پیشینۀ تحوّل در علوم انسانی و نقش حضرت آیت الله علامه مصباح یزدی در این تحوّلات، دیدگاه ایشان دربارۀ علوم انسانی موجود و تحول مورد نیاز در این علوم، انواع ارتباطات میان علوم انسانی و دین و تأثیرگذاریهای دین بر این علوم از نظر حضرت آیت الله مصباح، محورهای اصلی مورد بحث در این نشست بود.
ابتدا آیت الله غروی گزارشی از شروع کار و نحوۀ بازنگری در علوم انسانی ارائه داد. وی در تبیین نقش علمی و عملی حضرت آیت الله علامه مصباح در تحوّل علوم انسانی گفت: بعد از انقلاب، مسئولیّت برنامهریزی برای متناسب کردن دانشگاهها با انقلاب اسلامی به ستاد انقلاب فرهنگی واگذار شد. میان اعضای ستاد در مورد علوم انسانی و ضرورت ایجاد تحوّل در آن اختلاف نظر وجود داشت. حضرت امام ضمن تأکید بر سرمایهگذاری در حوزۀ علوم انسانی، برای روشن شدن کم و کیف کار، ستاد را به جامعۀ مدرسین و حوزۀ علمیۀ قم ارجاع دادند. در نهایت، این کار زیر نظر مؤسسۀ در راه حق و با اشراف حضرت آیت الله مصباح پی گیری شد. در واقع، ایشان را باید آغازگر حرکت بازنگری و تحول در علوم انسانی دانست.
آیت الله غروی در بخشی از سخنان خود بیان کرد: یکی از خصوصیات علامه مصباح که ایشان را شایستۀ این کار میکرد برخورد متعادل با علوم انسانی بود. حضرت استاد مصباح با کنار گذاشتن علوم انسانیِ غربیِ اروپایی و غیراروپایی و اکتفا کردن به داشتههای خودمان مخالف بودند. در تحوّل علوم انسانی بر بازنگری بر اساس مبانی فلسفی، انسانشناختی و علم النفسی اسلامی و بهرهگیری از تجارب و دادههای علمی تأکید میکردند و معتقد بودند که در این علوم باید سِره را از ناسِره تفکیک کرد.
تأکید بر به کارگیری دو روش عقلی و نقلی در مواجهه با علوم انسانی از دیگر خصوصیات حضرت علامه مصباح بود. ایشان در رابطه با مبانی این علوم و ارائۀ برخی تحلیلها بر روش عقلی تأکید داشتند. از سوی دیگر، معتقد بودند چون مخاطب قرآن و سنت انسان است طبیعتاً بسیاری از قانونمندیهای روانشناختی، جامعهشناختی، حقوقی و … را میتوان از این منابع کشف کرد. در نتیجه از روش نقلی برای استخراج نظریهها و دادههای این علوم میتوان استفاده کرد.
در ادامه بحث، حجت الاسلام پارسانیا سیرۀ علمی و عملی حضرت آیت الله مصباح را در پیگیری تحوّل علوم انسانی بیان کرد:
وی ابتدا برخورد سهگانه با علوم انسانی و علوم اجتماعی را توضیح داد:
۱- تفسیر پوزیتیویستی از علم که طبق آن علم یک حقیقت جهانی دارد و به دنبال کشف حقیقت است.
۲- رویکرد نوکانتی و پستمدرن که قائل به نوعی نسبیت در حوزۀ فهم و حقیقت است و یک هویت کاملاً فرهنگی به علم میدهد. علم را صرفاً یک برساخت و ابزار برای زیست میداند و جنبۀ انکشاف و ارائۀ حقیقت آن را انکار میکند.
۳- رویکرد مبتنی بر حکمت اسلامی که قلمرو علم را قلمرو انکشاف حقیقت میداند و گفت و گوی علمی را ممکن میداند. علوم مدرن بر مبادی متافیزیکی، فلسفی و معرفتی خودشان مبتنی هستند که نیاز به شناسایی دارد. این دیدگاه تفسیر گستردهای از علم را بیان میکند و آن را به دانش تجربی محدود نمیداند.
استاد دانشگاه تهران در ادامه به معرفی سیرۀ علمی و عملی حضرت آیت الله مصباح در مواجهه با علوم انسانی پرداخت. وی در بُعد تحلیلی- معرفتی، شخصیت حضرت آیت الله علامه مصباح را که تکوین یافته در حوزۀ حکمت اسلامی بود نمایندۀ رویکرد سوم به شمار آوردند. علامه برای علوم تجربی قائل به مبادی بودند و آن مبادی را نیز علم میدانستند. علاوه بر جنبۀ آزمونپذیر علم، بر سطوح عقلی و متافیزیکی آن نیز اهتمام داشتند و معتقد بودند که در این سطوح به اقتضای موضوع، روش نیز متفاوت است. این نحوه نگرش به علم، دیدگاه ایشان را در مقابل تفسیر پوزیتیویستی و رویکرد نوکانتی قرار میداد.
توجه به نقل در کنار حس، تجربه و عقل به عنوان یک اصل، رویکرد مبنایی به مباحث و موضوعات با اهتمام به مبانی متافیزیکی و فلسفی و ایضاح مفهومی در هر حوزه که در دستور کارشان بود به گونهای که جلوی مغالطات لفظی یا مغالطات ناشی از ابهام در تعاریف و مفاهیم را میگرفتند. از جمله خصوصیات روشی علامه مصباح در طرح مباحث است که پارسانیا به آن اشاره کرد.
وی همچنین توجه به تعامل با جامعۀ علمی حتی با استادانی که دیدگاههای مخالف داشتند نگاه کلان، اجتماعی، جمعی و تشکیلاتی در حوزۀ فعالیتهای علمی و در صحنۀ فعالیّتهای اجتماعی و سیاسی، شاگردپروری هم در محدودۀ القا مطلب و آموزش و هم در سامان دادن آنها در فعالیتهای علمی و سعۀ صدر، تواضع و شجاعت مثالزدنی در حوزۀ مباحث نظری را به عنوان ویژگیهای برجستۀ علامه مصباح در شیوۀ عملی و رفتار برشمردند.
حجت الاسلام مصباح در تشریح ایدۀ اسلامیسازی علوم از منظر حضرت آیت الله مصباح به نقد مبنای علوم انسانی در غرب پرداخت و گفت: در غرب با حذف دین از صحنۀ روابط اجتماعی علوم انسانی به عنوان جایگزین آن معرفی شد تا دستورالعملها را بر اساس تجربه و عقل تجربی به دست آورند. بر اساس طبیعتگراییِ هستیشناختی همهچیز منحصر در طبیعت و مادّه است و انسان نیز به عنوان موجودی مادی فقط از راه تجربه قابل شناخت است. انسان در این دیدگاه، محور همۀ حقایق و ارزشها و تعیینکنندۀ همۀ امور و یک موجود مستقلّ همهکاره به جای خداست. این مبنا نخستین مواجهۀ این علوم با جهانبینی اسلامی و اعتقادات دینی است.
وی در بیان روش آیت الله مصباح در برخورد با مسائل علوم انسانی اظهار کرد: ایشان در مواجهه با هر مسئله ابتدا چیستی، حدود، ابعاد و مؤلفهها، مبانی مورد نیاز برای حلّ آن را مشخّص میکردند، سپس به بررسی و نقد مبانی طراحان مسئله و کسانی که سعی کردند آن را حلّ کنند میپرداختند. به اعتقاد علامه مصباح علوم انسانی اسلامی زمانی محقّق خواهد شد که در هر مرحله از بررسی یک مسئله، به نظرات رقیب توجّه داشته باشیم و آنها را به لحاظ روبنا و زیربنا بررسی و نقد کنیم و درنهایت بر اساس مبانی و روششناسی صحیح و هدفی که سعادت حقیقی انسان است به آن پاسخ دهیم.
حجت الاسلام علی مصباح بیان کرد: بنابراین بخش عمدۀ علوم انسانی اسلامی مربوط میشود به اینکه برای یک مسئله راه حل واقعی پیدا کنیم و منظور از اسلامی بودن این است که حقیقتاً سعادت و خوشبختی انسان را تأمین کند. آیت الله مصباح در روند اسلامیسازی خود را به کتاب و سنت محدود نمیکردند و بر نقش عقل و تجربه نیز توجّه و تأکید کرد. به اعتقاد ایشان هر یک از اینها جایگاه خاص خود را دارند و باید در محدودۀ خود مورد استفاده قرار گیرند.
وی اضافه کرد: از نظر آیت الله مصباح دین با تبیین حقیقت و ابعاد مختلف انسان، تعیین گسترۀ زندگی بشر و ارائۀ کمال حقیقی و غایت رشد و تعالی انسان، در بُعد توصیفی بر علوم انسانی اثرگذار است. در بُعد دستوری، هدف علوم انسانی با دین تا حدود زیادی همپوشی دارد. بعد از اینکه فهمیدیم سعادت حقیقی انسان در زندگی ابدی و پس از مرگ است، شناختن رابطۀ یک رفتار با آن سعادت امری نیست که به تجربه در آید. اینجاست که نقش تعالیم وحیانی بسیار پررنگ و مؤثر خواهد بود.
در پایان نشست، به پرسشهای حاضران پاسخ داده شد.