به گزارش خبرگزاری مهر، آیت الله علی اکبر رشاد در سخنانی بخشی از خاطرات خود از فعالیتهای انقلابی در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی را بیان کردند که مشروح آن به این شرح است: پیش از انقلاب اسلامی در دهههای ۴۰ و ۵۰ مناطق شرق تهران بیش از غرب تهران از وجود روحانیون انقلابی بهرهمند بود؛ به رغم اینکه غرب تهران مخصوصاً جنوب غرب، به لحاظ کمّی شمار روحانیون بیشتر از نقاط دیگر تهران بود؛ معدودی از آقایان در متن مبارزه بودند و از بین آقایانی که در غرب تهران بودند حاج شیخ رضا مطلبی که الان هم در قید حیات هستند، مسجد و مدرسهای دارند و بسیار موفق هم هستند ایشان از جمله دوستانی بود که بازداشت شد و زندان تحمل کرد، از روحانیونی بود که در جنوب غرب تهران پای کار انقلاب بود.
در شمال غرب تهران هم یکی دو نفر از آقایان فعال بودند، بنده هم در کنار این آقایان فعالیت میکردم، البته تمرکز فعالیتهای بنده بیشتر در غرب تهران بود به اعتبار اینکه محله ما به حساب میآمد، اما رفته رفته ارتباطات ما به شمال، شمال شرق و جنوب شرق تهران هم کشیده شد.
در نقاط مختلف تهران با گروههای متعددی از جوانان مرتبط بودیم؛ غرب تهران از خیابان ۱۳ آبان فعلی (۹ آبان سابق) تا نازی آباد، تا جوادیه، راه آهن، خزانه، اتابکی، خیابان قلعه مرغی، بریانک، تا محله طرشت و بالای میدان آزادی. در سمت شرق تهران هم خیابان شهید مدنی فعلی که آن موقع نظام آباد گفته میشد و سمت پیروزی، پایینتر سمت تیر دوقلو و پایینتر از آن میدان شوش، اینجاها هم گروه گروه جوانهایی بودند که فعالیت میکردند و من به مناسبتهای مختلف با آنها جلسه داشتم و با برخی حتی جلسات منظم هفتگی داشتم.
غالباً پنج شنبه، جمعه یا شب جمعه از قم به تهران میآمدم و در قالب هیأت و جلسات تفسیر با ایشان در ارتباط بودیم. مباحث تفسیری، نهجالبلاغه و … میگفتیم، منبر میرفتیم، سخنرانی میکردیم و فعالیتهای دیگری بود. آرام آرام که شرایط مناسبتر میشد و اطلاعیه و بیانیههای حضرت امام (ره) میرسید بین آنها توزیع میکردیم با بعضی مراکز آن زمان امکاناتی فراهم شده بود اطلاعیهها را به صورت استنسیل و فتوکپی تکثیر میکردیم چون امکانات امروزی پرینت و چاپ نبود! گروهی بود تحت عنوان فجر اسلامی که اطلاعیهها را تکثیر میکردند، گاهی اطلاعیهها را از افرادی میگرفتیم و به افراد دیگری میدادیم و بدین نحو توزیع میشد.
با طیف گسترده ای از جوانان در نقاط مختلف تهران مرتبط بودیم خیلی هم آن زمان ساده و بی امکانات و بدون تجهیزات فعالیت میکردیم و خیلی هم از این بابت خوشحال و راضی بودیم مثلاً اینکه در یک مسجد گمنام در انتهای یک کوچه بن بست، ده بیست نفر نوجوان و جوان را دور هم جمع میکردیم، انگار دنیا را به ما دادند، گرچه همینطور هم بود یعنی همین گروههای جوان تبدیل شدند به یک جبهه و همین قطرات بدل شد به یک سیل خروشان!
گاهی در بعضی مساجد رفتهرفته منبرها و سخنرانیهای شورانگیزی شروع شد. در مسجد اصغریه بیست متری جوادیه آن زمان، در مسجد سیدالشهدا خیابان فلاح که بعدها نام آن را به ابوذر تغییر دادیم، مسجد آقای مطلبی که بنام مسجد فلاح بود که از ملاکین و افراد با نفوذ و وکلای مجلس آن زمان بود و آن منطقه ملک او بود و یک مسجد کوچک هم آنجا ساخته بود، در مسجد بریانک که بعدها به مسجد المهدی نامگذاری شد، در مسجدی در محله طرشت مسجد موسی بن جعفر (ع). بعضی از مساجد را پایگاه فعالیتها قرار داده بودیم، منبر میرفتیم و گاهی پیش میآمد که مورد تعقیب نیز قرار میگرفتیم و در این تعقیب و گریزها خاطرات جالبی پیش میآمد؛
مثلاً فرض کنید در مسجدی منبر میرفتیم شب اول صحبت میکردیم شب دوم مأمورین مطلع میشدند به آنجا میآمدند. حضور پیدا میکردند، کنترل میکردند و منتظر بودند که ما بیاییم؛ یک مرتبه میدیدند بالای منبر هستیم ولی متوجه نبودند که ما مثلاً پشت وانت که با یک برزنت هم پوشیده شده بود آمدیم و از درب زنانه وارد شده و یاالله یااللّه گویان بالای منبر رفتیم. گاهی منتظر بودند تا از منبر پایین آمدیم ما را دستگیر کنند یک مرتبه آخر منبر روضه بود و چراغها خاموش میشد با لباس شخصی بیرون میزدیم و اینها متحیر بودند که کجا رفت!
یا گاهی وقتی از مسجد خارج میشدیم ما را تعقیب میکردند، خوب آن مناطق محله ما بود و کوچه خیابانها را میشناختیم مثلاً از یک خیابان باریک که میخواستیم عبور کنیم و یکی دو ماشین بودیم ماشین پشت سری به عمد خراب میشد، میایستاد و ترافیک میشد مأمورین گیر میافتادند و دوستان ما را فراری میدادند!
ایام خوب و روزگار خوشی بود، بعدها همین جوانان در نهادهای انقلاب وارد شدند بسیاری از آنها شهید شدند و بسیاری هم در سپاه، در کمیته انقلاب اسلامی، کمیته امداد، بنیاد مستضعفان و بیشتر و مخصوصاً در جهاد سازندگی آن زمان وارد شدند و خیلی مؤثر بودند. بعضی از آنها هم به موقعیتهایی رسیدند و مسئولیتهای عمدهای در کشور برعهده گرفتند؛ غالباً یا شهید شدند یا جانبازند و همچنان پای کار انقلاب باقی مانده اند؛ البته کسانی هم بین اینها انگشت شمار راه گم کرده اند که امیدواریم خداوند آنها را هدایت کند!