خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: علی ابوالخیر در قسمتهای پیشین این سلسله گزارشها ضمن ارائه تاریخچهای از پروژه نفوذ سلفیها در مصر به بحث درباره چگونگی تعامل آنها با نظام سیاسی حاکم در دوره حسنی مبارک و پس از آن پرداخت. سلفیها که حسنی مبارک را امام برحق میدانستند، پس از سقوط او با حضور در عرصه سیاسی سعی در سهم خواهی داشتند و با تأسیس حزب سیاسی در انتخاباتها شرکت کردند. قدرت گرفتن سیاسی اخوانیها و ریاست جمهوری محمد مرسی باعث شد تا آنها نیز قدرت بگیرند و دست به اقدامات خشونت آمیز بزنند. اما مشی صوفیانه مردم مصر و همچنین مشی اعتدالی شیوخ الازهر راه را بر آنان بست. همانطور که در انتهای این گزارش نیز خواهید خواند، سلفیها در دوران سیسی به تعلیقی دوباره رفتند و قطع شدن کمکهای مالی عربستان باعث شد تا آنها دیگر دستشان در زمینه تبلیغ نیز کوتاه باشد و دیگر نتوانند کتابهای رایگان و سایر محصولات فرهنگی با محتوای سلفی به مصریها بدهند. به قول نویسنده این گزارش بعید است که سلفیها دوباره بتوانند پدر مصر قد علم کنند. چهار گزارش پیشین از طریق لینکهای زیر در دسترس است و در ادامه نیز قسمت انتهایی به مخاطبان ارائه میشود:
قسمت نخست: آنها با کتابهای رایگان وارد شدند / تقابل فرهنگی مصریها با وهابیت
قسمت دوم: وقتی شیخ وهابی انجیل را کتابی جنسی خواند / تبلیغ سلفیگری در تاکسی
قسمت سوم: اقدامات فرهنگی سلفیها در مصر؛ ترور فرج فوده و حمله به نجیب محفوظ
قسمت چهارم: حسنی مبارک را امام برحق میدانستند، اما از انقلاب ۲۰۱۱ سهم خواستند
انتخابات ریاست جمهوری و سلفیها
سلفیها ابتداء قصد شرکت در رقابت ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲ م را که یک سال بعد از پیروزی انقلاب برگزار میشد، نداشتند اما حوادثی اتفاق افتاد که آنها را به سمت تجدید نظر در این موضوع سوق داد از جمله اینکه شیخ حازم صلاح از شیوخ سلفی که در میان رهبران و جماعت سلفی جایگاه خوبی داشت اعلام کرد که قصد دارد نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود. همچنین عبدالمنعم ابوالفتوح نیز اعلام کرد نامزد پست ریاست جمهوری خواهد شد، اخوانیها هم اعلام کردند نامزد آنها در انتخابات مهندس خیرت شاطر است.
در ۱۹ مارس ۲۰۱۲ م «الدعوه السلفیه» اعلام کرد که قصد دارد سازوکاری را دنبال کند که یک فرد اسلام گرا که همه گروههای اسلامی از آن پشتیبانی میکنند برای نامزدی معرفی شود، به همین خاطر قصد دارد کمیتهای را که از همه گروههای اسلامی از جمله از الازهر الشریف در آن حضور داشته و اعضای آن نیز کارشناس و اهل علم و فقه باشند تشکیل دهد تا این کمیته ضمن دعوت نامزدها و گرفتن برنامههایشان و برگزاری جلساتی با حضور آنها، در نهایت یک نامزد را که مورد تأیید همه باشد معرفی کند و دیگر نامزدهای گروههای اسلامی همه به نفع او کنار روند.
البته «الدعوه السلفیه» معیارهایی را برای تأیید نامزدها تعیین کرده و اولین معیار، این بود که «نامزد ریاست جمهوری نباید فردی متهور و اهل برخورد و بی فکری باشد» در این معیار اشاره واضحی بود به «حازم صلاح ابواسماعیل» که افراد بسیاری از سلفیها او را تأیید میکردند.
در ۳۱ مارس ۲۰۱۲ م اخوانیها به طور رسمی اعلام کردند که خیرت شاطر را به عنوان نامزد ریاست جمهوری برگزیدهاند. به دنبال انتشار این اعلام، «الدعوه السلفیه» بیانیهای صادر و اعلام کرد که این گروه به همان سازوکاری که برای رسیدن به نامزد مشترک پیشنهاد داده بود پایبند است. در این بیانیه اشاره غیر مستقیمی بود به اینکه آنها قبول نمیکنند که اخوانیها نامزد خودشان را بر دیگر گروههای اسلامی تحمیل کنند.
سلفیها و اخوانیها در خصوص تغییرات قانون اساسی و برگزاری انتخابات مجلس در موعد مقرر هم نظر بودند اعلام نامزدی خیرت شاطر توسط اخوان باعث شد که اقدامات الدعوه السلفیه برای رسیدن به نامزدی واحد که همه گروههای اسلامی از آن حمایت کنند به موفقیت نرسد، زیرا اخوانیها به هیچ وجه حاضر نبودند که نامزد آنها به نفع نامزد دیگری کنارهگیری نکند، اما الدعوه السلفیه مسیر خود را ادامه داد و با دیگر نامزدهای گروههای اسلامی از جمله حازم صلاح ابو اسماعیل، محمد سلیم العوا، عبدالمنعم ابو الفتوح و حتی خیرت شاطر و بعد از آن محمد مرسی جلسه گذاشت و در نهایت تصمیم گرفت که در دور اول انتخابات از دکتر عبدالمنعم ابوالفتوح حمایت کند.
شورای اجرایی الدعوه السلفیه در این خصوص بیانیهای صادر و در آن اعلام کرد که این گروه پس از بررسی دقیق برنامههای نامزدها و برگزاری جلسات با تک تک آنها و سپس رأی گیری در شورای عمومی با آرای مخفی آقای عبدالمنعم ابوالفتوح را به عنوان نامزد الدعوه السلفیه معرفی میکند. البته این تصمیم شورا، بحث و جدلهای فراوانی را در میان خود سلفیها بوجود آورد زیرا برخی از آنها اعتقاد داشتند که عبدالمنعم سخنان و بیاناتی دارد که در تضاد با فکر سلفی است.
پس از آشکار شدن نتایج دور اول انتخابات ریاست جمهوری و راه یافتن محمد مرسی و احمد شفیق به دور دوم، الدعوه السلفیه بیانیهای صادر و از مرسی در دور دوم در مقابل شفیق حمایت کرد.
با توجه به مطالب فوق در خصوص توافقات و اختلافات سلفیها و اخوانیها بعد از پیروزی انقلاب مصر به چند نکته بطور خلاصه در زیر اشاره میشود:
الف: موارد مورد اتفاق هر دو جریان سلفی و اخوانی
۱- سلفیها و اخوانیها در خصوص تغییرات قانون اساسی و برگزاری انتخابات مجلس در موعد مقرر هم نظر بودند.
۲- هر دوی آنها با شورای نظامی حاکم پس از سقوط مبارک در خصوص ایجاد شورای ریاستی مخالف بودند.
۳- هر دوی آنها موافق تشکیل هیئت قانون اساسی برای ایجاد تغییرات در آن بودند.
۴- در دور دوم انتخابات هر دوی آنها از مرسی در مقابل احمد شفیق حمایت کردند.
ب: اختلافات این دو جریان
۱- اختلاف در موضوع انتخابات مجلس، اختلافی که باعث شد هر یک از این دو جریان لیست جداگانه داده و به عنوان رقیب یکدیگر در انتخابات شرکت کنند.
۲- اختلاف آنها در دور اول انتخابات ریاست جمهوری که هریک از آنها نامزد خاص خود را معرفی کرد.
سقوط دولت اخوانی مرسی و دور شدن وهابیها از حکومت
روز ۳۰ ژوئن ۲۰۱۳ م به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ مصر و تاریخ حیات سیاسی اخوان به شمار میآید. در این روز میلیونها مصری در تظاهراتی گسترده خواستار کناره گیری مرسی و جماعت اخوان از حکومت شدند. در خصوص اینکه چرا اخوانیها بعد از ۸۰ سال که به حکومت رسیدند نتوانستند آن را برای بیش از یکسال نگه دارند حرف و حدیث بسیار است. شاید یکی از مهمترین دلایل آن این بود که آنها برای حکومت داری و پستهای حکومتی فقط از جماعت اخوان استفاده کردند و به قول معروف آنها دیگران حتی سایر گروههای اسلامی را بازی ندادند تا جایی که برخی اسلام گراها در کنار سکولارها خواستار کناره گیری مرسی شدند و اینگونه بود که اخوانیها و مرسی پشتیبانی بسیاری از مردم را از دست دادند. اخوانیها با انحصار طلبی خودشان باعث شدند حکومت از دستان اسلامگراها خارج شود.
پس از آشکار شدن نتایج دور اول انتخابات ریاست جمهوری و راه یافتن محمد مرسی و احمد شفیق به دور دوم، الدعوه السلفیه بیانیهای صادر و از مرسی در دور دوم در مقابل شفیق حمایت کرد دلیل مهم دیگری که باعث خشم و غضب مردم از اخوانیها و سلفیها شد رفتار سلفیها در دوران حکومت مرسی بود. در آن دوران سلفیهای وهابی در صحنه کشور حضور یافته و به اقدامات فتنه برانگیز و هنجارشکن خودشان مانند کشتن اقباط در استان صعید افتخار میکردند و تمدن قبل از اسلام مصر را تمدن فرعونی نجس و متعفن مینامیدند و برخی از آنها خواستار ویران کردن گنبد و بارگاه و ضریح اهل بیت (ع) و بزرگان صوفی بودند، برخی دیگر مجسمه طه حسین نویسنده معروف مصری را شکستند و عدهای بر سر مجسمه «ام کلثوم» مقنعه کشیدند و مجسمههای قدیمی و تاریخی را در نیل انداختند با این توجیه که آنها بت هستند و باید از بین بروند.
سلفیها همچنان شروع به فتنه انگیزی بین مسلمانان شیعه و سنی کرده و شیخ شحاته را به همراه سه نفر به فجیعترین شکلی کشتند و از طرفی دیگر عدهای را علیه اقباط در شهرهای مختلف مصر شوراندند. اینها همه در حالی بود که دولت در دستان اسلام گراها بود و آنها همه این اقدامات را مشاهده میکردند اما واکنشی نشان نمیدادند. در دوران مرسی شبه جزیره سینا از ارهابیها پر شده بود و سلاحهای مختلفی از طریق لیبی وارد مصر میشد و هرج و مرج بر شهرهای شرق کانال سوئز حاکم شده و همین امر امنیت کشتیرانی در این کانال را با خطر مواجه کرده بود و برخی از تروریستها با لباس ارتش مصر در منطقه تردد میکردند و آنها کنترل شهر «السلوم» در مرزهای غربی را در دست گرفته بودند این در حالی بود که رئیس جمهور مرسی در فکر فرستادن نیرو به سوریه افتاده بود و از وزیر دفاع وقت یعنی سیسی خواسته بود که به مخالفان دولت سوریه آموزش نظامی دهد.
اینگونه اعمال و رفتارهای سلفیها در کنار ضعف دولت مرسی در موضوع حکومتداری سبب شد که در نهایت مردم مصر که خلق و خوی آنها بیشتر با مشی اعتدالی همراه است نه تنها فاتحه دولت مرسی را بخوانند بلکه از دیگران جریانات اسلامی تندرو مانند وهابیها فاصله بگیرند و بار دیگر به اسلام اعتدالی الازهر و طریقتهای صوفی روی آورند.
در جولای ۲۰۱۳ م ارتش مصر قدرت را در کشور در دست گرفت و همه کانالهای ماهوارهای اخوان و سلفیها را بست تا در مصر فتنه انگیزی نکنند. از آن تاریخ شیوخ سلفی به تدریج صحنه سیاسی و فرهنگی مصر را ترک کردند دیگر نه از کتابها و جزوات و کاستهای سلفیها در دکههای روزنامه فروشی خبری بود و نه از توزیع مجانی آنها در مساجد؛ سعودیها هم که با قدرت گرفتن محمد بن سلمان به تدریج دست از حمایت شیوخ سلفی برداشته بودند دیگر پولی برای آنها نمیفرستادند و اینگونه بود که ستاره بخت سلفیها در مصر افول کرد.
مرحله پنجم: دوره نهفتگی جدید از ۳۰ ژوئن ۲۰۱۳ م تا امروز
همانطور که اشاره کردیم پس از آنکه اخوانیها از حکومت طرد شدند بسیاری از سلفیها نیز از صحنه خارج شدند اما حزب سلفی النور که بازوی سیاسی «الدعوه السلفیه» به شمار میرفت و در هفتههای پایانی حکومت مرسی از اخوانیها فاصله گرفته و در تظاهرات میلیونی ضد مرسی با مخالفان او همراهی کرده بود، تلاش کرد تا حضور خود را در صحنه سیاسی حفظ کند. لذا آنها ضمن پشتیبانی از سیسی برای برکنار کردن مرسی و سپس حمایت از او در انتخابات ریاست جمهوری نشان دادند که بر خلاف مواضع متعصبانه و انعطاف ناپذیرشان در امور دینی تا چه اندازه در امور سیاسی انعطاف پذیر هستند.
همان زمان «نادر بکار» سخنگوی حزب در سخنانی از تصمیم این حزب برای اعلام حمایت از عبدالفتاح سیسی وزیر دفاع سابق در انتخابات ریاست جمهوری مصر خبر داد. بکار در این خصوص طی تماسی تلفنی به خبرگزاری «رویترز» گفت: در نشستی که هیئت عالی این حزب داشت اکثر اعضا به نفع سیسی در برابر حمدین صباحی تنها رقیبش در انتخابات رای دادند. وی افزود: این تصمیم بعد از آن اتخاذ شد که اعضای هیئت عالی حزب النور دو نشست جداگانه با دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری مصر برگزار کرد.
در واقع حزب النور از سال ۲۰۱۳ م و پس از سقوط مرسی رویکردی صرفاً توجیهی در سیاست در پیش گرفت که هدف آن، دفاع از منافع «الدعوة السلفیه» بود. آنها با تمسک به حکم فقهی «اباحه اکل المیته فی الاضطرار» اضطرار را مباحکننده محرّمات میدانند و آن را به بهترین شکلی در میدان سیاست بکار میبرند و بدینگونه تغییر مواضع و عقبنشینیهای خودشان را در عرصه سیاست توجیه میکنند. اینگونه مواضع حزب حاکی از آن بود که آنها به عنوان یک حزب سلفی موضعگیری سیاسی ثابتی ندارند و در هر موقعیتی موضع گیری متناسب با آن را خواهند داشت.
سخن پایانی
سلفیهای افراطی مصر که آنها را با اصطلاح وهابیهای مصر در این پژوهش نام گذاری کردیم در چند دهه اخیر سه دوره را در کشور مصر پشت سر گذاشتند:
۱- دوره مبارک: آنها از ابتدای دوره ریاست جمهوری مبارک فعالیتهای بی سر و صدای خودشان را در مصر شروع کردند و به تدریج بر حجم فعالیتهای خودشان افزودند. در این پژوهش خواندیم که چگونه در اواسط دوره مبارک گروههای سلفی با سازمان دهی فعالیتهای خودشان و ایجاد جمعیتهای دینی توانستند تعداد بی شماری از مردم مصر بخصوص جوانان را جذب کنند و به آموزش آنها بر اساس آراء و نظرات شیوخ وهابی بپردازند.
سیسی پس از استحکام یافتن پایههای قدرت و حکومت خود در بسیاری از سخنرانیها از اسلام اعتدالی و مقابله با افراطی گری سخن به میان آورد و روز بروز عرصه را برای فعالیت جماعتهای سلفی افراطی تنگ و تنگتر کرد این میان نقش عربستان در پشتیبانی مالی این جمعیتها نقشی بسیار پر رنگ و تأثیر گذار بود ضمن اینکه حکومت مبارک نیز با توجه به اینکه سلفیهای وهابی با حاکم کاری نداشتند -حتی برخی او را «اولی الامر» میدانستند- متعرض این گروههای اسلامی نمیشد. سلفیها نیز دغدغه اصلیشان مبارزه با صوفیها و شیعیان و الازهر بود.
۲- دوره پس از سقوط مبارک: در این دوره سلفیها با اینکه اعتقادی به دمکراسی و حکومت دمکراتیک نداشتند و در ابتداء قائل به این بودند که نباید وارد میدان سیاست شوند، اما وقتی دیدند که زمینه رسیدن به قدرت از طریق دمکراسی فراهم است اقدام به تأسیس حزب کرده و در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری شرکت کردند و در ایام حکومت مرسی نیز با توجه به ضعف و سکوت حکومت رو به اعمال تخریبی و فتنه انگیزی بین مسلمانان از طرفی و بین مسلمانان و مسیحیان از طرفی دیگر آورده و کارهای انجام دادند که موجبات تنفر مردم مصر از خودشان را پدید آوردند.
همین اقدامات آنها بود که در کنار اشتباهات اخوانیها در حکومتداری سبب شد که مردم به تدریج از آنها فاصله بگیرند و در نهایت با سقوط مرسی و اخوانیها، سلفیها نیز تا حدود زیادی از صحنه جامعه و فرهنگ و سیاست مصر دور شوند.
۳- دوره سیسی: در این دوران برخی سلفیها مثل حزب النور رنگ عوض کرده و با پشتیبانی از سیسی تلاش کردند تا در صحنه سیاسی و دینی و فرهنگی مصر باقی بمانند. اگر چه در ابتداء حکومت سیسی به آنها روی خوشی نشان داد و حتی نماینده آنها در مراسم تحلیف حضور پیدا کرد اما سیسی پس از استحکام یافتن پایههای قدرت و حکومت خود در بسیاری از سخنرانیها از اسلام اعتدالی و مقابله با افراطی گری سخن به میان آورد و روز بروز عرصه را برای فعالیت جماعتهای سلفی افراطی تنگ و تنگتر کرد.
سیسی حتی با الازهر که مشی بطور کامل اعتدالی دارد در مواردی برخورد کرد و تلاش داشت تا از قدرت شیخ الازهر بکاهد تا چه رسد به گروههای تندروی اسلامی. لذا در دور دوم ریاست جمهوری سیسی شاهد بوده و هستیم که گروههای سلفی بطور کامل در یک حالت سکون و بی تحرکی قرار گرفتهاند و دیگر هیچ خبری از خطابههای تند و توزیع کتاب و انتشار سخنرانی شیوخ سلفی در شبکههای ماهوارهای مصر و حتی شبکههای اجتماعی نیستیم. البته از این نکته هم نباید غافل شد که قطع کمکهای مالی عربستان به این گروهها نیز از جمله عوامل تأثیرگذار در وضعیت کنونی سلفیها به شمار میرود.
اگرچه به ندرت میتوان ادعای ریشه کن شدن یک فکر و اندیشه- اگر چه غلط – را که طی بیش از یک قرن ریشه دوانده است، بیان کرد اما به نظر میرسد فکر و اندیشه سلفی وهابی در مصر با بحران جدی روبهرو شده و بعید است که بار دیگر بتواند در این کشور قد علم کند. بخصوص که مردم مصر نیز به تدریج از تفکر واندیشه سلفی فاصله گرفته و به همان مشی اعتدالی خودشان به رهبری الازهر و طریقتهای صوفی روی آوردهاند.
پایان