خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: پس از اردیبهشت ۱۳۹۸ که چین مهمان ویژه نمایشگاه کتاب تهران بود، پروندهای را برای بررسی ادبیات معاصر اینکشور باز کردیم که در مطالب آن، درباره نوشتههای مولفانی چون «مو یان»، «مای جیا»، «لو وِنفو»، «شوزُ چن»، شاعری چون «جا های شِنگ» و «سون لی» بهعنوان موسس مکتب ادبی برکه نیلوفری منتشر شدند.
مطالب یادشده در اینپیوندها قابل دسترسی و مطالعه هستند:
معرفی یکی از مهمانان چینی نمایشگاه کتاب/جاسوسینویس پکنی در تهران
بررسی رمان چینی «مزهشناس»/داستان سرمایهدار شکمباره و مزهها
بهدنبال کدگشایی از رمزی به نام انسان؛ از چین تا تهران
دویدن در شهر بدونِ بهار/جستجوی سراب خوشبختی در پکنِ شِنزده
بررسی تناسخ در رمانی از نویسنده چینی برنده نوبل
روایت انقلاب چین در یک رمان/داستانی طولانی که خستهکننده نیست
نگاهی به شعر شاعری که میگفت مرگ نوری طلایی دارد
آشنایی با موسس مکتب برکه نیلوفری در ادبیات چین
جدیدترین عنوان پرونده بررسی ادبیات چین، معرفی آکیو، شخصیت داستانی تاثیرگذار در تاریخ معاصر چین است. اینیادداشت به قلم معصومه عبادیان، دانشجوی رشته زبان و ادبیات چینی دانشگاه تهران نوشته شده است.
در ادامه مشروح اینمطلب را میخوانیم:
«سرگذشت آکیو» عنوان مجموعهای از داستانهای کوتاه و قصههای بازآفرینیشده، همچنین خاطرات داستان گونه، دو نمایشنامه تکپردهای است که نویسنده برجسته کشور چین و پدر ادبیات معاصر این کشور «لو شون» آن را به رشته تحریر درآورده است. لو شون، که نام حقیقی او «جو شو رِن» بوده، در تاریخ سپتامبر۱۸۸۱میلادی در استان «جه جیانگ» چین به دنیا آمد. او پیش از آنکه انتشار آثارش را با این نام آغاز کند، از عناوین مستعار دیگری نیز برای چاپ نوشتههایش در جراید و رسانههای مکتوب چینی استفاده میکرد که به باور برخی کارشناسان چینی، ملاحظات سیاسی نویسنده در اینامر دخیل بوده است.
لوشون، کودکی خود را در دورهای حساس از تاریخ چین سپری کرد؛ خانوادهاش با فقر و پریشانی روزگار میگذراند و بدین ترتیب، فقر خانواده، بیماری پدر و اوضاع نابسامان کشور، زندگی نوجوانی او را با پریشانی و دردهای بسیار تواًم ساخت. او در اینایام با طبقات فرودست اجتماع و گرفتاریهای آنان پیوندی نزدیک پیدا کرد و ملاحظه نگونبختی کودکان تهیدست، شاید بیش از هرچیز دیگری در جهتدهی به آثار او اثر گذاشت. بههمیندلیل بعدها وقتی به نویسندهای پرتوان بدل شد، اندوه عمیق و خشمش از نگونبختی کودکان جامعهای نابهسامان، شاکله چند اثر مهمش را ساخت.
لو شون جامعهای را سالم میدانست که در آن، کودکان رشد و بالندگی داشته باشند و با اعتماد به نفس به ایام جوانی برسند و پا در راه تکامل شخصیتی بگذارند. او بر این عقیده بود که دنیای کودکی کاملا با دنیای بزرگسالی متفاوت است و ایننکته باید بهدرستی درک شود در غیر اینصورت، در نگاهی کلی جامعه آسیب خواهد دید و بر اینمبنا تاکید داشت «حق تقدم در تمام زمینهها با کودکان است.» این در حالی بود که جامعه چین در دوران لوشون، جامعهای سنتی با ناهنجاریهای دستو پاگیر بود و جوانان در آن کمتر قدرت عرض اندام پیدا میکردند. لوشون از دوره کودکی تا سن ۱۷ سالگی حجم قابل توجهی از آثار کلاسیک چین را مطالعه کرد و طیف وسیعی از فرهنگ، ادبیات کهن، اساطیر، مذاهب، فلسفهها و هنرهای مردمی تبدیل به مقوله اصلی مطالعات او شد. لوشون در واقع نخستین فردی است که بهصورت گسترده علیه سنتهای جامعه بسته چین قیام کرد. عقاید او که مبتنی بر تکامل جامعه بشری است، تحولی عظیم در جامعه سنتزده چین ایجاد کرد. سنتهایی که جز پوستهای از آن باقی نمانده و همچون لباسی سنگین و البته بیتاثیر، حرکت جامعه چین در مسیر مدرنیزم را با مشکل مواجه میکرد. او معتقد بود: «هر نسل جدیدی باید متعالیتر از نسل قبل از خویش باشد.»
ایننویسنده چینی هم غربیها را از آنجهت که کودکان را آدمهایی در مسیر بزرگشدن میبینند؛ و هم چینیها را از آنجهت که کودکان را مینیاتوری از آدم های بالغ حساب میکنند، سخت نکوهش کرد. به اینترتیب او با اندیشهای جدید در مقابل دنیای کهن قرار دارد. تغییر در جامعه چینی که سخت به آداب و رسوم کهن پایبند مانده و در عینحال در مصائب سهمگین اجتماعی غوطهور است، کار بسیار دشواری است. اما او بهعنوان یکروشنفکر نمیتوانست خرافات بیپایان نسلهای گذشته کشورش را بپذیرد و بر اینباور بود که سالخوردگان باید راه را برای جوانان باز کنند، ترغیبشان کنند و مشوق آنها باشند و برای رشد و ترقی به آنان کمک کنند. لوشون تاکید میکرد «زمانی که جادهها پر از پستی و بلندی است، اینمردگاناند که باید با پر کردن گودیها مسیر عبور زندگان را هموار کنند نه زندگان.» منظور لوشون در این عبارت از مردگان، سالخوردگانی بود که با مرده هیچفرقی ندارند. با اینحال او برای رسیدن به جامعه آرمانی سخت تلاش کرد.
لوشون همچنین زبان پیچیده بزرگانی چون کنفسیوس و دیگر شخصیتهای کهن چینی را مانع ارتباط کشورش با جهان بیرون میدانست و به همین سبب چین را «سرزمین ساکت» نام گذاشتلو شون، بعدها پدر ادبیات معاصر چین لقب گرفت. او با سنتهای دستوپاگیر جامعه چینی جنگید و حتی گاهی در نقطه مقابل نظریات کنفسیوس ایستاد. برای مثال اینسخن کنفسیوس را که «پسر خلف آن است که تا سه سال بعد از مرگ پدر تغییری در راه و رسم او ندهد»، نگاهی بیهوده توصیف کرد و بر این باور بود که اینعقاید خرافی بهجامانده از گذشتگان، ریشه بسیاری از مصائب جامعه چین است. لوشون میگوید «اگر سلولهای تکیاخته اولیه، اینقانون را رعایت میکردند، هرگز به خود اجازه تکثیرشدن نمیدادند و اصلأ آدمی روی زمین به وجود نمیآمد.» یا در جایی دیگر مقابل دیگر سخنان خرافی گذشتگان که برای مثال گفته بودند «بین سه ناخلفی عمده فرزند آدم، اولاد نداشتن بدترین آنهاست» به صراحت اعلام کرد «تعدد زوجات مرد را فاسد می کند و چنین فسادی به افتادن در مسیر قهقرا منجر میشود، و این درست نقطه مقابل تعالی حیات انسانی است.» به باور لوشون فرزند نداشتن یعنی پایانی بر خویش، در حالی که تمهید شرایط برای سیر قهقرایی، دیگران را نیز نابود میکند. ایستادگی لوشون برابر اینسنتها بهشرایطی بازمیگشت که در آن از درباریان آخرین سلسله امپراطوری چین گرفته تا زمینداران متمول با بهانه قرار دادن تعالیم یاد شده، به ازدواج های مکرر رو آورده و در پی ارضای خواستههای شخصیشان بر میآمدند. لوشون همچنین زبان پیچیده بزرگانی چون کنفسیوس و دیگر شخصیتهای کهن چینی را مانع ارتباط کشورش با جهان بیرون میدانست و به همین سبب چین را «سرزمین ساکت» نام گذاشت. لوشون رسالت اصلی خود را پس از جنبش دانشجویی سال۱۹۱۹ در پی گرفت. اینجنبش، در واقع اعتراضی به انقلاب ۱۹۱۱ بود که تغییری در وضعیت کشور ایجاد نکرد و در جریان تحولات آن، توازن اجتماعی نیز برهم نخورد اما جامعه کهن چین، صرفا با ظاهری جدید تداوم یافته بود. لوشون که محور توسعه ملی را نسل جوان میدانست و برای ایجاد جامعهای بسامان، جوانان را برای حرکت به سوی آرمان های والا فرا میخوانْد، مدتی بعد در یادداشتی نوشت: «من پیش از این سالخوردگان را عامل سرکوب نسل جوان میدانستم. اما اکنون دریافتهام که ایننگاه، توهمی بیش نبوده و گویا میتوان اذعان کرد این خود جوانان هستند که خود را نابود میکنند و اندک توجهی به زندگی خود و دیگران ندارند.»
لو شون و شخصیت آکیو
در کتاب «سرگذشت آکیو» قهرمان اصلی داستان مردی ساده به نام آکیو است که با بیکسی و بیخانمانی، روزگار میگذراند و شبها را در معبد «خدای نگهبان» میخوابد. او در روستای «وِی جوانگ» زندگی می کند و کسب و کاری هم برای امرار معاش ندارد. آکیو گاهی اوقات توسط بیکاره ها مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. او پس از آنکه از دست یکی از بزرگان روستا سیلی میخورد، برای خود شهرتی برهم میزند. چون از آنجا که ضارب آدم مشهوری است، فرد کتک خورده نیز از شهرت او نصیب برده و احساس غرور می کند. او هنگامی که از پسر ارشد جناب «چی ین» که تحصیل کرده ژاپن بوده و آکیو او را شیطان مقلد اجنبی و جیرهخوار خیانتکار میخواند کتک میخورَد، دچار نوعی فراموشی میشود. آکیو پس از نفرینهای راهبهای که پشتش گفته بود «الهی اجاق کور از دنیا بروی» تصمیم به ازدواج میگیرد و بههمینمنظور به کلفتِ خانه جناب «چائو» اظهار علاقه کرده و رسوایی بیحدی را به جان میخرد و توسط اهل محل طرد میشود.
لو شون، در اثر ماندگار خود «سرگذشت آکیو» تصویر درخشانی از روح خاموش و سرکوب هزارانساله مردم چین به دست میدهد. او در اینداستان نشان میدهد مهم ترین عامل شکست هر ملت، خوگرفتن به خودفریبی است، او آکیو را نماد این خودفریبی میداند که بر اثر حکومتهای طولانی فئودالیستی، در پس شکستهای مادی، خود را پشت پیروزیهای خودساخته مخفی میکنندآکیو پس از گذراندن دورانی دشوار، دوباره به شهر و دیار خود باز میگردد. چندی بعد هم زمزمه انقلاب به گوش میرسد و او خود را طرفدار جریان انقلاب معرفی میکند تا از خانهای فئودالی چون «چائو» انتقام بگیرد. اما با ورود انقلابیون به شهر کسی او را صدا نمی زند و بهرغم تغییرات ظاهری حاکمیت، دگرگونی عظیمی در شرایط اجتماعی پدید نمیآید. زیرا مقامات محلی تحت نظر فئودالها هستند که همچنان بالاترین مقامات محلی محسوب میشوند. یعنی، تنها عناوین است که تغییر کرده و افراد همانافرادند. مدتی پس از انقلاب، به تعداد مردمی که موهای دم اسبیشان را بهعنوان میراث دوران امپراطوری تراشیدهاند، افزوده میشود و در اینگیرودار عمارت چائو غارت میشود. چیزی نمیگذرد که آکیو به اتهام چپاول روانه زندان میشود و مدتی بعد به جرم غارت و دزدی در میدان شهر تیرباران میشود.
لو شون، در اثر ماندگار خود «سرگذشت آکیو» تصویر درخشانی از روح خاموش و سرکوب هزارانساله مردم چین به دست میدهد. او در اینداستان نشان میدهد مهم ترین عامل شکست هر ملت، خوگرفتن به خودفریبی است، او آکیو را نماد این خودفریبی میداند که بر اثر حکومتهای طولانی فئودالیستی، در پس شکستهای مادی، خود را پشت پیروزیهای خودساخته مخفی میکنند. زمانی که لو شون شروع به نویسندگی کرد، کارهای او فعالیت ادبی محسوب نمیشدند. او صرفأ قصد داشت با نوشتههایش تغییراتی در جامعه پدید آورد. در واقع هدف او از بیان اینداستانها، ایجاد تغییر و تحول در زمانهاش بود.
هرچند که پس از انتشار آثار لو شون، بسیاری از همعصرانش، متهمش کردند که با خلق شخصیت آکیو در انتقاد از جامعه چین راه اغراق را در پیش گرفته، اما حوادث بیشمار بعدی نشان دادند فجایع روزمره در چین از آنچه بر آکیوی لو شون گذشته، تلختر بودهاند.
لو شون در «سرگذشت آکیو» جسم رنجور و روان خاموش ملت چین را طی اعصار به تصویر میکشد. او همچنین سرگشتگی، بیپناهی، ستمدیدگی و تشویش یک ملت را بهخوبی در حالات روحی و روانی شخصیت آکیو نشان میدهد. سرگذشت آکیو از نخستین تجربههای داستاننویسی چین به شمار میآید که توانسته طنز تلخ اجتماعی را با واقعیات جاری در جامعه چینی، تلفیق کرده و یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر چین را بیافریند.