به گزارش خبرنگار مهر، رمان «تاریکیِ روشن» نوشته جرالدین مککارین بهتازگی با ترجمه فرمهر امیردوست توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب برای نویسندهاش جایزه مایکل ال.پرینتز را به ارمغان آورده و به فهرست مدال کارنگی و جایزه ویتبرد راه پیدا کرده است.
اینکتاب ابتدا «پیادهروی دریا» نام داشته است که داستانش در قطب شمال، خلیج برینگ بین ایالات متحده و روسیه میگذشت. اینخلیج گاهی آنقدر یخ میزند که میتوان از رویش حرکت کرد و از قارهای به قاره دیگر رفت. اما با بروز تغییراتی، مکان و برخی از شخصیتهای قصه تغییر کردند و به شکلی در آمدند که مخاطب در کتاب میبیند.
نویسنده کتاب معتقد است نوشتن کتاب مثل درستکردن آتش است که گاهی زیادی تر است و آتش میگیرد. داستان اولیه این کتاب هم با نام «پیادهروی دریا» ظاهرا آنچیزی نبوده که آتشاش روشن شود. جرالدین مککارین تا به حال بیش از ۱۴۰ کتاب منتشر کرده و داستانهای مختلفی نوشته است. او دوست دارد کتابهایش تا جایی که ممکن است، با هم فرق داشته باشند. جرالدین مککارین در حال حاضر ۶۸ سال دارد و نسخه اصلی کتاب «تاریکیِ روشن» را در سال ۲۰۰۵ توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر کرده است.
داستان این رمان درباره دختر نوجوانِ خجالتیای به نام سایمون سیم است که پس از مرگ پدر و مادرش، توسط عموی سلطهگرش ویکتور بریگز سرپرستی میشود. ویکتور خودش، خود را بهعنوان جانشین والدین سیم انتخاب کرده و دختر نوجوان را با خود به قطب جنوب میبرد. علاقه سیم به قطب جنوب زیر سایه اشتیاق دیوانهوار عمو به این منطقه قرار میگیرد. عمو ویکتور سیم را به این سفر رویایی به طبیعت وحشی یخزده جنوبگان میبرد.
در ادامه داستان، سفر به قطب تبدیل به چالشی برای زندهماندن و مقابله با هرآنچه که سیم میداند و دوست دارد، تبدیل میشود. عمو ویکتور نظریاتی دارد که حاضر است برای اثباتشان، سیم و همراهانش را قربانی کند...
این رمان ۲۳ فصل و یک موخره دارد که عناوینشان بهترتیب عبارت است از: تیتوس، قاب ایستا، قورتدادن سیم، رویاها، زیگورد، یخ، گفتگو، دنیا در دل دنیا، تاج خورشیدی، کمی تغییر در برنامه، در دل بریر، گلاستاون، یخ الماس، «من فقط حدس میزنم هر مرد چه در سینه دارد.» _ اسکات، نگاه به پشت سر، زیرزمین، زخم سر باز، «اگر میخواهی خیلی خوشحالم کنی، وقتی میزنمت بیفت.» _ اوتس، «بین خودمان باشد، اوضاع آنقدرها هم گل و بلبل نیست.» _ اوتس، «سوراخ چندان بزرگی نیست.» _ اوتس، «آه، جنتلمن بود، جنتلمن واقعی، همیشه جنتلمن بود!» _ تام گرین، درباره اوتس، آتش و یخ، «از این سفر پشیمان نیستم.» _ اسکات، موخره: اسکات جنوبگان.
پس از متن رمان «تاریکی روشن» هم ۳ بخش دیگر در ترجمه فارسی کتاب چاپ شده که «این اثر چگونه شکل گرفت»، «واقعیت یا داستان» و «گفتگویی با جرالدین مک کارین» نام دارند.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
اما نفرتی که به بروخ حس میکردم در مقابل حسم به خودم هیچ بود. تمام مدت به فسیلهای کوچک که در ای بی برای فروش گذاشته شده بود شک داشتم. و چه کار کردم؟ به سرم نزده بود که این عکس میتواند بزرگشده هر چیزی باشد _ سوراخ گورکن، توالت فرنگی، سوراخ زمین گلف؟ _ ولی صدایم را بلند کرده بودم؟ میترسیدم در روی ویکتور بایستم، که نظر خوبش نسبت به من عوض شود، هر مخالفتی که داشتم دور از چشم نگه داشتم، مثل مجلههای بالای کمد. هر کلاهبرداری مثل این به یک نفر مثل من احتیاح دارد که نگاهش را بدزدد و چیزی نگوید.
زیگورد به من تکیه داده بود، مثل سگی که محبت بخواهد، وزنش خیلی زیاد بود. اصلا نمیخواستم این دستیار، این معاون، نزدیکم باشد. سعی کردم جابهجا شوم، اما زیگورد مرا به دیواره چسبانده بود. نوشیدنیاش دستنخورده مانده بود. از ترس اینکه چه اتفاقی ممکن بود بیفتد جرات نداشت نفس بکشد.
عمو ویکتور بدون اینکه توجه کند چایمان را خوردهایم یا نه لیوانها را جمع کرد و تفالهها را بیرون ریخت. مشتاقانه گفت: «خب؟»
مانفرد آرام روی پا بلند شد. «خب؟» آتشنشان از دستش افتاد و روی پایش خورد.
ویکتور با لحنی یکنواخت گفت: «پس بریم دیگه. اتفاقی که نیفتاده. اصلا خیلی هم به اطلاعات تو اعتماد نداشتم، چون خارجی بودی. همیشه بهتره آدم کار خودش رو انجام بده. نگران نباش: من اطلاعاتم کامله.» صدایش همچون آوازی در نمایش پانتومیم سالن را پر کرده بود _ بیایید تو، خانمها و آقایان، بچهها!
فکر کردم همینطوری چیزی گفته، اما دهان بروخ واقعا باز ماند. ویکتور متوجه شد: داشت به سمت ون راننده میرفت، آرنجهایش را از بدنش دور میکرد که نفس عمیق بکشد، سرش را تکان میداد که عضلات گردنش باز شود. پای پلهها یکی دو بار زانویش را خم و راست کرد، آماده بود که دوباره پشت فرمان بنشیند.
این کتاب با ۳۶۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۵۷ هزار تومان منتشر شده است.