به گزارش خبرنگار مهر، یکشنبه ۲۲ فروردین معاونت پژوهشی دانشکده الهیات دانشگاه تهران در وبیناری مشترک با مرکز فلسفه علم دانشگاه پتسبرگ میزبان متفکر برجسته، نیکولاس رشر ۹۲ ساله بود. دپارتمان فلسفه دانشگاه پتسبرگ واقع در پنسیلوانیا همواره رتبه یک رقمی را به خود اختصاص داده است و نیکولاس رشر مدیر مرکز فلسفه علم و مدیر پیشین دپارتمان فلسفه دانشگاه پتسبرگ، برای اهالی فلسفه در ایران و کشورهای مختلف کاملاً شناخته شده است. در این وبینار نیکلاس رشر و نادیا مفتونی استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر پیشکسوت دانشگاه ییل پیرامون حوزههای پژوهشی مشترک به ویژه تاریخ و فلسفه علم به گفتگو و تبادل نظر پرداختند.
رشر در آغاز جلسه گفت: «برای من افتخاری است که در این جلسه باشم و خوشحالم که چنین برنامهای را تدارک دیدید.» او همچنین پژوهشهای دکتر مفتونی پیرامون فارابی را بسیار جالب توجه دانست و در تقدیر از این تلاشها گفت «بعد از پایان کرونا و بازگشایی محل کارم، نسخهای کتابم "کتابشناسی فارابی" را به شما اهدا خواهم کرد. عمیقاً مفتخرم که همکارانم در ایران تصمیم گرفته اند چنین وبینار درباره پژوهشهای من را برگزار کنند و قدردان نادیا مفتونی برای شکل دادن این رویداد و فراهم کردن امکان شرکت در آن هستم.»
وی در ادامه سخنانش افزود: «مؤکداً قدردان هستم چرا که ایران تاریخی با شکوه و متمایز از دستاوردهای علمی دارد و در ارتباط بودن با همکارانی از این کشور برای من پیشرفتی خوشایند است.»
وی سپس در توضیح تاریخچه زندگیاش گفت: «در سال ۱۹۲۸ در هاگن آلمان به دنیا آمدم. پدرم وکیل بود، پدربزرگم تاجر و جدم پزشک. اما تأثیر علمی در خانواده ما و مشخصاً در من از جانب بزرگترین پسرعموی پدرم اسکار رشر بود که نهایتاً اسمش را پس از زندگی طولانی مدت در استانبول به عثمان رشر تغییر داد. او یک عربشناس شاخص و نیز پژوهشگر تاریخ و ادبیات ایران و ترکیه بود. او در زمینه ارتباط دادن جاهایی که نسخ خطی در خاور نزدیک را نگهداری میکردند با دانشگاههای غربی بسیار فعال بود. او مجموعههای درخور توجهی را در ییل، پرینستون و در بوخوم آلمان سر و شکل داد و کتابخانههای بسیاری در کشورهای غربی قوت خود در زمنیه نسخ مربوط به خاور نزدیک را مرهون او هستند. او پیش از جنگ جهانی اول به ترکیه رفت و پس از فوت فامیلهای نزدیکش در آلمان، پدرم فرد اصلیای بود که با وی در ارتباط بود و پس از فوت پدرم در ۱۹۵۳، این ارتباط به من به ارث رسید و برای ۲۰ سال به شکل منظم در ارتباط بودیم. این ارتباط علاقه مرا به تأثیراتی که فلاسفه عربزبان در قرون وسطی بر فلسفه گذاشتهاند برانگیخت. دریافتم که آنها تأثیرات قابل توجهی در زمینه منطق داشتهاند که اصولاً در غرب شناختهشده نبود. هیچ کتابی درباره این تأثیرات نبود و فقط چند مقاله آن هم به طور گذرا به این تأثیرات که در زبان عربی گذاشته شده بود، و البته عمدتاً توسط غیرعربها که مشخصاً ایرانیها میانشان پیشرو بودند، اشاره کرده بودند. مطالبی را درباره منطق موجه موقت پیدا کردم و آن را بازسازی کردم تا حدی که رضایت نسبیام را برانگیخت. به نقطهای رسیدم که تقاطع سختی بود. در دانشگاهی بودم که منابع زیادی از خاور نزدیک داشت و کارهایی که میتوانستم با این منابع انجام داده باشم را به ثمر رسانده بودم. باید تصمیم میگرفتم که فیلسوف بودنم را کنار بگذارم و عربشناس شوم یا اینکه علاقهام به عربی را کنار بگذارم و به فلسفه روی بیاورم. من هم گزینه دوم را انتخاب کردم. مجموع کارهایی که در زمینه فلسفه اسلامی انجام دادم حدوداً از ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۵ بود.»
او در ادامه اشاره کرد که «تأثیرات این دوره در ادوار بعد هم همراه من بود.» وی مشخصاً به این نکته اشاره کرد که منطقدانان مسلمان و خصوصاً ابن سینا به جنبه زمانمند منطق توجه وِیژه نشان دادند. توجهی که هم در یونان مغفول مانده بود و هم در دورههای متأخر بعد از قرون وسطی مورد غفلت بسیاری از فلاسفه زبان قرار گرفت و رشر با توجه به این موضوع، به احیای آن پرداخت.
او یکی از چالشهای فلسفه در دوران کنونی را تخصصگرایی شدید آن دانست و به عنوان نمونه اشاره کرد: «اکنون حجم پژوهشهایی که هر سال درباره کانت منتشر میشود از مجموع حجم آثار کانت بیشتر است تا حدی که دیگر یک نفر نمیتواند متخصص کانت باشد و افرادی متخصص دوره اولیه کانت هستند و افراد دیگری متخصص فلسفه عملی کانت و غیره. این نوع تخصصگرایی هرچند در فضایی که افراد بسیاری در زمینههای معدودی مشغول به کار هستند اجتنابناپذیر است، لیکن از جهت فلسفی بسیار زیانبار است. چرا که متصور نیست مجموع حیطههایی را که نسبت به آن دغدغه وجود دارد از هم تفکیک کنیم. ما در موقعیت سختی قرار داریم و باید در دوران تخصصگرایی در جهت نظامدهی و اتحاد عناصر تلاش کنیم. این چالش بزرگی است که من تلاش بسیار ناقصی را برای ثمردهی و انجام آن پیش گرفتم و به همین سبب است که من بیش از اکثر همکارانم در حیطههای مختلفی کار میکنم و سعی میکنم ارتباط میان این حیطهها را حفظ کنم.»
مفتونی در ادامه به کتاب "سفری در فلسفه به ۱۰۱ روایت" اثر نیکولاس رشر اشاره کرد و آن را یک اثر موفق خواند که مخاطب وسیعی را در بر میگیرد چرا که در فلسفه سخت نوشتن راحت است و آسان نوشتن سخت. رشر با تقدیر از توجه مفتونی اشاره کرد که هدفش دستیابی به همین مخاطب گسترده بوده و گفت: «اکثر فلاسفه برای همکارانشان مطلب مینویسند و تنها کسانی که به نوشتههای آنها رغبت نشان میدهند دوستان متخصصشان هستند. به نظرم مطلب بسیار مهم این است که فلسفه اگر قرار است به حیات خود ادامه دهد باید با افرادی تعامل کند که فیلسوف حرفهای نیستند بلکه هوشی معمولی و علاقهای نسبی به مسائل پایهای دارند.» او افزود: «به عقیده من عمومی کردن مطالب فلسفی به هیچ وجه تنها مسئولیت پژوهشگران نیست اما اگر مباحث خود را به مسائلی که مردم به آن علاقه دارند ارتباط ندهیم در نهایت خودمان را از جامعه منزوی خواهیم کرد و این رویکرد، سازنده نخواهد بود.»
یکی از پژوهشگرانی که از دانشگاه هنر در وبینار شرکت کرده بود سوالی درباره فلسفه هنر از رشر پرسید و با اشاره به تحقیقات گستردهای که مفتونی در زمینه فلسفه هنر فارابی و ابن سینا انجام داده گفت: «با رویکرد افلاطون نسبت به هنرمندان آشنا هستیم و او در این زمینه شهرت منفی دارد…» رشر به مزاح گفت: «او آدم بدی بود! … برای ایرانیان خیلی ظالمانه است که شعر محکوم شود!» که موجب خنده حضار شد. آن پژوهشگر در تکمیل سوالش گفت: «اما فارابی و ابن سینا در همان نظام فلسفی افلاطون نگاه مثبتی به هنر دارند و هنرمندان را افرادی میبینند که میتوانند متخیله جمهور را شکل دهند و از این طریق آنها را به سوی فضائل عقلی سوق دهند. حداقل قرائت مفتونی از فارابی و ابن سینا به این گونه است. آیا این نگاه را برای فضای امروز کاربردی میبینید؟»
رشر در پاسخ گفت: «باید بگویم از میان تمام زمینههای فلسفی که پیرامون آنها نوشتهام فلسفه هنر کوچکترین بخش را به خود اختصاص میدهد و در این زمینه کمترین حرف را دارم. چرا که معتقدم این زمینه از جهتی دشوارترین زمینه است. اینکه یک فیلسوف چه حرفی در زمینه بُعد خیالی تولید هنری باید ارائه دهد به طرز ترسناکی پیچیده است. این حوزه از آن جهت پیچیده شده که هنر طی چند قرن اخیر تبدیل به یک هدف متحرک شده است. هیچ هنرمند شاخصی نمیخواهد کاری را درست به همان شیوهای که پیش از او انجام شده انجام دهد. همه میخواهند کار را به شیوه خاص خودشان انجام دهند. از همین رو شکار یک چیز که در حال جابجایی سریع در چشمانداز است دشوار میشود. درست همان لحظه که بگویید هنر برای یافتن بینش عمیقتر نسبت به روابط انسانی یا بینش عمیقتر نسبت به تجربه زندگی ما در دنیای پیرامونمان وجود دارد، یا هر شعار دیگری را درباره هنر بدهید، یک مسأله این است که این شعار شمول ندارد و ممکن است صرفاً شامل برخی آثار هنری شود. اما مسأله مهم دیگر این است که درست در لحظهای که بگویید این آن چیزی است که هنر باید باشد، یک نفر میآید و یک آبریزگاه را در موزه به معرض نمایش میگذارد. این خود یک اقدام فلسفی است و سوالاتی را برمیانگیزد مانند اینکه چرا باید از اینکه این شئ به عنوان یک اثر هنری به معرض نمایش در آمده جا بخوریم؟ البته فقط در حد پرسش برانگیختن کار ویژهای را انجام میدهد و نه در بُعد دیگری. اما همچنین الگوی هنجاری ارائهشده را مبنی بر اینکه هنر باید فلان کارکرد را داشته باشد میشکند. حتی خود این سوال که آیا هنر اصولاً باید کارکردی داشته باشد نیز مطرح شده است. در نتیجه رسیدن به تبیین تئوریک از فلسفه هنر بسیار دشوار است. فلاسفه میخواهند تعمیم دهند و طبیعت این موضوع در برابر تعمیم مقاومت نشان میدهد.»
رشر در پایان گفت: «از اینکه با همکاران ایرانی در ارتباط بودم بسیار خوشحالم. یکی از ویژگیهای شگفتانگیز علم و پژوهش این است که همه ما را در مقام همکار کنار هم قرار میدهد. من این مزیت را داشتم که این جلسه به زبان انگلیسی برگزار شد و به همه حضار به خاطر تواناییشان در زبان انگلیسی تبریک میگویم. اگر این جلسه به فارسی برگزار میشد زبان من کاملاً بسته بود و نمیتوانستم هیچ چیزی بیان کنم، اما میتوان تا حدی بر چنین تفاوتهایی در زبان غلبه کرد و وقتی غلبه میکنیم، مطالبی که در فلسفه و پژوهشهای دیگر به آن میپردازیم اموری میشوند که ما را به شیوهای بسیار سازنده به هم پیوند میزنند و من بسیار خوشحالم که با چنین مبنایی در این نشست شرکت کردم.»