خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ؛
چندی پیش ایدهای برای طرح مسئلهای مهم در قالب یک پرونده رسانهای در تحریریه سرویس فرهنگ خبرگزاری مهر مطرح شد که به دلیل چالشها و حساسیتهایی که داشت به نوعی بر زمین ماند و توان پیش بردنش عملاً فراهم نشد. این عدم پیگیری کاملاً امری بیرونی بود؛ عملاً هیچ مسئولی تن نمیداد در خصوص آن مسئله حرف بزند و موضوع به گونهای بود که باید با حضور مسئولان و متولیان اصلی حوزه فرهنگ در کشور پیش برود. پرسش و مسئله ما چیز عجیب و غریبی نبود، اما ممکن بود حرفهایی را وسط بکشد که رسانهای شدنشان وضعیت را به ضرر عدهای که به شیوهای پیچیده ذینفعان وضعیت موجود بودند، بغرنج کند. ما بر یک «گسست» بنیادین در حوزه فرهنگ دست گذاشته بودیم، «گسست فرهنگ سازمانی / نهادی» با «فرهنگ عمومی» منظور از اولی تقریباً مشخص است، اما منظورمان از دومی چیزی بود که در کوچه و خیابان به عنوان رفتارها و منشهای اخلاقی / غیراخلاقی از سوژهها و کنشگران کف خیابان میبینیم.
این گسست نهتنها هنوز حل نشده، بلکه به طور جدیتری در حال عمق یافتن است؛ به طور خلاصه تا آنجا که به فرهنگ مربوط میشود بروز و ظهور آن و مولفهها و عناصرش، اعم از مؤلفههای فکری، ارزشی، اخلاقی و… در بسترهایی کاملاً عینی و انضمامی اتفاق میافتد و در نهایت چیزی عینی را به عنوان «جامعه» و «مردم» اهل فرهنگ یا بیفرهنگ و ضدفرهنگ را پیش چشم ما مجسم میکند. امروزه آنچه در فضای معنوی و ارزشی نهادها، سازمانها، مراکز و و مؤسسات فرهنگی رسمی وابسته به آنها، جریان دارد و میتوان آنها را در قالب برنامهها و اجراهای متنوعی که به نوعی خروجی این نهادها و مؤسسات محسوب میشود، دید که کمترین نسبت را با فضاهای ارزشی و فرهنگیای دارد که الگوهایشان توسط مردم بطن جامعه پذیرفته شده است؛ لااقل این واقعیت را در تقابل بین فرهنگی طبقه متوسط شهرنشین در کلانشهرها و فرهنگ ترویجی نهادها و سازمانهای فرهنگی رسمی در کشور به خوبی میتوان تشخیص داد.
بررسی این تقابل روشن میکند که نهادها و سازمانهای متولی کار فرهنگ در کشور، از یک سو در حال انجام پروژهها و برنامهها و کنگرهها و فرهنگسازیهایی هستند که هممرزی و مماسی با دغدغههای سوژههای طبقه متوسط شهری در کشور ندارد و از سوی دیگر هم سوژهها اجتماعی، دغدغههای فرهنگی و ارزشی خاص خودشان را که الگوهایی کاملاً متفاوت و گاه متنافر با الگوهای ترویجی نهادها و سازمانها دارند، پیگیری میکنند و داستان این انقطاع و گسست روز به روز وجوهی تراژیکتر از قبل را نشان میدهند. بیایید به نمونهای که به شیوهای نمادین از این گسست خبر میدهد نگاهی بیاندازیم؛
خانمهای بسیاری را که شاغل در ادارات و وزارتخانهها و نهادهای رسمی کشور هستند میشناسم یا اتفاقی در خیابان و اتوبوس و خروجی ایستگاههای مترو دیدهام که به شیوهای جلب توجه کننده و سرعتی قابل توجه تغییر پوشش داده و از پوشش چادر به مانتو و برعکس از پوشش مانتو به چادر تغییر وضعیت میدهند. در اینجا قصدی برای تبلیغ یا ترویج هیچکدام از این انواع پوشش و حجاب یا مطلوب و غیرمطلوب بودن یکی نسبت به دیگری را ندارم، بلکه هدفم دست گذاشتن بر وجوه نمادین این کنش اجتماعی است. وجوهی که ما را به خوبی متوجه گسست «فرهنگ سازمانی» و «فرهنگ عمومی» میکند. آن طور که پیداست این اتفاق سالهای سال است که رخ میدهد ولی امروز شکلی کاملاً عادی و متعارف پیدا کرده است. قطعاً با حفظ همین وضعیت، این دوگانگی نمادین شکلی عادیتر هم پیدا خواهد کرد. اما این وسط چه چیزی در حال رخ دادن است؟ آیا جز این است که فرهنگ غالب و ترویجی در دل سازمانها گسستی معنادار با آنچه در کف خیابان در حال وقوع است دارد؟
در خلال شکلگیری و حیات این مجموعه عریض و طویل مناسبات بسیار و البته گاه سودمندی بین مدیران فرهنگی و طراحان و دستاندرکاران و متخصصان حوزه مد و لباس شکل گرفت که هر کدام را میشود در جای خود بررسی و ارزشگذاری کرد. بسیاری از نیروها و بودجهها و… در این حوزه گرد هم آمدند تا مثلاً علیرغم نظارت و مطالعه نقصانهای موجود در این حوزه، تا آنجا که مقدور است به برنامهریزی و ترویج و حمایتهایی دست بزنند که کلیت جامعه ایرانی نهایتاً در زمینه نوع انتخاب پوشش و مد و لباس و… نشانگر نوعی جامعهای برخوردار از عقلانیت فرهنگی و همچنین ارزشهای بومی و سرزمینی و… باشد.
به این ترتیب باید پذیرفت که جامعه ایرانی باید تحت تأثیر این سازوکارهای برنامهریزی شده، طی برگزاری همه جشنوارهها و همایشها و نمایشگاهها و غیره… در مسیری قرار بگیرد، (یا لااقل به این مسیر متمایل شود) که از نظر فرهنگی معرف عقلانیت ویژهای باشد که توسط این سازوکارها و مجموعهها در زمینه انتخاب پوشش و انواع مد و لباس و… ترویج میشده است. آیا چنین اتفاقی افتاده است؟ و اگر نیفتاده آیا این به معنای همان گسست بنیادین میان «فرهنگ سازمانی / نهادی» و «فرهنگ عمومی / تودهای» مذکور که نشاندهنده بی کارکردی برنامههای دستور العملی و بخشنامهای و انتزاعی و صوری و… این نهادها و سازوکارها و مجموعهها نیست.
حامد حاجیحیدری جامعهشناس و استاد دانشگاه است. او معتقد است نیمی از زنان و حتی بیشتر به پوشش چادر علاقهمند هستند و زنان جامعه مد چادر و مقنعه را به عنوان لباس فعالیت اجتماعی پذیرفتند. او تصویرسازی مراسم تشییع جنازه شهید حججی در تهران اشاره دارد که چهار کیلومتر تشییع جنازه صورت گرفت و خانمهایی که در این مراسم حضور بودند تماما حجاب داشتند یا حضور زنان در رویدادهای همچون اربعین یا شبهای قدر از این دسته است. گفتوگوی مهر با حامد حاجیحیدری درباره گسست و دوگانگی در پوشش در ادامه میآید:
آقای حاجی حیدری ما معتقدیم که نوع پوشش در جامعه باید به گونهای باشد که در کنار بحث حجاب؛ کارکردهای دیگری از جمله ارتقای اخلاق اجتماعی را هم داشته باشد. اما به نظر میرسد که ما با این اتفاق در جامعه روبهرو نیستیم و چیزی که در سطح جامعه میبینیم شبیه به این فرض نیست، به نظر میرسد نوعی تقابل میان کنشهای ظاهری مردم در جامعه با سیاستهای نهادها و متولیان فرهنگی به وجود آمده است تا حدی که احساس میشود این نهادهای فرهنگی دیگر برای مردم بیکارکرد شدهاند، گویی مردم و نهادها حرف یکدیگر را نمیفهمند و نوعی شکاف یا گسست میان آنان ایجاد شده است به گونهای که الگوهای ارائه شده از سوی نهادها برای مردم فاقد اهمیت و اولویت شده است؟ شما تا چه اندازه با این پیشفرض موافق هستید؟
در ابتدا بگویم که من پیشفرضی که شما مطرح میکنید را قبول ندارم و اتفاقا نظری برخلاف آن دارم؛ علاوه بر اینکه این پیشفرض در تحقیقات اجتماعیای که من تاکنون درباره جامعه ایران در دوره معاصر دیدهام اثبات نشده است؛ بنابراین این که مردم برخلاف مسیر سیاستهای حجاب حرکت میکنند را در واقع قبول ندارم و مهمتر از آن در واقع این آمار در سطح کلان ملی جمعآوری نشده است و آن دسته از آماری که بهصورت محدود جمعآوری شده است این موضوع را تایید نمیکند بنابراین به اعتقاد من نباید بر مبنای مشاهدات شخصی افرادی که در نقاط خاص تهران موضوعات را رصد کردهاند، بنای قضاوت را گذاشت. میتوانم به اتفاقات و رویدادهایی که نشان از سر و شکل جامعه را میدهند اشاره کنم مثلا تشییع جنازه شهید حججی در مشهد، تهران، اصفهان و نجفآباد که خانمهایی که در تصاویر دیده میشد همه حجاب داشتند.هیچ کس نمیتواند بگوید آن اتفاق کوچک بود و آدمهایی که در آن شرکت داشتند فقط محدود به قشر خاصی از جامعه بودند. خیر این تشییع جنازه ملی بود و خیلی از مردم در آن شرکت داشتند و خیلی خوب میتواند به عنوان یک نشانه آماری برای ما محاسبه شود. حالا که آماری کلان در حد ملی نداریم باید به این گونه نشانهها اکتفا کنیم و این نشانه در کنار خیلی نشانههای دیگری اثبات میکند که آن طوری که شما میگویید گسستی میان سیاستهای حجاب و مردم وجود ندارد و چه بسا همسانی و هماهنگی مردم با این سیاست ها را هم نشان بدهد برخلاف پیش فرض شما و اثبات کند که تعداد زیادی از مردم همچنان طرفدار نه تنها حجاب که حجاب برتر یعنی چادر هستند. بنابراین به اعتقاد من بهتر است که فعلا روی این پیش فرض بحث کنیم و بعد به نتایج آن و چرایی آن برسیم. پروندهای که باز کردهاید جالب است اما به شرطی که در قدم اول آن بایستیم و فعلا درباره این صحبت کنیم که پایه فرض شما بر چه اساسی شکل گرفته است؟ آیا تحقیقی اجتماعی آن را اثبات کرده است یا مردمانی با طرز تفکر خاص در مناطقی از تهران به این فرض دامن زدهاند؟
البته منظور ما از گسست این تعابیر شما نیست و مشخصا مرتبط به حجاب نمیشود، مقصود ما بسیار کلیتر و اساسا در حوره مد و پوشش است. میگوییم که نهادها و سازمانهایی متولی فرهنگ در کشور هستند که از یک سو در حال انجام پروژهها و برنامهها و کنگرهها و فرهنگسازیهایی هستند که هممرزی و مماسی با دغدغههای سوژههای طبقه متوسط شهری در کشور ندارد و از سوی دیگر هم سوژههای اجتماعی، دغدغههای فرهنگی و ارزشی خاص خودشان را که الگوهایی کاملاً متفاوت و گاه متنافر نسبت به الگوهای ترویجی نهادها و سازمانها دارند، پیگیری میکنند! ما به صورت کلی درباره الگوهای ارائه شده مدولباس صحبت میکنم و اینکه این الگوها فارغ از اینکه بحث حجاب را ترویج میکنند یا نه تاثیر خودشان را در جامعه از دست دادهاند. ممکن است حجاب به صورت سنتی پوشش بسیاری از مردمان ما باشد و با اعتقادات قوی خود تا به حال نیز این پوشش را حفظ کرده باشند، اما این پوشش حتما نتیجه کار سازمان های فرهنگی و اتفاقاتی که انها رقم میزنند نیست. شاهد مثل هم اینکه بسیاری دیگر از رویکردهایی که آنها ترویج کردهاند هیچ توفیقی نیافته است.
ببینید این موضوع بهحدی حساس و خاص است که نباید کلی راجع به آن صحبت کرد و باید بهصورت مشخص با دادههای عینی درباره آن گفتگو کرد والا به بیراهه خواهیم رفت و نه مقصود شما حاصل میشود و نه مقصود ما. این ابهام و این کلیگویی اتفاقا موردپسند جامعه روشنفکری ایران هم هست. روشنفکری ایرانی سعی دارد این بحثها را به سمت ابهام ببرد؛ تا بتواند نتیجه کلی و غیردقیق و براساس داده های عامهپسند حاصل کند و همه بگویند راست میگوید آن روز در خیابان دیدید یک زن چگونه راه میرفت. اینجور بحث ما را به نتیجه نخواهد برد.باید دقیق مثال آورد تا بحث روشن شود. مثلا من تصویرسازی مراسم تشییع جنازه شهید حججی در تهران را مثال زدم. یک داده عینی و ملموس که همه آن را مشاهده کردند و کسی نمیتواند آن را انکار کند.چهار کیلومتر تشییع جنازه صورت گرفت و خانمهایی که در این مراسم حضور داشتند تماما حجاب داشتند یا اصلا حضور مردم در مراسمات عاشورا یا شبهای قدر را بررسی کنیم . این مثال ها به نظر من گواه حجاب در این زمینه است و کسی هم نمیتواند بگوید که اینگونه نیست. راه اثباتش هم ساده است به خیابانها بیایید و مردم را مشاهده کنید.به جای آنکه مردم را در خیابان محل زندگی خود ببینید دیدی وسیعتر پیدا کنید و همه زنان ایرانی را در هر نقطه از کشور ببینید و بعد قضاوت کنید. من الان متوجه نمیشوم که شما منظورتان از سیاستهای فرهنگی و اعمال آنها و نتیجه نگرفتن آنها چیست.
در چنین فضای جهانی که برهنگی را ترویج میکنند، قطعا حجاب در جمهوری اسلامی نقاط قوت داشته است که زنان ایرانی فاصله زیادی با این آرمانشهر منفی دارند
چنانچه اشاره کردم بحث ما فراتر از حجاب است. مسلم است که در بحث حجاب فاکتورهای بسیار دیگری فارغ از سیاستهای فرهنگی نادهای دولتی وجود دارد. بگذارید ما هم مثل شما یک مثال عینی ارائه دهم.مثلا جشنواره مدولباس فجر، بالاخره نهادها و متولیان فعالیتهای فرهنگی گستردهای را در راستای معرفی مناسب در زمینه انتخاب پوشش و انواع مد و لباس به مردم انجام میدهند. تا دلتان بخواهد انواع مد و پوشش به زعم خودشان اسلامی و ایرانی در این جشنواره معرفی میشود؛ اما آیا آنچه در این جشنواره معرفی میشود تغییری محسوس حتی کوچک در وضع پوشش مردم ایران به وجود می آورد. متوجهم که کار فرهنگی بلندمدت است و با یک جشنواره و یک سال فعالیت و تروجی اتفاقی نمیافتاد؛ اما وقتی چندین و چند سال است که این برنامهها در حال تکرار است و نه تنها نتیجه نداده است بلکه بعضا به نتیجه عکس هم بلد شده است چاره ای نداریم جز اینکه از گسست نهادهای فرهنگی و ذهنیت مردمی صحبت کنیم و سوال کنیم که این گسست چرا رخ داده است؟
اول بگویم که پیشفرضهایی که در مورد این مسائل وجود دارد و شما مطرح میکنید، خیلی دقیق و درست نیست همان پیشفرضهایی که شما را به این نتیجه رسانده است که مردم به یک سمت حرکت میکنند و متولیان حوزه مد و لباس در ایران در سمت دیگری هستند. بنابراین پیش از هر تصمیمگیری و اتفاق دیگری باید درباره این پیشفرضها بحث کنیم. چون به اعتقاد ما هنوز اثبات شده نیستند و هنوز نیاز به بحث دارند تا معلوم شود که دادههای اجتماعی چه قدر آنها را تایید میکنند و چه قدر رد. یعنی اینکه ما از لحاظ علم اجتماعی بنشینیم و این مسئله را بررسی کنیم با چه پیشفرضهایی سروکار داریم. شما یک مثال مطرح کردید؛ جشنواره مد و لباس فجر.اما در این میان خیلی سوالهای دیگر به وجود میآید؛ شما میگویید که مردم با این جشنوارهها زاویه دارند و عملا تاثیری روی آنها ندارد. اما شما اساسا سوال کردهاید که چه قدر از مردم این جشنواره را میشناسند. خود من اصلا اسم چنین جشنوارهای را هم نشنیده بودم. طبیعتا اطلاعات ریزی هم در اینباره ندارم و فکر میکنم خیلی از مردم هم از این جشنواره اطلاعات نداشته باشند. جشنواره فیلم فجر، جشنواره تئاتر فجر، جشنواره موسیقی فجر را میبینند و از آن اطلاع دارند و دنبال میکنند اما جشنواره مد و لباس فجر را من نشنیده بودم و الان از شما شنیدم.
بدتر آقای دکتر! یعنی نه تنها هیچ تاثیری ندارند بلکه بود و نبودشان نیز برای جامعه مطرح نیست
ببینید من میخواهم شما را به موضوع مهمتری از دید خودم یعنی حجاب ارجاع دهم.بحث درباره تاثیرگذاری نهادهای فرهنگی نهایتا ما را به جایی نمیرساند چون دادهای نداریم. اما درباره حجاب داده داریم. روند بالای واردات چادر مشکی که در اخبار صداوسیما اعلام شد ۴۰۰میلیون دلار است واقعا رقم قابل ملاحظهایست این میزان از واردات و هزینه برای چادر مشکی را ما میبینیم که چه پوشاک گرانقیمتی هم شده است. حالا این را بگذارید در کنار اینکه گفتهاند دولت برای کلاهگیس یارانه میدهد اما برای چادر مشکی خیر! با این حال میبینیم که چادر مشکی تا این اندازه استفاده دارد. حال میخواهم به موضوع دیگر هم اشاره کنم شما به روند عمومی برهنگی زنان در جهان توجه کنید یعنی از سال ۱۹۵۰ تا به امروز به طور متوسط هر ۵ سال یکبار خانمها یک تکه از لباسشان را از دست دادند علیرغم اینکه مردان یک کتوشلوار میپوشند و این روند ۳۰۰ سال تغییری نمیکند. در چنین فضای جهانی که به این شیوه بر جهان حاکم است سیاست حجاب در جمهوری اسلامی نقاط قوت داشته است که زنان ایرانی فاصله زیادی با این آرمانشهر منفی دارند. اینها دادههایی است که به صورت عینی در اختیار ما قرار دارد و ما بر حسب آنها میتوانیم درباره پذیرش حجاب یا عدم پذیرش آن در جامعه گفتگو کنیم.
من خیلی کنجکاوم که بدانم چرا کسی تا الان در محافل آکادمی علوم اجتماعی چنین موضوعی که شما بیان کردید را مدلل نکرده است یعنی در پیمایشی عنوان کند جامعه ایران برخلاف حجاب حرکت میکند. البته معتقدم که این فرض اصلا قابل مدلل کردن نیست و اکثریت زنان ایران علاقهمند به حجاب هستند.
به اعتقاد من، زنان جامعه مد چادر و مقنعه را به عنوان لباس فعالیت اجتماعی پذیرفتند، بنابراین به نظر میرسد اگر آن پیشفرضها بهخوبی مدلل نشود بحثهایی پیش میآید که باعث از دست دادن نقاط قوتمان میشود. به نظر میرسد که مد مناسب چه مشخصههایی میتواند داشته باشد! اگر انقدر مورد استقبال قرار بگیرد.
مد مناسب را چه کسی باید به مردم معرفی کند؟ در واقع مرجع فکری و کنش فرهنگی مردم در کشور چه کسانی هستند که مد مناسب را برای آنان ذائقهسازی کند؟
مد مناسب ویژگی متنوعی دارد، اما قطعا یکی از ویژگیها «استقبال مردم» است مثلا ما مُد یا سبک پوششی به نام چادر داریم این سبک برای سالهای طولانی میتواند ماندگار شود. بخش عمده زنان این سرزمین این پوشش را مناسب دانستند البته نه مناسب برای یک وضع یا عادتواره زودگذر بلکه دارای یک سازماندهی تشکیلات اجتماعی در مدت طولانی در موقعیت بحرانی آنها از این الگوی پوشش استفاده کردند و هنوز هم به رغم این شرایط جهانی که وجود دارد و آماج اینستاگرام، سینما، تبادلات فرهنگی فرامرزی که جوانان جامعه به این فضاها دسترسی دارند هنوز هم بخشی عمده آنها این مد (چادر) را انتخاب میکنند. باید بهخوبی تفکر کنیم که چه چیزی در این مُد چادر و مقنعه وجود دارد که آن را از اینهمه بحرانها سالم عبور داده است با توجه به اینکه نفوذ اینستاگرام زیاد است که زنان را به برهنه شدن تشویق میکنند با اینحال هنوز هیچ تحلیلگر اجتماعی موفقی نمیتواند بگوید که بیش از نیمی از مردم ایران علاقهمند به چادر نیستند.
مد مناسب ویژگی متنوعی دارد، اما قطعا یکی از ویژگیها «استقبال مردم» است مثلا ما مُد یا سبک پوششی به نام چادر داریم این سبک برای سالهای طولانی میتواند ماندگار شود
من خیلی علاقهمند هستم بدانم به رغم همه شرایط ناملایم و نامناسب (دولت جمهوری اسلامی به چادر یارانه نمیدهد، ضریب نفوذ اینترنت و اینستاگرام بالا است و...) چه میشود که بیش از نیمی از زنان ایران به چادر علاقهمند هستند؟ البته این را به عنوان آمار ثبت نکنیم زیرا بیشتر هم است ولی این امر بدیهی است که در بیشتر مراسمهای اجتماعی (تشییع جنازه شهید حججی، حرم امامرضا (ع) با بیش از ۲۰میلیون زائر در سال، مراسم اربعین...) شاهد آن بودیم و دیگر بدبینی عامه روشنفکری درباره حجاب را نمیبینیم.
با تمام این اوصاف من بیشتر علاقهمند هستم بدانم که با توجه به تمام شرایط نامساعد حجاب ماندگار مانده است و البته یک جواب دارم! به نظرم اتفاقی که در ایران افتاده است در چارچوب موعودگرایی، تجربه قدسی، حیات دینی، زندگی اجتماعی دینی، حضور در مناسک اجتماعی دینی که در واقع خیلی از علائم زندگی متمدنانه دینی و محیطزیست اجتماعی را در جامعه حفظ کرده که حجاب هم جزو آن میشود. به نظر من یکی از فعالیتهایی که حجاب را حفظ کرده است تجربه قدسی دینی و مناسک اجتماعی دینی پرشوری است که در جامعه ما فراوان دیده میشود.