میان اسلام شناسی دوران شرق شناسی غرب در سده نوزدهم و تا نیمه سده بیستم و آنچه امروز به عنوان اسلام شناسی در دانشگاه های غرب مطرح است باید فرق گذاشت.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است از حسن انصاری، پژوهشگر مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی که در آن به اسلام شناسی متن محور و اسلام شناسی مخاطب محور پرداخته است؛

مکرر در نوشته‌ها و سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایم گفته‌ام که میان اسلام شناسی دوران شرق شناسی غرب در سده نوزدهم و تا نیمه سده بیستم و آنچه امروز به عنوان اسلام شناسی در دانشگاه‌های غرب مطرح است باید فرق گذاشت. یکی از این تفاوت‌ها مربوط است به شیوه و محتوا و دامنه‌های پژوهش. سنت شرق شناسی از قرن نوزدهم سنتی مبتنی بر فیلولوژی تاریخی و نقد متن و بررسی‌های متنی بود. به همین دلیل تصحیح متون و بررسی‌های زبانی تاریخی و ارزیابی اسناد مکتوب در هر پژوهشی ضروری دانسته می‌شد. مستشرقان در غرب در طول سده نوزدهم و اوایل سده بیستم صدها متن اساسی را در حوزه ادب و تاریخ و دین منتشر کردند.

درباره اصالت متن‌ها و درباره میزان موثوقیت روایات و مقایسه متن‌های روایت‌ها هزاران کتاب و مقاله منتشر شد. این سنت در اسلام شناسی غربی چند دهه است با تغییراتی اساسی روبروست، البته سنت تصحیح متون و بررسی‌های سندی و متن محوری در مطالعات اسلام شناسی در غرب به ویژه در شماری از موضوعات همچنان ادامه دارد، گرچه شیوه‌ها و رویکردهای مطالعاتی و تحلیلی تغییر کرده است، اما باید این را هم متذکر شد که به دلایل مختلف بخش زیادی از آنچه امروزه در اسلام شناسی غربی منتشر می‌شود با آن سنت تفاوت دارد. یکی از این دلایل به محدوده مخاطبان بر می‌گردد.

بسیاری از کتاب‌هایی که در یکی دو دهه اخیر در حوزه اسلام شناسی (و ایران شناسی) در غرب منتشر می‌شود برای مخاطب عمومی و علاقه مند برای آشنایی با اسلام (و ایران) است. بخشی از این کتاب‌ها درصدد ارائه برداشتی کلی و سنتزی درباره اسلام و تاریخ و الهیات و حقوق اسلامی است. بخشی به عنوان مطالعات تطبیقی میان اسلام و دیگر ادیان و تمدن هاست. بدین ترتیب در سال‌های اخیر کتاب‌های زیادی به عنوان مطالعاتی مقدماتی و یا عمومی در این حوزه منتشر شده.

بخش قابل توجه دیگری از آنچه در چند دهه اخیر در حوزه مطالعات اسلامی و ایرانی در غرب منتشر شده و عمدتاً در اینجا مقصودم مقالات است پژوهش‌هایی است که مشابه آنها هم در چند دهه اخیر در جهان اسلام رشدی روزافزون داشته؛ مقالاتی با ماهیتی تراجم نگاری، کتاب شناختی، توصیفی (شرح گزارش‌های تاریخی و توصیف گزارش‌های منابع) و بر پایه تتبع در منابع اصلی (گاهی با واسطه تحقیقات تتبع محور در حوزه‌های فقه و حدیث و تاریخ که اصلاً در کشورهای اسلامی منتشر می‌شوند). این نوع منشورات البته مفیدند؛ خاصه اگر موضوع بی سابقه‌ای را مورد بررسی قرار داده باشند، اما این را هم باید توجه داشت که ماهیت این قبیل پژوهش‌ها تفاوتی جوهری با آنچه در خود جهان اسلام به زبان‌های عربی و فارسی و ترکی و غیره منتشر می‌شوند ندارند. در واقع تفاوت بیشتر در زبان ارائه آنهاست که عمدتاً انگلیسی است.

به همین دلیل معتقدم باید نوشته‌های مشابه در زبان‌های غیر غربی هم به اندازه مقالات منتشره در زبان‌های اروپایی مورد توجه قرار گیرند و در تاریخچه تحقیقات مرتبط مورد ارجاع قرار گیرند (کاری که متأسفانه در بسیاری مواقع از آن غفلت می‌شود). همه این مقالات در سنت‌های علمی منتشر می‌شوند و تمایزهای سابق آکادمیک و غیرآکادمیک و یا شرق شناسی و غیر شرق شناسی در مورد آنها در بسیاری موارد دیگر کارایی ندارد. وانگهی الآن در کشورهای اسلامی چندین دهه است که پژوهش‌های تاریخی دانشگاهی گسترش پیدا کرده و دامنه آن بسی فراتر از محصولات اسلام شناسی در غرب رفته است.

در این راستا بسیاری از نوشته‌ها و مقالات به زبان‌های فارسی و عربی در فلسفه اسلامی، در فقه و حدیث و در دانش رجال و تراجم نگاری از سوی نویسندگان سنت اسلام شناسی می‌بایست مورد توجه و ارجاع قرار گیرند. گاهی متأسفانه شاهد این هستیم که نویسندگان هر دو سوی سنت‌های درون اسلامی و اسلام شناسی غربی نسبت به محصولات کارهای یکدیگر عنایت کمی نشان می‌دهند. بسیاری از آنچه من در زبان فارسی در طول سال‌های گذشته در حوزه‌های مطالعات شیعی و ایرانی و اسلامی شاهد انتشارشان در کشور بوده‌ام از نمونه‌های خارجی اگر بهتر نبوده‌اند باری به هیچ روی مرتبه و نمره علمی پایین‌تری ندارند. تنها تفاوت در زبان انتشار است.