به گزارش خبرنگار مهر، حراج تهران یکی از رویدادهای مهم در حوزه هنرهای تجسمی ایران است که سالی دوبار برگزار میشود و موافقان و مخالفان بسیاری هم دارد. سال گذشته حراج تهران در روزهای ۸ تیر و ۲۱ دی ماه در هتل پارسیان آزادی با مجموع فروش ۶۵ میلیارد و ۷۸۱ میلیون تومان برگزار شد.
در این میان حراج تهران هر ساله مخالفان و موافقانی داشته است و برگزاری این حراج در سال گذشته نیز از این قاعده مستثنی نبود. برخی منتقدان معتقدند حراج تهران بیش از آنکه به جنبه زیباییشناسی هنرهای تجسمی بپردازد به چرخه مالی و اقتصادی یک اثر میپردازد و این مسیر را معضلی برای هنرمندان فعال و هنرهای تجسمی میدانند. در زیر دیدگاه یکی از کارشناسان هنری را از نظر میگذرانید که نسبت به حراج تهران نگاهی انتقادی دارد.
سعید فلاحفر یکی از منتقدان هنری است که در یادداشتی به نسبت حراج تهران با هنر و هنرمندان پرداخته است و ماهیت این رویداد را مورد بررسی قرار داده است.
متن این یادداشت را در ادامه میخوانید؛
«حراج تهران» شاید مهمترین رویداد هنرهای تجسمی نباشد اما پر آوازه ترین و پرحاشیهترین رویداد سالهای اخیر محسوب میشود. حراج تهران در این چند سال، به مدد ارقامی که برای حوزه هنرهای تجسمی تازه و شگفت آور است و به دلیل حاشیههای متنوع و فراوان، بیش از مجموع برنامههای تجسمی و حتی مجموع نمایشگاههای مهم تهران، دوسالانهها، جشنوارهها و… سرتیتر اخبار این حوزه را به خود اختصاص داده است. حراج تهران از اولین دوره با نقدهای زیادی روبرو شد. گاهی حراج را به تنها فرشته نجات هنرهای تجسمی تعبیر کردهاند و گاهی در هر آنچه کاستی و خطاست، انگشت اتهام دراز کرده و مقصرش دانستهاند. نقدهایی که از عرش تا فرش را شامل حراج تهران و دست اندرکارانش کرده و هنوز میکند. واقعاً ماجرای حراج تهران چیست؟ چرا و چگونه به راه افتاد؟ هنرمندان نسل جدید تاجر شدهاند و یا تاجران علاقمند به هنر؟ حراج تا چه حد وامدار شرایط اقتصادی و تا چه حد وابسته به اوضاع سیاسی و اجتماعی است؟ آیا منفعت و آسیبی هم دارد؟ آیا حراج با فساد اقتصادی ارتباط دارد و چنان که گفتهاند، زاییده مافیا و فساد اقتصادی است و یا مولد آن؟ نسبت حراج تهران با هنر و سایر رویدادهای هنری چیست؟ چرا دیگر حراجهای گاه و بیگاه هنری نتوانستهاند با حراج تهران رقابت کنند؟
اشتباه در شناخت جایگاه، ساختار و کارکرد عملی حراج تهران منبع سوءتفاهماتی است که بسیاری از گمانه زنیها و اظهارنظرات را به بیراهه کشانده است
طرح این موضوع شاید کمی کدورت آفرین باشد اما واقعیت دارد. عمدهاین نقدها، چه آنهایی که ستایش آمیز بودهاند و چه آنها که کوبنده و درآمیخته با دشنام و ناسزا، از یک آبشخور برآمدهاند؛ سو تفاهم. حراج تهران نظام و تعریفی دارد که کمتر در تحلیلها و بررسیها با دقت کافی به کار منتقدین آمده است. اشتباه در شناخت جایگاه، ساختار و کارکرد عملی حراج تهران منبع سوءتفاهماتی است که بسیاری از گمانه زنیها و اظهارنظرات را به بیراهه کشانده است. امیدها را ناامید کرده و یا برای اقتصاد هنر، فضای انتزاعی و شکنندهای تولید کرده است.
مقایسه ناصواب حراج تهران با سایر رویدادهای این حوزه گاهی به سهو و گاهی به عمد باعث وضعیت تاریک و پرچالش موجود میشود. بعضی از هنرمندان و حتی مدیران فرهنگی تلاش میکنند این پدیده را در چهارچوب مطلق هنر ارزیابی کنند تا از این رهگذر گزارش و آماری فریبنده برای رونق هنرهای تجسمی دست و پا کنند و یا ضعفهای بخشهای دیگر هنر را پشت هیاهوهای حراج، دور از چشم و بی اهمیت نشان دهند. در این میان شائبه حمایتها و مساعدتهای دولت (که متولی بسترسازی و تولید ثروت است و نه تولید پول و کسب درآمد و شراکتهای رسمی و غیررسمی مالی) دور از ذهن نمینماید. حمایتهایی که گاهی به واسطه تکذیبها و انکارهای ناشیانه، افکار عمومی را حساستر هم کرده است.
حراج از کالامحوری تئوریهای اقتصادی تبعیت میکند و اثر هنری را در تعریفی مغایر باورهای پیشین، وارد فرمولها و محاسبات بازار و سرمایه و سود و… میکند
عدهای از تشخیص «هنر»، «هنر سرگرمی» و «هنر صنعت» طفره میروند و در قیاس آنها دچار اشتباهات کلیدی و یا پنهان کاری عمدی میشوند. نباید حراج تهران را با معیاری غیر از ساز و کارهای اقتصاد و حراج اندازه کرد. باید پذیرفت حراج تهران، پیش از آنکه رخدادی هنری باشد، فعالیتی اقتصادی و مبتنی بر کالایی به نام «هنر صنعت» است. حراج از کالامحوری تئوریهای اقتصادی تبعیت میکند و اثر هنری را در تعریفی مغایر باورهای پیشین، وارد فرمولها و محاسبات بازار و سرمایه و سود و… میکند. هنرمند و اثر هنری در حراج قاعدتاً سفارش پذیر است و از تأمین نظر خریدار و دلال یا استقبال از توصیههای برندسازی و… ابایی ندارد. بنابراین نباید از حراج تهران انتظاری مشابه دوسالانهها و حتی بخش فرهنگی و هنری نگارخانهها داشت.
حراج تهران بنا به تعاریف و اهدافی که دارد باید مثل هر تاجری، آثاری را عرضه کند که فروش و سود مالی بیشتری دارد. بنابراین کیفیت و خصوصیات محض هنری اگر چه امری مهم در این تجارت شمرده میشود اصل اول انتخاب و عرضه آثار نیست. از طرفی حراج به عکس رویدادهای ملی برای کسب رضایت مخاطب عام و خریدار طبقه متوسط و منتقد هنری و… تلاش نمیکند و حوزه وظایفش محدود به مشتریهای بالقوه و با توجه به تراز قیمتها، بسیار محدود است. توقع سپهسالاری هنر و ارتقای کیفیت و سلیقه هنری مردم از حراج، یا توقع وظایف آموزش تخصصی و عمومی و… از حراج، خواسته نامربوط محسوب میشود. اگر بی تعصب، وظایف ذاتی حراج تهران را بپذیریم، ناگزیر همه آنچه به عنوان انتقاد از سطح کیفی آثار و یا الزاماتی که برای شرح کیفیت آثار حراج گفته شده است باید به کل منتفی و ناوارد فرض کنیم. کیفیت در حراج تنها وقتی اولویت است که همسوی افزایش سود و قیمت باشد و عوامل افزایش قیمت دامنهای وسیعتر از تک عنصر کیفیت دارند. از طرفی هم، فشار روانی حاصل از قدرت مالی حراج توانسته است در سلیقه بعضی از هنرمندان مشتاق به حضور در حراج و یا مخاطبانی که کیفیت را با میزان ارزش مالی میسنجند، تأثیرات مخربی به جا بگذارد که رفع آنها جز از طریق آشنایی کامل با ماهیت و کارکرد حراج ممکن نمیشود. از جملهاینکه حضور و فروش هیچ اثری در حراج الزاماً نه به معنی ارزشهای کیفی اثر و هنرمند است و نه خود به خود محکوم به انگ کنایه آمیز تجاری.
همچنین است در مورد اظهارنظراتی که محدودیت و تکرار شرکت کنندگان در حراج را نشانه رفته و آن را تعبیر به مافیا میکنند. بدیهی است هر صاحب تجارتی این حق را دارد که کالایی را عرضه کند که به هر دلیلی مایل به عرضه و فروش آن است. چهاین تمایل حاصل پیش بینی سود بیشتر باشد و چه از نسبتهای شخصی و تجاری و گروهی و… نشأت گرفته باشد. همان طور که مثلاً انجمنهای تخصصی هنرهای تجسمی برای برپایی نمایشگاههای عمومی خود (از جمله انبساط، ده روز با عکاسان، سرو نقرهای و…) شروطی برای مشارکت اعلام و از پذیرش آثار هنرمندان غیرعضو ممانعت میکنند. در واقع به عکس رویدادی مثل دوسالانه که رویدادی ملی و همگانی است و موظف به توزیع عادلانه فرصت بین هنرمندان، حراج تهران چنین تعهد ملی و فراگیری ندارد.
حراج مختار است برای حفظ منافع مالی خود و شرکت کنندگان در حراج نام خریداران خود را (به عنوان سرمایه اقتصادی حراج) محفوظ نگهدارد. اگر چهاین امر، به لحاظ اصول شفاف سازی تجارت، برای عدهای قابل قبول نیست و به اعتقاد ایشان فرصت سوءاستفادههای اقتصادی را افزایش میدهد و یا عاملی میشود برای محافظت از متخلفین مالی و اقتصادی جامعه. نمیتوان این حقیقت را کتمان کرد که برخی از حامیان و طرفداران حراج، بیش از آنکه دلسوز هنر و اقتصاد هنر باشند، فرصتی اینچنین را برای توسعه فعالیتهای پنهان اقتصادی و حتی سیاسی خود لازم میدانند. البته در میان خریداران، اتفاقاً کم نیستند افرادی که اصراری بر گمنامی ندارند و یا حتی گاهی به دلیل وسوسه کسب شهرت، جلب نظر، ترفندهای شغلی، تفاخر و تظاهر به تغییر طبقه اجتماعی و… تمایل زیادی به شناخته شدن دارند.
گاهی چنان قیمت آثار هنری در نگارخانهها و فروشگاههای هنری، افسانهای و غیرمنطقی است که بعضی از خریداران معمولی دیگر جرأت خواندن فهرست قیمت آثار نگارخانهها و شمردن صفرها را ندارند
معمولاً برخی منتقدین قیمت آثار حراجها را با سایر قسمتهای بازار قیاس میکنند و از آن نتیجه میگیرند کهاین میزان اختلاف غیرطبیعی و غیر واقعی و حتی ساختگی است. دوگانگی رونق اقتصادی در حراج و رکود در دیگر بخشهای هنرهای تجسمی این استنباط را تأیید میکند. فارغ از اعداد و ارقام صوری که ممکن است واقعی نباشند یا هرگز وارد گردش مالی حقیقی نشوند، نباید موضوع قیمت گذاری در حراج را با بازارهای معمول دیگر مقایسه کرد. علاوه بر مقدمات و ترفندهای بازاریابی و بازارسازی و…، خرید و فروش در حراج بر اساس یک قرارداد دو طرفه و اعتباری انجام میشود. بهاین صورت که طرفین توافق میکنند که قیمت این اثر (مثل توافق اعتباری مبلغ چک بانکی) این عدد باشد که به استناد حضور اثر در حراج و به اعتبار انجام معامله در بازار شناخته و ثبت شده حراج، به عنوان قیمت پایه اثر محاسبه خواهد شد. این شیوه قیمت گذاری به شکل مشخصی با عوامل قیمت گذاری در جاهایی مثل نگارخانه و آتلیه هنرمند و… متفاوت است. اگر چه حراج در دورههای اولیه نوعی اعتماد به نفس را به هنرمندان و بازارهای کالای هنری بازگرداند، اما به تدریج توسعهاین توهم قیمت گذاری با معیار حراج در فضاهای نگارخانهها، آرت فرها، اکسپوها و… باعث سلب آرامش بازار و تضعیف اعتماد تجاری در میان خریداران طبقه متوسط آثار هنری شد. عدهای تصور میکنند با قیاس در کیفیت، قدمت، شباهت و… مجاز به اخذ مبالغی در حدود ارقام حراج هستند، بدون اینکه به ساز و کارهای بازاری و تجاری خاص حراج توجه کنند. گاهی چنان قیمت آثار هنری در نگارخانهها و فروشگاههای هنری، افسانهای و غیرمنطقی است که بعضی از خریداران معمولی دیگر جرأت خواندن فهرست قیمت آثار نگارخانهها و شمردن صفرها را ندارند. تا جایی که در حال حاضر تناسبی میان گردش سالم مالی نگارخانهها و حراج تهران به چشم نمیخورد. همین اختلاف، گاهی برای هنرمندان تثبیت نشدهای که موفق به فروش اثر در حراج شدهاند، تبدیل به معضلی بزرگ میشود. یعنی هم نسبت به رقم حراج تعهد اخلاقی حس میکنند و هم سطح توقعی که برایشان به وجود آمده در فروش و قیمت گذاری نگارخانهها و… تأمین نمیشود. بنابراین به تدریج درآمدهای معمول خود را از دست میدهند.
هر نوع اقدام دروغین و ریاکارانه به قصد کسب منافع و سود بیشتر در هر نظام قانونی و اخلاقی غیرقابل پذیرش است. اما حسب ماهیت ساختاری حراج تهران ممکن است عدد و قیمت نهایی فروش اثری، متأثر از نحوه پیشنهاد قیمتها و زد و بندهای مرسوم دور از اخلاق در میان خریداران و حتی نمایندههای ناشناس فروشندگان و… باشد، یا عدهای با مقاصد فساد مالی و پولشویی و… در این تجارت سهیم شوند، اما تا جایی کهاین رفتارها معین و قابل اثبات نیست، مدیران حراج نمیتوانند بر اساس حدس و گمان و یا هر تشکیکی، قضاوت کنند. اگر چه در صورت اثبات موضوع موظف به ابراز نظر و اقدام مقتضی خواهند بود. در موضوعات مشابه دیگر نیز نمیتوان از بدنه اجرایی حراج انتظار رفتارهای قضائی، پلیسی و کارآگاهی داشت. همان طور که حراج در رفع شبهات و تعهد در صداقت اظهارات و دقت در اصالت و صحت آثار عرضه شده، ملزم به نهایت دقت و وسواس است، باید خود را موظف به رعایت حقوق هنرمند و خریدار دانسته و در هر مرحله و در هر زمانی که بروز تخلفی محرز شد، قرارداد فروش را لغو و برای احقاق حقوق از دست رفته مراحل قانونی را پیگیری کند.
تصور تزریق مستقیم اموال حاصل از حراج به جیب هنرمندان هم تصور اشتباه دیگری است که مرجع بعضی اظهار نظرات میشود. اعداد نسبتاً بزرگ حراج ممکن است از نظر روانی در رشد ارقام و قیمتها و یا افزایش میزان فروش آثار هنری تأثیر بگذارد یا به نوعی موجب رونق این کسب و کار باشد اما عمده آثار عرضه شده در حراج توسط واسطههایی به حراج معرفی شده و سودهای درشت حاصل از تفاوت قیمتهای حراج عملاً به حساب دلالها و کلکسیونرها واریز میشود. (دلالها و کلکسیونرهایی که خود موجب افزایش قیمتها بوده و یا میشوند.) به ویژه اگر به خاطر داشته باشیم درصد قابل توجهی از آثار حراج مربوط به هنرمندان درگذشته است. انتظار نداشته باشید هنرمندی که اثرش در چند دوره حراج تهران با ارقام میلیاردی به فروش رفته، بلافاصله به قصر تازهای نقل مکان کند، مگر اینکه مستقیماً شریک و مستخدم تجارت و سودای بلندپروازانه حراج باشد.
ترغیب به سرمایه گذاری از طریق خرید آثار هنری هم بعد از حراج به کلید واژه پیشنهادات مالی دلالان و نگارخانه داران و هنرمندان و… تبدیل شده است. مثالهایی هم برای این توصیه ارائه میکنند. مثل تابلویی که در یکی از نمایشگاهها به چند ۱۰ میلیون خریداری شده و حالا در حراج تهران با قیمتهای میلیاردی به فروش رفته است.
ترغیب به سرمایهگذاری از طریق خرید آثار هنری هم بعد از حراج به کلید واژه پیشنهادات مالی دلالان و نگارخانه داران و هنرمندان و… تبدیل شده است. مثالهایی هم برای این توصیه ارائه میکنند. مثل تابلویی که در یکی از نمایشگاهها به چند ۱۰ میلیون خریداری شده و حالا در حراج تهران با قیمتهای میلیاردی به فروش رفته است. این مشاوران اعتقاد دارند خریداران با انتخاب درست میتوانند به سودهای کلانی دست پیدا کنند که با هیچ بازاری قابل مقایسه نیست. اما آنچه در این تبلیغات به چشم نمیخورد و یا عمداً پنهان میشود، واقعیتی است که با این ظاهر وسوسه انگیز کاملاً متفاوت است. بهاین ترتیب که اثری که با این فضای متوهم و متورم ارزشگذاری به عنوان مثال از یک نمایشگاه و گالری خریداری میشود تقریباً فروش مجدد آن در همان گالری هم با قیمت مورد انتظار غیرممکن و یا حداقل بسیار دشوار و زمان گیر است. ورود این اثر به فرصت محدود حراج تهران هم کار سادهای نیست و برای همه افراد و آثار به تساوی و همیشگی اتفاق نمیافتد. اگر سرمایه گذاری با وجود خطر یا ریسک خرید آثاری که از میان تعداد زیادی، بالاخره شاید یکی شانس فروش در حراج را پیدا کند و درصد حراج را بپردازد، در معادلات تجاری قرار گیرد، میبینیم که مثالها و اعداد و ارقام سود، شباهتی با این تحلیلها و وعدهها ندارد. البته وقتی این خرید از خود حراج باشد، به مراتب امکان کسب چنین سودی کمتر هم میشود. چرا که اگر این اثر (به تناسب آمار موجود) فرصت فروش مجدد در حراج را پیدا نکند (و با توجه به عدم وجود بازاری موازی و مشابه حراج) ناگزیر به حضور در بازارهایی خواهد بود که قیمتهای معمولشان تنها به کسری از ارقام حراج نزدیک میشود.
آیا سوار شدن بر امواج اختلاف طبقات اقتصادی و دامن زدن به آن، فرهنگ اقتصاد حراجی و چکش زدن با آن ریشههای تاریخی دورههای برده داری و فروش احشام همان طور که بعضی مدیران حراج و تحلیل گران حراج ادعا میکنند، پدیدهای همه گیر و معمول در جهان است؟ آیا نگاه کالایی به آثار هنری و این شمایل بازار آزاد، از نگاه همه تئوری پردازان اقتصادی و هنری و یا در اصول همزیستی شهری و اجتماعی، امری پسندیده، خالی از اشکال و قابل توصیه است؟ آیا حراج واقعاً مولد درآمد است و اگر آری چه کسانی از این درآمدها و پسامدهای فرهنگی و اقتصادی آن منتفع میشوند؟ آیا این شیوه تولید درآمد با فرهنگ و اخلاق ملی و مذهبی ایرانیان سازگار است؟ آیا واقعاً حراج رابین هودی است که پول را از حساب سرمایه دارهای کلان، وارد حساب هنرمندان شایسته میکند؟ آیا حراج گذار، ادامه حیات و تداوم حراج و بازگشت سرمایه سرمایه گذاران را تضمین میکند؟ آیا میتواند راهی عملی برای جبران آسیبهای خواسته و ناخواسته به فرهنگ و هنر ارائه کند؟ حراج در مقابل اندک امیدهایی که که گاهی واقعی و گاهی کاذب و گذرا میان هنرمندان جوان آفریده، با سرخوردگیها و خشمهای بسیاری که تولید کرده، چه خواهد کرد؟ آیا حراج میتواند تا سر حد ممکن فضای سالم اقتصادی و شفافی برای تجارت و هنر فراهم کند؟ آیا حراج تهران میتواند برای احترام به فضای هنری کشور و به نفع سلامت کسب و کار، از رانتهای احتمالی، حمایت قدرتهای اقتصادی و سیاسی سودجو و ناسالم و… چشم پوشی کند؟»