به گزارش خبرنگار مهر، در چند دهه اخیر معمول شده که اهالی سیاست به جهت ثبت نام خود برای قرار گرفتن در معرض انتخاب مردم در انتخاباتها، چهرههای هنری را با خود همراه میکنند. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ وقتی یکی از چهرههای اصلی جریانی که امروزه موسوم به انحرافی شده، برای ثبت نام خود به عنوان کاندیدا، عزت الله انتظامی را همراه کرد و این در صورتی بود که این بازیگر پیشکسوت همان روزها با نگارش یادداشتی نوشت که خبر نداشته که به کجا میرود و به عبارتی گول این جریان را خورده است.
پس از آن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ نیز تعداد بسیاری از سلبریتیها با حمایت از کاندیدایی خاص، زمینههایی را برای پیروزی او فراهم آوردند. این در صورتی بود که در دهههای گذشته در ایران و جهان، بسیاری از اهالی سیاست برای رأی آوردن در انتخاباتها چشم به حمایت اهالی اندیشه داشتند. تطور این درخواست حمایتها شاید در همین مساله فرهنگ تقلیدی نهفته باشد. در گفتوگو با فرید قدمی سعی کردیم تا حدودی به واکاوی این مساله بپردازیم.
به قلم قدمی تا به امروز چهار رمان و دو کتاب در حوزه نقد منتشر شده است که از میان آنها میتوان به رمان «پارههای پاریسی یا پورهی پنیر و پروست» و کتاب نقد «سیاست ادبیات: تزهایی دربارهٔ نوشتار» اشاره کرد. بیش از ۳۰ ترجمه منتشر شده نیز حاصل تلاش قلمی قدمی است که از جمله آنها میتوان به ترجمه رمان مشهور «اولیس» از جیمز جویس اشاره کرد که با استقبال مخاطبان در دو ماه به چاپ پنجم رسید. قدمی در سال ۲۰۱۶ نیز جایزه جهانی جیمز جویس را برای ترجمه کتاب «تبعیدیها» از بنیاد جویس سوئیس گرفت، تنها ایرانیای که تا امروز موفق به دریافت این جایزه شده است.
رمان «ولگردهای دارما» و کتابهای شعر «هایکوهای آمریکایی» و «دور از بودا» هر سه اثر جک کروآک، «کریسمسِ گردی» از ویلیام باروز، «ای ناخدا ناخدای من» اثر والت ویتمن، «یکی آمریکا را به باد داد» نوشته امیری باراکا، «جلجتا» و «گربه و ماه» هر دو از ویلیام باتلر ییتس، «ویلارد و جایزههای بولینگاش: یک رمان زیادی جنایی» اثر ریچارد براتیگان، «روزهای آرام در کلیشی» اثر هنری میلر و «خفاشها در آستانه خودکشی» اثر سمیح القاسم از دیگر ترجمههای منتشر شده این نویسنده، مترجم و منتقد فرهنگی است. به دعوت خانه ادبیات صوفیه، او در سال جاری میلادی یکی از نویسندگان مهمان بلغارستان است.
به نظر میرسد با توجه به آسان شدن روشهای ارتباطی با جهانیان و آگاهی ایرانیان از اتفاقات روز دنیا، مساله فرهنگ ایرانی راهی متفاوت از دورههای پیشین را در پیش گرفته است. در دورههای تاریخی ایرانیان از فرهنگ مهاجم تأثیر پذیرفته و با محاکات از آن، طریق نوینی را در شاخههای مختلف فرهنگی پدید میآوردند. اما در زمانه امروز به نظر این روش منسوخ شده و صرفاً به تقلید تقلیل پیدا کرده است. نوع پوشش ایرانیان و پیروی از مد جهانی، تقلید در حوزههای سینما (حتی در مضامین)، تقلید در هنرهای تجسمی و… به چشم میخورد. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟
به طور کلی فرهنگ به واسطه متضاد خودش پیش میرود، یعنی به واسطه ضدفرهنگ. این ضدفرهنگ از هنر و ادبیات تولید میشود. کار عمده ضدفرهنگها به چالش کشیدن آداب و قواعد تثبیت شده فرهنگی است. با روند به چالش کشیده شدن این قواعد، شکلهای نوینی از زندگی ارائه میشود که در نهایت باعث پیشرفت است. مثلاً زمانی نهچندان دور در ایران و جهان فرهنگ شاهدوستی رواج داشت، اما روشنفکران و نویسندگان با کنش ضدفرهنگیشان آن فرهنگ را جر دادند، کاری که دقیقاً وظیفه نویسنده است: جر دادن تشک خوابآور فرهنگ. در یک دورهای در ایران این تأثیر از ترجمه رمان و فلسفه اتفاق میافتد. در دورههای متاخر اما دیگر این تأثیر را نمیبینیم، آنچه میبینیم فربهشدن ابتذال است، ابتذالی که به واسطه تصویر رخ میدهد. در تصویر خبری از تفکر و تخیل نیست. در کتاب «سیاست ادبیات» این بحث را باز کردهام.
یعنی کلمات جای خود را به تصاویر دادهاند؟
روند مدرنیته در ایران با تأثیر از کار روشنفکران غرب آغاز شد، کاری که نویسندگان و مترجمان ما انجام دادند. اما غرب دیگر برای مردم ما منبع تفکر نیست، منبع ابتذال است. ذهنیتی که امروز از غرب داریم به واسطه تصاویر است نه به واسطه کلمات. استیلای فرهنگ آمریکایی در این جهان تصویری کاملاً واضح است. امروز امریکائیزم به واسطه این تصاویر کاملاً بر جهان پیروز شده و فرهنگ خود را که من اسمش را تثلیث پاپ، پورن و پاپکورن میگذارم، بر کل جهان تحمیل کرده است.
به طور کلی فرهنگ به واسطه متضاد خودش پیش میرود، یعنی به واسطه ضدفرهنگ. این ضدفرهنگ از هنر و ادبیات تولید میشود. کار عمده ضدفرهنگها به چالش کشیدن آداب و قواعد تثبیت شده فرهنگی است در قرن ۲۰ آمریکا استیلای خود را از طریق تهاجم نظامی پی میگرفت و نیروهای آنها در ویتنام و امریکای جنوبی و حتی شرق و خاورمیانه حضور چشمگیری داشتند، اما اکنون آمریکا دنیا را با این تثلیث نامقدساش فتح کرده است و حتی اروپا با آن پیشینه فرهنگی نیز از آن در امان نبوده است. اکنون قهرمانان عصر ما، از اروپا گرفته تا خاورمیانه، ستارههای پورن و پاپ هستند و در ذیل این فرهنگ یک یکدستسازی خاصی صورت گرفته است. جالب است که البته اینها همه ذیل نام آزادی و دموکراسی میآید.
تأثیر این فرهنگ پاپ، پورن و پاپکورن بر سیاست تاکنون چگونه بوده است؟
بسیار چشمگیر. مثلاً ببینید: وزیر فرهنگ دولت راست افراطی در برزیل ستاره پورن بوده و رئیس جمهور آمریکا هم روابطش با بازیگران پورن مشهور است. از قضا دلیل رأی آوردن ترامپ هم همین ابتذالاش بود، چیزی که او را به مردم عادی پیوند میداد. الان قدرت تأثیر سیاسی کیم کارداشیان در نظم جهانی خیلی خیلی بیشتر از مثلاً الن بدیو، فیلسوف فرانسوی، است. حاضرم شرط ببندم که در خیلی از کشورهای امروز جهان اگر کیم کارداشیان از یک نامزد خاص حمایت کند قطعاً او رئیسجمهور خواهد شد. مردم با بازیگران مبتذل بیشتر احساس نزدیکی میکنند، از جمله به این دلیل که میدانند خودشان هم میتوانند جای آنها باشند و تفاوت چندانی میانشان نیست. همسر رئیسجمهور اسبق فرانسه مدل بوده. صدها مثال دیگر هم میشود زد. این در صورتی است که در نیمه اول قرن ۲۰ چنین تصور و تخیلی از فرهنگ قرن ۲۱ غیرممکن بود و باید برای شما بگویم که هیچ مقاومت جدیای هم در مقابل این جریان وجود ندارد. حتی نویسندگان ما، که من آنها را چیزنویس مینامم، شیفته این فرهنگ شدهاند. فلان شاعر ما سر از پا نمیشناسد که بازیگر سینما شده! رمانها را که میخوانی انگار داری سناریوی فیلمهای مبتذل ترکی را میبینی. صحنه تئاتر شده صحنه روحوضی بازیگران سینما. تئاتر لالهزاری با نامهای مشهور سینما!
امروز امریکائیزم به واسطه این تصاویر کاملاً بر جهان پیروز شده و فرهنگ خود را که من اسمش را تثلیث پاپ، پورن و پاپکورن میگذارم، بر کل جهان تحمیل کرده است در قرن بیستم رهبران سیاسی دنیا برای حفظ تأثیر خودشان در میان مردم سعی میکردند با نویسندگان و روشنفکران ارتباط بگیرند و با آنها روابط داشته باشند. این رابطه باعث تأثیر روشنفکران بر سیاستمداران هم شده بود. فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا رمانخوان قهاری بود و دوست نزدیک گابریل گارسیا مارکز و ارنست همینگوی. ارنستو چگوآرا نیز دوستی نزدیکی با ژان پل سارتر داشت. شخص لنین حتی به عنوان یک روشنفکر رهبری انقلاب ۱۹۱۷ را بر عهده گرفت و اتحاد جماهیر شوروی را تأسیس کرد. لنین با نویسندگان و روشنفکران روابط بسیار گستردهای داشت. بعدتر آلنده را میبینیم که یار غارش پابلو نروداست. یک روشنفکر راستین. اتفاقاً حمله نظامی امریکا به سال ۱۹۷۳ به کاخ ریاستجمهوری شیلی میتواند نشان بدهد که بعدش جهان به چه سمتی خواهد رفت: تهاجم لمپنها و نظامیها به رهبرانی که سیاست رهایی را پیگیری میکردند. یا در ایران دکتر مصدق و در مصر جمال عبدالناصر. حالا جای ناصر در مصر کی را داریم؟ یک مشت نظامی لمپن.
موافقم. پیشترها سیاستمداران ایران و جهان همگی از چهرههای فرهیخته و اهل دانش بوده و نظام فکری درخور توجهی داشتند. آثار مکتوب بسیار مهمی هم از آنها در حوزههای مختلف از ادبیات و فلسفه گرفته تا اقتصاد و سیاست بر جای مانده است. با این اوصاف اما بویژه در دو دهه اخیر به نظر میرسد که موج فرهنگ تصویری مبتذل حاکم بر جهان اهالی سیاست را نیز با خود برده است. حتی میتوان گفت که سیاستمداران نیز تمام تلاششان را برای تبدیل شخصیت خود به یک سلبریتیِ در حوزه سیاست به کار گرفته و میگیرند.
در دوران معاصر سیاستمداران برای امر تأثیرگذاری به سراغ سلبریتیها میروند و میخواهند از طریق آنها سیطره هژمونیک خود را بر عامه مردم تسری دهند. این روند در ایران نیز از سوی عدهای تبلیغ و پیگیری میشود و علناً میگویند که ما باید خواستههای سیاسی خود را از طریق سلبریتیها پیش ببریم و از طریق آنها با مردم گفتوگو کنیم. این در صورتی است که سلبریتیها بازیگران فرهنگند و هیچ تفکری ندارند و البته مسئولیتی نیز برای خود متصور نیستند. خیال خامی است که گمان کنیم آنها توانایی فکر کردن به مناسبات فرهنگ، قدرت و سیاست را دارند. مساله سلبریتیها پول است: از بنیادگرایان گرفته تا لیبرالها و محافظهکاران و کمونیستها هر کی به آنها پول بدهد قطعاً هوادارشاند. پای مسئولیت و تعهدی به مردم و حقیقت وجود ندارد.
حاضرم شرط ببندم که در خیلی از کشورهای امروز جهان اگر کیم کارداشیان از یک نامزد خاص حمایت کند قطعاً او رئیسجمهور خواهد شد. مردم با بازیگران مبتذل بیشتر احساس نزدیکی میکنند در دولت محمود احمدی نژاد، شخص او که رئیس جمهور و نفر دوم کشور بود مدام با بازیگرهای سینما و تلویزیون قرار ملاقات میگذاشت این در صورتی بود که هیچ نویسنده و یا روشنفکری در نزدیکی او دیده نمیشد و او نیز تمایلی به دیدار آنان نداشت. در ضیافتهای به اصطلاح فرهنگی رئیس جمهوری فعلی یعنی حسن روحانی نیز شما هیچ نویسندهای را بجز محمود دولت آبادی نمیبینید و همه بازیگران سینما و تلویزیون هستند.
جهتگیریها و لحن دولتمردان امروز جهان هم متأثر از فرهنگ معاصر مبتذل شده است و این اپیدمی جهانی در میان سیاستمداران است. پیشترها شما میتوانستی درخشش تفکر را در سخنرانیهای کسانی مانند نلسون ماندلا یا سالوادور آلنده ببینی، اما اکنون دیگر چنین چیزی قابل مشاهده نیست و همه گرفتار آن تثلیث شوم هستند.
نسبت میان اقتصاد و فرهنگ در وضعیت فعلی چه نقشی را ایفا میکند؟ به عبارتی مساله اقتصاد یه تأثیری بر بازتولید نشانههای آن مثلث شومی که مثال زدید (پاپ، پورن، پاپ کورن) در جامعه ایران گذاشته و عناصر فرهنگی چه بلایی بر سر اقتصاد نابسامان این روزها آوردهاند؟
در ایران به طرز بسیار واضحی میشود تأثیر اقتصاد و فرهنگ را روی هم دید. روند ابتلاء شدن به سلبریتی گرایی و تأثیر سلبریتیها در سیاست ایران نیز به دلیل ساختار اقتصادی غلط است. یکی از مهمترین مفاهیم و اتفاقات واضح این روزهای اقتصاد ایران «پولشویی» است. وقتی کشور اقتصاد رانتی آلوده دارد، پولهایی که بدون کار تولیدی به دست میآید نیاز به شستشو پیدا میکنند و راحتترین کار برای روند این پولشویی، سینما و فرهنگ است. رانتخواران فاسد برای پولشویی سرمایهگذار سینما شدهاند و در این حوزه پا گرفتهاند. آنها از طریق عکس گرفتن با سلبریتیها – که پیشتر در طی روندی به خدایان امروز شده و مردم چشم به کنشهای آنها در حوزههای مختلف دوختهاند– خود را از چهرههای رانتی فاسد به آدمهایی اهل فرهنگ تبدیل میکنند. نمایش ژست فرهنگ دوستی آنها نیز تمامی ندارد.
وضعیتی که ما اکنون گرفتارش هستیم زاده اقتصاد ناسالم است. پول کثیف تبدیل میشود به یک فضای فرهنگی مبتذل و آلوده و در کنش متقابل فعالان فرهنگی نیز شروع به ترویج و تبلیغ این چهرههای فاسد اقتصادی و سیاسی میکنند. کسانی که در این فضا هستند، سم آن را به تمام جامعه پخش میکنند. بنابراین کثافت ناشی از پولهای رانتی به دست آمده فقط در سینما پخش نمیشود بلکه کل جامعه را دربر میگیرد. بسیاری از مردم فقیرند و در عین حال عاشق و شیفته همین بازیگران فرهنگاند و در عمل از آنان تقلید میکنند. مردم به همین سلبریتیهایی قدرت دادهاند که از جمله عامل فقر مردماند.