به گزارش خبرنگار مهر، محمد زارع شیرین کندی، عضو هیأت علمی دانشنامه جهان اسلام و نویسنده کتابهایی چون «تفسیر هایدگر از فلسفه هگل»، «هایدگر و مکتب فرانکفورت»، «پدیدارشناسی نخستین مراحل خودآگاهی فلسفی ما: مقالاتی درباره برخی اندیشمندان و روشنفکران کنونی ایران» و مترجم کتابهایی چون «لوکاچ و هایدگر: به سوی فلسفهای جدید» اثر لوسین گلدمن، «نظریه اجتماعی و عمل سیاسی: بررسی رویکردهای پوزیتیویستی، تفسیری و انتقادی» نوشته برایان فی، در تازهترین یادداشت ارسالی خود به مهر به نقد سخنان ضیا موحد درباره سهراب سپهری که در شماره ۶۶ نشریه «اندیشه پویا» منتشر شده، پرداخته است. این نقد را در ادامه بخوانید:
«اخیرا در جایی سخنی از دکتر ضیا موحد در تخفیف و تحقیر شعر سهراب سپهری خواندم. ایشان گفته بودند که نیروی اندیشگی شعر سپهری ضعیف و ناچیز است و شعر او به طور کلی سست و سطحی است. در موضعی نیستم که درباب اظهار نظر یک شاعر درباره شاعر دیگر داوری کنم اما از آنجا که تعلق خاطری به شعر دارم و میخوانم و با آن زندگی میکنم چند کلمه در این باره میگویم.
شاید بتوان گفت که نوع شعر سپهری مناسبترین شعر برای شیوه روابط انسان مدرن با تکنیک مدرن است. این نوع شعر، تحت تأثیر آیین دائو، به پذیرش، قرار، رضا، سکوت، انعطاف پذیری و نوعی بی عملی در برابر هستی و طبیعت فرا میخواند. این نوع شعر با اصل تغییر و تصرف و انقلاب که در اندیشه مدرن، بویژه در فلسفه مارکس، ظهور و بروز کامل دارد میانهای ندارد بلکه به آرامش و سازگاری دعوت میکند.
در شعر سپهری، همه اشیا و موجودات طبیعت جان و روح دارند، احساس و ادراک دارند، با آدمیان سخن میگویند. به گفته مولوی، همه ذرات عالم در نهان به انسانها میگویند که ما بیننده و شنونده و مدرکایم. جاندار انگاشتن اشیا و موجودات طبیعت در تقابل کامل قرار دارد با این اندیشه مدرن که اساساً طبیعت و اشیا و موجودات آن نه تنها فاقد جان و روحاند بلکه صرفاً شیء (ابژه) اند، یعنی صرفاً متعلق شناخت و دستکاری و تصرفاند. از دیدگاه مؤسس فلسفه جدید، دکارت، حیوانات ماشینی بیش نیستند و هیچ گونه روح و احساسی ندارند. بنابراین معنا و مضمون شعر سپهری در تضاد با شیء سازی مدرن از موجودات طبیعت است. امروز که بشر خسته مدرن از این همه تخریب طبیعت، آسمان، زمین، دریا و صحرا به جان آمده است و مدام از حفظ محیط زیست میگوید، شعر سپهری اندیشه انگیز، نو، تازه و مفید و مؤثر به نظر میآید.
شعر سپهری شعر «بودن» و «سرودن» است. هستی را ابتدائا باید سرود. نخستین متفکران یونانی، پیش از سقراطیان، هستی را سرودهاند. شعر سپهری، شعر زندگی توأم با آرامش و قرار و سکونت است. انسان در این عالم با شعر سکنی میگزیند. شعر سپهری، به تعبیر هیدگر، شعر آزادی است، شعر وارستگی است، یعنی «میگذارد که اشیا باشند.» شعر سپهری نمیخواهد آب رودخانهها و دریاها آلوده به موادی شود که حاصل ماشینهای مدرن است، نمیخواهد هوا و صحرا با دست تکنیکی بشر تسخیر و خراب شود، نمیخواهد دست تکنیکی بشر گل و بلبل، شجر و حجر، پرنده و خزنده را نابود کند.
شعر سپهری از زندگی عاری از بلایا و مصائب تکنیک سخن میگوید و به دست چپاولگر و ویرانگر آن هشدار میدهد. سپهری شاعر عصر سیمان و آهن نیست؛ او شاعر زمانهای است که بشر انس و الفت با مادر خویش، طبیعت، را دوباره از سر بگیرد. بیشتر اشعاری که از منظر تعهد سروده میشوند و مضمونشان تشویق و ترغیب برای مبارزه و مجاهده است، اشعاری ابزاری و تاریخ مصرفدار هستند. وانگهی قرار نیست که همه شاعران حماسه سرا باشند. زمانی دکتر براهنی به طعنه و از سر انکار گفته بود که شعر سپهری برای خانمی حامله خوب است که در حیاطی پر از گل و درخت قدم بزند و اشعار سپهری را زیر لب زمزمه کند و در حالی که بچه درون شکماش را نوازش میدهد برای مرغها و پرندگان نیز دانه بپاشد. اما مگر زندگی غیر از این است؟ اگرچه نمیتوان انکار کردکه مبارزه و مجاهده نیز بخشی دیگر از زندگی است.