خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: «مگره و مرد مرده» یکی دیگر از رمانهایی است که ژرژ سیمنون نویسنده بلژیکی ادبیات پلیسی، با محوریت شخصیت سربازرس مگره نوشته است. اینرمان درباره اثرات سوء حضور کارگران و مهاجران غیرقانونی اروپای شرقی بهویژه افراد چک و اسلواک در پاریس نوشته شده است. البته در آن اشارات کوچکی به لهستانیها و ایتالیاییهای بدون اجازه اقامت هم میشود. حتی یکبار هم نامی از اعراب مهاجر برده میشود اما قطب منفی اینرمان، خلافکاران و آدمکشان چکسلواکیایی هستند و محل شکلگیری اتفاقات اصلیاش هم به قول راوی داستان، پرجمعیتترین، پردردسرترین و بزهکارترین محلههای پاریس است. البته مگره در پایان داستان، سفر کوتاهی هم به حومه پاریس دارد.
زندگی در کشورهای اروپای غربی، برای سالها و دهههای زیادی از قرن بیستم، آرزوی مردمان اروپای شرقی بود و اینشکاف بزرگ برای مدتها بین شرق و غرب اروپا وجود داشته و هنوز هم دارد. بههرحال مفهوم غرب و فرهنگ غربی هم از جمله مفاهیمی است که نهتنها مردم ایران و شرق عالم، بلکه مردم شرق اروپا هم با آن دست به گریبان بودهاند و ژرژ سیمنون هم بهطور بسیار رقیق و زیرپوستی در رمان «مگره و مرد مرده» از آن بهره برده است. یکی از مسائل مهم و تاریخی در اینباره، این است که مردمان اروپای شرقی در پی اثبات خوببودن و عدم خطرناکبودنشان به مردمان اروپای غربی بودهاند. بهعبارتی حاضر به خرابکردن یکدیگر بودهاند تا شخصیت یا ملیت خود را نزد غربیها تطهیر کنند. چنینرفتاری را مخاطب رمان «مگره و مرد مرده» در فرازی از قصه مشاهده میکند که مترجمی اهل پراگ، از سفارت چکسلواکی برای ترجمه سخنان مظنون پرونده نزد مگره آمده است: «مرد مترجم تسلی یافته بود. به اعتبار او، به عنوان یک چک اهل پراگ، خللی وارد نیامده بود، چون زن، یک روستایی اسلواکی بود.» (صفحه ۱۳۳)
بد نیست به اینمساله اشاره داشته باشیم که ترجمه دقیق عنوان اینکتاب، «مردِ مرده ی مگره» است نه «مگره و مرد مرده» اما بهدلیل رعایت ساختار نامگذاری عناوین ترجمه داستانهای مگره که با ترجمه عباس آگاهی در قالب مجموعه نقاب چاپ میشوند، عنوان اینکتاب هم اینگونه ترجمه شده است.
در رمان «مگره و مرد مرده» اشارهای به رقابتهای قدیمی پلیس آگاهی و پلیس امنیت ملی فرانسه هم میشود. نقش منفی اصلی قصه هم سردسته یک گروه تبهکار از اروپای شرقی و کشور چکسلواکی است که خلافکاری تحصیلکرده و خوشتیپ است. اما گذشته از اروپای شرقی و غربی، اینتبهکار و رئیس باند آدمکشی، یک خلافکار غربی است؛ از آنگونههای تبهکار که با ظاهرشان مردم جامعه را میفریبند و هرکه به آنها نگاه کند، به اشتباه تصور میکند به شهروندی محترم خیره شده است. بههرحال اینگونه از تبهکاران هم یکی دیگر از ارمغانهای جریان سرمایهداری غربی است که نمونههای بیشماری از آن را در فیلمها یا داستانهای پلیسی و جنایی دیدهایم. سیمنون هم در اینباره، فراز کوتاهی در رمان «مگره و مرد مرده» دارد: «آدمهای متمدن از وحوش میترسند، به ویژه از وحوش همنوع خودشان؛ از آنهایی که دورانهای سپریشده زندگی در جنگلها را به یاد میآورند. ژان برونسکی هم یک وحشی خطرناک بود. یک وحشی که بهترین خیاطهای پاریس به قامتش لباس میدوختند. یک وحشی با پیراهن ابریشمی و تحصیلات دانشگاهی، که هر روز صبح آرایشگری به سر و موی او میرسید.» (صفحه ۱۹۱)
بهجز مقالاتی که در نقد آثار پلیسی پییر بوالو- توماس نارسژاک، فردریک دار، ژان کریستف گرانژه، جان لوکاره و دیگر پلیسینویسان جهان منتشر کردهایم، تا بهحال ۴ مقاله درباره داستانهای سربازرس مگره داشتهایم که در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند.
* نشانی از زمانی که کتاب ۲۰۰ ریال بود / نوستالژی دیگری با سربازرس مگره
* بوکس بازی سربازرس و متهم / الگویی داستانی برای کارآگاهان حرفهای!
* وقتی مَکر زنان فاجعه میآفریند
* نگاهی به رمان «مگره سرگرم میشود» / باهوشها خود را لو میدهند!
حالا قصد داریم رمان «مگره و مرد مرده» را تشریح کنیم. یکی از مسائل مهم در اینرمان، شباهت زیاد روش تحقیق مگره به کارآگاهانی چون هرکول پوآرو و شرلوک هولمز است که به آن خواهیم پرداخت. در پایان داستان هم، مثل داستانهای هولمز و پوآرو، راوی قصه به همه موارد مجهول پاسخ میدهد. مساله جالب دیگر، این است که در اینرمان، خلاف دیگر رمانهایی که از مگره خواندهایم، او خودش بهطور عملی برای دستگیری مجرم اصلی اقدام کرده و به او حملهور میشود.
سیمنون در «مگره و مرد مرده» دوبار به افسانه ماه و افسونگریاش اشاره کرده و به همیندوبار بسنده کرده است. همانطور که میدانیم در افسانههای قدیم، گفته شده نور ماه کامل باعث افسون انسان و سوقدادنش به سمت جنایت میشود. در اینزمینه میتوان به آثار برخی از نویسندگان ژاپنی ادبیات پلیسی مثل ادو گاوا رانپو اشاره کرد. سیمنون هم در همانصفحات ابتدایی داستانش دوبار از اینمفهوم افسانهای استفاده کرده است: «دریافته بود که معمولاً دیوانهها – انگار بعضی از شبها ماه رویشان تاثیر گذاشته باشد! – سلسلهوار ظاهر میشوند.» (صفحه ۷ به ۸) و «بلوارها تقریباً خلوت بودند. قرص ماه درشت و روشنتر از معمول، بالای گنبد سبزرنگ اپرا میدرخشید.» (صفحه ۲۰)
در اینکتاب، شخصیت خجالتی بازرس ژانویه (یکی از همکاران همیشگی و وفادار مگره)، ازدواج کرده و یکسال از ازدواجش میگذرد. راوی قصه هم همچنان مانند دیگر قصههای مگره، در فرازهایی انگیزههای درونی او را حدس زده و فکرش را میخوانَد؛ مثل ایننمونه در صفحه ۴۲: «شاید مگره کمی از روی شیطنت او را مامور این کار کرده بود.»
در ادامه مطلب، ۴ مولفه محتوایی مهم «رمان مگره و مرد مرده» را بررسی میکنیم؛ شخصیت مگره در داستان، ارتباط حسی و مرموز مگره با مقتول پرونده، شباهتها و تفاوت مگره با شرلوک هولمز و تصویر شهر پاریس در قصه.
* شخصیت مگره
در همانسطور و صفحه ابتدایی داستان سنتیبودن مگره توسط راوی قصه درشتنمایی میشود؛ جایی که اشاره میشود با وجود مجهزشدن پلیس آگاهی به شوفاژسانترال، مگره بخاری قدیمی را در اتاقش حفظ کرده و اینبخاری، آخرین بخاری باقیمانده در پلیس آگاهی است. همانطور که میدانیم شخصیت ژول مگره، رگ و ریشهای روستایی دارد و از روستا به شهر پاریس آمده است. اینروستاییبودن را راوی داستان «مگره و مرد مرده» دوباره در صفحه ۷۶ کتاب نشان میدهد؛ جایی که مگره وارد یکی از خانههای پاریس شده تا تحقیقاتش را ادامه دهد: «بوی خانه برایش آشنا بود، بویی که روستا را به یادش میآورد، بویی همزمان گس و شیرینوش.»
در رمان پیشرو همچنین اشاره میشود که تقریباً همه رانندگان تاکسی پاریس، مگره را میشناختند. اینمساله یکی از مولفههای ساخت شخصیت مردمی و بیتشریفات مگره است. بهعنوان مثال در جایی از داستان، تفاوت جهانبینی جنایت از نظر مگره و قاضی کومیلو و در مجموعْ پشتمیزنشینها، اینگونه بیان میشود: «چگونه افرادی که هرگز قدم به داخل کافهای معمولی نگذاشتهاند و با کافههای شرطبندی روی مسابقههای اسبدوانی، یا با چمن میدانهای مسابقات سرو کاری نداشتهاند و معنی لیموناد را نمیدانند، میتوانند مدعی کشف روحیات جنایتکاران شوند؟» (صفحه ۵۴) چنین جملاتی در داستان، بیانگر اینواقعیت هستند که مگره با دیگر پلیسها و پشتمیزنشینها تفاوت دارد. اگر دقت کنیم، سیمنون هم در روایتش تلاش دارد، دور زدنها و کلکهایی که را مگره به قاضی کومیلو یا دوستش در پلیس امنیت دارد، درشتنمایی کند. مگره همیشه اخبار را دیر به سمع و نظر قاضی میرساند و در اینرمان هم وقتی قاضی پیشقدم میشود و به منزل مگره تلفن میکند، مگره با ظاهرسازی، لحنی آرام و سادهلوحانه به خود میگیرد که بهقول راوی قصه، هروقت مگره اینلحن را به خود میگرفت، مادام مگره واقعاً ناراحت میشد. همچنین در همینراستا باید به بخشی از صفحه ۱۴۴ داستان اشاره کنیم که در آن، در گفتگوی سهنفره قاضی، مگره و فرمانده پلیس آگاهی، قاضی از روشهای شخصی و ویژه مگره صحبت میکند. فرازی از قصه «مگره و مرد مرده» هم هست که او از چشم قاضی کومیلو اینگونه توصیف میشود: «اون دیگه در سن و سالی نیست که بیخوابی بکشه. از طرف دیگه چرا میخواد همه کارها رو شخصاً انجام بده؟» (صفحه ۱۵۱) اینجملات مربوط به خداحافظی مگره برای رفتن به خانه و استراحت است اما راوی داستان، یعنی سیمنون که سازنده شخصیت مگره است، در ادامه میگوید اگر قاضی میدانست مگره کجا میرود، حیرت میکرد. چون مگره در ادامه قصه نه به خانه که به مکانی جدید برای ادامه تحقیقات میرود. درباره وظیفهشناسی اینپلیس سنتی فرانسوی، علاوه بر جملاتی که شخصیت قاضی کومیلو دارد، تاکید راوی قصه را هم بر کسر خواب مگره داریم که در صفحه ۱۵۸ آمده است: «آنقدر کسر خواب داشت که پلکهایش سرخ مانده بود و میسوخت.» اینراوی در صفحه ۱۶۰ هم ایننکته را اضافه میکند که مگره حتی در خانه هم، غرق تحقیق بود؛ و در عین حال، دلواپس اتفاقاتی که در حال رخدادن در پاریس و اطرافش بودند.
دیگر مولفه جهانبینی مردمی و واقعگرایی مگره را در داستان پیشرو، میتوان در اینتفکرات و جملات او مشاهده کرد: «روزنامهها جنایات را به اطلاعمان میرسانند، و ما فکر میکنیم که ایناتفاقها در دنیای دیگری، در محیط دیگری به وقوع پیوسته، نه در کوچه خودمان. نه در خانه خودمان» (صفحه ۴۸ به ۴۹) به شناخت همه رانندگان تاکسی پاریس از مگره اشاره کردیم. در داستان «مگره و مرد مرده» همچنین اشاره میشود که کار زاغسیاه چوبزدن و تعقیبْمراقبت برای مگره تقریباً یک بازی بود که او با جدیت به آن میپرداخت. در ادامه بیان روش کار و تحقیق مگره، میتوان به توضیحات راوی داستان در صفحه ۵۸ کتاب اشاره کرد که میگوید گهگاه، وقتی تحقیقی مطابق میل مگره پیش نمیرفت، پیش میآمد که به رختخواب برود و یا از اتاقش خارج نشود. آنوقت رعایتش را میکردند. اینتوضیح از شخصیت مگره را میتوان کنار توضیحی گذاشت که راوی، در صفحه ۲۰۱ کتاب ارائه میکند: «در اداره عادت کرده بودند _ و او گذاشته بود عادت کنند _ که برای هرچیزی بگویند: به مگره تلفن کنید!»
در اینرمان، مخاطب خشم شدید شخصیت مگره را میبیند؛ چیزی که در داستانهای دیگر کمتر آن را دیدهایم و کمتر سراغ از آن داریم چون مگره عموماً آرام است و با استدلال پیش میرود. اما سیمنون، فرازهایی را هم برای عصبانیشدن و خشم او برای همدردی با مردم بیچاره جامعه در نظر گرفته است. خلاصه اینکه مگره در مواجهه با پاسخهای سربالای مرد مسافرخانهدار در داستان «مگره و مرد مرده» با اخمهای درهم و مشتهای گرهکرده به سمت طرف مقابل میرود که راوی قصه درباره اینلحظه میگوید: «در این لحظه، قادر بود او را بزند.» (صفحه ۱۱۷) نکته دیگری که شاید در دیگر داستانهای مگره سابقه نداشته باشد یا کمتر شاهدش بوده باشیم، درباره بازجویی ویژه مگره از زن تبهکار روی تخت بیمارستان است؛ بهقول راوی داستان، این، اولینبار بوده که مگره چنین بازجویی دشواری داشته است؛ در حالیکه نوزادی از سینه مادری آدمش شیر میخورده است.
سطور پایانی بخش مربوط به شخصیت مگره در رمان «مگره و مرد مرده» را به مولفههای شخصی شخصیت مگره اختصاص میدهیم. در اینداستان به اینمساله اشاره میشود که مگره، خلاف افسر پلیس امنیت (شخصیت کلمبانی) بهندرت مسلح بود و با خود اسلحه حمل میکرد که البته در اینداستان مجبور میشود برای دستگیری متهم اصلی پرونده، اسلحهاش را همراه خود ببرد. همچنین، به اینمساله اشاره میشود که مگره وقتی بیمار میشد، رمانی از الکساندر دومای پدر را برای مطالعه به دست میگرفت. یکی از مولفههای مهم شخصیتی مگره که در اینرمان آمده، این است که ۳۰ سال از ازدواج مگره و اقامتش در آپارتمان بلوار ریشار لنوار میگذرد و علیرغم اصرار اطرافیانش او تن به تعویض منزل نکرده است. و راوی داستان در صفحه ۵۸ از علت اینرفتار و پافشاری مگره، پردهبرداری میکند و میگوید آنچه مانع رفتن مگره از اینآپارتمان میشد، ترس از اسبابکشی نبود بلکه وحشت از تغییر چشمانداز هر روزه و ندیدن شرکت حمل و نقل روبهرو بهمحض بیدارشدن از خواب، طی نکردن مسیر همهروزه صبحها و پیادهرویاش بوده است. همانطور که میدانیم، یکی از مولفههای شخصیتی سربازرس مگره، کلکسیون پیپهایش هستند که اینمولفه از خودِ سیمنون و زندگی واقعیاش وام گرفته شده است. بههرحال در رمان «مگره و مرد مرده» اشاره ریزی به پیپ، مشتقاتش و اینعلاقه مگره وجود دارد؛ جایی که مگره به مادام مگره اشاره میکند، توتون پیپ را زیاد فشار ندهد. مثل هر آدم دیگری، مگره هم ممکن است رفتار و ذوق و شوق کودکانهای از خود بروز دهد. ژرژ سیمنون چنینلحظهای را در صفحه ۶۱ رمان «مگره و مرد مرده» قرار داده است؛ جایی که مگره پس از دنبالکردن تحقیقات در منزل و استدلال، به همکارانش تلفن میزند: «دلش میخواست اول خودش حرف بزند، از ترس اینکه مبادا بخواهند از چیزی که خودش کشف کرده بود، صحبت کنند.»
ژرژ سیمنون در حال نوشتن
* مگره و مَرد مردهاش
قصه «مگره و مرد مرده» در حالی شروع میشود که مگره کلافه از پرچانگی و توهمات یکپیرزنْ در دفترش به تلفنی پاسخ میدهد که در آن، مردی ادعا میکند تحت تعقیب است و چند مرد خطرناک میخواهند او را بکشند. اینمرد از همانفرازهای ابتدایی وارد قصه میشود و طی ۲۰ صفحه اول داستان (فصل اول) کشته میشود. در فصل دوم که مگره بالای سر جسد مرد حاضر میشود، راوی داستان به اینجمله میرسد که گویی جسد به مگره تعلق داشت و مرد، مرده ی بود. در طول صفحات کتاب هم چندمرتبه اشاره میشود که مگره دور از افکار و حدسیات دیگران مثل قاضی کومیلو، با مرد مرده خودش زندگی میکرد.
با جلوتر رفتن قصه، راوی قصه تشبهاتی را بین مگره و مقتول داستان در نظر میگیرد تا توجیه حس مرموز مگره درباره اینمرد باشند. مثل اینکه «هر دوی آنها به محلهشان تعلق داشتند، هم مرد ناشناس و هم خود او» (صفحه ۵۸) در صفحه ۶۹ داستان است که مقتول، اسم و هویت پیدا میکند: پتی آلبر. بد نیست به اینمساله هم توجه کنیم که سیمنون داستانی پر از شخصیت خلق کرده و از اینحیث، کار دشواری در پیش داشته است. بههرحال در صفحه ۸۱ هم پس از مرحلهای از تحقیقات، یک خط واصل دیگر بین مگره و مرد مرده برقرار میشود؛ سربازرس متوجه میشود که پتی آلبر هم مثل او، مردی بوده که برای عاداتش ارزش قائل بوده است.
در بخش بعدی ایننوشتار، به تشابه و تفاوت مگره با کارآگاهی چون شرلوک هولمز میپردازیم اما در اینداستان، بهجز استدلال، حس ششم و در واقع انگیزه بینام پیشران مگره، عنصر مهمی است؛ یعنی همینعاملی که احساس میکند بهخاطر آن، مردِ مرده را از آن خود میداند. در همینباره راوی قصه در صفحه ۲۰۲ و جملات پایانی کتاب، اینجمله را دارد: «…اینخصوصیت را هم میبایست به تصویر شخصیت پتی آلبر اضافه کرد؛ پتی آلبری که زنده نشناخته بود، ولی به عبارتی، جز به جز او را بازسازی کرده بود.»
* مگره و شرلوک هولمز
روش تحقیقات مگره در اینرمان، بیش از دیگر رمانهایی که تا به حال از او خواندهایم، به کارآگاهانی چون شرلوک هولمز و هرکول پوآرو شبیه است. البته در رمانهای دیگر هم سابقه داشت که مگره بیمار باشد و از منزلش عملیات تحقیقات را رهبری کند اما بهجز اینمساله، روش استنتاج و نتیجهگیری او، در «مگره و مرد مرده» بیشتر از دیگر عناوین مجموعه «مگره» به هولمز و پوآرو شبیه است.
روش شرلوک هولمزیِ مگره از همانصفحات ابتدایی داستان شروع میشود و برای اولینبار، بیش از همه در صفحه ۲۶ در سخنان دکترِ پزشکی قانونی خود را نشان میدهد. تبلور صریح شرلوک هولمز در خود مگره هم از صفحه ۳۱ نشان داده میشود. در اینزمینه، تاکید مگره بر این است که به خاطر خستگی و سرماخوردگی، در خانه بماند و بتواند با تمرکز فکر کند؛ کاری که هولمز و پوآرو میکردند. او میگوید: «باید گفت که اینجا، در خانه خودم با زنم که بهم میرسه، خیلی راحتتر میتوانم به تحقیق فکر کنم…» (صفحه ۴۷) البته مگره در نهایت، در خانه بند نمیشود و خودش در عملیات شرکت میکند. بههرحال یکی از جملات مهم شخصیت مگره درباره رویکرد شرلوک هولمزیاش، در صفحه ۵۱ کتاب آمده است: «وقتی آدم مجبور میشود توی اتاقش بماند، فرصت فکر کردن دارد.»
با وجود شباهت زیادی که روش مگره در اینرمان به هولمز و پوآرو دارد، تفاوت مهمی هم با دو کارآگاه افسانهای جهان داستانهای پلیسی دارد. مگره به جز استدلال، از غریزه و حساش (شاید بگوییم تجربهاش) هم استفاده میکند. مثلاً در صفحه ۳۵، صحبت از حسی است که مگره نمیتوانست آن را توجیه کند اما فکر میکرد او را در مسیر صحیح قرار میدهد. یا در صفحه بعد، باز پای احساس مگره به میان میآید: «این هم باز احساسی بود که نمیتوانست آن را توضیح دهد. در ذهنش موضوع مستدل بود. ولی به محض اینکه میخواست آن را تصریح کند، حتی برای خودش، همهچیز در هالهای از ابهام قرار میگرفت.» (صفحه ۳۶)
* چهره پاریس و مردمش در رمان
پاریسی که در اینرمان میبینیم، خود را برای آمدن بهار آماده میکند و به قول راوی قصه، از کوچههایش بوی بهار میآید. اما در عین حال که پاریس روشن و شاد است، بناست زاویه دید راوی قصه به محلات فرودست و خلافکارپرور اینشهر بزرگ بپردازد. بههرحال، سیمنون شادی پیش از آمدن بهار را با چنین جملاتی نشان داده است: «از کوچهها بوی بهار میآمد. در کافه دوفین از هماکنون صندلیها را روی تراس چیده بودند» (صفحه ۱۲) و «پاریس روشن و شاد بود. مثل همیشه، بیشتر از وقتی که بهار واقعاً فرا میرسید، نویدهای آن دلنشین بود و بیگمان روزنامهها بهزودی باز از بلوطهای بلوار سن-ژرمن مینوشتند که تا ماه دیگر غرق گل میشوند.» (صفحه ۱۴)
مگره و همکارانش در جریان تحقیق خود در اینداستان، از کافهای به کافه دیگر، در جریان سفر وحشتبار مرد مقتول در محلههایی از پاریس قرار میگیرد که در ناحیه باستی و شاتله قرار دارند. در فصل پنجم رمان هم که از صفحه ۸۹ شروع میشود به صفحه ۱۰۹ ختم میشود، ماجرای تعقیب یکی از اعضای گروه تبهکار قصه، باعث میشود او و تعقیبکنندگانش یکدور کامل در پاریس بزنند تا مخاطب داستان، یاد رمانهایی چون «تا در محله گم نشوی» پاتریک مودیانو بیافتد. در یکی از فرازهای همینفصل که مربوط به تعقیب مرد تبهکار است، میخوانیم: «همین طور که غروب نزدیک میشد، کوچهها پر رفتوآمدتر میشدند. در پیادهرو، در کوچههایی که خانههایی کمارتفاع و تاریک داشتند، افراد زیادی پرسه میزدند. بوی چربی و فقر آزاردهنده بود. گاهی دیده میشد که زنی سطل آب آلوده خودش را داخل کوچه خالی میکند.» (صفحه ۹۳) بد نیست به رفتار اینزنِ طبقه فرودست توجه داشته باشیم. کاری که اینزن میکند (ریختن پساب و آب آلوده از پنجره خانه به کوچه و خیابان)، اروپاییهای متمدن و پیشرفته چندقرن پیشتر انجام میدادند و هنگام نوشتهشدن اینقصه یعنی دهه ۱۹۵۰ هم در محلات فرودست و ناباب شهرهای زیبایی چون پاریس انجام میشود. بههرحال طبق روایت راوی داستان «مگره و مرد مرده»، تعقیب مردِ تبهکار اسلواک باعث میشود مگره به محله بدنام روا-دو-سیسیل برسد که به قول راوی، یکی از بدترین محلههای پاریس بوده است. یک محله بدنام دیگر هم هست که در داستان نام برده میشود که در آن اوراق جعلی هویت رواج دارد؛ محله فوبور- سن- آنتوان.
وقتی مگره و نیروهای پلیس برای حمله به مسافرخانههای محله بدنام آماده میشوند، راوی قصه، محله کثیف و خانههای غیرمجازش را اینگونه توصیف میکند: «از خیلی وقت قبل، اگر نگوییم از یک قرن پیش، این خانهها باید از میان برداشته میشدند، یا بهتر بگوییم، با لانه کک و شپش همه کشورهای دنیا در آتش میسوختند.» (صفحه ۱۱۵) در تکمیل اینتوصیف، چند صفحه بعدتر، سیمنون هوایی را هم که در چنینمحلاتی جریان دارد، آلوده و متعفن میخوانَد: «هوای کوچه تقریباً به همان عفونت هوای مسافرخانه بود.» (صفحه ۱۲۱)
البته مردم عادی شهر پاریس هم سهمی در داستان دارند و راوی، در فرازهایی که مشغول گفتن از آمدن بهار به پاریس است، در حد مختصر و مفید به روحیات و خلقوخوی مردم پاریس هم میپردازد. اینرویکرد را هم میتوان در اینفرازِ نمونه مشاهده کرد: «پاریسیهایی که وارد مغازههای بزرگ میشدند، یا در پیادهروها به یکدیگر تنه میزدند و وارد سینما یا ایستگاه مترو میشدند، به چیزی توجه نداشتند.» (صفحه ۱۸) و «پاریسیها علاقه زیادی به محله خودشان دارند، انگار فقط در آنجاست که خودشان را در امنیت حس میکنند.» (صفحه ۵۴)