خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: در ادامه پرونده «انقلاب در داستان معاصر»، چهارمین قسمت و گفتگو با هادی خورشاهیان داستاننویس اختصاص دارد که تعدادی از حوادث مهم اجتماعی دهههای اخیر در داستانهایش انعکاس و تبلور داشتهاند.
تا اینجا و از خلال سهگفتگویی که پیشتر انجام دادیم، از دید برخی از داستاننویسان که برای گفتگو درباره این موضوع روی خوش نشان دادند، به این جمعبندی رسیدهایم که در سالهای انقلاب همه نویسندگان و گونههای فکری اعم از موافقان و مخالفان یا دوستان و منتقدان فعلی حکومت در برهه انقلاب، موافق این تحول بزرگ بودهاند اما مشکل بزرگ داستان ما، نداشتن اقلیم مشخص برای پرورش شخصیت و قهرمان داستان است. همچنین نمیتوان انقلاب را بهعنوان یکحادثه اجتماعی نادیده گرفت اما نوشتن درباره آن باعث میشود نویسنده از هر طرف مورد هجمه برچسبها و اتهاماتی قرار بگیرد؛ اینکه حکومتی است و در منقبت انقلاب مینویسد و یا اینکه از مسیر انقلاب منحرف شده و سعی بر دشمنی دارد.
بعضی از نویسندگانی هم که تا اینجا با آنها گپ زدهایم، تقسیمبندی نویسندگان به خودی و غیرخودی و حکومتی و غیرحکومتی را از اساس، اشتباه میدانند و معتقدند نمیتوان انقلاب را به عنوان حادثهای که کشور و جامعهاش را تحت تاثیر قرار داده، نادیده گرفت. بنابراین اگر نویسنده خط فکری و موضوعی مشخصی داشته باشد، بر اساس وجدان خود به موضوعات و حوادث جامعه خود میپردازد و نسبت به وجدان و وظیفه اجتماعی خود مسئول است.
متن گفتگوهای انجامشده در این پرونده با سعید تشکری، شهریار عباسی و ابراهیم اکبری دیزگاه، در سهپیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* ۱- «ادبیات معاصرمان اقلیم و قهرمان ندارد / در نقطه بیهویتی ایستادهایم»
* ۲- قصهنوشتن از انقلاب و جنگ باعث میشود از هر طرف مورد حمله واقع شوی
* ۳- تقسیمبندی نویسندگان به حکومتی و غیر نشان از عدمتوسعهیافتگی است
در ادامه چهارمین گفتگوی این پرونده را با هادی خورشاهیان میخوانیم:
* آقای خورشاهیان، با یک ارزیابی کلی درباره نوشتن نویسندگانمان درباره انقلاب شروع کنیم. بهنظرتان چرا عدهای درباره انقلاب مینویسند و عدهای نمینویسند؟ آیا این حادثه برای آن عده که نمینویسند، ظرفیت و پتانسیل پرداخت را ندارد؟ آیا دغدغهاش را ندارند؟ اگر نویسنده اجتماعی باشند چهطور میتوانند دغدغه نوشتن از این حادثه مهم را داشته باشند؟ آیا نگران ممیزی و سانسور اثرشان هستند؟ یا دلیل دیگری در کار است؟ اصلاً آیا این فرض اولیه درست است که عدهای از انقلاب مینویسند و عدهای نمینویسند؟
ببینید، نوشتن درباره انقلاب قاعدتاً به این ربط ندارد که نویسندهها به انقلاب علاقه دارند یا نه. اینگونه نیست که حتماً آدمهایی که به انقلاب یا هر موضوع دیگری علاقه دارند درباره آن بنویسند. تا جایی که من به خاطر دارم، همه نویسندگانی که در سالهای انقلاب بودهاند، چه در تائید و چه در ردّ آن، بهشکلی درباره آن نوشتهاند. اگر هم بهطور مستقیم درباره انقلاب ننوشته باشند، در اثر خود اشارهای به آن کردهاند.
بهنظرم هرکسی بههراندازهای که درگیر، و در نویسندگیاش هم جدی بوده به حادثه انقلاب پرداخته است؛ چه بهعنوان موضوع اصلی اثرش و چه در قالب اشاره «رازهای سرزمین من» براهنی یکی از آثاری است که اتفاقاً خیلی هم مفصل به انقلاب پرداخته و قصهاش از پیش از انقلاب و تبریز و حضور آمریکاییها در ایران شروع میشود. از این رمان هزار و۲۰۰ صفحهای، بیش از نیمی از حجم کتاب درباره انقلاب است که این فرازهای کتاب هم با جزئیات به مساله انقلاب پرداختهاند. براهنی در مصاحبهای درباره این کتاب گفت من که آن زمان ایرانی نبودم، از آمریکا آمدم و پرسوجو کردم. رمان او شخصیتهای مختلفی با گفتمانهای مختلف دارد. یعنی در آن میشود گفتمانهای مختلف آن برهه تاریخ را شاهد بود؛ هم گفتمان مذهبی، هم گفتمان ضدآمریکایی، چپ حکومتی، شاهنشاهی و …؛ ماجرا و اتفاق هم زیاد دارد. آدمها و اماکن داستان هم دقیق هستند.
از طرف دیگر، رمانی هم مثل «اسماعیل» داریم که به قلم امیرحسین فردی نوشته شده و درباره انقلاب اسلامی است. این داستان درباره فردی بهنام اسماعیل است که حوادث انقلاب باعث جهشی در درونش میشود. بهانه این جهش و هم وقتی است که به سینما میرود و وقتی آرم شاهنشاهی پخش میشود و باید به احترام بایستد؛ این کار را نمیکند.
درمجموع، بهنظرم هرکسی بههراندازهای که درگیر، و در نویسندگیاش هم جدی بوده به حادثه انقلاب پرداخته است؛ چه بهعنوان موضوع اصلی اثرش و چه در قالب اشاره.
* به آن جمله اولتان برگردیم که گفتید نوشتن درباره انقلاب ربطی به علاقه داشتن یا نداشتن ندارد.
بله. اینکه کسی انقلاب را تائید کند یا نکند، یکبحث فردی است و به ایدئولوژی آن فرد برمیگردد. نمیتوانیم بحث نوشتن یا ننوشتن را به داشتن علاقه یا نداشتن مرتبط کنیم. همچنین ممکن است کسی در سالهای انقلاب، در تائید انقلاب نوشته باشد و حالا در جایگاه انتقاد و مطرح کردن عیب و ایرادها. این موضوع و رویکرد به این بحث برنمیگردد که فرد از انقلاب برگشته یا گفتمانش عوض شده است! مساله این است که اتفاقاتی رخ داده که با گفتمان اول انقلاب و رویکرد امام خمینی (ره) تفاوت دارند. بنابراین نویسندهای که دغدغه جدی اجتماعی داشته باشد احساس وظیفه میکند مسائلی را در اثرش تذکر بدهد.
در برهه انقلاب، سهنوع شعار داشتیم؛ سیاسی، دینی و اقتصادی.
* میخواهید بگویید بخش اقتصادی هم مهم بوده؟
بله. اقتصادی هم مهم بود. همه افراد و گروههایی که با انقلاب همراه شدند، صرفاً به خاطر شعارهای سیاسی یا مذهبیاش با این جریان همراه نشدند. مساله سیاست که مربوط به وابستگی ایران به آمریکا و حکومت شاه بود؛ مساله مذهب هم که دغدغه طرفداران مذهب بود و دغدغهشان رعایتنشدن مسائل و دستورات دینی بود. اما اقتصاد هم جنبه بسیار مهمی بود. به این مساله هم توجه کنیم که مخالفان مذهبیِ شاه هم، خود به گروههای مختلفی تقسیم میشدند؛ مذهبیان بازار، نهضت آزادی، منافقین و …. همه یادشان هست که امام خمینی (ره) روز ۱۲ بهمن از مجانیشدن آب و برق گفت. این مساله یعنی آن زمان پرداخت قبوض آب و برق برای بعضی از مردم سنگین بوده است. پس فراموش نکنیم که مساله اقتصاد و شعارهای اقتصادی انقلاب هم مهم بودند.
همه یادشان هست که امام خمینی (ره) روز ۱۲ بهمن از مجانیشدن آب و برق گفت. این مساله یعنی آن زمان پرداخت قبوض آب و برق برای بعضی از مردم سنگین بوده است. پس فراموش نکنیم که مساله اقتصاد و شعارهای اقتصادی انقلاب هم مهم بودند حالا یکسری از نویسندگان یا اهالی فرهنگ و هنر که از گفتمان امام خمینی (ره) دفاع کردند، الان احساس میکنند یکسری موضوعات و وعدهها محقق نشده است. شاید همه نخواهند درباره موضوعات و وعدههای سیاسی و مذهبی با صراحت بنویسند چون مساله اجازه چاپ و ممیزی در میان باشد اما درباره بخش اقتصادی اینطور نیست. الان میبینیم که صداوسیما هم بهصراحت درباره فساد اقتصادی آدمهای مختلف برنامه و گزارش پخش میکند. و این، چیزی نیست که نشود در رمان و داستان به آن پرداخت.
* پس معتقدید درباره وجوه اقتصادی انقلاب و سالهای پس از آن، دست نویسنده باز است!
بله. همینطور است. ببینید من به نویسندهها اینطور نگاه نمیکنم که له یا علیه انقلاب مینویسد! در برههای از تاریخ معاصر ما، انقلابی به پیروزی رسید که در زمانِ پیروزیاش، اکثر مردم موافقش بودند. پس از پیروز شدنش هم عدهای شروع به جدا شدن از آن کردند. تا اینجا بدانیم که در جامعه نویسندگان، اینگونه نبوده که عدهای بهخاطر متفاوت و دگراندیشبودن، به انقلاب نپرداخته باشند. نویسندگانی هستند که در انقلاب نبودند و سالهای جنگ به دنیا آمدند و الان دارند درباره جنگ و انقلاب مینویسند. البته نوشتنشان هم به این معنی نیست که در تائید و له انقلاب و جنگ بنویسند. اما این مساله، یکبحث آرمانی هم دارد. توجه کنید که آن موقع (زمان انقلاب) شعارها چه بود و الان چه شعارهایی مطرح میشوند.
* این مقایسه، یعنی...
که گویی از بعضی دغدغههای انقلاب دور شدهایم. اما درباره تفاوت رویکردی که مدنظر این بحث است، باید بگویم اگر زبان انتقاد در یک داستان میبینیم، انتقاد موجود در نسل نویسندهاش است. یکعده هم که از اول مخالف بودهاند و در نوشتههایشان هم اعلام کردهاند. اما من موافق ارزشگذاری نیستم. چون یکاثر ممکن است سالِ فلان خوب بوده باشد اما الان خوب نباشد و چنگی به دل نزند!
* فکر نمیکنید نقش ممیزی هم این میان تاثیرگذار است؟ شاید باعث دلسردی نویسندگانی شود که میخواهند درباره انقلاب بنویسد! طبیعتاً نوشتن درباره مسائل غیرسیاسی و خانوادگی، راحتتر و بیدغدغهتر از نوشتن درباره انقلاب است.
آن فردی که دغدغه داشته باشد، مینویسد. موارد زیادی بوده که آثار دوستانی ممیزی خورده یا اصلاً چاپ نشده اما دنبال موضوع و دغدغه دیگری نرفتهاند. ممکن است از زاویه دیگری وارد شده باشند اما موضوعشان را عوض نکردهاند. یعنی من نویسندهای را ندیدهام که به خاطر اینکه کتابش مجوز نگرفته، موضوع دیگری را جایگزین انقلاب کند و سراغ مسائل دیگر برود. نویسنده جدی، حتی اگر با مشکل روبرو شود، موضوع و دغدغهاش را رها نمیکند.
یکنکته را هم بگویم. من نمیتوانم این پیشفرض را بپذیرم که همه درباره انقلاب بنویسیم. من هم نویسنده هستم ولی به همه موضوعات نپرداختهام. یکنویسنده ممکن است علاقهای به این مساله نداشته باشد.
* بله. طبیعی است. دغدغه، کلیدواژه بحث ماست. انقلاب و حوادث اجتماعیسیاسی، برای برخی مساله و دغدغه هستند و برخی دیگر از نویسندگان نیستند.
این بحث یک «اما» هم دارد. یکنویسنده ممکن است علاقهای به نوشتن درباره انقلاب نداشته باشد اما تاثیر اجتماعی انقلاب و جنگ باعث شده در آثار هرکدام از نویسندگانمان یکرگههایی وجود داشته باشد.
* که میشود همان اشاراتی که گفتید. اشاره کردید که نویسندهها یا به طور مستقیم به انقلاب پرداختهاند یا اشاراتی دربارهاش داشتهاند.
بله. چون بزرگتر از انقلاب و جنگ که در حوادث ۵۰ سال گذشته کشور نداشتهایم. این دو واقعه بزرگ همانطور که در زندگیها تاثیر داشتهاند در ادبیات هم تاثیرشان را گذاشتهاند.
* اما میشود گونه دیگری را هم در نظر گرفت. اینکه نویسندهای بخواهد مخالف جریان عمومی حرکت کند. یعنی به عمد نخواهد حادثه و تاثیراتش را نادیده بگیرد. این هم ممکن است؟
بله. شاید. ما از ضمیر دیگران خبر نداریم. اما در کارهای جدی بالاخره اشارهای به انقلاب شده است. اگر نویسندگان جدی و دغدغهمند را در نظر بگیریم، براهنی، گلشیری، احمد محمود، دولتآبادی، فصیح و مجابی را میبینیم که همه درباره انقلاب نوشتهاند. درباره له یا علیهاش حرف نمیزنم اما نوشتهاند. همه هم فعال سیاسی بودند و سابقه زندان و مبارزه پیش از انقلاب را داشتهاند. بنابراین به حرف ابتداییام برمیگردم. نمیشود فکر کرد فقط جریان فکریای که ما دوستش داریم درباره انقلاب نوشته است. همه نویسندگان جدی که دغدغه مسائل اجتماعی و سیاسی داشتهاند، درباره این حادثه مهم نوشتهاند؛ چه بهطور مستقیم و چه در قالب اشاره و پرداختن به تاثیرات اجتماعیاش.