به گزارش خبرنگار مهر، اوّلین جلسه از سلسلهنشستهای مجازی «نظام فکریِ اندیشمندان انقلاب اسلامی» به همّت دفتر قم مؤسسهی پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظّم انقلاب در قم برگزار شد.
حجّتالاسلام و المسلمین سیّدمهدی موسوی در این نشست، به تبیین «الهیات اجتماعیِ امامَین انقلاب» پرداخت و سعی کرد مبانی الهیاتیِ نظریهی اجتماعیِ حضرت امام خمینی (ره) و آیتالله خامنهای (مدّظلّهالعالی) پرداخت.
چیستی الهیات اجتماعی
«الهیات اجتماعی» طرحی ناظر به زندگی جمعی انسانها در همهی عرصههای حیات اجتماعی است؛ طرحی نظری که با تمرکز بر یک نقطهی ثقل کانونی، به دنبال ترسیم هماهنگِ ابعاد مختلف حیات فردی و اجتماعی انسان است؛ یک نگاه کلان، سیستمی و نظامواره به حیات انسانی برای برای پیشرفت و تعالی همین دنیا، آنچنان که هم دنیای بشر را آباد کند و هم آخرتش را. الهیات اجتماعی به دنبال پیشنهاد یک نظم اجتماعی و سیاسیِ مطلوب بر پایهی معارف دین است. به دنبال یافتن راه برونرفت از معضلات و بحرانهای اجتماعی و در تلاش برای گسترش فرهنگ و حاکمیت دینی است.
دربارهی الهیات اجتماعی دو رویکرد وجود دارد: یک رویکرد این است که دین یک سلسله آموزههایی درباره جامعه دارد و با آن آموزهها میتوان راهبردهایی برای مدیریت جامعه تدوین کرد. اما رویکرد دوّم و برتر این است که کلّ دین را با رویکرد اجتماعی فهم میکنیم. این رویکرد است که میتواند هستهی یک تمدّن نوین را پایهریزی کند.
مسیر حرکت انبیا بهمثابه الگوی الهیات اجتماعی
الگوی طرح الهیات اجتماعی، مسیر حرکت انبیا است که طی قرون متمادی دچار تحریف شده است. ما با الهیات اجتماعی امکان بازگشت به همان مسیر جبههی حق که انسان را جزئی از حرکت کاروان پویای نظام عالم میبیند، را پیدا میکنیم. حضرت آیتالله خامنهای (مدّظلّهالعالی) در دو کتاب ارزشمند «روح توحید، نفی عبودیّت غیر خدا» و «طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن» طرح جالب و جذّاب و روشنی از حرکت و مسیر انبیا برای ما تبیین کرده است. البته قبل از ایشان همین طرح در آثار ارزشمند امام راحل (رضواناللهعلیه) مشاهده میشود. در کتابهایی همچون: «کشف الاسرار»، «ولایت فقیه»، «مصباح الهدایه» و «شرح جنود عقل و جهل».
نقطهی ثقل الهیات اجتماعی
انبیا چه مسیری را آغاز کردند و انسان را چگونه از سنگلاخها نجات دادند و راه را از چاه نشانِ آدمیان دادند؟ آغاز دعوت انبیا یک امر تصادفی نبوده است. بلکه آنها براساس یک طرح جامع و یک نگاه متعالی به انسان و جهان وارد عرصه شدند. طرحی که بر پایهی اعلام یگانگی خدا و ربوبیّت و الوهیّت انحصاری خداوند طراحی شده است. هدف اصلی بعثت انبیا «دعوت به توحید» است و نقطهی ثقل و پایهی اساسیِ الهیات اجتماعی همین اصل «توحید» است. البته «توحید صرفاً یک نظریهی فلسفی و فکری خشک نیست، بلکه یک روش زندگی انسانهاست؛ خدا را در زندگی خود حاکمکردن و دست قدرتهای گوناگون را از زندگی بشر کوتاهنمودن. «لاالهالاالله» که پیام اصلی پیغمبر ما و همهی پیغمبران است، بهمعنای این است که در زندگی و در مسیر انسان و در انتخاب روشهای زندگی، قدرتهای طاغوتی و شیطانها نباید دخالت کنند.» پس توحید یک الهیات رهاییبخش است که میخواهد غل و زنجیر را باز کند و همۀ بتها را کنار بزند.
تحول توحیدی در جامعهی جاهلی، رمز تحول جامعهی جاهلی به جامعهی اسلامی است. توحیدِ اسلام، بهعنوان طرز تفکری که متعهد سامان ویژهای برای زندگی و طراح شکل و قواره دیگری برای جامعه است، به میدان آمد و از نخستین گام، ماهیت خود را بهعنوان یک دعوت انقلابی برای همهی مخاطبانش آشکار ساخت. همه دانستند که این پیام یک نظم اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نوین است که با آنچه هماکنون بر جهان میگذرد، بههیچرو سر آشتی و سازگاری ندارد. نفی وضع موجود است و اثبات وضعی دیگر. توحید اسلام در گام اول همان حرف آخر میزند. نفی وضع موجود، نفی محافظهکاری و وضعت پَستی که داریم؛ اثبات وضعی جدید و متعالی بر پایهی مفاهیم و آرمانهای الهی.
موافقان و پذیرندگان بهدلیل همین صراحت بود که آنچنان مشتاقانه و سر از پا نشناخته، بدان روی آوردند و سرسپردند. و معارضان و منکران نیز درست به همین جهت بود که آنگونه سراسیمه و وحشیانه چنگ و دندان نشان دادند و هر روز بر سختگیری خود افزودند. این واقعیت تاریخی میتواند معیاری باشد برای سنجش و ارزیابی درستی یا نادرستی ادعای توحید در همهی فاصلههای تاریخ؛ هر جا این ادعا از سوی کسانی مطرح گردیده که وضعی مشابه موحدان مکه پیش از ظهور اسلام داشته اند، بهدشواری میتوان وجود توحید را در آنان باور کرد.
ابعاد زندگیسازِ توحید
یکی از ویژگیهای مهمّ الهیات اجتماعی امامَین انقلاب، این است که به بیان کلّیات اکتفا نکردند و امتدادهای آن در حیات اجتماعی را نیز تشریح نمودند.
۱. توحید بهمثابه یک جهانبینی
توحید از سویی یک «جهانبینی» است؛ یعنی از دیدگاه نظری، بینشی است که پایه و زیر بنای فلسفی آن نظام محسوب گشته و آنرا توجیه و تعلیل میکند. تلقی بخصوص است از ۱. جهان ۲. و انسان ۳. و موضع انسان در رابطه با دیگر پدیدههای هستی ۴. و موضع وی در تاریخ و امکانات و استعدادها برای حرکت اجتماعی و تاریخی ۵. و نیز نیازها و خواستهایی که در او و با او همواره هست ۶. و بالاخره جهت و نقطهی اوج و تعالی او...
۲. توحید بهمثابه یک دکترین اجتماعی
توحید از سوی دیگر یک «دکترین اجتماعی» است که در ساحتهای مختلف اجتماعی و اقتصادی و سیاسی امتداد دارد. در میان واژههای مذهبی و غیر مذهبی، کمتر واژهای را میتوان یافت که تا این حد «پر بار از مفاهیم انقلابی و سازنده» و ناظر به ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی و تاریخی انسان باشد. طرح و ترسیمی است از شکل محیط متناسب انسان؛ محیطی که وی میتواند در آن بهسهولت و سرعت رشد کند و به تعالی و کمال ویژه خود نائل آید. قواره و قالبی مخصوص برای جامعه پیشنهاد میکند و خطوط اصلی و اصول بنیانی آن را نیز تعیین مینماید. پس توحید را باید عنوانی گویا دانست برای نظام و سیستمی که اسلام برای زندگی انسان متناسب دانسته و رشد و بالندگی این موجود را در سایه آن ممکن تلقی کرده است.
و به همین دلیل طرح آن در جوامع طاغوتی و جاهلی (که بر مبنای ناآگاهی از حال انسان یا تعدّی بر ارزشهای راستین وی بنیاد گردیده) مطرح گردد، یک دگرگونساز است؛ بعثتی است در دلهای فرو خفته و جانهای بیمار، و طوفانی است در مرداب راکد اجتماع، و سامان و هنجاری است برای آن اجتماع ناساز و بیقواره، و تبدیل و تغییری است در نهادهای روانی و بنیانهای اقتصادی و اجتماعی و در ارزشهای اخلاقی و انسانی، و خلاصه اینکه طغیانی است بر وضع موجود و بر سلطهها و قدرتهای نگاهبانِ آن و بر جوّ و فضایی که بدان مجالِ ادامه و رشد و تغذیه میدهد.
با چنین برداشتی است که معتقدیم: توحید ریشه و مایهی اصلی دین و سنگ زاویهای است که همهی پایههای دین بر آن قرار گرفته است. زیرا نظریهای که فقط قضاوتی درباره ماوراءالطبیعه و حداکثر نظریهای اخلاقی و عرفانی بهشمار آید، هیچگاه نمیتواند پیکرهی عظیم ایدئولوژیِ زندگیساز اسلام را بهعنوان یک مسلک اجتماعی بر دوش گیرد. البته همیشه بوده اند کسانی که با وجود اعتقاد به خدا و به توحید از بدنههای عینی و عملی و مخصوصاً اجتماعی این عقیده غفلت ورزیده یا به عمد آن را نادیده گرفته اند. این خوشباوران در هر زمانی و با هر شرایطی، چنان زیستهاند که یک غیر معتقد به توحید. بدین معنی که این اعتقاد هیچگاه در آنان احساس ناسازگاری با وضع و جوّ غیرتوحیدی را برنینگیخته و هوای عَفِن و سنگین شرک را برای آنان تحملناپذیر نساخته است.
فهرستی از جوانب محتواییِ توحید
وقتی وارد محتوای توحید میشویم، میتوان فهرستی از مختصّات آن ارائه داد. مهمترینِ این مختصّات را مروری کوتاه میکنیم:
الف) توحید بهمثابه جهانبینی
۱. همهی جهان وحدت و یکپارچگی دارد و تمام اجزای و عناصر آن با هم خویشاوندی دارند. همه در این سیر تکاملپوی، کمککار و تکمیلکنندهی یکدیگرند و بدینگونه، پیوندی معنوی و عمیق، همهی این ذرّات را به یکدیگر متصل میسازد.
۲. آفرینش به سمت هدف و غایتی مشخّص و متعالی حرکت میکند و در این سِیر، نظم و انسجام و انضباط دقیق و محاسبهشدهای دارد. با این دید، دیگر جهان یک سرگردانِ هرزهپوی نیست؛ میتوان از چیستیِ آن هدف پرسید؛ اما در اصل آن نمیتوان تردید روا داشت.
۳. تمام جهان با همهی اشیا عناصرش، قانونمند و سربهفرمان در برابر خداوند است. هیچ چیز و هیچ قانون در این مجموعه خود سر و خود رأی نیست. پس وجود قوانین تکوینی و طبیعی در سراسر این پهنه، مستلزم و به معنای نفی حضور خدا و نفی ربوبیت و سررشتهداری او نیست.
ب) توحید بهمثابه زندگیساز انسان
۱. برابری در رابطه با خدا: توحید یعنی همهی انسانها در رابطه با خدا یکساناند. او ربّ همهی انسانها است و هیچکس از جهتِ طبیعت انسانیاش، با او ارتباط ویژه و اختصاصی ندارد. هیچکس با او خویشاوندی ندارد. خدای ملّت یا قوم و قبیلهی خاصی نیست که دیگران را به طفیل آنها و برای آنها و همچون وسیلهای برای سروَری آنها آفریده باشد و روزی دهد. بلکه همگان در برابر او یکسانند و اگر تمایزی در پیشگاه خدا هست، از سوی کوششی است که هر کسی میتواند در راه و در جهت خیر و صلاح انسانها و عمل به برنامهی خدایی که تنها ضمانت اطمینانبخش برای تعالی انسان است مبذول کند و مجاهدت و تلاش بیشتری بکار بندد. در این نگرش
۲. مایهی انسانیِ واحد و یکسان: همهای انسانها در آفرینش و مایههای انسانی وحدت و برابری دارند. انسانیّت عنصر واحدی است که در همهی افراد و مصادیقِ این نوع، بطور برابر ساری و جاری است. انسانهای وابسته به طبقات مختلف اجتماعی بنده و آفریدهی خدایانِ گوناگون نیستند تا مایههای آفرینش آنان نیز متفاوت باشد و در نتیجه میان آنان مرزی غیر قابل عبور وجود داشته باشد و یا خدای طبقات بالا خدایی نیرومندتر و والاتر از خدای طبقات فرودست باشند. همه آفریدهی یک خدایند و همه در گوهر اصلی در یک طرازند.
۳. امکان یکسان برای تعالی: همهی انسانها در امکان تعالی و تکامل نیز یکسان و برابرند. چرا که گوهر و سرشت انسانی در همه یکسان است؛ پس هیچکس نیست که در ذات و سرشت از پیمودن صراط مستقیم تعالی و تکامل ناتوان باشد. از این رو دعوت خدا دعوتی عام است؛ ویژهی ملّتی یا طبقهای خاص نیست.
۴. حرّیت ذاتی انسان: توحید به معنای آزادگی همهی انسانها از قید اسارت و عبودیّت غیرخدا نیز هست و این تعبیری دیگر از لزوم عبودیت خداست. انسانهایی که بگونهای مقهور و اسیرِ سرپنجهی غیر خدایند، با توحید میتوانند از این غلوزنجیرها آزاد شوند. توحید در مقابل هرگونه اسارتی، اعمّ از اسارت فکری و فرهنگی، اسارت اقتصادی، اسارت سیاسی و… را طغیان میکند. انسان فقط بنده خدا است و باید از بندگی و اسارت هر شخص یا فرهنگ یا هر نظام سیاسی و بطور کلی هر عامل مسلّط دیگری که در برابر خدا و رقیب او باشد رها شوند. از هر رنگ و هر نوع و در هر لباس.
۵. تکریم انسان: توحید مستلزم تکریم و ارزشدادن به انسان و انسانیّت نیز هست. عنصر فاخر و ارجمند انسان بسی ارزندهتر از آن است که اسیر و مقهور و ذلیل در برابر هر کسی بجز خدا باشد. انسان برای آنکه رتبهی والای خود را بازیابد، میبایست دامن خود را از همهی بتهای جامد و جانداری که خود را بر مغز و دل و تن انسان تحمیل کرده و قلمرو خدا را در پهنهی زندگی انسان غاصبانه به تصرّف در آوردهاند، بزداید. هیچ بینش انسانگرای مادی نتوانسته است برتری و گزیدگی و اصالت انسان را با این ظرافت و عمق مطرح سازد.
۶. یکپارچگی قلمرو زندگی و هستی انسان: زندگی انسان ترکیبی است از ذهن و واقعیت، از اندیشه و عمل. اگر یکی از این دو، یا بخشی از هر یک، محکوم قطبها و قدرتهای ضدّخدایی شود، در قلمرو زندگی انسان دوگانگی رخ داده و در عبودیّت خدا، شرک پدید آمده است.
۷. هماهنگی انسان با جهان پیرامونش: پهنهی تا بیکران گستردهی گیتی، میدان فعل و انفعال قوانین بیشمار آفرینش است و کوچکترین پدیدهی گیتی، از شعاع عمل این قوانین بیرون نیست. انسان نیز جزئی از این مجموعه است و محکوم قوانین عام آن و نیز قوانینی ویژه و با این حال متناسب و همساز با قوانین پدیدههای دیگر. راه فطری و طبیعی را باید به انتخاب بپیماید، که همین، راز تعالی و ترقی اوست. این بدان معنی است که میتواند نیز، از این روند طبیعی تخلف ورزد.
ج) توحید بهمثابه یک خطّمشی و دکترین اجتماعی
۱. سلب کارگردانی مستقل در امور جهان و انسان: توحید صلاحیت هر گونه طراحی و کارگردانی مستقل و خودسرانه در امور جهان و انسان را از هر کسی جز خدا سلب میکند. زیرا فقط خداوند است که ذخایر و استعدادها و انرژیهای نهفته در جسم و جان آدمی را و نیز گنجینهها و قابلیتهای بیشمار پهنهی گیتی را و میزان کاربرد و مورد مصرف و چگونگی التقاء این همه را میداند.پس هر گونه دخالت مستقلّ از سوی دیگران در تعیین مسیر و خطمشی عملی انسانها دست اندازی به قلمرو خدایی و ادعای الوهیت و موجب شرک است.
۲. سلب حقّ ولایت و سرپرستی جامعه از غیر خدا
اگر سامان زندگی انسان مستلزم آن است که همه سازمانهای زندگی به نقطهی واحدی منتهی شود و سر رشتهی کارها در دست قدرت مسلّطی باشد -که هست- این دست جز دست قدرتمند خداوند نخواهد بود. پس حکومت و زمامداری انسان حق ویژهی خداست که بهوسیلهی منصوبان خدا (آنانکه با معیارها و الگوهای تعیینشده در ایدئولوژی الهی از همهکس منطبقترند) به مرحلهی حقّق درمیآید و بهوسیلهی آنان نظام الهی پاسداری و مقررات الهی اجرا میگردد. چه که تنها در صورتی امکان پیراستگی آن از کژیها و سرکشیها و زیادهرویها هست که زمامداری امور جامعه از سوی قدرتی فراتر به فرد یا هیئت حاکم سپرده شده باشد و با مسئولیتهای متناسب توأم باشد. این قدرت فراتر در ایدئولوژی توحیدی، «الله» است.
۳. اختصاص مالکیت مطلق و اصیل همهی نعم و ذخایر و موجودیهای جهان به خدا: هیچکس هیچ چیز را رأساً و مستقلاً مالک و صاحب اختیار نیست. همهچیز امانتی است در دست انسان، برای بهرهمندی و یاریگرفتن از آن در راه تکامل و تعالی. چنان نیست که انسانِ دارا، بتواند نعمتهای این جهان را که دستاورد تلاش هزاران پدیده و عنصر این جهان است، تباه و نابود سازد یا بیاستفاده و مهمل بگذارد یا در راهی بهجز تعالی انسان بکار بندد. بلکه باید در راه طبیعی و اصلیاش -که برای آن آفریده شده- صرف شود و بهرهجویی از آن در هر جهت دیگر، منحرفکردن آن از جهت طبیعیاش (فساد) است.
۴. حق برابر انسانها را در رابطه با نعیم جهان
امکانات و فرصتها بطور مساوی در اختیار و از آن همگان است تا از این بساط گسترده، هر کس به قدر نیاز و در شعاع سعی و عمل خود بهره گیرد. در این پهنهی بیکرانه هیچ منطقه اختصاصی و محصور وجود ندارد. همگان میتوانند همّت و ارادهی خود را در دستیابی به بهرههای گونهگون این جهان بیازمایند. این فرصت، ویژهی هیچ تیره و نژادی و جغرافیا و تاریخ و حتی ایدئولوژیای نیست.
ثمرات الهیات توحیدی امامَین انقلاب در حیات اجتماعی
مهمترین ویژگی مکتب امام خمینی و گفتمان انقلاب اسلامی، تکیه بر مکتب فکریِ مبتنی بر توحید است. توحید به عنوان مفهومی انتقادی، رهاییبخش، سازنده و شورانگیز، به عنوان عنصری بنیانی و فعال در متن مکتب و الاهیات انقلاب اسلامی حضور دارد. توحید مرکز اندیشه اسلامی است که به همهی مفاهیم و آرمانهای انسانی روح میبخشد، حرکت و نشاط میدهد. توحید میتواند انسان وجامعه را از خمودگی و ناامیدی و ترس رهایی ببخشد؛ امید، شور، نشاط و حرکت را متبلور کند. انسان خموده و تابع و منفعتطلب را به انسانِ فعّال بانشاط و با اراده مبدّل کند. درون انسان را شعلهور کند، آتش بزند و از او را انسانی دیگر بسازد. توحید بیداری عقلها و شکوفاییِ ارادههاست و محصول آن تربیت انسانی آگاه، با اراده، با امید، مسئول و متعهّد نسبت به خود و جامعه است.
توحید میتواند به جامعه و حیات اجتماعی انسان معنایی متعالی بدهد و نظم و ساختار متفاوتی را پیشنهاد دهد و مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی را به گونهای تنظیم، مدیریت و کنترل کند که نتیجهی آن پیشرفت، تکامل، تعالی و سعادت باشد. یعنی هم پیشرفت و تکامل و عزّت دنیای را و هم تعالی و سعادت ابدی را تضمین میکند. شرط اصلی پیشرفت یک جامعه و امّت، شکلگیری ارادهی جمعی افراد و مسئولیتپذیری همگانی و تعهد همگانی است. توحید اگر محور نظام معناییِ آحاد یک جامعه قرار گیرد، همفکری، همدلی و همشکلی را ایجاد میکند و نتیجهی آن شکوفایی ارادهی جمعی و یکپارچگی و هماهنگی و انسجام مطالبات یک ملت خواهد بود.
انسان انقلاب اسلامی، انسانی بود که در پرتو روح توحید به انسان آگاه، با اراده، متعهّد و مسئول تبدیل شد و کنشگری فعال و بانشاط شد و توانست رستاخیز اجتماعی توحیدی را به وجود بیاورد. هم خود را از بتهای ذهنی و غلوزنجیرهای شهوانی و نظامات غلط غیرعادلانه اجتماعی رهایی بخشد، و هم به ساختن دنیای جدیدی بیاندیشد و اقدام کند. رسالت امروز ما در برابر نسل جدید انقلاب اسلامی همان رسالت رهبرمان است؛ از آنجا که انقلاب اسلامی یک انقلاب توحیدی و مردمی و محصول اراده جمعی است، و جایگاه و نقش مردم و ارادهی ملی اساس و پایگاه اصلی آن است، اگر مردم همچنان با پیام و شعار توحید ارتباط ذهنی و قلبی برقرار کنند و با آن همراه شود و اراده خود را معطوف به آن قرار دهند، همچون اصل وقوع انقلاب اسلامی، معجزهی بزرگی رخ خواهد داد. در واقع همهی فرهنگ و ساختار اجتماعی فرد همراهی و اراده مردم است. همچنانکه قرآن کریم میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی و فُرَادَی» (سباء / آیه ۴۶) «بگو من فقط به شما یک اندرز میدهم که دوتا دوتا و به تنهایی برای خدا به پا خیزید».
وظیفهی مؤمنِ انقلابی
انسان مؤمنِ موحّدِ کنشگرِ فعّالِ باهمّت و خستگیناپذیر، انسان گام دوم انقلاب اسلامی خواهد بود. بنابراین اولین و مهمترین گام عبارت است از «تبیین» و «گفتمانسازی». تبیین یعنی مدیریت ذهن و تعالی فکر بر اساس توحید و تعیین حقیقت توحیدی به مثابه متعلق فکر مردم، با هدف تعالی و بلوغ فکری آنها و نزدیک کردن فکرها و ایجاد وحدت فکری و رسیدن به همفکری. گفتمانسازی یعنی ساخت و مدیریت ذائقه عمومی و مطالبات و خواستههای انسان بر اساس توحید و تعیین متعلق اراده مردم درجهت تحریک و هم افزایی اراده جمعی و تبدیل پیام توحید به مطالبه و خواست عمومی. شرط اصلی و اوّلین گام در راستای تبیین و گفتمانسازی، ارائهی «نظام فکری توحیدی» است.