خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: پس از انتشار ۳ قسمت از پرونده نقد و بررسی کتاب «آیشمن در اورشلیم» نوشته هانا آرنت، چهارمین و آخرین قسمت از اینپرونده امروز منتشر میشود. کتاب پیشرو، اثری مهم از هانا آرنت فیلسوف سیاسی و تاریخگرای آلمانی است که برحسب اتفاق، یهودی هم هست اما تناقضات و موارد مشکوک زیادی را در مورد دادگاه آدولف آیشمن در اورشلیم مطرح کرد که باعث تکفیرش توسط اسرائیلیها شد.
در سهقسمت پیشین پرونده به گوشههای مشکوک و مبهم تاریخ یهود که توسط صهیونیستها ساخته و پرداخته شده و تشابهات آرمان نازیسم و مکتب امتدادیاش یعنی صهیونیسم اشاره کردیم، همچنین نمایشی بهنام محاکمه آیشمن که داوید بنگوریون و نمایندهاش یعنی دادستان دادگاه به راه انداختند. برخی از اتهامات مشکوک و ناواردِ آیشمن، علاقهاش به یهودیت و صهیونیسم و تشکیل دولت یهودی در شرق اروپا، حافظه ضعیف و زبان اداریاش در دادگاه، قانونمداری و وجدانش برای اطاعت از مافوق و برداشتش از فلسفه امانوئل کانت، نقش داشتن یا نداشتن در کشتار یهودیان و تفاوتهای واقعیت پرونده او با فیلم مجعول «عملیات فیناله» (۲۰۱۸) پرداختیم.
سهمقاله پیشین پرونده «بررسی آیشمن در اورشلیم» در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* ۱- وقتی اسرائیل یکی از خادمانش را اعدام کرد / مچگیریهای هانا آرنت
* ۲- رازهای ملیگرایی افراطی نازیها و صهیونیستها / هیولا نه؛ دلقک!
* ۳- عملیات فیناله؛ شکافی عمیق بین واقعیت و تاریخسازی / آیشمن و کانت!
در چهارمین قسمت پرونده، که طبیعتاً باید به نتیجهگیری نهایی هم منتهی شود، باز هم گوشههای دیگری از موارد مشکوک و بیپاسخمانده نمایش محاکمه آیشمن را بررسی، مرور و تحلیل میکنیم. در اینزمینه، تذکر چند نکته بیلطف نیست. اول اینکه آرنت، منکر هولوکاست نیست اما هیتلر را طراح تک و تنهای آن میداند و جمعبندی نوشتههایش در اینباره، به اینجا میرسد که هولوکاست، راهی بود تا یهودیان صهیونیست، چندسال بعد کشور جعلی اسرائیل را با توجه به همانتاریخ جعلی و افسانهای تشکیل دهند. نکته مهم دیگری که او بیان کرده و باید بهعنوان تذکر مطرحش کنیم، این است که «نازیها اصولاً همانقدر ضدمسیحی بودند که ضدیهودی» (صفحه ۲۶۱) بنابراین، ضدیهود بودن نازیها را نمیتوان دلیلی برای عدم دشمنی آنها با مسیحیت دانست. آیشمن هم یک مسیحی نبود و در لحظات آخر زندگی، پیش از اعدام خود امکان گفتگو و اعتراف برای یککشیش را رد کرد. او به زندگی پس از مرگ اعتقاد نداشت و بهعنوان یکنازی اعدام شد نه یکمسیحی.
نکته دیگر، لحن جالب آرنت درباره اشخاص و مکاتب است. او در برخی فرازها گویی مچ آیشمن را میگیرد اما در برخی فرازهای دیگر، او را یک دلقک و نه یک هیولا میبیند و برایش دل میسوزاند. اما درباره طرف مقابل آیشمن یعنی دادستان دادگاه، خود دادگاه و دولت اسرائیل، از الفاظ جالبی استفاده کرده است. مثلاً در چندجای کتاب از لفظ «اسرائیلیها» استفاده میکند که اینکار نشان میدهد، او خود را بیرون از دایره اسرائیلیها میبیند. یکی از اینفرازها، مربوط به بخشی است که ماجرای دستگیری و نگهداری از آیشمن در خانه امنِ بوینس آیرس روایت میشود. یکنمونه دیگر ایناطلاق (اسرائیلیها) هم در صفحه ۳۰۶ کتاب آمده است.
با ذکر یکتذکر دیگر، چهارمین قسمت پرونده را آغاز میکنیم. یکی از مسائلی که آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم»، در پی تثبیت آن است و چند مرتبه هم تکرار شده، این است که دادستانی دادگاه اورشلیم، از یکسو قصد داشت آیشمن را به هر قیمتی بزرگ جلوه بدهد و از سوی دیگر، واقعاً در پیچ و خم بوروکراسی آلمان گم شده بود و به همین دلیل ادعا میکرد تمام ماموران کشتار یهودیان، دستورات آیشمن را اجرا میکردهاند. اما رهبران ارشد اس.اس و پلیس فقط مستقیماً از شخص هیملر دستور میگرفتند. (صفحه ۲۱۹) یکی از نتایج کلی و مهمی که از اینبحث میگیریم و در ادامه تشریحش میکنیم، این است که آیشمن، قربانی بخشی از نمایش آخرالزمان اسرائیلی شده است. آرنت میگوید حکم دادگاه بدون آنکه وارد بحث و جدل شود، بسیاری از خطاهای دادستان را اصلاح کرد و یکچیز را نشان داد؛ دوز و کلک مداومی که بر سر قدرت بین اداره اصلی امنیت رایش و رهبران ارشد اس.اس و پلیس و سایر ادارات جریان داشته است.
اما کنایه مهمی هم که آرنت اینبار با اینمطلب همراه میکند، درباره داستانی است که بارها تکرار شده است؛ داستانی که قدرتهای پشتپرده آن را میفهمند و میدانند چرا قطعات مختلفاش با یکدیگر همخوانی ندارند و به تناقضهای عجیب منتهی میشوند: «این داستانی است که بارها و بارها تکرار میشود: کسانی که از محاکمات نورنبرگ گریختند و به کشورهایی که در آنجا دست به جنایت زده بودند مسترد نشدند، در نهایت هیچوقت محاکمه نشدند یا دادگاههای آلمان کاملاً درکشان کردند.» (صفحه ۲۳۹)
* قربانیکردن آیشمن برای آینده قوم یهود
آرنت در بخش «مراکز کشتار در شرق» کتاب خود، به شاهدسازی هاوزنر دادستان دادگاه اشاره میکند و دوباره میگوید اتهاماتی که به آیشمن وارد کردند، وارد نبوده و ارزش قضایی نداشتند. اینرویکرد آرنت را میتوان در چنینجملاتی مشاهده کرد: «مشکل اینجا بود که شواهد دال بر ارتباط آیشمن با شرق "اندک" بودند و اینکمبود را به این واقعیت نسبت دادند که پروندههای گشتاپو، علیالخصوص پروندههای واحد آیشمن، به دست نازیها از بین رفته است.» (صفحه ۲۶۶)
آرنت همینمساله را طنزِ موقعیت دادگاه آیشمن میداند و با کنایه درباره علاقه آیشمن و مطالعاتش درباره یهود و صهیونیسم، میگوید: «پس برای محاکمه او چه کسی میتوانست شایستهتر از اینسه مرد باشد که همگی از عنفوان جوانی صهیونیست بودهاند؟» از طرف دیگر هم که آقای هاوزنر دادستان، به قول آرنت جمعیت پرسوز و گدازی از رنجکشیدگان را جمع کرده بود که علیه آیشمن شهادت دهند نویسنده کتاب «آیشمن در اورشلیم» با اینکه در ابتدای کتاب تصویر مثبتی از قاضیان محکمه ارائه کرده و دادستان را نماینده و صدای داوید بنگوریون نخستوزیر اسرائیل دانسته، در صفحات پایانی کتاب، به عدالت و بیطرفی ۳ قاضی هم خدشه وارد میکند. او میگوید قضات ایندادگاه با یکدوراهی ناخوشایند روبرو بودند و دکتر سرواتیوس وکیل مدافع آیشمن هم با آگاهی از چنینوضعیتی، از همان ابتدای محاکمه درباره بیطرف بودن قضات تردید کرد. از نظر سرواتیوس، هیچیهودی صلاحیت قضاوت درباره مجریان راهحل نهایی را نداشت. اما رئیس دادگاه پاسخ اینمساله را اینچنین داده بود: «ما قضاتی حرفهای هستیم…» (صفحه ۲۶۸) آرنت همینمساله را طنزِ موقعیت دادگاه آیشمن میداند و با کنایه درباره علاقه آیشمن و مطالعاتش درباره یهود و صهیونیسم، میگوید: «پس برای محاکمه او چه کسی میتوانست شایستهتر از اینسه مرد باشد که همگی از عنفوان جوانی صهیونیست بودهاند؟» از طرف دیگر هم که آقای هاوزنر دادستان، به قول آرنت جمعیت پرسوز و گدازی از رنجکشیدگان را جمع کرده بود که علیه آیشمن شهادت دهند. او در صفحه ۲۸۵ هم مینویسد «همه شهود، بهجز شمار اندکی، شهروندان اسرائیل بودند، و از میان صدها و صدها متقاضی دستچین میشدند.» همچنین «بخش اعظم شهود، پنجاهوسهنفر اهل لهستان و لیتوانی بودند که صلاحیت و اختیارات آیشمن در ایندو کشور تقریباً صفر بود.» (صفحه ۲۸۶)
با حساب اسناد و مدارکی که تا به اینجا به آنها اشاره کردیم، نتیجه میگیریم همه چیز برای محاکمه، اعدام، نمایش عدالتخواهی و انتقام قوم یهود آماده بوده است! نمایشی که بنا بود یکی از توجیهات تشکیل کشور اسرائیل باشد. یکی از شهود دادستان ایننمایش، مردی به نام هوتر ییشای بوده که خود را از اعضای ملت مبارز یهود معرفی، و ماجراهایی را بیان کرده که جای تامل زیادی دارند. او گفته با همکارانش میکوشیدند تلاش متفقین را برای بازگرداندن یهودیان خنثی کنند اما اغلب دیر به اردوگاهها و مناطق تجمع یهودیان میرسیدهاند. مثلاً در ترزین اشتاد ۳۲ هزار بازمانده وجود داشت اما آنها پس از چند هفته فقط ۴ هزار نفر را پیدا کردند و همچنین از ۴ هزار نفری که آنجا پیدا کردند، حتی یک نفر هم به زادگاهش برنگشت، چون در همین فاصله راه به آنها نشان داده شده بود. آرنت اینتوضیح کنایی را بلافاصله اضافه میکند: «یعنی راهِ منتهی به فلسطینِ آنموقع، که قرار بود به زودی تبدیل به اسرائیل شود.» (صفحه ۲۸۸)
آرنت درباره تناقضات نفسِ دادگاه آیشمن میگوید در اسرائیل هم باید مثل کشورهای دیگر تا وقتی جرم کسی اثبات نشده، در دادگاه بیگناه محسوب شود «اما درمورد آیشمن، این امر قصهای بیش نبود.» (صفحه ۲۶۹) پس دریافت ما و دریافت آرنت از نفس تشکیل دادگاه آیشمن، مشترک است؛ حکم از پیش صادر شده بود و دادگاه، هماننمایشی بود که به آن اشاره کردیم. آرنت بارها در کتاب خود، روی اینموضع ما صحه میگذارد. او همچنین در صفحه ۲۹۸ نوشته «دستاندرکاران محاکمه بهدلایل مختلف تصمیم گرفتند هیچشهادتی در خصوص دوران بعد از پایان جنگ را در پرونده لحاظ نکنند. با وجود این، میتوان با استفاده از استشهادیههای ارائه شده در نورنبرگ، و مهمتر از آن، بیمبالاتی جنجالی یکی از ماموران سابق دولت اسرائیل به نام موشه پرلمن در کتاب شکار آدولف آیشمن که چهار هفته قبل از آغاز محاکمه در لندن منتشر شد، داستان را تکمیل کرد.» کتاب مورد اشاره آرنت، در اسرائیل باعث رسوایی شد. چون نویسندهاش توانسته بود اطلاعات مربوط به اسناد مهم دادستانی را پیش از موعد افشا کرده و بگوید «دستاندرکاران محاکمه از همان اول تصمیم خود را گرفته بودند که شهادت آیشمن غیرقابل اعتماد است…» (صفحه ۲۹۹) هانا آرنت معتقد است بازداشت غیرقانونی آیشمن را (توجه داریم که بازداشت آیشمن را غیرقانونی میخوانَد) میشد در برابر چشم جهانیان صرفاً با این واقعیت توجیه کرد که نتیجه محاکمه تا حد زیادی قابل پیشبینی است و به همین منوال هم توجیه شد. اما حالا معلوم شده بود که در نقش آفرینی او در راه حل نهایی به شدت اغراق شده است: «هم به خاطر بلوفزدنهای خودش، و هم بهخاطر اینکه متهمان نورنبرگ و دیگر دادگاههای پس از جنگ تلاش کرده بودند خود را به قیمت قربانیکردن آیشمن تبرئه کنند، و عمدتاً بدینخاطر که او روابط نزدیکی با کارگزاران یهودی داشت، چون او تنها مقام آلمانی بود که فقط کارشناس امور یهودیان بود و نه هیچچیز دیگر. دادستانی موضعش را بر مصائبی بنا کرده بود که ذرهای در آنها اغراق نشده بود، اما خودش بیخود و بیجهت تا توانست اغراق کرد…» (صفحه ۲۶۹ به ۲۷۰)
یکی از کنایههای آرنت در ادامه همینبحث، در صفحه ۲۸۲ آمده که نوشته است: «خیلی زود معلوم شد اسرائیل تنها کشور جهان است که در آن، اظهارات شهودی را که از طرف وکیل مدافع به دادگاه فراخوانده میشوند نمیتوان شنید، و وکلای مدافع نمیتوانند از برخی شهود دادستانی که در محاکمه قبلی استشهادیه داده بودند، متقابلاً بازجویی کند.» او در توضیحاتش هم اضافه میکند که وکیل مدافع آیشمن هم با وجود چنینشرایطی، نه وسیله و نه زمان لازم را برای انجام درست کارش در اختیار نداشت استدلال دادستان که قضات دادگاه منطقهای اورشلیم آن را نپذیرفتند و به رغم مهمل و خطرناکبودنش دادگاه تجدیدنظر کاملاً بر آن صحه گذاشت این بود که آیشمن خودش، مافوق بوده و هیچدستوری از مافوق دریافت نکرده است. جالب است که به گفته آرنت، قضات دادگاه منطقهای، چون به اغراقهای دادستان پی بردند، در یک چالش جدی قرار گرفتند. چون خوش نداشتند آیشمن را مافوق هیملر و الهامبخش هیتلر جلوه دهند. بدیهی است که اینکار، توهین آشکار به شعور مخاطب بود. بنابراین در موقعیتی قرار گرفتند که مجبور شدند از متهم دفاع کنند. راه حل قضات دادگاه هم برای تمام دشواریها و چالشهایی که با دادستان تندرو داشتند، این بود که از راه عدول و مصالحه استفاده کنند. در نتیجه در واکنشی تند و صریح به دادستان گفتند مصائب عظیمی که صحبتش را میکند، فراتر از درک انسانی، و موضوع کار نویسندگان و شاعران بزرگاند و جایشان در صحن دادگاه نیست. جالب است که سخنرانی مقدماتی دادستان در دادگاه، همانروزها و همزمان با دادگاه در قالب کتاب منتشر شده بود.
نکته آرنت در اینباره این است که اگر قضات دادگاه، هیچدلیلی برای انتساب بخشی از مسئولیت جنایات شرق به آیشمن پیدا نمیکردند، حکم دادگاه با آن پرهیز خوشایند از سخنپردازیهای مبتذل، موضع دادستانی را یکسره نابود میکرد. همانطور که پیشتر اشاره کردیم، در شرق، رهبران ارشد اس.اس و پلیس گشتاپو مسئول جابهجایی و فرستادن یهودیان به سمت مرگ بودند و واحد آیشمن در اینزمینه نقشی نداشت اما در نهایت، حکم دادگاه (به قول آرنت «در کمال تعجب») نتیجهگیری کرد که مدارک برای اثبات مشارکت واقعی آیشمن کافی است! تفسیر آرنت این است که «نتیجهگیری حکم دادگاه در باب ایننکته، "متاسفانه" مصداق تفسیر علیه متهم بوده است. قاعده تفسیر علیه متهم (in dubio contra reum) هم به این معنی است که در صورت وجود تردید، باید مساله را به ضرر متهم تفسیر کرد. در حالیکه به قول آرنت آیشمن در واقعیت، هیچاقتداری نداشت که بگوید چهکسی بمیرد و چهکسی زنده بماند؛ او حتی نمیتوانست از این امر مطلع شود. و مساله این بود که دادستانی که نمیتوانست قاتل کشتارهای جمعی را درک کند که هرگز دست به قتل نزده، مدام تلاش میکرد قتل یک فرد مشخص را اثبات کرده و به گردن آیشمن بیاندازد.
یکی از کنایههای آرنت در ادامه همینبحث، در صفحه ۲۸۲ آمده که نوشته است: «خیلی زود معلوم شد اسرائیل تنها کشور جهان است که در آن، اظهارات شهودی را که از طرف وکیل مدافع به دادگاه فراخوانده میشوند نمیتوان شنید، و وکلای مدافع نمیتوانند از برخی شهود دادستانی که در محاکمه قبلی استشهادیه داده بودند، متقابلاً بازجویی کند.» او در توضیحاتش هم اضافه میکند که وکیل مدافع آیشمن هم با وجود چنینشرایطی، نه وسیله و نه زمان لازم را برای انجام درست کارش در اختیار نداشت. آرنت اینایراد را متوجه دادگاه نورنبرگ هم میداند. کلیدواژهای که در اینزمینه میتوانیم از نوشتههای آرنت استخراج کنیم، «تبعیض سرنوشتساز علیه دفاع» است. با وقوف به همه اینمسائل، باید به ایننکته مهم هم توجه داشت که حکومت اسرائیل، همه اوراق دستنویس آیشمن در زندان را مصادره کرد!
اسحاق بن زوی رئیسجمهور و داوید بن گوریون نخستوزیر اسرائیل؛ در ترکیه
آیشمن؛ قربانی داوطلب؟
یک مساله مشکوک و بسیار مهم درباره دستگیری آیشمن و قربانیشدنش توسط اسرائیلیها برای آینده قوم یهود، این است که گویی خود آیشمن بهطور داوطلبانه تن به دستگیری داده و منتظر بوده دستگیر و محاکمهاش کنند. آرنت در کتابش اشاراتی به احساس گناه داوطلبانه آیشمن کرده و یکی از هوشیاریهایش در بررسی پرونده آیشمن این است که سوال مهمی را که ممکن است با مغلطه به مسیر اشتباه کشیده شود، مطرح کرده است؛ او در صفحه ۳۰۲ میگوید معما این نیست که مخفیگاه آیشمن چطور کشف شد بلکه این است که چهطور زودتر کشف نشد؟ اینکنایه را هم به سوالش اضافه میکند: «البته به این شرط که اسرائیلیها واقعاً طی این سالها به دنبال یافتن او بوده باشند؛ که با توجه به وقایع موجود، محل تردید است.» دکتر سرواتیوس (وکیل مدافع) که هم در دادگاه منطقه اورشلیم و هم در دادگاه تجدیدنظر مصرانه تلاش کرد زوی توهار خلبان ارشد هواپیمایی ال. عال که آیشمن را از آرژانتین خارج کرد و همچنین یاد شیمونی مامور همین خطوط هوایی در آرژانتین را به عنوان شاهد به دادگاه بخواند، اما موفق نشد.
جالب است که آیشمن در آنبخش از متن بازجویی پلیس اسرائیل که در اختیار رسانهها قرار نگرفت گفته بود خودش گذاشته دست سرویس امنیت اسرائیل به او برسد. آرنت مینویسد: «مدارک بیشتری از آنچه در اورشلیم ارائه شد وجود داشت که نشان میداد آیشمن حاضر بوده به اسرائیل برود و محاکمه شود.» جالب است که آیشمن در آنبخش از متن بازجویی پلیس اسرائیل که در اختیار رسانهها قرار نگرفت گفته بود خودش گذاشته دست سرویس امنیت اسرائیل به او برسد. آرنت مینویسد: «مدارک بیشتری از آنچه در اورشلیم ارائه شد وجود داشت که نشان میداد آیشمن حاضر بوده به اسرائیل برود و محاکمه شود.» (صفحه ۳۰۳) نکته مشکوک دیگر این است که نه وکیل مدافع و نه مسئولان دادگاه هم، اشارهای نکردند که اگر آیشمن شهروند آرژانتین بود، آیا دولت آرژانتین حاضر میشد اینطور با کمال میل از حقوق خود و شهروندش دست بکشد؟ چون همانطور که میدانیمآیشمن در آرژانتین با اسم مستعار ریکاردو کلمنت زندگی میکرد و با اینکار خود را از حمایت دولت آنکشور محروم کرده بود. اما او چرا باید خود را از حمایت دولت آرژانتین محروم میکرد؟
پس از انتقال آیشمن به اورشلیم به او گفته شد دکتر سرواتیوس در نامه برای درخواست وکالتنامه گفته سرپرست گروهی از وکلا است اما او در بیشتر جلسات دادگاه تنها بود و خود آیشمن نقش دستیار اصلیاش را ایفا میکرد. نکته دیگر درباره دادگاه این است که با وجود کیفرخواست درباره جنایت علیه بشریت، اتهام نسلکشی برای آیشمن عملاً جز در مورد جنایت علیه مردم یهود مطرح نشد. وکیل مدافع هم همانطور که پیشتر گفتیم بر اینموضع پافشاری میکرد که متهم، مجری اعمال دولت بوده و آیشمن سپر بلایی است که دولت فعلی آلمان خلاف حقوق بینالملل او را در دادگاه اورشلیم به حال خود رها کرده تا دولت را از مسئولیت مبرا کند. دکتر سرواتیوس هرگز صلاحیت دادگاه اورشلیم را به رسمیت نشناخت. از نظر او برگزاری ایندادگاه فقط میتوانست به محاکمه متهم در مقام نیابت بهعنوان نماینده اختیارات حقوقی متعلق به یک دادگاه آلمانی تعبیر شود. او همچنین استدلال میکرد که نباید برای آیشمن مجازات اعدام در نظر گرفت چون اعدام در آلمان مطلقاً و بدون هیچ قید و شرطی ملغی شده بود.
آرنت همچنین از همکاری حیرتانگیز آیشمن با مقامات دادگاه گفته و اینکه قضاتی که اصرار داشتند او را دروغگو نشان دهند، ناچار بودند اذعان کنند هیچادعایی درباره همکاری حیرتانگیزش ندارند. اینکه چرا متهم نزد بازجوی اسرائیلی که سربازرس لس نام داشت، به جزئیاتی اشاره کرد که هیچمدرکی جز اعتراف خودش نمیتوانست دربارهشان اقامه شود، هم از جمله موارد مشکوک پرونده آیشمن و موضوع قربانیشدن داوطلبانهاش برای اسرائیل است.
آیشمن در دادگاه اصرار داشت که بهخاطر همکاری و معاونت در ارتکاب جنایاتی که به آنها متهم شده، گناهکار است و خودش هرگز مرتکب نشده است. آرنت میگوید «خوشبختانه حکم دادگاه به نحوی تائید میکرد که دادستانی موفق نشده است ادعای آیشمن را در خصوص ایننکته رد کند.» (صفحه ۳۱۰) آیشمن پس از صدور حکم اعدام گفت آن هیولایی که از او ساختهاند، نیست و در حالی که میگفت امیدش به عدالت نقش بر آب شده، اشاره کرد که دادگاه او را درک نکرده است. او گفت قربانی یک مغالطه است. آرنت میگوید آیشمن از کلمه سپر بلا استفاده نکرد اما حرف سرواتیوس را تائید کرد که باید تاوان اعمال دیگران را بدهد.
از همه کمتر صدای کسانی درآمد که در اصل با مجازات مرگ علیالاصول و بیقید و شرط مخالف بودند؛ استدلالهای آنها میتوانست معتبر باقی بماند، چون نیازی نبود برای این مورد خاص، آن استدلالها را تصریح کنند. به نظر میرسد احساس میکردند – و به نظر من هم حق داشتند – که جنگیدن برای این پرونده فایده چندانی ندارد آرنت سرعت اجرای حکم اعدام آیشمن را فوقالعاده توصیف میکند. چون کمتر از دو ساعت از اطلاع آیشمن از رد تقاضای عفوش، به اجرا گذاشته شد. ۲۹ مه بود که اسحاق بن زوی رئیسجمهور اسرائیل در خواست عفو آیشمن را همراه با صدها نامه و تلگراف دیگر از نقاط مختلف جهان که خواستار عفو فرد محکوم شده بودند، دریافت کرد. اما بن زوی ۳۱ مه یعنی دو روز پس از صدور حکم دیوان عالی تمام تقاضاها را رد کرد و چندساعت بعد هم آیشمن اعدام شد.
مارتین بوبر فیلسوف یهودی اتریشی هم مثل آرنت، درباره اعدام آیشمن حرفهایی داشت و از موضع مخالفت برآمد. او اینکار را اشتباه تاریخی خواند. میشود نمونههای مختلفی از مخالفان چارچوپ دادگاه آیشمن و اجرای حکم اعدامش آورد اما بهتر است به این جملات کنایی آرنت از صفحه ۳۱۷ کتاب «آیشمن در اورشلیم» بسنده کنیم: «از همه کمتر صدای کسانی درآمد که در اصل با مجازات مرگ علیالاصول و بیقید و شرط مخالف بودند؛ استدلالهای آنها میتوانست معتبر باقی بماند، چون نیازی نبود برای این مورد خاص، آن استدلالها را تصریح کنند. به نظر میرسد احساس میکردند – و به نظر من هم حق داشتند – که جنگیدن برای این پرونده فایده چندانی ندارد.»
حالا که صحبت از دستگیری آیشمن و غیرقانونیخواندن اینبازداشت توسط آرنت است، بد نیست به چند تفاوت دیگر واقعیت با فیلم سینمایی «عملیات فیناله» بپردازیم. در قسمت پیشین پرونده به برخی تفاوتها در اینزمینه پرداختیم.
* تفاوتهای دیگر واقعیت دستگیری آیشمن با «عملیات فیناله»
آیشمن به گفته آرنت، هنگام دستگیری هیچمشکلی ایجاد نکرد در حالی که در فیلم، برای جلوگیری از بیهوشی با محلولی که جلوی دهانش گرفتند، دست و پا میزند. اما نکته مهمتر این است که او در واقعیت اصلاً اینگونه، با سختی و مشقت دستگیر نشده است.
ساعت ۱۸:۳۰ روز ۱۱ مه ۱۹۶۰ وقتی آیشمن مطابق معمول از اتوبوسی که او را از محل کارش به خانه آورده بود پیاده شد، ۳ مرد دستگیرش کردند و ظرف کمتر از یک دقیقه، او را در خودرویی که منتظر ایستاده بود چپاندند. سپس او را به خانهای از پیش اجاره شده در یکی از حومههای دورافتاده بوینسآیرس بردند. اما در فیلم آیشمن ابتدا توسط یکمامور اسرائیلی و سپس چند نفر دیگر، به زور و با خشونت دستگیر میشود. آرنت مینویسد در دستگیری آیشمن از هیچ داور، طناب یا دستبندی استفاده نشد و آیشمن بهسرعت فهمید با نیروهای حرفهای و کارآزموده طرف است چون هیچ خشونت غیرضروری را به کار نمیبستند. به اینترتیب آیشمن هنگام دستگیری، زخمی نشد. نکته دیگر این است که طبق اسناد و نوشتههای آرنت، وقتی در خانه امن از آیشمن پرسیده شد کیست، درجا و بهسرعت گفت من آدولف آیشمن هستم اما در فیلم «عملیات فیناله» اعترافگرفتن از آیشمن درباره هویت واقعیاش، در قالب یک عملیات روانی و جانفشانی مامور اسرائیلی، تصویر شده است. یعنی آیشمنی که در ابتدا روی اسم مستعار و جعلی خود اصرار داشت، در نهایت سپر انداخته و نام واقعی و کد نازی خود را اعتراف میکند.
در فیلم، آیشمن با یک عملیات روانی پیچیده دیگر، زیر اظهاریهای را که برایش آماده کردهاند امضا میکند اما در کتاب «آیشمن در اورشلیم» آرنت در اینباره افشاگری جالبی دارد؛ اینکه شائبهای وجود دارد مبنی بر اینکه آیشمن نامه را نه در آرژانتین که در اورشلیم و روز ۲۲ مه که به آنجا رسید، نوشته است اما ایننکته هم جالب است که طبق نوشتههای آرنت، آیشمن پس از آنکه بهسرعت نام خود را بیان کرد، «در کمال شگفتی» گفت میدانم به دست اسرائیلیها افتادهام. یعنی همانطور که اشاره کردیم، گویی او منتظر چنینلحظهای بوده است.
نیروهای اسرائیل بهمدت ۸ روز در خانه امن، منتظر ماندند تا هواپیمای خطوط ال عال به بوینس آیرس رسیده و آنها را با آیشمن به اسرائیل ببرد. در اینمدت، آیشمن به یک تخت بسته شده بود. چنینمسالهای در فیلم بهصورت مغشوش نشان داده شده و جزئیاتی هم به آن اضافه شده است. در فیلم، آیشمن با یک عملیات روانی پیچیده دیگر، زیر اظهاریهای را که برایش آماده کردهاند امضا میکند اما در کتاب «آیشمن در اورشلیم» آرنت در اینباره افشاگری جالبی دارد؛ اینکه شائبهای وجود دارد مبنی بر اینکه آیشمن نامه را نه در آرژانتین که در اورشلیم و روز ۲۲ مه که به آنجا رسید، نوشته است. آرنت میگوید اظهارنامه مذکور، بیش از آنکه به کار دادگاه بیاید، به درد اولین یادداشت رسمی توضیحی اسرائیل به حکومت آرژانتین خورد. و یادداشت آیشمن به ایننامه ضمیمه شد. اما در فیلم، راضیکردن آیشمن در خانه امن (بوینس آیرس) برای امضا کردن اظهاریه عملیات و زمان زیادی میگیرد و در نهایت هم یک امتیاز و دستاورد حماسی برای ماموران اسرائیلی برای آنانتقام باشکوهشان است. آرنت مینویسد وقتی وکیل آیشمن سوال جهتداری درباره نوشتن اظهاریه از او پرسید، کموبیش با اکراه تائید کرد آن را در حومه بوینس آیرس و در حالی که به تخت بسته شده بود، نوشته است. البته آیشمن در فیلم، در لحظاتی که بحث متمدّانه و معقولی با مامور اسرائیلی دارد تا برگه را امضا کند، به تخت بسته نشده است. اما نکته مهم اشاره آرنت به «اکراه کموبیش» آیشمن برای پذیرفتن این است که نامه را در بوینس آیرس امضا کرده است!
صحنهای از فیلم عملیات فیناله؛ ماموران اسرائیلی ربایش آیشمن مشغول گفتگو و تبادل نظر
* آخرالزمان صهیونیستی، نجات ذینفوذها و قربانیشدن معمولیها
آرنت جمله مهمی را در صفحه ۲۰۴ کتاب «آیشمن در اورشلیم» آورده که نمیتوان بهراحتی از کنار آن گذشت. اینجمله در پس خود واقعیات و جنایات زیادی را مخفی کرده که سالها و قرنها برای توجیه افسانه قوم یهود و ساخت آینده موردنظرش انجام شدند. آرنت مینویسد یهودیان (تا جنگ جهانی دوم و پس از آن) صدها سال عادت کرده بودند تاریخ خود را، درست یا غلط، داستانی طولانی و آکنده از رنج و مصیبت ببینند، همانچیزی که دادستان دادگاه هم در نطق ابتداییاش توصیف کرد؛ اما در پس اینرویکرد، برای مدتی بسیار طولانی، اعتقاد به پیروزی نهایی هم وجود داشت. این «پیروزی نهایی» همانکلیدواژهای است که بهطور مرموزی پشت مفاهیمی مثل هولوکاست و کشتار یهودیان ایستاده است. آرنت میگوید در صد و پنجاه سال گذشته (پس از شروع جنگ جهانی دوم)، وضع یهودیان عمدتاً خوش بود و ایام شوکتشان چنان فزونی یافته بود که در اروپای مرکزی و غربی انگار چنین وضعی به قاعده بدل شده بود. از اینرو، باور به اینکه این مردم سرانجام جان سالم به در خواهند برد، دیگر برای بخشهای بزرگی از جوامع یهودی بدیهی تلقی میشد. زندگی یهودی خارج از چارچوب تمدن اروپا هم همانقدر برایشان غیرقابل تصور بود که اروپای عاری از یهودی.
اما آرنت علاوه بر کلیدواژهای که گفتیم، مفهوم مهم دیگری را هم نام میبرد که باید به آن توجه کرد: «آخرالزمان». در اینمفهوم که در ادامه بیشتر تشریحش میکنیم، عدهای باید نقش قربانی و عدهای نقش برگزیدگان نجاتیافته را ایفا کنند. آرنت در همانصفحه ۲۰۴ میگوید «اما آخرالزمان که البته با یکنواختی فوقالعادهای به اجرا گذاشته شد، در هر یک از کشورهای اروپا، شکل و ظاهر تقریباً متفاوتی به خود میگرفت.» به اجرا گذاشتن آخرالزمان، مفهوم مهمی است که با برگشت به بحثی که پیشتر در همینپرونده درباره شباهتهای مکاتب نازیسم و صهیونیسم داشتیم، به ایننتیجه میرسیم که آخرالزمان نازیستی و سپس صهیونیستی هر دو در یک راستا قرار دارند. تحلیل آرنت درباره اجرای آخرالزمانی که دیده، این است که نازیها مرتکب خطایی بزرگ و پرهزینه شدند که فکر کردند یهودستیزی میتواند مخرج مشترکی باشد که کل اروپا را متحد خواهد کرد. و با کنایه میگوید «آخرالزمان البته در آلمان رایش آغاز شد…» (صفحه ۲۰۵) کار آیشمن هم همانطور که میدانیم، در این آخرالزمان آلمانی، ابتدای اجبار به مهاجرت و سپس اخراج یهودیان بود. البته اشتباهی که آرنت به آن اشاره میکند، شاید از روی قصد و غرض و نقشه قبلی و همان بحث امتداد نازیسم و صهیونیسم رخ داده باشد!
تناقض مشابه دیگر را میتوان درباره یهودیان هلند شاهد بود؛ اینکه در هلند، یهودیان سفاردی اسپانیاییتبار از اخراج معاف شدند اما در سالونیک، یهودیان همینتیره و تبار را به آشوویتس میفرستادند. آرنت با کنایه میگوید «فقط خدا میداند که چرا کوچکترین آزاری به سیصدوهفتادهزار یهودی سفارادی آمستردام نرسید.» بههرحال، یکی از شاخههای همین بحث آخرالزمان آلمانی و یهودی، مساله «موارد خاص» در یهودیهاست. نمونه بارزش هم کاری است که راینهارد هایدریش (قصاب پراگ و مافوق آیشمن) انجام داد و با موافقت هیتلر، یهودیان ذینفوذ را از یهودیان گمنام جدا کرد. بههمیندلیل هم اردوگاههای ترزین اشتاد و برگن بلزن ساخته شدند. برای حصول اطمینان هم از اینکه یهودیان فرستادهشده به ترزین اشتاد بویی از ماجرا نمیبرند که ترزین اشتاد در گروه اردوگاههای تجمیع قرار دارد، اتحادیه یهودیان برلین توجیه شد با تکتک اخراجیها قراردادی برای خرید محل اقامت در ترزین اشتاد منعقد کند. (صفحه ۲۰۹) اما آیشمن در دادگاه، بارها و بارها از اینمساله که هیچکشوری حاضر به پذیرش یهودیان نبوده، گلایه میکرده است. (صفحه ۲۰۷) که این هم واقعیت عجیبی است.
یکی از تناقضات رفتاری مشکوک نازیها در بحث آخرالزمانیمان، این است که به قول آرنت هرگز هیچ اقدامی علیه دورگهها یا یهودیانی که ازدواج مختلط داشتند انجام نشد. همچنین چندهزار یهودی خارجی در آلمان بودند که آلمان نمیتوانست تابعیتشان را از طریق اخراج سلب کند. و دیگر اینکه چندصد نفر یهودی آمریکایی و انگلیسی بازداشت و برای مبادله نگهداری میشدند. تناقض مشابه دیگر را میتوان درباره یهودیان هلند شاهد بود؛ اینکه در هلند، یهودیان سفاردی اسپانیاییتبار از اخراج معاف شدند اما در سالونیک، یهودیان همینتیره و تبار را به آشوویتس میفرستادند. آرنت با کنایه میگوید «فقط خدا میداند که چرا کوچکترین آزاری به سیصدوهفتادهزار یهودی سفارادی آمستردام نرسید.» (صفحه ۲۲۰)
از دیگر تناقضهای سالهای جنگ جهانی دوم و غرب که میتواند به آخرالزمان صهیونیستی مرتبط باشد، میتوان به رفتار آمریکاییها با نازیهای پس از جنگ اشاره کرد. همانطور که میدانیم برخی از دانشمندان آلمانی پس از جنگ به آمریکا منتقل شدند و دستاوردهای علمی رایش سوم هم بهکار کامل در اختیار دولتهای متفق و بیش از همه آمریکا قرار گرفت. اما در سالهای جنگ کارخانهای نوساز بهنام برتاورک وجود داشت که نزدیک برسلاو در آلمان کار میکرد و متعلق به خانواده سرمایهدار کروپ بود. برتا کروپ فرزند آلفرد کروپ، آنزمان مالک امپراتوری کروپ بود و در کارخانهاش نیروی کار یهودی زیادی مشغول بودند. اینکارخانه از زندانیان اردوگاههای مختلف بیگاری میکشید. آلفرد کروپ مالک کارخانه کروپ، پس از پایان جنگ به اتهام جنایت علیه بشریت به ۱۲ سال حبس و مصادره اموال محکوم شد اما با گذراندن ۵ سال حبس در سال ۱۹۵۱، کمیسر ارشد آمریکا در آلمان، محکومیت او را لغو کرد و دوباره به کسب و کار پیشین خود برگشت.
تبلیغات غالب صهیونیستی در سالها و دهههای اخیر مبنی بر این بود که در جریان هولوکاست، یهودیان اروپا بهطور دستهجمعی کشته شدند و تعدادی هم نجات پیدا کردند که موفق شدند به ارض موعود یعنی فلسطین راه پیدا کرده و دولت یهودی وعدهدادهشده را تشکیل دهند. اما آنچه در اینتبلیغات گفته نمیشود، این است که یهودیان کشورهایی هم بودند که نه از کشورشان اخراج شدند و نه کشته شدند. دانمارک، بلغارستان، ایتالیا و … نمونههای بارز اینمساله هستند. دانمارک و بلغارستان در اینزمینه، شباهت زیادی به هم دارند و بهقول آرنت «در اوت ۱۹۴۴ که همزمان با نزدیکشدن ارتش سرخ، قوانین ضدیهودی لغو شدند، حتی یک یهودی بلغارستانی هم اخراج نشده یا به مرگ طبیعی نمرده بود.» (صفحه ۲۴۳) آرنت معتقد است وضع یهودیان شرق اروپا مطلقاً با یهودیان غرب تفاوت داشت. به بیان روشنتر، در غرب اروپا، همگونسازی به نحوی از انحا، به قاعده تبدیل شده بود. اما بدنه عظیم یهودیان طبقه متوسط که از شاخههای اروپای غربی و مرکزی بود، در شرق اینقاره وجود نداشت؛ بلکه بهجای آن لایه نازکی از خانوادههای بخش بالای طبقه متوسط را میشد دید که «در واقع به طبقات حاکم تعلق داشتند و درجه همگونسازیشان با جامعه جنتیل؛ از طریق پول، تعمید یا ازدواج مختلط، به مراتب بیشتر از همگونسازی اغلب یهودیان در غرب بود.» (صفحه ۲۳۷)
رومانی؛ یکمورد مشکوک دیگر
مارشال ایان آنتونسکو که در دشمنی با یهودیان شاید حتی از نازیها هم تندتر بود، در برههای که کشتارهای دستهجمعی جریان داشت، ناگهان و به قول آرنت «صاعقهوار» به برلین اعلام کرد نظرش را تغییر داده و دنبال روشی راحت و بیدردسر برای راحتشدن از شر یهودیان است. در نتیجه رومانی ضدیهود، در ازای گرفتن ارز و پول، تبدیل به یکی از معدود مجاری مهاجرت یهودیان به فلسطین شد آرنت میگوید ادعای آیشمن که زندگی صدها هزار یهودی را از طریق مهاجرت اجباری نجات داده، احمقانه و خیرهسرانه است اما در تقابل با وضعیت کشورهایی مثل دانمارک، اتفاقاتی که در رومانی رخ دادند، جای تامل دارند. توجه داشته باشیم که او قابل تامل بودن اتفاقات رومانی را مقابل بیارزشبودن ادعای آیشمن قرار میدهد. یعنی اگر نجات جان یهودیان با مهاجرت اجباری، ادعایی مضحک باشد، اما اتفاقاتی که در رومانی رخ دادند، مضحک نبوده و جای توجه دارند. او چندسطر پیشتر یکماجرای مشکوک دیگر را مطرح کرده است؛ اینکه فردی بهنام دکتر مرتِن بهعنوان شاهد با دعوت وکیل مدافع آیشمن به دادگاه آمد و دفاعش از آیشمن در برلین در حضور نمایندگان وکیل مدافع و دادستانی، نظیر نداشت. چون ادعا کرد آیشمن در تلاش برای نجات حدود ۲۰ هزار زن و کودک در سالونیک همکاری بسیار خوبی داشته و همه شرارتها زیر سر دیتر ویسلیتسنی (دستیار آیشمن) بوده است. (صفحه ۲۴۵) نکته مشکوک این است که مرتن در نهایت شهادتش را نقض کرد و گفت پیش از ادای شهادت، برادر آیشمن و یک سازمان آلمانی از اعضای سابق اس.اس سراغش رفتهاند. خود آیشمن هم همه چیز را انکار کرد و گفت هرگز به سالونیک نرفته و مرتن را هم هرگز ندیده است!
اما اگر به بحث رومانی برگردیم، باید بگوییم مورد مشکوک اینکشور در یهودستیزی، مربوط به چرخش ۱۸۰ درجهایاش در اینرویکرد است. مارشال ایان آنتونسکو که در دشمنی با یهودیان شاید حتی از نازیها هم تندتر بود، در برههای که کشتارهای دستهجمعی جریان داشت، ناگهان و به قول آرنت «صاعقهوار» به برلین اعلام کرد نظرش را تغییر داده و دنبال روشی راحت و بیدردسر برای راحتشدن از شر یهودیان است. در نتیجه رومانی ضدیهود، در ازای گرفتن ارز و پول، تبدیل به یکی از معدود مجاری مهاجرت یهودیان به فلسطین شد. آرنت در اینباره با کنایه اضافه میکند «در حالی که ارتش سرخ پیشتر و پیشتر میآمد، آنتونسکو حتی اعتدالگراتر هم شد و حالا حاضر بود بدون دریافت غرامت به یهودیان اجازه خروج بدهد.» (صفحه ۲۴۸ به ۲۴۹) نتیجه هم اینشد که حدود نیمی از ۸۵۰ هزار یهودی رومانی زنده ماندند که عده زیادی از آنها (چندصدهزار نفر) راه اسرائیل را در پیش گرفتند. (صفحه ۲۴۹) البته آنتونسکو پس از جنگ به جرم جنایات جنگی اعدام شد و احتمالاً حرف و واقعیتهای زیادی را به خود به گور برده باشد!
هیتلر و آنتونسکو
صهیونیستها در مجارستان
جنبش صهیونیسم به گفته آرنت همیشه در مجارستان قدرت ویژهای داشته است. (صفحه ۲۵۵) اینجنبش در سالهای جنگ جهانی دوم، در کمیته جدیدالتاسیس امداد و نجات نماینده داشت. کمیته مورد اشاره هم ضمن حفظ روابط نزدیک با اداره امور فلسطین، به پناهجویان لهستان، اسلواکی، یوگسلاوی و رومانی کمک میکرد. اینکمیته با کمیته توزیع مشترک آمریکا هم که منابع مالی کارهایش را تامین میکرد و توانسته بود عدهای یهودی را قانونی و غیرقانونی به فلسطین برساند، در ارتباط مداوم بود.
آرنت با اشاره به اینمسائل و فعالیتهای غیرقانونی صهیونیستها، میگوید رهبران صهیونیست هرچه بودند یا نبودند، درهرحال میدانستند که قانونشکناند. جالب است که قانونشکنی و دروغگویی از نظر آرنت، تکنیکی است که صهیونیستها و شورای یهود در استفاده از آن، از آیشمن و امثال او خبرهتر بودهاند. او مینویسد: «نمیتوان از ایننکته گذشت که در جلسه با صهیونیستها، نه آیشمن و نه هیچیک از اعضای واحد عملیاتی ویژه او، تاکتیک دروغگویی محض را _ که در مقابل آقایان شورای یهود از آن استفاده میکردند _ به کار نبردند.» (صفحه ۲۵۶) او در کتاب خود به اینمساله اشاره کرده که هر وقت پای مذاکره جدی (درباره مقدار پول خرید مجوز خروج، برنامه اروپا و مبادله جان آدمها با کامیون) در میان بود، نهتنها آیشمن بلکه تمام دستاندرکاران امر، ویسلیتسنی، بِخِر، آقایان سرویس ضداطلاعات، معمولاً سراغ صهیونیستها میرفتند. همچنین به اینمساله اشاره دارد که کارگزاران صهیونیست در مجارستان، مزایای بیشتری از مصونیت موقت در برابر دستگیری و اخراج که به اعضای شورای یهود اعطا میشد، دریافت کرده بودند. صهیونیستها آزاد بودند عملاً هرطور که میخواهند بروند و بیایند، از زدن ستاره زردرنگ معاف بودند، مجوز بازدید از اردوگاههای تجمیع مجارستان را داشتند و مدتی بعد، دکتر کاستنر، پایهگذار اصلی کمیته امداد و نجات، توانست بدون حتی یک مدرک شناسایی دال بر یهودیبودنش، به سراسر آلمان سفر کند.
هر وقت پای مذاکره جدی در میان بود، نهتنها آیشمن بلکه تمام دستاندرکاران امر، ویسلیتسنی، بِخِر، آقایان سرویس ضداطلاعات، معمولاً سراغ صهیونیستها میرفتند. همچنین به اینمساله اشاره دارد که کارگزاران صهیونیست در مجارستان، مزایای بیشتری از مصونیت موقت در برابر دستگیری و اخراج که به اعضای شورای یهود اعطا میشد، دریافت کرده بودند لازم است در اینفراز از مطلب، دوباره ماجرای یهودیان ذینفوذ و یهودیان معمولی را یادآور شویم. بهبیان سادهتر، یهودیان ذینفوذ و صهیونیستها که به سمت اسرائیل کوچانده یا منتقل شدند، لازم نبود مثل یهودیان معمولی، ستاره زرد به لباس خود نصب کرده و در نهایت به اردوگاههای کار یا مرگ منتقل و کشته شوند.
جالب است که با فعالیتهایی که در مجارستان انجام شد و حجم بالای فعالیت صهیونیستها (همان یهودیان ذینفوذ)، روزولت رئیسجمهور آمریکا با زبان تهدید گفت اخراج یهودیان از اینکشور باید متوقف شود و در زبان عمل هم با بمبارانهای سنگین، این معنی را به رایش سوم تفهیم کرد. در نتیجه میکلوش هورتی نایب السلطنه مجارستان دستور توقف اخراجها را صادر کرد اما آیشمن از اینمساله سرپیچی کرد و اواسط ژوئیه ۱۹۴۴ پانزدههزار یهودی را که در یک اردوگاه تجمیعی، نزدیک بوداپست گردآوری شده بودند، اخراج کرد. به گفته آرنت، اینیکی از محکومکنندهترین مدارک علیه آیشمن بود.
آرنت میگوید درباره یهودیزدایی مجارستان، مجریان اصلی مجارستانی که در کشتارها دست داشتند، همگی محاکمه و سپس اعدام شدند و هیچیک از گردانندگان آلمانی اینفجایع به جر آیشمن، هزینهای جز چندسال حبس نپرداختند.
شفافسازی آرنت درباره ماجرای چهارهزار کودک؛ بهمیانکشیدهشدن پای فرانسه
یکی از افشاگریهای آرنت درباره ماجرای چهارهزار کودک یهودی است که از والدینشان جدا شدند و پدرومادرها را به سوی آشوویتس فرستادند. اینبچه ها در نقطهای در فرانسه گردآوری شدند و نماینده فرانسوی آیشمن با اسم سروان تئودور دانکر از او درباره اینبچهها کسب تکلیف کرد. آیشمن هم پس از ۱۰ روز تصمیم گرفت و گفت به محض این که وسایل نقلیه دوباره به سمت لهستان به راه افتادند، حمل و نقل بچهها هم میتواند انجام شود. وکیل مدافع آیشمن در دادگاه گفت نه متهم یعنی آیشمن و نه دستگاه زیرنظرش نقشی در اینماجرا نداشتهاند. آرنت نکته مهمتری از ایندفاع دکتر سرواتیوس دارد و میگوید کسی در دادگاه به ایننکته اشاره نکرد که دانکر به آیشمن خبر داده بود که خود (پییر) لاوال (نخستوزیر وقت فرانسه) پیشنهاد داده بود بچههای زیر شانزده سال جزو اخراجیها قرار بگیرند. «این یعنی کل اینماجرای سهمگین حتی نتیجه دستورات مافوق هم نبوده بلکه بر اثر توافق بین آلمان و فرانسه در بالاترین سطح رخ داده است.» (صفحه ۲۱۵ به ۲۱۶)
نکته دیگری که آرنت به آن اشاره میکند، مخالفتها و کارشکنیهای دیگر کشورهای اروپایی برای اعزام یا اخراج یهودیانشان است که به آن اشاره کردیم. مثلاً بلژیک و فرانسه با آلمان همکاری مناسبی نداشتند و در نتیجه یهودیهای کمی از اینکشورها اخراج شدند. ایتالیا هم ماجرایی مشابه دارد که بخشی از آن، بهدلیل عدم مساعدتهای موسولینی است و در اینمجال به آن نمیپردازیم. برای بیان خلاصه اینمطلب میتوانیم اینجمله را از کتاب آرنت بیاوریم که «سوئد، ایتالیا و بلغارستان هم مثل دانمارک ثابت کردند که در مقابل یهودستیزی تقریباً مصون هستند.» (صفحه ۲۳۲) جالب است که طبق تذکری که نویسنده میدهد، در دانمارک، طبق قانون، پلیس دانمارک تنها میتوانست یهودیانی را بازداشت کند که بهطور داوطلبانه در خانه خود را روی پلیس باز کنند. آرنت مینویسد «سران یهودی دانمارک، کاملاً خلاف رهبران یهودی سایر کشورها، در روز مراسم سال نو، در کنیسهها مردم را از نقشه یهودیزدایی آگاه کردند.» (صفحه ۲۲۶) در نتیجه یهودیها فرصت داشتند مخفی شوند یا در خانههایشان را باز نکنند. اما عبارت مهم اینجمله آرنت، «کاملا خلاف رهبران یهودی سایر کشورها» است. یعنی در کشورهای دیگر، رهبران یهودی با نازیها همکاری داشتند و دستشان به خون همکیشان خود آلوده بود.
کسی در دادگاه به ایننکته اشاره نکرد که دانکر به آیشمن خبر داده بود که خود مسئولان لاوال (در فرانسه) پیشنهاد داده بودند بچههای زیر شانزده سال جزو اخراجیها قرار بگیرند. «این یعنی کل اینماجرای سهمگین حتی نتیجه دستورات مافوق هم نبوده بلکه بر اثر توافق بین آلمان و فرانسه در بالاترین سطح رخ داده است.» مخالفت و کارشکنی دانمارکیها در زمینه یهودیزدایی، باعث شد مقامات آلمانی هم که در اینکشور حضور داشتند، بهطور آشکار از دستورات برلین تخطی کرده و دست به کارشکنی بزنند. تحلیل آرنت درباره اینرفتار ماموران آلمانی حاضر در دانمارک این است که چون با یک مقاومت اصولی روبرو شده بودند، سرسختی و جدیت آلمانی خود را از دست داده و حتی، نمونههای کوچک و معدودی از شجاعت حقیقی را هم از خود بروز دادند. درباره ایتالیا هم ایناشاره را دارد که حتی یهودستیزان راسخ اینکشور هم نمیتوانستند موضوعِ (یهودیزدایی) را جدی بگیرند.
آرنت نتیجهگیری معقولی از اینماجراها دارد. او میگوید با ایناتفاقات بود که معلوم شد نازیها هم اگر با مخالفت قاطع روبرو شوند، نیروی انسانی و اراده کافی برای سرسختماندن ندارند. اینجمله فیلسوف آلمانی و یهودی ما، به اینمعنی است که وقتی یهودیان دانمارک، ایتالیا، بلژیک یا فرانسه مانند دیگر کشورهای اروپا قربانی هولوکاست نمیشوند، باید اصطلاحاً کاسهای زیر نیمکاسه باشد. در کشورهایی مثل دانمارک که آلمانیها مقاومت سرسختانهای را مقابل یهودستیزی خود میبینند، عقب نشسته و انگیزه را از دست میدهند چون توسط یهودیان و صهیونیستهای اینکشور حمایت نمیشوند اما در دیگر کشورها که کامیاب و بدون هیچمشکلی مشغول به یهودزدایی هستند، بهطور قطع از جانب خیانتکارانی از درون جامعه یهود حمایت میشوند. او جمله جالب دیگری هم دارد؛ اینکه «حقیقت این است که حتی اعضای گشتاپو و اس.اس هم سنگدلی را با ملایمت ترکیب میکردند.» (صفحه ۲۱۷) که شرح و تفسیر اینجمله هم به اینمعنی است که افسران گشتاپو و اس.اس که اینروزها در فیلمها یا کتابهای غربی میبینیم، با واقعیت آنروزها تفاوت دارند و احتمالاً تصویر مغشوش و تحریفشدهای از آنها را شاهدیم.
پییر لاوال، نخستوزیر فرانسه در دادگاهی که محکوم به مرگش کرد (۱۹۴۵)
* شرِّ مبتذل؛ سلسلهای ادامهدار و تکمیلشوند در غرب
عنوان کامل کتابی که بررسی کردیم، «آیشمن در اورشلیم: گزارشی از ابتذال شر» است. در قسمت سوم پرونده بررسی اینکتاب هم به فرازهایی اشاره کردیم که در نتیجه آنها، آیشمن نه یکهیولا بلکه یکدلقک است. خلاصه کلام آرنت در اینکتاب را میتوان در بخش «حکم دادگاه، تجدیدنظرخواهی و اعدام» دید؛ بخشی که پیش از «سخن آخر» آمده است. در آخرین پاراگراف اینبخش، آرنت مشغول روایت آخرین ساعات و لحظات پیش از اعدام آیشمن است. او در اینفراز از کتاب مینویسد: «در آن لحظات آخر پیش از اعدام آیشمن گویی داشت درسی را خلاصه میکرد: درس هولناک و کلامگریز و اندیشهگریزِ ابتذال شر.» (صفحه ۳۱۷)
بنابراین، محاکمه آیشمن در اورشلیم یکی از مظاهر ابتذال شر در قرن بیستم است که آرنت به نمونههای دیگر آن هم اشاره کرده است. اصل بحث و نتیجهگیری او درباره ابتذال شر، در بخش «سخن آخر» کتاب آمده است. او با اشاره به جنایاتی مثل قتلعام جنگل کاتین توسط روسها و بمباران هیروشیما و ناکازاکی توسط آمریکاییها، مینویسد: «بیتردید واضحترین دلیل اینکه موارد نقض کنوانسیون لاهه از سوی متفقین هرگز حتی در چارچوب اصلاحات حقوقی مطرح نشد این بود که دادگاههای نظامی بینالمللی فقط به اسمْ بینالمللی بودند و در واقع دادگاه فاتحان جنگ محسوب میشدند.» (صفحه ۲۳۲) او در صفحه ۳۴۲ کتاب هم مینویسد: «تقارن مهیب انفجار جمعیت مدرن و کشف دستگاههای فنی پیشرفته – که با استفاده از خودکارسازی بخش عظیمی از جمعیت جهان را حتی به عنوان نیروی کار زائد خواهد کرد و با استفاده از انرژی هستهای میتواند با چنان ابزارهایی به مصاف این تهدید دوگانه برود که تاسیسات گاز هیتلر در مقایسه با آنها به اسباببازیهای دم دستی کودکی شرور شبیهاند _ باید برای لرزاندن کل وجود ما کافی باشد.»
آرنت اولویت را به قانون میدهد نه به فرد یا جریان شاکی. همچنین معتقد است دادستان دادگاه آیشمن، با لفاظیهای خود باعث شد استدلال اصلی محاکمه، این وجهه را پیدا کند که محاکمه نه برای برآوردهکردن تقاضای عدالت، بلکه برای فرونشاندن آرزو و شاید حق قربانیان به انتقام برپا شده است. بهعبارت ساده، آرنت میگوید رفتار زمخت و بدون ظرافت دادستان دادگاه، از نیت واقعی اسرائیل برای برپایی محاکمه پرده برداشت؛ همان هدفی که در آن، آیشمن به چشم قربانی عدالتخواهی و آینده قوم یهود در نظر گرفته شده بود بنابراین میتوانیم با درنظر گرفتن آثاری که آرنت مثل «وضع بشر» یا مطالعاتی که درباره توتالیتاریسم داشته، به ایننتیجه برسیم که تمدن غرب با مسیری که آغاز کرده بود، پس از هیتلر و ماشین آدمکشیاش به چنان دستاوردهایی در قتل، خشونت و وحشیگری رسید که جنایات هیتلر مقابلشان به شوخی شبیه بودند.
اما با برگشت به بحث دادگاه آیشمن، و توجه به اینکه آیشمن بیشتر یک قربانی بود _ هم قربانی دولت آلمان و هم قربانی تثبیت دولت اسرائیل _ بد نیست به مساله قانون و دغدغه رعایتش توسط آرنت، در دادگاه اورشلیم توجه داشته باشیم. آرنت میگوید همه ایراداتی که بر مبنای اصل صلاحیت سرزمینی علیه محاکمه اورشلیم مطرح میشدند بهشدت قانون ستایانه بودند و هرچند دادگاه چندین جلسه را صرف بحث درباره این ایرادات کرد، اما در واقع اهمیت زیادی نداشتند. (صفحه ۳۲۶)
او در ادامه همینبحث، اولویت را به قانون میدهد نه به فرد یا جریان شاکی. همچنین معتقد است دادستان دادگاه آیشمن، با لفاظیهای خود باعث شد استدلال اصلی محاکمه، این وجهه را پیدا کند که محاکمه نه برای برآوردهکردن تقاضای عدالت، بلکه برای فرونشاندن آرزو و شاید حق قربانیان به انتقام برپا شده است. (صفحه ۳۲۸) بهعبارت ساده، آرنت میگوید رفتار زمخت و بدون ظرافت دادستان دادگاه، از نیت واقعی اسرائیل برای برپایی محاکمه پرده برداشت؛ همان هدفی که در آن، آیشمن به چشم قربانی عدالتخواهی و آینده قوم یهود در نظر گرفته شده بود. آرنت میگوید طبق کنوانسیون ممنوعیت نسلکشی که مجمع عمومی سازمان ملل در ۹ دسامبر ۱۹۴۸ قطعنامههای مربوط به آن را تصویب کرد و اسرائیل هم یکی از امضاکنندگانش بود، «دادگاه اورشلیم باید تلاش میکرد یک دادگاه بینالمللی تاسیس کند و یا اصل صلاحیت سرزمینی را به نحوی که قابل اعمال بر اسرائیل باشد، مجدداً صورتبندی میکرد.» (صفحه ۳۳۰) او بر این باور است که متهم دادگاه اورشلیم، بهطور صحیح بازداشت و به اسرائیل مسترد نشده بود بلکه بهعکس، برای آوردنش به پیشگاه عدالت، حقوق بینالملل را بهطور آشکار نقض کرده بودند و فقط بیتابعیتی بالفعل آیشمن بود که به اسرائیل اجازه داد بابت ربودنش از آرژانتین به دردسر نیفتد.
اسرائیل نتوانسته بود برای آیشمن قرار معتبر بازداشت صادر کند و آرژانتین هم سابقه بلندبالایی در عدم استرداد مجرمان نازی به اروپا و دولتهای غربی داشت. آرنت معتقد است حتی اگر معاهده استردادی هم بین اسرائیل و آرژانتین وجود میداشت، تقریباً مسلم است که تقاضای استرداد به جایی نمیرسید. تحویل دادن آیشمن به پلیس آرژانتین برای مستردشدنش به آلمان غربی هم فایدهای نداشت. خلاصه اینکه، طبق نوشتههای آرنت در صفحه ۳۳۲ کتاب «آیشمن در اورشلیم» اسرائیل در چارچوب قانون، نمیتوانست هیچاقدامی برای آوردن آیشمن به اورشلیم انجام دهد و راهی جز آدمربایی نداشت. اینموضع آرنت را میتوان به دو گونه تفسیر کرد؛ یا آرنت دارد اسرائیل را تطهیر میکند و میگوید هیچچارهای جز ربودن آیشمن برای آوردنش به اسرائیل نبود که اینحالت، منطقی نیست و مردود است. و یا با ارجاع به همان مساله غیرقانونیبودن اقدامات صهیونیستها در جنگ جهانی دوم و هولوکاست، به مخاطبش میگوید اسرائیل به راه غیرقانونی متوسل شد چون از راه قانونی، هیچدستاویز و حمایتگری نداشت.
یکی از تناقضهای مهم غرب در مواجهه با آلمان نازی و جنایتکارانش، مربوط به مساله قانون است. آرنت در اینزمینه به قوانین نورنبرگ (سال ۱۹۳۵) اشاره میکند که باعث شد تبعیضی را که پیشتر اکثر مردم آلمان نسبت به اقلیت یهودی کشورشان داشتند، قانونی کند. یعنی تبعیض رفتاری آلمانیها با یهودیان، از طریق قانون نورنبرگ، قانونی شده بود و اینقانون هم عموماً از طرف کشورهای دیگر، بهعنوان قانون آلمان به رسمیت شناخته شدند. مهاجرت اجباری یا اخراج یهودیان هم که از ۱۹۳۸ به بعد تبدیل به سیاست رسمی آلمان شد، قطعاً برای جامعه بینالمللی اهمیت داشت، چون بهقول آرنت کسانی که اخراج میشدند، لب مرز کشورهای دیگر پیدایشان میشد. بههرحال پیش از جنگ، کشورهای دیگر به قوانین آلمان احترام میگذاشتند اما پس از جنگ، اتفاقات دیگری رقم خورد و مساله قانون بهویژه در اتفاقاتی مثل دادگاه آیشمن مورد توجه قرار نگرفت.
پاسخ داوید بن گورین نخستوزیر اسرائیل به اینایرادات این بود که اسرائیل هیچنیازی به حمایت یکدادگاه بینالمللی ندارد. آرنت واکنشهای بنگوریون را نسبت به منتقدانِ رفتار اسرائیل، نه تنها خشن بلکه کثیف دانسته و دادگاه آیشمن را هم دادگاه فاتحان میخواند هانا آرنت درباره برپایی دادگاه آیشمن، معتقد است چون قربانیان یهودی بودهاند، به جا بود که یکدادگاه یهودی بتواند درباره آیشمن قضاوت کند اما از ایننظر که اینجنایت، علیه بشریت رخ داده بودند، لازم بود تا دادگاهی بینالمللی حق مطلب را ادا کند. آرنت، به کارل یاسپرس متفکر و فیلسوف آلمانی اشره کرده و او را یکی از افراد متعدد و شایستهای میخواند که به دادگاه اورشلیم اعتراض کردند و خواستار برپایی دادگاه بینالمللی برای آیشمن بودند. یاسپرس در کل، معتقد بود ماهیت حقوقی جرم مورد بحث، محل اختلاف است. نکته مهم دیگر هم به درون خود اسرائیل برمیگردد. چون روزن وزیر دادگستری سابق اینکشور، به تمایز ایندو نوع دادگاه اشاره و در سال ۱۹۵۰ اصرار کرده بود تفکیکی بین لایحه جنایت علیه مردم یهود و قانون پیشگیری و مجازات نسلکشی در نظر گرفته شود.
خلاصه این آرنت در اینبحث هم که در امتداد همان شر و جنایت در غرب است، از کنایه کمک گرفته و مینویسد: «میشد جلوی راحتشدن خیال بشریت را گرفت و اجازه نداد که قتل عام یهودیان تبدیل به الگوی برای جنایات آینده شود و شاید حتی نمونهای در مقیاس خرد و ناچیز از نسلکشیهای آینده.» (صفحه ۳۳۹) اما پاسخ داوید بن گورین نخستوزیر اسرائیل به اینایرادات این بود که اسرائیل هیچنیازی به حمایت یکدادگاه بینالمللی ندارد. آرنت واکنشهای بنگوریون را نسبت به منتقدانِ رفتار اسرائیل، نه تنها خشن بلکه کثیف دانسته و دادگاه آیشمن را هم دادگاه فاتحان میخواند.
آرنت معتقد است خدشهای که به عدالت وارد شد، در اورشلیم جدیتر از نورنبرگ بود. او مینویسد «نقطهضعف دادگاه اورشلیم این بود که با ۳ مساله بنیادین (که تمام آنها از زمان تشکیل دادگاه نورنبرگ به قدر کافی شناخته و به بحث گذاشته شده بودند) گلاویز نشد: ۱- مساله مخدوششدن عدالت در دادگاه فاتحان، ۲- مساله تعریف و معقول و موجه از جنایت علیه بشریت و ۳- مساله به رسمیت شناختن واضح نوع جدیدی از مجرم که مرتکب این جنایت میشود.
او مشکل آیشمن را هم در همانمساله ریشهای ابتذال شر در دوران جدید میبیند؛ اینکه افراد زیادی شبیه او بودند که نه منحرف بودند و نه سادیست. آنها به شکلی اسفبار و هولناک معمولی بوده و هستند. این معمولیبودن از دید آرنت به مراتب از کل فجایعی که رخ داده بود، وحشتناکتر است. او معتقد است «هاوزنر (دادستان) میخواست غیرمعمولترین هیولایی را که جهان تاکنون دیده است محاکمه کند و در آن واحد، با محاکمه او بسیاری مانند او و حتی کل جنبش نازی و یهودستیزی در سراسر جهان را نیز به محاکمه بکشاند. (صفحه ۴۳۵) همچنین بر ایننکته تاکید کرده که در دادگاه آیشمن، هیچاشارهای به این نشد که سربهنیستکردن کل گروههای قومیتی (از یهودیان گرفته تا لهستانیها یا کولیها و دیگران) شاید چیزی بیش از جنایت علیه یهودیان یا لهستانیها یا کولیها باشد. چون باعث بههم خوردن نظم بینالمللی و زخمبرداشتن کل بشریت میشود. آرنت میگوید
مهمترین مساله بین مسائل محاکمه آیشمن، این فرض رایج در کلیه نظامهای حقوقی مدرن بود که قصد انجام کار غلط، برای ارتکاب جرم ضروری است. برایناساس او میگوید نمیتوان انکار کرد که از همان ابتدا، دقیقاً بر مبنای همین گزارههای فراموششده بود که آیشمن را به پیشگاه عدالت آوردند. اما منظور آرنت از گزارههای فراموششده چیست؟ گزارههایی از قبیل اینکه جنایات بزرگ طبیعت را آزرده میکند؛ چنانکه حتی خود زمین فریاد انتقامخواهی سر میدهد، اینکه شر هماهنگی طبیعی را چنان بر هم میزند که فقط مجازات میتواند آن را اعاده کند، و اینکه مظلومان در قبال نظم اخلاقی موظفاند مجرم را مجازات کنند.