علی عبداللهی معتقد است در شرایط فعلی هزینه‌کردن چندین ماه برای ترجمه کتاب‌های فلسفی با توجه به این‌که نمی‌توان با این کار هزینه‌های زندگی را تامین کرد، دیوانگی محض است.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: نشر مرکز به تازگی ترجمه سه کتاب «هنر خوشبختی»، «هنر رفتار با زنان» و «هنر رنجاندن» نوشته آرتور شوپنهاور را با ترجمه علی عبداللهی منتشر و راهی بازار نشر کرده است. عبداللهی از زبان آلمانی ترجمه می‌کند و ترجمه‌هایش در حوزه متون ادبی از جمله شعر و همچنین کتاب‌های فلسفی خلاصه می‌شوند.

«مفهوم زمان» نوشته هایدگر یکی از متون فلسفی است که عبداللهی سال‌ها پیش ترجمه کرده و حالا چاپ هشتمش در بازار نشر حضور دارد. «لطفاً کتابهایم را نخوان» شامل نامه‌های نیچه به مادرش، «آدمی با دیگران» شامل گزیده نیچه با دو نقد، «فریدریش نیچه، زندگی و آثار» نوشته ایفو فرنتسل یا مجموعه اشعار نیچه با عنوان «اکنون میان دو هیچ» از دیگر کتاب‌هایی هستند که عبداللهی در حوزه فلسفه ترجمه کرده است. او ترجمه‌هایی از اپیکور و کی‌یرکگور هم در کارنامه ترجمه‌های فلسفی‌اش دارد.

چاپ ترجمه سه کتاب یا رساله آرتور شوپنهاور فیلسوف شکاک و بدبین آلمانی که درباره هنرهای خوشبخت‌بودن، رفتار با زنان و رنجاندن دیگران هستند، بهانه‌ای بود تا با عبداللهی درباره ترجمه این آثار و در کل آثار فلسفی در روزگار کنونی گفتگو کنیم.

مشروح این گفتگو در ادامه می‌آید:

* آقای عبداللهی، این سه کتاب، اولین مواجهه شما با شوپنهاور بودند؟

بله. ترجمه شوپنهاور برای من تازه بود اما پیش از او، روی متن‌های نیچه، هایدگر، اپیکور و کی‌یرکگور کار کرده بودم. این‌طور نبود که طی دهه‌های گذشته، فقط مشغول ترجمه آثار ادبی یا صرفا فلسفی باشم. یعنی به موازات ادبیات، کار فلسفه و علوم اجتماعی را به‌صورت حرفه‌ای پیش می‌بردم و اصلا برای تفریح ترجمه نمی‌کردم.

* ترجمه کتاب‌های شوپنهاور چه سختی‌هایی داشت؟

خب ترجمه متون فلسفی خیلی سخت است.

* منظورم صرفا ترجمه شوپنهاور است. چون شما پیش‌تر از هایدگر ترجمه کرده‌اید و هایدگر معروف است که خیلی سخت‌خوان است و زبان پیچیده‌ای دارد. شوپنهاور طبیعتا زبان مخصوص خودش را دارد.

بله از این منظر هم خیلی دشوار بود. چون زبانش، زبان قرن هجدهم‌نوزدهمی است و درآوردنش به فارسی _ آن‌طور که قابل فهم باشد و مخاطب فارسی‌زبان آن را متوجه شود _ بسیار سخت بود. شوپنهاور اصطلاحاتی دارد که ترجمه‌شان سخت است. یعنی زمان‌بَر است و برای برخی اصطلاحاتش هم هنوز معادل دقیقی در فارسی پیدا نشده است. دیگر این‌که جملاتش طولانی هستند. در مجموع همین دلایل بود که باعث سخت‌شدن ترجمه از او می‌شد.

اما درباره زبان که گفتید، واقعیت این است که متون فلسفی به‌ویژه آثار فلاسفه‌ای که گرایش زبانی دارند، کار ترجمه خیلی سخت است.

* امتیاز شما درباره شوپنهاور یا هایدگر این است که ترجمه را به‌طور مستقیم از زبان آلمانی انجام دادید!

بله. آثار فلاسفه زبانی که برخی از آن‌ها در گروه همین فلاسفه زبانی قرار می‌گیرند، اگر به زبان دیگر ترجمه شوند، و بخواهند از آن زبان دوم به زبان دیگری ترجمه شوند...

* بخش زیادی از مفهوم خود را از دست می‌دهند؟

نه‌تنها این، بلکه مخاطب را هم دچار سوءتفاهم می‌کنند. یعنی سبک فلسفی نهفته در نوشته، به‌درستی منتقل نمی‌شود. وقتی آن متن از یک زبان به زبان دیگر ترجمه می‌شود، مترجم،‌ آن را با توجه به زبان و فرهنگ خودش ترجمه می‌کند و متن را با فرهنگ خودش تطبیق می‌دهد. حالا شما به عنوان مترجم سوم، متن را از زبان و فرهنگ مترجم دومی دریافت می‌کنید. در کل متن با آن سفری که از زبان اول تا دوم داشته، تغییر کرده و با ترجمه بعدی، نمی‌تواند حق مطلب را ادا کند. در مورد شعر هم همین‌طور است اما رمان چون داستان دارد و یک روایت آن را پیش می‌برد، چنین وضعیتی ندارد. منظورم رمان‌های معمولی داستان‌محور است. اما خب در فلسفه زبان‌محور یا شعر وضعیت‌ ترجمه همان‌طور است که گفتم.

* ترجمه این سه کتاب شوپنهاور چقدر زمان بُرد؟

راستش این کتاب‌ها را مدت‌هاست ترجمه کرده‌ام. یک مجموعه ۱۰ جلدی است که تا الان ۳ جلدش چاپ شده و به زودی یک عنوان دیگرش هم چاپ می‌شود. یک عنوان هم قرار است پس از عید نوروز چاپ شود. هرکدام از این کتاب‌ها حداقل ۶ ماه زمان برد. با این حساب، به این نتیجه می‌رسیم که ترجمه کتاب‌های فلسفی در روزگار فعلی دیوانگی محض است. چون با هیچ معادله‌ای نمی‌توان آن را با هزینه‌های زندگی هماهنگ کرد. اگر ترجمه‌ای به چاپ پنجم برسد،‌ ممکن است بخشی از هزینه‌های آن کتاب برای ناشر یا مترجم برگردد. هر کتاب، نزدیک ۵ یا ۶ ماه طول می‌کشد و پس از چاپ باید منتظر بود تا به چاپ پنجم برسد. خب با این وضعیت واقعا ترجمه چنین آثاری واقعا دیوانگی است.

* شد جایی تحت تاثیر شوپنهاور و حرف‌هایش قرار بگیرید؟

واقعیتش را بخواهید من در آستانه پنجاه‌سالگی‌ هستم و از دورانی که کتاب‌ها بتوانند تحت تاثیرم قرار بدهند، گذر کرده‌ام. درست است که مترجم هم یک خواننده است اما حرفه‌ای‌تر؛ ولی نباید فرض را بر این گذاشت که اگر کتابی را بخواند، حتما مثل آن کتاب بشود! خواندن یک فرایند کاملا انتخابی است. شاید از تلویزیون و اینترنت خیلی بهتر باشد؛ به‌خاطر همین انتخابی‌بودن. چون خودت انتخاب می‌کنی که چه بخوانی و چه نخوانی! در سال‌های اولیه، هرکتابی که آدم می‌خواند _چه در زمینه شعر چه ادبیات و فلسفه _  ممکن است تا ۲۵ سالگی روی او تاثیر بگذارد، اما در سنین ۳۰ و ۴۰ به بعد دیگر نه. مخاطبی که از آن برهه عبور کرده،‌ همه کتاب‌ها را در کوره تجربیات خودش محک می‌زند و بعد می‌بیند که از آن تاثیر می‌گیرد یا نه. اما واقعیت این است که شما هرکاری انجام دهید، چه معاشرت با آدم‌ها باشد چه خواندن کتاب، تاثیر خواهید گرفت. اما همان‌طور که گفتم این تاثیر در سن و سالی که من هستم، از جهت مواجهه با نویسندگان مختلف، دیگر آن حالت سال‌های جوانی را ندارد.

* در زمینه موافقت یا مخالفت چه؟ با آموزه‌های فلسفی‌اش یا مطالب این ۳ جلد، موافقت یا مخالفتی ندارید؟

من مترجم هستم. مترجم باید آن مفهوم مد نظر نویسنده را ترجمه کند و این کار را هم به بهترین وجه انجام دهد. این‌که مخالف نظر نویسنده باشد یا موافق، اهمیتی ندارد. من مثل یک صحنه‌گردان هستم که پشت صحنه ایستاده‌ام و مطالب را پیش روی شما، روی صحنه می‌گذارم. تا شمای مخاطب ببینید چطور است. این‌که من حرف‌های شوپنهاور را قبول داشته باشم یا نداشته‌ باشم، مربوط به زمانی است که کتابی درباره‌اش بنویسم. آن‌جاست که می‌توانم بگویم با او موافقم یا مخالف. البته درباره هیچ‌کس هم نمی‌شود گفت که صد در صد با او موافق یا مخالفم؛ همان‌طور که ممکن است با بخشی از آموزه‌های مولانا موافق و با برخی‌ دیگرش مخالف باشم، ممکن است برخی مطالب شوپنهاور مثلا نگاهش به زنان را دوست نداشته باشم. اما در کل، این یک منظومه فکری است که باید در اختیار مخاطب هم‌زبان من قرار داده شود.