برخلاف نظر دکتر شفیعی شاعری نیست که وزن، قافیه، معنی و عشق را به یکسو افکَنَد. بسیاری از شاعران سنت گرا هم داریم که گرفتار همین اصطلاحات دست و پا گیر شعر سنتی هستند ولی آوانگاردند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: دکتر شفیعی کدکنی در مقدمه مجموعه اشعار جدیدش یعنی «طفلی به نام شادی» به صراحت اعلام کرده است که شاعری عقب مانده است و آوانگارد نیست، با این اوصاف اما این نکته قابل درک است که اگر استاد شاعری آوانگارد نیست، ناشر محترم این اثر، ناشری آوانگارد است. آوانگاردی ناشر با انتخاب عنوانی که بر این مجموعه نهاده شده به راحتی قابل تشخیص است. البته معلوم نیست عنوان این کتاب را خود شاعر انتخاب کرده یا ناشر یا به اتفاق. در هر صورت با مقایسه این عنوان با عناوین سابق آثار این شاعر مطرح معاصر، انسان اگر کمی تامل کند به این نتیجه می‌رسد عنوانی که بر این مجموعه نهاده شده است نه تنها با مقتضیات روز همخوانی دارد و آوانگارد است، بلکه برای جذب مخاطبان نیز بسیار حساب شده و زیرکانه عمل شده است.

شعر طفلی به نام شادی، قطعه شعر کوتاهی است که در آن شاعر در ایهام و پرده به دنبال شادی است که دیری است از کشور ما رخت بربسته است. دکتر شفیعی قطعا بسیار بیشتر از ما مطلع هستند که چیزهای مهمتری از شادی در جامعه امروز ما گم شده که پیدا شدنی نیستند: صداقت، اعتماد، حرمت، احترام، درستی و راستی از آن جمله‌اند. اگر بخواهیم دنبال این‌گونه گم شده‌ها بگردیم، پیدا کردن آنها بسیار مشکل‌تر از یافتن شادی است.

در هر حال، مجموعه شعر شادی گم‌شده‌ی استاد را می‌گشاییم و با مقدمه‌ای برخورد می‌کنیم که شاعر به صراحت اعلام می‌کند با گذشت بیش از نیم قرن شاعری، هنوز نتوانسته است از قید و بند اصول عروضی شعر سنتی خلاص شود. آنگاه مثل همیشه ضربه سنگینی بر سر اکثریت مردم جامعه فرهنگی فرود می‌آورد و آنها را افرادی می‌نامند که عقل‌شان به چشمشان است و چشمشان به روزنامه‌ها، روزنامه‌هایی که زیرنظر آدم‌های ناآگاه اداره می‌شوند.

این اظهار نظر دکتر شفیعی کلامی تازه و نو نیست. او همواره در بسیاری از آثار و اشعارش عامه مردم و بویژه روزنامه‌نگاران را این‌گونه مورد لطف خود قرار داده است. حال جا دارد، اینجا این سوال را مطرح کنم که آیا دکتر فراموش کرده است که او شروع کار و معروفیتش از آغاز کار شاعری تاکنون را از همین روزنامه و مطبوعات به دست آورده است؟ استاد به این نکته توجه ندارند که روزنامه‌ها و مطبوعات امروز و جوانانی که در آنها قلم می‌زنند، مانند نیم قرن پیش، باب طبع دکتر شفیعی کدکنی فکر نمی‌کنند. آنها با دنیا و ادبیات روز ارتباط دارند. جامعه فرهنگی پویای امروز ما به آثاری توجه دارد که بتواند خواسته‌ها و نیازهای تغییر یافته آنها بر اثر جبر زمان را تامین کند. باید قبول کنیم که هرچند ادبیات و شعر سنتی گنجینه‌ای ارزشمند است، اما نسل‌های امروزی و جوان علاقه و رغبت زیادی به برقراری با این گونه ادبیات را ندارند.

من تعجب می‌کنم این موضوع مهم را که نیما یوشیج در هفتاد سال پیش به آن پی برد و قالب شعر سنتی را شکست، چرا هنوز ذهن دکتر شفیعی با آن درگیر است. البته من به طور کلی قبول ندارم که این شاعر و سروده‌هایش به طور کامل در بند قافیه، وزن و معنی به مفهوم سنتی آن گرفتار است. دکتر شفیعی اشعار ارزشمند دیگری در قالب نیمایی دارد که پاره‌ای از آنها او را شاعری آوانگارد نشان می‌دهند.

از آن گذشته شاعر آوانگارد برخلاف نظر دکتر شفیعی شاعری نیست که وزن، قافیه، معنی و عشق را به یکسو افکَنَد. بسیاری از شاعران سنتگرا هم داریم که گرفتار همین اصطلاحات دست و پا گیر شعر سنتی هستند ولی آوانگاردند. آوانگارد نبودن تنها به رعایت اصول عروضی و توجه به قالب شعر سنتی نیست. این موضوع به تعهد، تفکر و جهانبینی شاعر ارتباط دارد. برای نمونه می‌توانیم به بسیاری از غزلیات نیمای غزل یعنی سیمین بهبهانی توجه یا غزلیات حسین منزوی را مرور کنیم، آنها هم گرفتار وزن و قافیه و شعر سنتی بودند ولی آوانگاردند.

آوانگاردترین شاعر سنتی‌سرا سیمین بهبهانی است. چون آوانگارد با پیشرو بودن به هنرمندان یا آثاری گفته می‌شود که ماهیتی نوآورانه داشته باشد و مسایل و مشکلات جامعه را در سروده‌هایش انعکاس دهد. حال چه این سروده در قالب سنتی باشد یا قالب نو. به چند بیت از غزلی از سیمین توجه کنید:

بگذار ساده بگویم: اینجا کسی به کسی نیست*بیداد از پی بیداد، دادا که دادرسی نیست

تا بسته‌اند دهانم، آواز شاد نخواهنم* آن قمری‌ام که مکانم، جز گوشه قفسی نیست

برخیز و سینه سپر کن، دستی برآر و خطر کن*کبریت سرخ بترکان، فرصت که مانده بسی نیست

بشکن، بسوز، فنا کن، بنیاد تازه بنا کن*یاری طلب مکن از کس، کاین جا کسی به کسی نیست

این هم چند بیت از حسین منزوی

از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم*نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم

آوار پریشانی‌ست، رو سوی چه بگریزیم؟*هنگامۀ حیرانی‌ست، خود را به که بسپاریم؟

تشویش هزار «آیا»، وسواس هزار «اما»* کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست*امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم

دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را*تیغیم و نمی‌بریم، ابریم و نمی‌باریم

من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته*امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

به گمان من شعر پر ایهام «غوک نامه» دکتر شفیعی، شعری پیشرو و آوانگارد است، البته شاعر جسارت عریان گویی سیمین بهبهانی و حسین منزوی را نداشته و شرایط را در پرده بیان کرده است. غوک نامه شعر دیروز، امروز و فردای ماست. چرا یک چنین شعر آوانگاردی که سال ۱۳۴۹ (۵۰ سال قبل) سروده شده مورد توجه جامعه فرهنگی ما قرار نگرفته و چرا بعد از نیم قرن اکنون منتشر شده است؟

 آیا ما هم می‌توانیم همچون دکتر شفیعی که روی تاریخ شعرهای نیما شک دارد، روی تاریخ سروده این شعر شک کنیم؟ از آن گذشته، مضامین به کار رفته در این شعر مشکوک است. میزان ارتباط مفاهیم با مسائل اخیر بیشتر از گذشته است. یکی از علل مهجوری این شعر که در قالب سنتی سنگین و محکم و با قافیه سخت و ثقیل سروده شده آن است که زبان شعر پیچیده و گنگ است و شاعر آن را با واژگان غیرمانوس در جامعه روز سروده است که ارتباط برقرار کردن با آن برای افراد مشکل است:

ای غوک‌ها که موجْ برآشفته خوابتان

وافکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان

دم از زلال خضر زنید و مسلّم است

کز این لجن‌کده‌ست همه نان و آبتان

هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل

از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان

تکرار یک ترانه و یک شوم‌ْنوحه است

سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان

چون است و چون که از دل گندابهٔ قرون

ناگه گرفته است تب انقلابتان؟

به نظر شما منظور شاعر از انقلاب در این شعر، کدام انقلاب است؟ انقلاب سفید شاه و مردم در رژیم گذشته یا انقلابی دیگر؟ چه شده است که دیگر استاد شفیعی از این گونه اشعار آوانگارد نمی‌سراید؟ مگر ما امروز جامعه‌مان مشکلات و ناهنجاری‌های فراوان نداریم؟ پس چرا ایشان سکوت کرده‌اند. همین سکوت و تقیه است که شعرهای اخیر استاد را از حالت آوانگارد درآورده و به مصلحت اندیشی فرو برده است. پس اگر استاد شفیعی احساس می‌کند که شاعری آوانگارد نیست، این امر خودخواسته است. جالب است که دکتر می‌گوید سرنوشت هر شعری را جامعه تعیین می‌کند، نه من و نه منتقدان ره نشناس. او حتی داوری جامعه امروز را بسنده نمی‌داند و در انتظار آیندگان است.

نمی‌دانم چرا دکتر شفیعی که در پاره‌ای از فعالیت‌های گذشته ادبی خود، به نقد می‌پرداخت، از نقادان دل خوشی ندارد. منتقدان ره نشناس چه کسانی هستند؟ نقد یک اصول و مبانی علمی و آکادمیک دارد که منتقد باید از آن آگاهی کافی داشته باشد. منظور دکتر از منتقدان ره نشناس به گمان من افرادی هستند که به شعر و آثار دکتر شفیعی دیدگاهی خلاف دیدگاه او و دوستدارانش را دارند و اگر کسی به نقد دکتر شفیعی بپردازد که گویی قداست یک قدیس را شکسته است، آنچنان به او حمله می‌کنند که باعث می‌شود همه زبان در کام حبس کنند و سخنی نگویند.

من این حرف استاد شفیعی را که می‌گوید بسیاری از شاعران آوانگارد ما مبتلا به ورم ایدئولوژیک هستند، باور ندارم. اصولا اصطلاح ورم ایدئولوژیک را باید استاد توضیح بیشتری می‌دادند تا جامعه فرهنگی بتواند درباره آن تفکر کند. با تعریفی که استاد در پس ذهن خود از ورم ایدئولوژیک دارد، گمان می‌کنم دو تیپ از شاعران را شامل می‌شود. شاعرانی که برای جریان‌های ایدئولوژیک چپ شعر سروده‌اند که سرآمد آنان هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیاوش کسرایی و فریدون توللی، شاعران حزب توده هستند که استاد شفیعی ارادت خاصی به آنها دارد.

نوع دیگر شعر ایدئولوژیک اشعار مذهبی و اعتقادی است که بسیاری از شاعران به آن پرداخته‌اند. خود دکتر شفیعی نیز از این دو نوع گرایش ایدئولوژیک در سروده‌هایش دارد. دکتر در بسیاری از شعرهای مجموعه «در کوچه باغ‌های نیشابور» درباره ایدئولوژی چپ و بویژه وقایع چریکی جنگل سیاهکل سروده‌هایی دارد، بطوریکه می‌توان گفت در دهه پنجاه اشعار دکتر شفیعی نماینده تام و تمام شعر ایدئولوژیک چریکی بوده است:

همیشه دریا دریاست

همیشه دریا طوفان دارد

بگو! برای چه خاموشی

بگو: جوان بودند

جوانه‌های برومند جنگل خاموش

بگو! برای چه می‌ترسی

و...

و در رابطه با شعر ایدئولوژیک مذهبی نیز نمونه‌های بسیاری در سروده‌های دکتر شفیعی وجود دارد. رهرو عشق یکی از آنهاست:

باز در خاطره‌ها، یاد تو ای رهرو عشق*شعله سرکش آزادگی افروخته است

یک جهان، بر تو و بر همت و مردانگی‌ات*از سر شوق و طلب، دیده جان دوخته است

و...

البته این امر بدیهی و روشن است که هر شاعری در دوران عمر خود از وقایع روز جامعه تاثیر می‌پذیرد و تحت شرایط آن به سرودن می‌پردازد. بنابراین اصطلاح ورم ایدئولوژیک نمی‌تواند به سروده‌های اشعار شاعران چپ یا مذهبی یک اطلاق عام و گسترده باشد. ولی نکته مسلم این است که بسیاری از اشعار ایدئولوژیک تاریخ مصرف دارند. ولی در مقاطع خاص تاریخی این گونه اشعار توسط مبشران ایدئولوژیی و احزاب وابسته به آن بزرگ نمایی شده‌اند، چون از دید آنها این گونه شاعران و اشعارشان وسیله‌ای بوده‌اند برای مقاصد ایدئولوژیک مورد نظر، شاید این بزرگ نمایی را بتوان ورم ایدئولوژیک نامید که پس از مدتی فروکش می‌کند. به گمان من این نوع ژانر ادبی تاریخ مصرف دارد و پس از آن که این تاریخ مصرف گذشت، آن سروده‌ها نیز به محاق و فراموشی می‌روند.

نکته دیگر آن که شعری که تاریخ و محل سرودنش مشخص نباشد، شعری بی‌هویت و بی‌شناسنامه است. آنچه که از محتوای مقدمه کتاب «طفلی به نام شادی» مستفاد می‌شود، نسخه‌های اصلی اشعار این مجموعه تاریخ سروده شدنشان مشخص است ولی دکتر شفیعی حوصله نکرده آنها را ذکر کند و انجام اینکار را به زمان دیگری حواله داده است. بنابراین چنانچه خواسته باشیم اشعار این مجموعه را از نظر کرنولوژی و تطابق زمانی با رویدادهای همزمانی وقایع اتفاقیه مورد بررسی و مقایسه قرار دهیم، امکانش نیست و همین امر کار ما را در تعیین ریشه‌ها و مضامین اشعار این مجموعه مشکل می‌کند.

و اما جواب سوال نگارنده را که مطرح کرد: «چرا دکتر شفیعی کدکنی شاعری آوانگارد نیست؟» خود استاد در پایان مقدمه کتاب داده است. او در آنجا نوشته است: «در ادبیات و هنرها فرم و صورت مهم است و چه گونه گفتن، نه از کجا گفتن.» به عبارت دیگر دکتر شفیعی شاعری فرمالیست است و شعر فرمالیستی بیشتر به آراستگی فرم و ظاهر توجه دارد نه به پیام رسانی و تعهد، شعر بی پیام و بی تعهد هم شعر آوانگارد به حساب نمی‌آید، چون در این نوع اشعار، شاعر رویدادهای مختلف دوران عمر خود را به صورت آشکار یا پنهان در سروده‌هایش انعکاس نمی‌دهد.

در خانه هیچ کس نه و

بیرون

باران بیقرار

چتر گشوده، یاز

بسته گلی و دسته عشقی

بر در،

در انتظار.

*یادداشت به قلم حسن گل‌محمدی، شاعر، مترجم، مصحح و منتقد ادبی است. «امیرهوشنگ ابتهاج: شاعری که باید از نو شناخت»، «دکتر شفیعی کدکنی چه می‌گوید؟»، «نیما چه می‌گوید؟»، «محمود دولت آبادی چه می‌گوید؟»، «تصحیح دیوان شاطر عباس قمی»، مجموعه شعر «از سکوت تا فریاد»، «اندیشه‌های ایرانی برای زندگی امروز»، «فضول خان در تورنتو»، «گزیده‌ی شاهنامه‌ی فردوسی: به نظم و نثر» و ترجمه‌های «فریاد آفریقا: سروده هایی از شاعران تانزانیا سرزمین فقر و جنگل» و «قصه‌ها، افسانه‌ها و سروده‌های مردم و سرزمین کانادا» از دیگر کتاب‌های منتشر شده گل محمدی است.