داوری اردکانی در کتاب «شاعران در زمانه عسرت» شعر را حکایت کردن حقیقت و تحقق آن می داند و از نظرش شعر مخصوص همه مردم است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه - رضا کریمی*: کتاب «شعر و هم‌زبانی» تألیف رضا داوری اردکانی در سال ۱۳۹۲ توسط نشر رستا منتشر شده است و آن را به نوعی می‌توان ادامه و جلد دوم کتاب «شاعران در زمانه عسرت» نامید. در این کتاب نکات مهمی درباره ماهیت شعر و اشعار حافظ، مولوی، سعدی، اخوان، گوته و ادبیات روسیه می‌خوانیم ولی محوری ترین موضوع کتاب «حافظ» است و در بسیاری فصل‌هایی که درباره او نیست هم مقایسه با او صورت گرفته است.

از زمانی که افلاطون شاعران را کوچک شمرد و ارسطو شعر را کاربردی برای تهذیب دانست قدر شعر پایین آمد ولی با اندیشه‌های مارتین هایدگر شعر به مقام بنیانگذاری و سخنگویی حقیقت بازگشت. داوری این تفسیر از شعر را در آثارش بازگویی کرده است.

از مقالات ممتاز این کتاب یادداشتی مهم تحت عنوان «استعاره در ادبیات و فلسفه» است که داوری در آن معتقد است: استعاره یک صنعت ادبی نیست بلکه به ذات زبان تعلق دارد. وی اینگونه می‌نویسد که استعاره این است که نام چیزی را به چیز دیگری بدهند و این امری است که در زبان عادی هم اتفاق می‌افتد. مانند دل که با دلدار و دلگیر و دلارام و دلچسب نسبت دارد. استعاری بودن زبان چه آثاری در زندگی انسان‌ها دارد؟ داوری می‌نویسد: «جایی که زبان سخت و صلب است اصلاً دیالوگ جایی ندارد. در ریاضیات هم زبانی مورد ندارد. اگر الفاظ نسبت ذاتی با اشیا دارند می‌بایست زبان‌ها یکی باشد. زبان نه قرارداد است نه برآمده از طبیعت و ماهیت اشیا، بلکه روشنگر نسبت ما با دیگران است. هر چه زبان ما زنده‌تر باشد یعنی هر چه زبان ما استعاری تر باشد این ارتباط روشن‌تر است».

استعاره دانستن ذات زبان موجب می‌شود تا زبان از قالب خشک خود خارج شود و بتواند زنده‌تر موجب هم زبانی بشر شود. بر اساس این نگاه است که داوری اساس شعر را هم‌زبانی (و در نتیجه سخن زمان، مردم و حقیقت) می‌داند و نام این کتاب را هم بر همین اساس نامگذاری است.

شاعرانی که شعر را به اخلاق یا حکمت و… تقلیل داده اند از این هم زبانی دور شده اند. زبان شعر زبان مفهوم نیست زبان مردم است (ص ۹۸). این سخن چامسکی که دستور زبان پیچیده را کودک به سادگی یاد می‌گیرد نشان از حضوری بودن رابطه زبان و هستی انسان است. داوری در کتاب هنر و حقیقت می‌گوید: این حرف ویکو خیلی مهم است که بشر با شعر زبان باز کرده است و همانجا داوری می‌گوید: هر هنرمندی را شاعر می دانم. شعر بودن هنر یعنی هنر حقیقی ابداع است. ابداع هنری به نحوی انکشاف حقیقت و آشکار شدن حقیقت موجودات است؛

داوری در کتاب شاعران در زمانه عسرت حافظ پژوهی ها و نقد ادبی را حجاب فهم حافظ می‌داند و می‌گوید مردم عامی حافظ را بهتر می‌فهمند. به نظرم راز چنین قضاوتی به درک ماهیت زبان وابسته است. زبان با پژوهش و نقادی (که همان زبان عبارت است) در حجاب فرو می‌رود بلکه با حضور در محضر حقیقت و از طریق اشارت هاست که فهم ما شروع می‌شود. زبان هم زبانی است و مردم از ازل همزبان بوده اند.

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد / دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود [۱]

شعر در نظر داوری حکایت کردن حقیقت و تحقق آن است پس شعر را مخصوص همه مردم می‌داند: ما آدمیان همه شاعریم هر چند که یکی کمتر شاعر و حافظ بیشتر از دیگران و شاید بیش از هر شاعری شاعر است (ص ۱۰۳). از این نظر شعر با اصل هستی انسان سروکار دارد و نه فقط با بعضی ساحات انسانی مثل حکمت و فلسفه و زیبایی شناسی و…. همچنین از این نظر شعر فقط نظم نیست بلکه هنر ذاتاً شاعرانه است و حافظ بیش از دیگر شاعران این ذات شعری را آشکار می‌کند.

از نظر او شاعر متفکر است ولی نه در تفکر مفهومی. او فیلسوف هم نیست چون: کمترین عیب و زیان فیلسوف دانستن حافظ، تنزل قدر و مقام اوست … و در آن صورت می‌بایست اشعار اومثل منظومه حکمت ملاهادی سبزواری باشد (ص ۱۱۸)

کار شعر ورای اخلاق است (ص ۱۰۰) چون شعر بنیانگذار و محاکات کننده حقیقت است. یادداشت «سعدی شاعر اخلاق» که در چاپ جدید کتاب «شاعران در زمانه عسرت» حذف شده بود در این کتاب آمده است. این یادداشت هم به شناخت سعدی کمک می‌کند و هم به شناخت حافظ. مقایسه حافظ و سعدی به شناخت هر دو شاعر کمک می‌کند. عبدالکریم سروش گفته است حافظ شاعر آسمان و سعدی شاعر زمین است. داوری هم می‌گوید حافظ شاعر فرااخلاق و سعدی شاعر اخلاق است: «تفاوت شاعر خلت و مهر و معرفت با شاعر اخلاق کم نیست؛ اولی عمل نمی بیند زیرا عمل منسوب به خود است» (ص ۶۰). حین همین بحث است که به نکته تاریخی مهمی اشاره می‌کند: من گهگاه فکر کرده ام که چرا در سالهای اخیر سعدی مورد غفلت و بی اعتنایی قرار گرفته و به حافظ این همه توجه و اعتنا شده است؟ (ص ۵۹)

در همین راستاست که یکی از پرتکرارترین مبانی داوری در مورد شعر و حافظ این است که نمی‌توان صورت و مضمون را از هم جدا کرد و اگر این دو جدا شوند شعر دیگر شعر نیست و یا شعر سست بوده که باب نقد محتوا را باز نگه داشته است. وحدت صورت و مضمون اوج شعر و بلندترین مرتبه آن است (ص ۱۰۱) به همین دلیل است که نمی‌توان شعر حافظ را به زبان‌های دیگر ترجمه کرد (ص ۱۰۴).

البته چون شعر حافظ برای غیرفارسی زبانانی چون حافظ خوش نشسته داوری بازهم باید توضیح دهد که اگر ترجمه شعر شعر نیست، چگونه با ترجمه آلمانی دیوان حافظ، گوته عظمت شعر حافظ را بازشناخت؟ … شاعران خانه و وطن مشترک دارند. (ص ۱۲۹)

یکی از امتیازات این کتاب این است که هم‌زبانی گوته و حافظ را به نحو جامعی نشان می‌دهد. از یک سو گوته را هم‌زبان شرق می‌داند و از طرف دیگر ناگفته نمی‌گذارد که گوته این جهانی و نهایتاً در میانه شرق و غرب ایستاده بود و نه چون حافظ در دل شرق. گوته از تحقیر شرق ناراضی بود… یکی از جهات امتیاز شرق شناسی آلمانی از شرق شناسی دیگر کشورهای اروپایی به روحی باز می‌گردد که گوته مظهر آن بود (ص ۱۳۲). نکته مهم این است که داوری سخن ایران شناس سوئیسی، بورگل، را نقل می‌کند که گوته شعر این جهانی و در تقابل با شعر حافظ داشت ولی در ادامه توضیح می‌دهد که: گوته خود از تعلق خود به غرب باخبر بود منتهی این شاعر غربی خود می‌خواست در میانه شرق و غرب بایستد (ص ۱۳۲). اکنون بسیاری از اساتید زبان و فلسفه در ایران نیز از یک سو دل در گرو اندیشه‌های مدرن دارند ولی از سوی دیگر با حافظ خلوت می‌کنند و او را بزرگ می‌دارند. حال این اساتید شباهت زیادی به حال گوته دارد.

مطمئناً کتاب شعر و هم‌زبانی فقط از زاویه تفکر در ماهیت و ذات زبان به شعر حافظ نگریسته است. اما عالم حافظ بیش از این باید شناخته شود.

داوری نسبی انگاری را زیاده در شعر اصیل می‌داند و می‌گوید صلاح و عقل تابع ادب و وقت و حال و زبان شعر است (ص ۱۲۲) چون می بیند در اشعار حافظ یکجا صلاح و ادب محمود است و در جایی دیگر کاری به ادب ندارد. اما بهتر می‌توان این تفاوت بیان را در راستای نگرش توحیدی حافظ تفسیر کرد و گفت: ادب اگر در راه خودبینی باشد چیزی کم از زهد و ریا ندارد ولی اگر در راه تسلیم و رضا باشد محمود است. نسبت دادن تنوع احوالات به شاعران بزرگ از مقام لسان الغیبی آنان می کاهد.

خلأ دیگر این کتاب این است که کمتر از قرآن و عرفان که منبع اصلی معرفت حافظ است بهره برده است. زاویه دید داوری بر اساس تحلیل نگاه هیدگر به شعر است که بیان ماهیت و هستی شناسی شعر است. او متوجه شده است که در عالم اسلامی پرسش از ماهیت شعر کمتر دیده می‌شود. داوری در کتاب هنر و حقیقت می‌گوید: وضع هنر در عالم اسلامی که وحی و نبوت حضور جدی دارد متفاوت است. نه فقط ادیبان بلکه فیلسوفان (اسلامی) هم نخواسته اند در معنی و حقیقت شعر تحقیق کنند. فلسفه اسلامی به آن نوع بحثی که افلاطون و ارسطو کرده اند نیازی نداشته است. فلاسفه اسلامی خطابه و شعر را هم جز منطق قرار داده اند. علت بی اعتنایی فلسفه اسلامی به هنر احساس بی نیازی از آن است.

پی نوشت:

[۱] به گمان داوری این از معدود ابیاتی است که حافظ در آنها متعرض ماهیت شعر شده است (شاعران در زمانه عسرت، ص ۸۴).

*: دانشجوی دکتری تفسیر تطبیقی و مدرس دانشگاه رازی کرمانشاه، معاون اداره کل کتابخانه های عمومی کرمانشاه و نویسنده کتابهای آخرین گام‌های یک‌دونده ماراتن، نظریه وحدت متعالی دین و اولین فرمانده.