شیوخ سلفی و تکفیری پس از نفوذ در مصر و تربیت طلاب تندرو کارهای زیادی انجام دادند، از جمله تکفیر روشنفکران و نویسندگانی چون فرج فوده و نجیب محفوظ. پیروان آنها حتی فرج فوده را ترور کردند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: در قسمت‌های پیشین از سلسله گزارش‌های پژوهشی – تاریخیِ «وهابیت در مصر: میزان موفقیت و ناکامی‌ها» نوشته علی ابوالخیر، درباره تلاش‌های بسیار وهابیت برای نفوذ در مصر و هوشمندی مصری‌ها در دفع نفوذ آنها در مرحله نخستین و در ادامه تلاش گسترده سلفی‌های مصر با حمایت عربستان و تبلیغات بسیار آنها از طریق کتاب‌ها و دیگر محصولات فرهنگی رایگان بحث شد.

همچنین اشاره شد که گروه‌های سلفی در مصر در دومین مرحله توانستند به میزان زیادی در فرهنگ جامعه مصر نفوذ کرده و گروه‌های طرفدار بسیاری را برای خود ترتیب دهند. آنها توانستند با هزینه کردن پول مساجد و پایگاه‌های بسیاری را زیر سلطه خود درآورند و دست به تکفیر و اقدامات خرابکارانه بزنند. حکومت مصر به دلیل ارتباط گسترده با عربستان سعودی و منافع اقتصادی و سیاسی حاصل از این ارتباط، کاری چندانی به اقدامات این گروه‌ها نداشت و از گسترش آنها جلوگیری نمی‌کرد. قسمت اول این گزارش را از اینجا و قسمت دوم را نیز از این نشانی بخوانید و در ادامه با قسمت سوم همراه شوید:

اقدامات عملی و تروریستی وهابی‌ها در مصر

همانطور که در قبل اشاره کردیم طی چند دهه قبل از انقلاب سال ۲۰۱۱ م فعالیت وهابی‌ها در مصر رو به گسترش نهاد و آنها بر ضد نویسندگان، متفکران، ستاره‌های سینما و تاتر اقداماتی را انجام دادند که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

*تکفیر و ترور «فرج فوده» نویسنده و روشنفکر مصری در سال ۱۹۹۲ م

*حمله به نویسنده معروف «نجیب محفوظ»

*حمله به گردشگران خارجی در شهر «اقصر» در سال ۱۹۹۷ م و کشتن برخی از آنها

*حمله به برخی از کلیساهای مصر

*حمله به خانه برخی اقباط مصری در استان (صعید)

به رغم اقدامات خطرناکی که آن دوران وهابی‌ها در مصر انجام می‌دادند اما حکومت چندان واکنشی از خود نشان نمی‌داد.

محمد رشدی الدسوقی استاد دانشگاه در مصاحبه‌ای تحلیلی با روزنامه «الیوم السابع» در خصوص چگونگی رشد تفکر وهابی در آن دوران و عدم واکنش حاکمیت وقت به تحرکات آنها در آن زمان، سوالی به این شرح مطرح می‌کند: چرا حکومت مساجد را در دست امامان سلفی رها کرد؟ و سپس خود جواب می‌دهد: بدون تردید آنچه را که الگوهای وهابیت همچون شیخ محمد حسان و شیخ الحوینی در آن زمان در سخنرانی‌هایشان به مخاطبان عرضه می‌کردند و کاست‌ها و کتاب‌های آنها نیز پیاده‌روها و سطح جامعه را پر کرده بود و در مساجد نیز کتاب‌هایشان مجانی توزیع می‌شد، ترویج روح تنفر و انزجار از هرچه غیر وهابی بود. آنها با سخنانشان بیش از اینکه عقل مخاطبان را مورد خطاب قرار دهند با احساسات و روح حماسی آنها بازی می‌کردند و رفتارشان بر خلاف آنچه که پیامبر اسلام (ص) عمل می‌کرد بود. مثلاً در حالی که پیامبر اکرم (ص) به دیدن یهودی‌ای که او را مورد اذیت و آزار قرار می‌داد، می‌رفت اینها در خطبه‌های جمعه به سب و لعن مسیحیان می‌پرداختند در حالیکه می‌دانستند همسایگان مسجد مسیحی هستند.

مورد دیگر، در حالیکه پیامبر اکرم (ص) پیروانش را برای ایجاد دولت قوی اسلامی آماده می‌کرد و آنها را از پرداختن به امور کم ارزش نهی می‌فرمود، وهابی‌ها به دنبال آن بودند که دینی را تبلیغ کنند که به امور کم ارزش بیشتر از پرداختن به امور مهم مملکت و حکومت اهمیت می‌دهد، مثل اینکه با کدام پا باید وارد توالت شد؟ و چگونه باید مرد همسرش را ببوسد آیا باید بوسه طولانی باشد یا کوتاه و…؟ هنگام خواب چگونه باید خوابید؟ به طرف راست یا چپ؟ و چطور باید بر مرکب سوار شد؟ آیا می‌شود در خانه را قبل از گفتن بسمله باز کرد؟ شکل صحیح ریش گذاشتن مرد چگونه است؟ آیا جایز است کودک مسلمان کارتون نگاه کند؟ فوتبال حلال است یا حرام؟ مورچه‌ای که با حضرت سلیمان سخن گفت مذکر بود یا مؤنث؟ اینکه در قرآن کریم آمده مورچه با حضرت سلیمان سخن گفت مفهومش چیست؟ با توجه به این موضوع، کشتن مورچه حرام است یا مباح؟ (۱)

این دست از پرسش‌ها، سؤالاتی بود که پیروان شیخ محمد حسان به دنبال پاسخ‌های آن می‌گشتند و پس از دریافت پاسخ‌ها از شیخ محمد، آنها را در جامعه مصر نشر می‌دادند و در واقع کشور مصر را به دوران قبل از رنسانس اروپا برده بودند. دورانی که در آن هر گونه سخن یا عملی باید با اجازه کلیسا انجام می‌شد. اینگونه بود که هر سؤالی منتظر پاسخی از رجال دین بود و کانال‌های ماهواره‌ای متعلق به آنها به این پرسش و پاسخ‌ها می‌پرداختند. پیروان شیوخ وهابی نیز خوب به خطبه‌های جمعه گوش می‌دادند تا پاسخ سؤالاتشان را از خطیب بگیرند و بر اساس آنچه که خطیب می‌گوید رفتار و کردار خودشان را تنظیم کنند و جالب اینکه وجود این همه مشایخ وهابی و جمعیت در مقابل مساجدشان، باعث نگرانی حکومت نمی‌شد.

به نظر آن زمان حکومت مصر در پشت پرده اجازه داده بود که نمایندگان جریان سلفی و وهابی از عربستان به مصر بیایند و با آزادی کامل به انجام فعالیت پرداخته و بر ضد دیگر جریان‌های اسلامی از جمله اخوان موضع گیری کنند و تجربه سعودی را در خصوص لزوم گوش فرادادن به حکم حاکم اسلامی و حرام بودن خروج بر او را به مصر انتقال دهند. توافقی بین حکومت و شیوخ سلفی و وهابی که به آنها اجازه می‌داد در کانال‌های ماهواره‌ای به تبلیغ بپردازند و بر مساجد سیطره پیدا کنند.

گذری بر دیگر جماعت سلفی با گرایش وهابی در مصر

ما در قسمت‌های قبل به اصلی‌ترین گروهی که به دنبال ترویج وهابیت در مصر بود اشاره کردیم اما در دهه ۸۰ م گروه‌های سلفی دیگری نیز در مصر پا به عرصه وجود گذاشتند که اگر چه از جهت مبدأ و منشأ فکری از یک آبشخور سیراب می‌شدند اما در عمل با یکدیگر تفاوت‌هایی داشته و دارند. اصولاً چون تفکر وهابی، تفکری است که تنها برداشت خود از کتاب و سنت را قبول دارد زمینه انشقاق در آن به فراوانی یافت می‌شود.

جنبش های دانشجویی سلفی وهابی

در اوائل دهه ۷۰ م دانشگاه‌های مصر شاهد یک سری حرکت‌ها و جنبش‌های دانشجویی با رنگ و بوی مذهبی بودند. یکی از این جنبش‌ها که توانست یک گروه سلفی را پایه گذاری کند و نام «المدرسه السلفیه» را برای خود برگزید گروهی بود که محمد اسماعیل مقدم دانشجوی پزشکی دانشگاه اسکندریه آن را تأسیس کرد.

او بحث‌های دینی خود را از مسجد عمر بن خطاب در منطقه ابراهیمیه شروع کرد و در همین مسجد بود که هسته مرکزی «المدرسه السلفیه» با تعداد اندک ۱۰ نفر تشکیل شد و محمد عبدالفتاح (ابوادریس) به عنوان رییس آن برگزیده شد. این گروه کوچک فعالیت دینی خود را ادامه داد و با پیشنهاد عماد عبدالغفور یکی از دانشجویان پزشکی و رییس سابق حزب النور، آنها فعالیت خودشان را به داخل دانشگاه کشاندند. از نیمه دهه ۸۰ م فعالیت این گروه افزایش یافت شورای اجرایی که شامل ابوادریس (رییس)، شیخ یاسر برهامی (نایب رییس) و شیخ محمد اسماعیل، شیخ احمد فرید، شیخ احمد حطیبه، شیخ سعید و شیخ علی حاتم بود برای آن تشکیل شد و آنها اسم «الدعوه السلفیه» را به جای «المدرسه السلفیه» برگزیدند. شیخ عبدالمنعم الشحات سخنگوی رسمی گروه گفته بود: علت این نام گذاری به عمومی بودن دعوت و تبلیغ گروه باز می‌گردد. این گروه دانشگاه‌های مصر را عرصه خوبی برای فعالیت یافتند.

حکومت مصر در پشت پرده اجازه داده بود که نمایندگان جریان سلفی و وهابی از عربستان به مصر بیایند و با آزادی کامل به انجام فعالیت پرداخته و بر ضد دیگر جریان‌های اسلامی از جمله اخوان موضع گیری کنند و تجربه سعودی را در خصوص لزوم گوش فرادادن به حکم حاکم اسلامی و حرام بودن خروج بر او را به مصر انتقال دهند این گروه برای اینکه بتواند جذابیت بیشتری را جهت جذب افراد ایجاد کند، اقدام به تأسیس کمیته اجتماعی و کمیته زکات و کمیته جوانان کرد. در سال ۱۹۸۶ م شیخ ابوبکر الجزائری (۲) از همه پایگاه‌های این گروه در اسکندریه دیدار و از موضع آنها در مقابل با اخوان المسلمین حمایت کرد. این دیدار بر اهمیت این گروه در مصر افزود و آن را بیش از گذشته در موضع توجه قرار داد.

برخی از اعضای شورای «الدعوه السلفیه» برای مدتی به عربستان سفر کرده و در درس شیخ بن باز و بن عثیمین شرکت کردند. آنها سپس با جماعت انصار السنه المحمدیه ارتباط برقرار کردند. اگر چه این دو گروه سلفی وهابی در برخی آرای فقهی با یکدیگر اختلافاتی داشتند. اما ترجیح دادند در نکات مورد اتفاق با هم همکاری داشته باشند.

فعالیت بعدی این گروه انتشار مجله «صوت الدعوه» بود که ماهانه منتشر می‌شد و تا سال ۱۹۹۴ م بدون وقفه انتشار آن ادامه یافت. محتوای آن نیز مرتبط بود با افکار و اندیشه‌های مشایخ سلفی و فتواهای آنها که توسط اعضای گروه نوشته می‌شد. «الدعوه السلفیه» همچنین فعالیت‌های خود را در زمینه‌های مختلف اجتماعی، آموزشی، کمک رسانی به محرومان و بیماران و سرپرستی یتیمان در اسکندریه گسترش داد.

الدعوه السلفیه آموزشگاهی تأسیس کرده بود به نام «الفرقان» تا آموزش‌های لازم را در اختیار مبلغان خود قرار دهد و روش‌های خاصی در تدریس را به کار گرفته بود. این آموزشگاه در مدت کوتاهی شهرت زیادی در زمینه تدریس علوم اسلامی (فقه، تجوید، حدیث، اصول، توحید و قرآن) کسب کرد و توانست در مدت اندکی مبلغانی که پرچم‌دار تبلیغ اندیشه سلفی گری بودند وارد جامعه مصر کند. مبلغانی که در همه سرزمین مصر منتشر شدند و شروع به دعوت به فکر واندیشه سلفی کردند. این گروه سپس فعالیت‌شان را به داخل مساجد کشاندند.

این گروه دمکراسی را امری مردود و آن را کفر به شمار می‌آورد و معتقد بود کسی که دمکراسی را قبول می‌کند در واقع توحید را قربانی کرده است، بخاطر اینکه چه بسا دمکراسی و انتخاب مردم منجر به روی کار آمدن یک ملحد یا کافر شود و او با توجه به اینکه منتخب مردم است شریعت اسلامی را مورد تعرض قرار دهد. البته آنها مشارکت در امور سیاسی و انتخابات را بطور اصولی نفی نمی‌کردند. الدعوه السلفیه بر خلاف جماعت انصار السنه خروج علیه حاکم ظالم را امری درست و قابل قبول می‌دانست و به تفکری که دشمن را به دو دسته تقسیم می‌کند -دشمن نزدیک و دشمن دور – اعتقاد داشت بر اساس این اندیشه ابتداء باید دشمن نزدیک را که منحرفان و ظالمان داخلی هستند از میان برداشت و سپس به سراغ دشمن دور رفت.

فعالیت‌های این گروه به تدریج گسترش یافت و توانست در مدت کوتاهی ده‌ها هزار جوان متدین را جذب کند. این امر باعث شد تا دستگاه امنیتی مصر نسبت به فعالیت‌های این گروه حساس شود، زیرا این گروه خوانش متفاوتی در خصوص حاکم جامعه اسلامی نسبت به جماعت انصار السنه المحمدی داشتند. دستگاه امنیتی ابتداء تنگناها و مشکلاتی را برای آنها در زمینه آموزش و تبلیغ ایجاد کرد و در نهایت در سال ۱۹۹۴ م به بازداشت ابوادریس رییس گروه الدعوه السلفیه پرداخت و همه کمیته‌ها و شورای اجرایی آن را منحل اعلام کرد و آموزشگاه الفرقان در اختیار وزارت اوقاف مصر قرار گرفت و مشایخ گروه از تدریس در آن منع شدند.

البته وزارت اوقاف نیز به تدریج به سمتی حرکت کرد که آموزشگاه بطور کلی تعطیل شود. البته اعضاء و طرفداران گروه الدعوه السلفیه از میدان خارج نشدند بلکه آنها بار دیگر به دانشگاه‌ها بازگشتند و تا سال ۲۰۰۲ م به فعالیت خودشان در دانشگاه‌ها ادامه دادند اما در این سال آنها توسط دستگاه امنیتی مصر از هر گونه فعالیتی در هر جایی منع شدند و خروج مبلغان سلفی از اسکندریه ممنوع اعلام شد.

نفوذ وهابی‌ها به داخل الازهر

وهابی‌ها از همان ابتداء حضور و فعالیت‌شان در مصر تلاش داشتند تا به نحوی بتوانند به مؤسسه الازهر نفوذ کنند و در این مسیر نیز گاهی توانسته بودند برخی شیوخ الازهر را با خود همراه کنند. بنابر گفته احمد طیب شیخ الازهر، وهابی‌ها به مدد پول‌های سعودی در اواخر دوره مبارک و همچنین بعد از انقلاب ۲۰۱۱ م مردم مصر توانسته بودند بطور محسوسی در الازهر ریشه بدوانند و نفوذ کنند.

این درست است که سلفی‌ها سازمانی جهانی یا منطقه‌ای مانند جماعت اخوان المسلمین نداشته و ندارند اما آنها همواره تلاش می‌کردند به هر طریقی شده در الأزهر نفوذ کنند و هیچکس جرأت نداشت تا مدت‌ها به این موضوع بپردازد تا اینکه بعد از انقلاب ۲۰۱۱ م دکتر صلاح فضل از پشت پرده جلسات روشنفکران دینی با علمای الازهر خبرهای را منتشر کرد. او ضمن اشاره به صحبت‌هایی که در این جلسات در خصوص سکولاریسم و تکفیر انجام شده بود از قول احمد طیب شیخ الازهر نقل می‌کند که خطرناک‌ترین سخنی که گفته شده یا گفته می‌شود این است که الازهر با عربستان ارتباط دارد و جریان وهابی به داخل بزرگترین موسسه دینی در عالم نفوذ کرده است. (۳)

دکتر فضل در کتاب خودش به نام «اسناد الازهر» به فضای داخلی این جلسات و سخنانی که در آنجا رد و بدل شده پرداخته است. سخنانی در خصوص مفهوم مدنیت و مفهوم سکولاریسم و فرق بین این دو و در ادامه حاضران در جلسه به یک صیغه توافقی برای توصیف دولت مصر می‌رسند و آن تعبیر دولت دموکراتیک جدید است. سپس او سخنان دکتر احمد طیب را که در ادامه این جلسه به موضوعات مختلف پرداخته است، نقل می‌کند و مهم‌ترین بخش آن سخنان در خصوص جایگاه الازهر در جهان و چالش‌های است که این موسسه دینی با آن مواجه است چالش‌هایی که جریانات دینی دیگر به خصوص جریان وهابیت برای الازهر ایجاد کرده‌اند. (۴)

این گروه دمکراسی را امری مردود و آن را کفر به شمار می‌آورد و معتقد بود کسی که دمکراسی را قبول می‌کند در واقع توحید را قربانی کرده است، بخاطر اینکه چه بسا دمکراسی و انتخاب مردم منجر به روی کار آمدن یک ملحد یا کافر شود و او با توجه به اینکه منتخب مردم است شریعت اسلامی را مورد تعرض قرار دهد احمد طیب در سخنانی می‌گوید: ما سازمان جهانی فارغ التحصیلان الازهر را تاسیس کردیم. نزدیک به ۴۰ هزار فارغ التحصیل الازهر را در سطح جهان احصاء و همایش‌های مختلفی را نیز برگزار کردیم. چهارمین همایش تحت عنوان «امام ابوالحسن اشعری» بود به این اعتبار که روش و مشرب الازهر، روش اشعری است و آن مشربیست که ما توانسته‌ایم به وسیله آن همه جوانان مسلمان را با اسلام درست آشنا کنیم.

سپس وی در ادامه از اهمیت این مذهب و اینکه آن تا چه اندازه با مسلمانان همراهی دارد سخن می‌گوید: این مذهب اجازه تکفیر دیگر مسلمانان را نمی‌دهد و این اصل اول آنست که اهل قبله را تکفیر نمی‌کند و اصل دوم آن اینست که هیچ چیز یک مسلمان را از اسلام خارج نمی‌کند مگر انکار آن چیزی که او را داخل در اسلام کرده یعنی «شهادتین» و از نظر مذهب اشعری بنده اگر گناه کار از دنیا برود حساب او با خداست اگر بخواهد او را مجازات می‌کند و اگر بخواهد می‌بخشد و این آن چیزی است که از سیره عملی پیامبر اسلام (ص) برای ما برجای مانده است.

شیخ الازهر در ادامه می‌گوید: ما همایش «الإمام أبوالحسن الأشعری» را برگزار کردیم و از برادران‌مان در عربستان نیز دعوت کردیم که تشریف بیاورند تا در این همایش با هم گفت‌وگو کنیم و به این نتیجه برسیم که این مذهب (مذهب اشعری) مذهبی است که این ظرفیت را دارد که امت اسلامی را بعد از تفرقه و تشتت به وحدت برساند و قصد داشتیم تا همایش پنجم را نیز برگزار کنیم تا با برادران وهابی نیز سخن بگوییم و به یک آشتی و مصالحه‌ای برسیم، زیرا آنها در صدد نفوذ به جامعه مصر هستند و پول و ثروت خلیجی‌ها برای این کار وارد مصر می‌شود تا جایی که دانشجوی دانشکده اصول الدین آشکارا می‌گوید: «اشاعره سگ هستند» با اینکه مذهب خودش اشعری است.

احمد طیب اینگونه ادامه می‌دهد: اجازه بدهید نکته‌ای را به شما بگوییم، ما اگر بخواهیم مانند خود وهابی‌ها و از طریق همان ابزاری که آنها استفاده می‌کنند به آنها پاسخ بگوییم، این قدرت را داریم در کتابخانه الازهر بیش از ۲۰۰ کتاب خطی متعلق به علمایی است که در قرن گذشته پاسخ سخنان و هجمه‌های محمد بن عبدالوهاب و وهابی‌ها را به سایر مذاهب اسلامی داده‌اند، تا جایی که کار به تکفیر عبدالوهاب رسیده است و ما می‌توانیم اینها را چاپ و توزیع کنیم، اما این روش و مشرب الازهر نیست. ما می‌خواهیم همه اهل سنت را زیر یک پرچم جمع کنیم در واقع هم اکنون سلفی حقیقی وجود ندارد بلکه آنچه که هست وهابیت است و آنها تلاش دارند تا الازهر را از میان ببرند «والله غالب علی أمره.» (۵)

دکتر صلاح فضل در جای دیگر از کتابش در خصوص اولین جلسه فرهیختگان مصری با شیخ الازهر بعد از انقلاب سال ۲۰۱۱ م می‌نویسد: سه ماه بعد از پیروزی انقلاب مردم مصر بر ضد مبارک در دفتر شیخ جلسه‌ای با حضور فرهیختگان مصری برگزار شد. در این جلسه دکتر محمود حمدی زقزوق وزیر اسبق اوقاف، دکتر احمد کمال ابومجد از اندیشمندان دینی مصر و دکتر لیلی تکلا از اندیشمندان قبطی به همراه جمعی دیگر از فرهیختگان مصری در زمینه‌های مختلف حضور داشتند.

در آنجا سخن از انقلاب مصر و الازهر و جریانات دینی ترسناکی که خشونت سرلوحه اندیشه و کارشان است به میان آمد در این هنگام شیخ الازهر نکته جالبی را مطرح کرد. او گفت: من براستی احساس خرسندی می‌کنم وقتی که در جمع فرهیختگانی از بزرگان علم و ادب و هنر همچون شما عزیزان شرکت می‌کنم، در حالیکه در دیدار با جماعت‌های سلفی و دینی چنین احساسی ندارم.

سپس ایشان شروع کرد به بیان سخنانی در خصوص اینکه چطور الازهر در سالیان گذشته در معرض نفوذ وهابیت قرار گرفته و چگونه برخی از شیوخ آن توسط وهابی‌ها فریب خورده و وهابی‌ها آنها را به سمت و سوئی سوق دادند، که کتاب‌های عقائد اشعریان را تحریف کنند تا با اصول و مبانی آنها (وهابی‌ها) همخوانی داشته باشد و چگونه او (احمد طیب) با قاطعیت در برابر آنها ایستادگی کرده است تا بتواند الازهر را به همان روش پاک اعتدالی که طبیعت آنست بازگرداند.

قصد ما از آنچه در بالا گفتیم این بود که چگونه وهابی‌ها از همان ابتدای حضور در مصر در تلاش بودند تا به مؤسسه الازهر که یک مرکز دینی معتدل اهل سنت در جهان است نفوذ کنند و مشرب و روش آن را تغییر دهند. شیخ الازهر نیز در زمان مبارک قادر نبود تا پرده از تلاش‌های وهابی‌ها برای اینکار بردارد اما بعد از انقلاب ۲۰۱۱ م فرصتی پدیدار شد و فضای سیاسی و اجتماعی بگونه‌ای شد که اجازه می‌داد احمد طیب شیخ الازهر برخی ناگفته‌ها را بر زبان آورد.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها

۱. محمد رشدی الدسوقی – بحث منشور فی جریدة الیوم السابع المصریة – تاریخ ۲ سبتمبر ۲۰۰۹، ونلاحظ أن حدیث الأستاذ محمد رشدی کان أثناء انتشارهم الرهیب، قبل الثورة وظهور السلفیین علی سطح الأحداث قبل کمونهم الجدید.

۲. شیخ ابوبکر الجزایری سال ۱۹۲۱ م. در جنوب الجزایر دیده به جهان گشود و پس از حفظ قرآن و فراگیری علوم دینی و فقه مالکی، در شهر بسکرۀ الجزایر به تدریس مشغول شد. الجزایری سپس همراه خانواده به مدینه منوّره هجرت کرد و در همین شهر ماندگار شد. او از نخستین اساتید دانشگاه اسلامی مدینه منوّره بود که به مدّت ٢٦ سال در آن به تدریس پرداخت. وی همچنین نزدیک به ٥٠ سال در مسجد النّبی به تدریس تفسیر و حدیث اشتغال داشت و در زمینه‌ی دعوت نیز فعّال بود. کتاب‌های «أیسرالتفاسیر لکلام العلی الکبیر، منهاج المسلم، رسائل الجزائری، هؤلاء هم الیهود، عقیدة المؤمن، الدولة الإسلامیة، القول البلیغ فی جماعة التبلیغ» از جمله آثار به‌جای مانده از شیخ ابوبکر الجزایری هستند.

۳. عبدالرحیم علی – موقع بوابة الحرکات الإسلامیة - https://www.islamist-movements.com/ - ۲۸ینایر/۲۰۱۶

۴. اختراق الوهابیة للأزهر – تحقیق فی جریدة الیوم السابع - ۱۷ فبرایر ۲۰۱۷

۵. اختراق الوهابیة للأزهر – تحقیق فی جریدة الیوم السابع - ۱۷ فبرایر ۲۰۱۷