میرزا یحیی در نگاه ازلی‌ها یکی از مومنان مورد الطاف خاص الهی قرار گرفته بود. صبح ازل در نامه‌ دیگری نیز حاج میرزا یحیی را «اسم‌الله نجی» خوانده و ایمان بابی او را می‌ستاید.

میرزا یحیی در سال 1307 در تهران ساکن می‌شود. این اقامت که با مسافرت دوم سیدجمال‌الدین اسدآبادی به ایران همراه می‌شود، او را در حلقه یاران سیدجمال و از اعضای مهم حلقه تهران جنبش اتحاد اسلام قرار می‌دهد. دولت آبادی در «حیات یحیی» از اعضای این جنبش تحت عنوان بیداران تهران یاد می‌کند که البته عمدتا از فعالان بابی ضدقاجار بودند.

میرزا یحیی مثل استادش شیخ هادی نجم‌آبادی و همچنین ملک‌المتکلمین مورد توجه سیدجمال‌الدین اسدآبادی بود و از او نامه‌هایی دریافت می‌کرد. پایان این تکاپوها حادثه کشته‌شدن ناصرالدین شاه قاجار در پایان 1313قمری است که یکی از دو مخالف بزرگ جنبش اتحاد اسلام بود. میرزا یحیی در همان سال‌ها کتابی به نام «مستبصر» نوشت و در آن به اثبات آیین باب پرداخت.

در پایان سلطنت ناصرالدین شاه جمعی از مخالفان او به فعالیت‌های فرهنگی روی آورده و نهضت مدارس جدید را باعث می‌شوند. کار روزنامه‌نگاری نیز یکی دیگر از این فعالیت‌های فرهنگی است. میرزا یحیی دولت‌آبادی نیز با تاسیس چند مدرسه تا سال 1315 بدل به یکی از پیشگامان تاسیس مدارس جدید در تهران می‌شود و کتاب‌های درسی را برای انجمن معارف و مدارس جدید می‌نویسد. در سال 1322 که فعالان ازلی ضدقاجار در باغ میرزا سلیمان خان میکده جمع شده تا گروه‌های مختلف ضدحکومت را یکپارچه کنند، یحیی دولت‌آبادی هم عضو آنان است و به عضویت هیات مدیره 9 نفره آنان انتخاب می‌شود. این گروه کارهای مهمی را برای شروع اولیه انقلاب مشروطه در ایران انجام دادند. در منابع مختلف آمده که گنجاندن درخواست عدالتخانه در میان درخواست‌های علما در تحصن نخست خود در دوران مظفرالدین شاده با تلاش‌های میرزا یحیی دولت‌آبادی صورت گرفت. بسیاری بر این عقیده‌اند که میرزا یحیی در فعالیت‌های سیاسی‌اش هم سعی در اثبات آیین ازلی داشت. جمله معروف جمالزاده در کتاب «لحظه‌ای و سخنی» را فراموش نکنیم که گفت: «یحیی دولت‌آبادی بیشتر ازلی بود تا وطن‌پرست.»

لزوم پژوهش‌های بیشتر بر کتاب «حیات یحیی»

در اینجا به بحث نهان‌زیستی و کتمان عقیده‌ میرزا یحیی دولت‌آبادی در کتاب «حیات یحیی» می‌رسیم. این کتاب پس از مرگ میرزا یحیی توسط خانواده‌اش منتشر شد.

دولت‌آبادی در «حیات یحیی» که یکی از هفت منبع مهم در زمینه مطالعه انقلاب مشروطه است، سعی کرده مشاهدات خود از رخدادهای منتهی به انقلاب مشروطه را روایت کند. کتاب نثر سلیس و روانی دارد. هرچند کتاب برای عموم نوشته شده اما کسانی که با جنبش باب و ادبیات فعالان ازلی آشنا باشند، مطالبی را از آن درخواهند یافت که مردم عادی آنها را نخواهند دید.

با مطالعه کتاب «حیات یحیی» متوجه می‌شویم که میرزا یحیی همکیشان خود یا کسانی را که با آنها قرابت داشته با واژه‌هایی مثل «بیداران» و «منورالفکران» یاد می‌کند. برای نمونه از این افراد می‌توان به میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله، شیخ هادی نجم آبادی، میرزا عبدالخالق خان اصفهانی، گردانندگان روزنامه اختر، اعضای حوزه اتحاد اسلام تهران و سیدجمال‌الدین اسدآبادی و یارانش، اشاره کرد.
ملکم خان را در تاریخ با فراموشخانه و تکاپوهای زیاد سیاسی‌اش می‌شناسیم. او یکی از شخصیت‌های مورد علاقه دولت‌آبادی است.  دولت‌آبادی درباره ملکم‌خان می‌نویسد: «ملکم خان که یکی از بیداران با حرارت است مدت‌ها در سفارت‌های بزرگ از طرف دولت مامور بوده و در نشر افکار تازه کوتاهی نمی‌کند.»

از میرزا عبدالخالق خان اصفهانی نیز در کتاب «حیات یحیی» بارها با عنوان شخص روشنفکر و آزاده نام برده شده است. درباره «روزنامه اختر» هم دولت‌آبادی این‌گونه می‌نویسد که اختر یگانه آیینه‌ای که برای انعکاس افکار بیداران ملت به زبان فارسی است. بالاخره انتقاداتی که اختر از دولت می‌نماید عمومیت حاصل نموده بر هیجان بیداران می‌افزاید علل الخصوص که دیرگاهی است صفحات این جریده جولانگاه قلم میرزا عبدالحسین خان کرمانی معروف به میرزاآقاخان است.» در جای دیگر از این کتاب که کلمه بیداران به کار رفته زمانی است که دولت‌آبادی از خانه پدرش و جمعیتی که در آنجا جمع می‌شد، یاد می‌کند: «از اینجا میزان نظریات خواص آن هم در روشنترین نقاط مملکت به دست می‌آید و معلوم می‌شود که تا ما به قافله بیداران برسیم گذشتن از زمان‌ها و عوض شدن خون‌ها لازم است.»

همچنین دولت‌آبادی در فصل نوزدهم از جلد نخست «حیات یحیی» با عنوان «اوضاع ملکی و احوال بیداران» به روزنامه قانون ملکم خان اشاره کرده و می‌نویسد که در خفا نزد بیداران تهران و دیگر بلاد ایران ارسال می‌شود. همچنین به اوراق ضدحکومتی سیدجمال الدین اسدآبادی اشاره کرده و چنین می‌گوید: «با قدغن اکید دولت که آن اوراق به ایران آورده نشود، باز به دست بیداران می‌افتد.» همچنین می‌نویسد که بزرگترین نتیجه اتحاد اسلام سیدجمال الدین شکست سلطنت ناصری و دل دادن به بیداران ایران بود.

این موارد صرفا چند مثال کوچک است. در «حیات یحیی» از کلمه و صفت بیداران برای اشخاص مختلفی استفاده می‌شود و با بررسی‌های بیشتر متوجه می‌شویم که «بیداران» برای گروه خاصی استفاده می‌شود. به عنوان مثال او برای دیگر مشروطه خواهان و طرفداران اصلاحات در دوران قاجار مانند «علی خان امین الدوله» با صفت بیداران یاد نمی‌کند. بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که این بیداران گروه خاصی هستند که از قضا یحیی دولت‌آبادی به آنها به شدت نزدیک است.

با بررسی‌های بیشتر روی کتاب «حیات یحیی» و زندگی کسانی که از آنها در این کتاب تحت عنوان بیداران یاد شده می‌توان به این نتیجه رسید که ادبیات نهان‌نگارانه این کتاب برای مخفی کردن نقش ازلی‌ها بدانها صفت بیداران داده است. این نکته‌ای است که معمولا در بررسی‌های تاریخی که حول و حوش این کتاب حیات یحیی انجام می‌گیرد تابحال مغفول مانده و کمتر کسی به آن پرداخته است.