اگر ادبیات یونان پر است از پدرکشی، در عوض ما شاهنامه‌ای داریم با داستان عجیب پسرکشی. پسری که کشته نشود، فرزند دلبند لایق نیست؛ ما با مردن، لایق می‌شویم، مگر این‌که نمیریم و بشویم مثل پدرمان.

خبرگزاری مهر، سرویس فرهنگ - امین یگانه

بسیاری از سخنان و رفتارهای حسن قاضی‌زاده‌ هاشمی وزیر بهداشت، موجی از خشم در بین کاربران فضای مجازی به راه انداخت. رفتارهای او حتی توانست فعالان فضای مجازی را، فارغ از گرایش‌های سیاسی گرد هم آورد. به نظر می‌رسد دلیل این یکی شدن، یک نگرانی عمیق است.

وزیر بهداشت با رفتارهای یک شکل و پشت سر هم به مردم زیادی فهمانده است که لحن صریحش می‌تواند دامن هر کسی را بگیرد و همه‌ی ما در برابر تیزیِ تیغش یکسان هستیم. این نگرانی واقعی است. اما ظاهرا ماجرا چیزی جز این است. ما از زندگی شخصی وزیر بهداشت خیلی چیزها می‌دانیم. نقاط قوت و ضعفِ شخصیتی و این‌که چقدر حرف‌هایش درست است یا غلط. اگر چه او شش سال است که وزیر بهداشت شده، پیش‌تر او عضوی از خانواده‌ی ما بوده است.

قاضی‌زاده‌ هاشمی به عنوان شخصیت برجسته‌ی سیاسی-اجتماعیِ این روزهای کشورمان یکی از کسانی است که به مفهوم «پدر سالاری» اعتقاد راسخی دارد. او در ابتدای کار خود پول خیلی خیلی زیادی خرج کرد تا همه‌ی ما را بیمه کند. با دست لطفش سر این خیل یتیم را نوازش کرد و خیلی اوقات، وقتی می‌رفتیم بیمارستان، حضور او را به عنوان ولی نعمت‌مان با جان و دل حس می‌کردیم. طرفدارش شدیم. خبرهایش را رصد کردیم و در اینستاگرم پیگیرش شدیم. کار به جایی رسید که گفتیم او رئیس جمهور آینده است. اما او بزرگوارانه این فرضیه‌ی ما را رد کرد و گفت که هر کسی جایگاهی دارد.

قاضی‌زاده‌ هاشمی به عنوان شخصیت برجسته‌ی سیاسی-اجتماعیِ این روزهای کشورمان یکی از کسانی است که به مفهوم «پدر سالاری» اعتقاد راسخی دارد. او در ابتدای کار خود پول خیلی خیلی زیادی خرج کرد تا همه‌ی ما را بیمه کند. با دست لطفش سر این خیل یتیم را نوازش کرد و خیلی اوقات، وقتی می‌رفتیم بیمارستان، حضور او را به عنوان ولی نعمت‌مان با جان و دل حس می‌کردیم. طرفدارش شدیم. خبرهایش را رصد کردیم و در اینستاگرم پیگیرش شدیم. کار به جایی رسید که گفتیم او رئیس جمهور آینده است. اما او بزرگوارانه این فرضیه‌ی ما را رد کرد و گفت که هر کسی جایگاهی دارد.

آرام آرام، وقتی که دولت با مشکلاتی روبرو شد، پدرمان نتوانست هزینه‌های درمان خانواده را تقبل کند. پدری که همه‌ی تلاشش را انجام داد. در مصاحبه‌ها از دولت انتقاد کرد. از بودجه‌ی تمام شده‌اش نالید. ما به عنوان فرزندان بدبخت و بی‌چاره، سرافکندگیِ او را وقتی ناامیدانه در خانه را باز می‌کرد و داخل می‌آمد می‌دیدیم. ما سال‌هاست چهره‌ی چنین پدری را شب‌ها وقتی دست خالی خانه می‌آید دیده‌ایم. حتی خیلی از ماها خیلی وقت‌ها حس چنین پدر و یا مرد خانه‌ای را تجربه کرده‌ایم. سخت است. می‌دانیم و درک می‌کنیم.

ما می‌بینیم که وزیر بهداشت، به مانند یک پدر سنتی، خود را تنها ملجا و پناه‌گاه فرزندان بدبختش معرفی می‌کند. فرزندانی که اگر چنین پدری نبود طعم تامین اجتماعی را درک نمی‌کردند. پس او تا می‌توانسته به وظایف پدری‌اش واقف بوده و آن وظیفه‌ها را انجام داده است. حالا با همه‌ی صلاحیت‌اش نمی‌تواند. آیا یادتان می‌آید پدرتان کف دستش را بگیرد سمت مادر و فرزندان خانواده و بگوید: «این کف دست من، اگر مو دارد بِکَنید»؟ حالا شش ماه است وزیر بهداشت، کف دستش را سمت ما گرفته و می‌گوید این کف دست من... .

وزیر بهداشت زمانی که انتقادهای مهم به وضعیت تامین اجتماعی را می‌شنید، وقعی نمی‌نهاد. دقیقا مثل همه‌ی پدران این سرزمین که در دلشان می‌گفتند «بچه چه می‌فهمد» به ما می‌گفت این بچه‌ها نمی‌فهمند و جایگاه پدرانه‌اش را هر روز تثبیت می‌کرد. می‌دانید چرا؟ جواب این سوال سرنوشت همه‌ی پیشفرض را روشن می‌کند. اما پاسخش قدری پیچیده است.

 او زمانی به قدرت رسید که ما داشتیم از کیفیت پایین و هزینه‌ی بالای درمان جان می‌سپردیم. او آمد. بر خلاف کلیشه‌ی «پدر خسیس»، نقش «پدر لارج» را ایفا کرد و ول خرجی کرد. ما بچه‌ها دو شقه شدیم. عده‌ای مان فکر کردیم بعد از این همه بدبختی پدری که بهمان «حال» می‌دهد، حتما پدر متفاوتی است. عده‌ای‌ مان هم مثل همیشه وقتی می‌خواستیم پدرمان را نقد کنیم، فحش دادیم و با کف دست، محکم کوبیدیم به در اتاق‌مان. تهدید کردیم که ما از خانه می‌رویم. هر دو شقه‌ی فرزندان هر کاری می‌کردند، بیشتر بر نقش پدرانه‌ی قاضی‌زاده‌ هاشمی تاکید می‌کردند. او ساکت روبروی تلویزیون نشسته بود و برنامه‌های خنده‌دار نگاه می‌کرد.

همه‌ی ما بچه‌ها، چه موافق و چه مخالف «پیمان فدایی» فیلم «آواز قو» هستیم در برابر پدرمان که «صلاح ما را بهتر از ما» می‌داند. قاضی‌زاده‌ هاشمی بازتولید مفهوم «پدر سالاری» تاریخی بود بعلاوه مفهوم «آقای دکتر». پدری که دکتر هم باشد، می‌تواند نهایت تصلب را در خانه به نمایش بگذارد. چون او پدری است که به فرا دانایی دسترسی دارد. امکان همه‌ی ناممکن‌ها است. و در یک کلام حسن قاضی‌زاده‌ هاشمی اسطوره‌ای است.

پدری که حالا وقتی جیبش خالی شده است، اعصاب اداره‌ی منزل، طبق کلیشه‌های اخلاقی پدرانه را ندارد. یعنی او امروز می‌گوید نمی‌تواند همان پدری که ملجا و پناه گاه بوده، باشد. و حتی لزومی نمی‌بینید که همان پدر باشد. چرا او به چنین وضعیتی رسیده است؟ تعبیر من از این وضعیت، وضعیت «تراکم اخلاقی» است. پدری که هر چه خوبی بلد بود کرده است. صبح تا شب «سگ‌دو» زده است. الان نمی‌تواند، دیگر چه می‌خواهید؟

سالیان سال است که در دنیا به این نتیجه رسیده‌اند که مفهوم «پدرسالاری» منتهی می‌شود به نقطه‌ی جوش پدر. در واقع اندیشمندان بسیاری دیدند بسیاری از مردان در نقش پدر سنتی طولی نمی‌کشد که نقطه‌ی جوش می‌رسند و آمدند مسئله را بررسی کردند. آن‌ها فهمیدند اقتضائات زندگی مدرن با نقش «پدر سنتی» نمی‌خواند. جدای از این که اندیشمندان به این نتیجه رسیدند ما خودمان هم می‌توانیم به خانواده‌ی خودمان نگاه کنیم. دودو تا چهار تا کنیم. آیا امروز یک مرد توانایی برآورده کردن همه‌ی آرزوهای افراد منزل را دارد؟ مسلما خیر. با این همه ما می‌بینیم وزیر بهداشت کشور ما همین مفهوم «پدر سنتی» را باز هم تولید می‌کند، جلوی دوربین ژست پدرانه می‌گیرد و امروز که نمی‌تواند همان نقش را ادامه دهد، پرخاش می‌کند. دلیل این مسئله چیست؟

هر چند در ظاهر به نظر می‌رسد که مخاطبان وزیر بهداشت واهمه‌ی آن دارند که روزی از تیغ وزیر عبور کنند، با این همه من طور دیگری فکر می‌کنم. اتفاقا ماجرا دقیقا برعکس است. ما نگران این هستیم که کِی قرار است ما در نقش پدر سنتی قرار بگیریم. در درونمان از آن‌ نقش «پدر سنتیِ مقتدر» لذت می‌بریم و با خودمان می‌گوییم «ای کاش من جای پدرم بودم». همین چند ماه پیش این چیزی که می‌گویم در تلویزیون مطرح شد. وقتی سریال «پدر» را تماشا می‌کردید، دوست نداشتید جای «حاج علی» باشید؟

هر چند در ظاهر به نظر می‌رسد که مخاطبان وزیر بهداشت واهمه‌ی آن دارند که روزی از تیغ وزیر عبور کنند، با این همه من طور دیگری فکر می‌کنم. اتفاقا ماجرا دقیقا برعکس است. ما نگران این هستیم که کِی قرار است ما در نقش پدر سنتی قرار بگیریم. در درونمان از آن‌ نقش «پدر سنتیِ مقتدر» لذت می‌بریم و با خودمان می‌گوییم «ای کاش من جای پدرم بودم». همین چند ماه پیش این چیزی که می‌گویم در تلویزیون مطرح شد. وقتی سریال «پدر» را تماشا می‌کردید، دوست نداشتید جای «حاج علی» باشید؟

وقتی به صفحات اینستاگرام نگاه کنیم، بسیاری از صفحات پر بازدید عکسی از «حاج علی» را گذاشته‌اند، برایش صفات مختلف نوشته‌اند و گفته‌اند اگر «دوسش داری قلب بذار». هزاران مخاطب قلب گذاشته‌اند به‌علاوه‌ی آیکون گریه.

ما با «حاج علی» یا قاضی‌زاده هاشمی مخالف نیستیم. بلکه اتفاقا شیفته‌ی آن‌ها هستیم. کسانی که بتوانند همه‌ی مشکلات را حل کنند و همه از حضورشان متاثر شوند. حضور پررنگی که هیچکس نتواند از سیطره‌ و ابهت‌اش سر باز بزند. قاضی‌زاده هاشمی به واسطه‌ی شغلش با همه‌ی اقشار این جامعه عمری سر و کله زده است. می‌داند زبان مردم چیست. می‌داند در پس اعتراض و یا تشویق رسانه‌ها چه احساسی نهفته است. او بیمارستان دارد و هر روز احساسات مردم مختلف را از نزدیک لمس کرده است. او می‌داند دکتری که از اتاق عمل موفق بیرون می‌آید، جای خدا را در دل همراهان بیمار اِشغال کرده است و می‌داند همه‌ی ما دوست داشتیم دکتر بشویم و نشده‌ایم. همان طور که علاقه‌ داشتیم «پدر مقتدر» باشیم، نشده‌ایم و حالا اگر فردی بخواهد در قالب نقشِ «مرد رویا»هایمان ظاهر شود، حتما می‌پرستیم‌اش.

قاضی‌زاده‌ هاشمی در پس پرده‌ی جسارت‌هایش می‌داند که دارد عوارض نقشِ «پدر سنتی» را می‌پردازد و می‌داند که اتفاقا هر چقدر این عوارض را مثل الگوی اصلی بپردازد، نقشش باورپذیرتر می‌شود. برای همین مثل همه‌ی پدرها هیچ وقت عذرخواهی نمی‌کند. صدایش را هر روز بلندتر می‌کند. بی‌خیال و بی‌عار توهین می‌کند. چهره‌اش وقتی عصبانی می‌شود میزان توهین‌هایش بیشتر می‌شود. نیازی ندارد ما بچه‌ها را بفهمد، بلکه همه‌ی ما بچه‌ها باید پدرمان را درک کنیم و در پس این رفتارها می‌داند که چقدر دوست داشتیم جای او باشیم. اگر تاریخ ادبیات یونان پر است از پدرکشی، در عوض ما شاهنامه‌ای داریم با داستان عجیب پسرکشی. پسری که کشته نشود، فرزندِ دلبند، عزیز و لایق نیست. ما با مردن می‌توانیم لایق چنین پدری باشیم. مگر این‌که نمیریم و کسی بشویم مثل پدرمان!