رهبر معظّم انقلاب معتقدند که لازم نیست همه‌ دستاوردهای علوم انسانی غربی را نفی کنیم و یا بپذیریم، بلکه روش صحیح در مواجهه با علوم انسانی غربی، «اقتباس و تسخیر» و به تعبیری «زبده‌گزینی» است.

به گزارش خبرنگار مهر، ششمین جلسه از سلسله نشست‌های «نظام فکری اندیشمندان انقلاب اسلامی» به همّت دفتر قمِ مؤسسه‌ی پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب در قم برگزار شد. در این نشست، حجت‌الاسلام گرامی پور به تشریح «مبانی تولید علم از دیدگاه رهبر معظّم انقلاب» پرداخت. مشروح ارائه حجت‌الاسلام گرامی پور به شرح ذیل است:

دسته‌بندی علوم

در تقسیم‌بندی رایجی که معمولاً برای علوم مطرح است، علوم به سه دسته‌ی کلّی تقسیم می‌شوند:

۱. علوم پایه؛ شامل ریاضیات و فیزیک و شیمی.

۲. علوم کاربردی؛ شامل علوم فنّی و مهندسی، علوم کشاورزی و علوم مربوط به حوزه پزشکی و سلامت.

3. علوم انسانی و اجتماعی؛ هر گونه مطالعه و تأمّل با محوریّت «انسان» را تحت عنوان کلّی «علوم انسانی» دسته‌بندی می‌کنند. اعم از هستی‌شناسی انسان، رفتار فردی انسان، کنش‌های اجتماعی انسان، عواطف و احساسات انسان، آگاهی انسان و... .

در کشور ما همه‌ی علوم انسانی و اجتماعی را تحت عنوان «علوم انسانی» می‌شناسند؛ اما در غرب، علوم اجتماعی مثل روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، سیاست و امثال اینها که در آنها توانسته‌اند مفاهیم کیفی را تبدیل به مفاهیم کمّی بکنند و آن را در معرض آزمایش و تجربه قرار دهند را داخل در علوم به معنای Science کرده‌اند. یعنی ذیل علوم تجربی گنجانده‌اند. از سوی دیگر علومی که در آنها -به قول خودشان- قابلیت اندازه‌گیری کمّی و تجربه وجود ندارد، مثل شعر و ادبیات و فلسفه را در رتبه‌ای نازل‌تر تحت عنوان Humanism یعنی «آگاهی‌های مربوط به انسان» طبقه‌بندی کرده‌اند؛ نه ذیل علوم اجتماعی. از نگاه رهبر معظّم انقلاب، برخلاف تلّقی رایج در غرب، علوم انسانی نه‌تنها از نظر اهمّیت و ارزش در مرتبه‌ای پایین‌تر از علوم پایه و کاربردی نیست، بلکه از جهاتی مهم‌تر و حیاتی‌تر و ارزشمندتر هم هست.

علوم انسانی به‌مثابه «روح دانش»

از چند جهت می‌توان اهمّیت برتر علوم انسانی نسبت به دیگر علوم را دنبال کرد که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم: یکی از جهات حائز اهمّیت علوم انسانی که رهبر معظّم انقلاب به آن تأکید دارند، «جهت‌دهی به دیگر علوم» است. از این لحاظ می‌توان علوم انسانی را حائز اهمّیت و ارزشی برتر دانست. همچنانکه رهبر معظّم انقلاب می‌فرمایند: «علوم انسانی روح دانش است. در حقیقت همه‌ی دانش‌ها، همه‌ی تحرّکات برتر در یک جامعه، مثل یک کالبد است که روح آن، علوم انسانی است. علوم انسانی جهت می‌دهد و مشخص می‌کند که ما به کدام طرف داریم می‌رویم، دانش ما دنبال چیست. وقتی علوم انسانی منحرف بشود، بر پایه‌های غلط و جهان‌بینی‌های غلط استوار شود، نتیجه این می‌شود که همه‌ی تحرکات جامعه به سمت یک گرایش انحرافی پیش می‌رود» (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان و برگزیدگان علمی – ۱۳/۰۷/۱۳۹۰)

از دیگر سو، حوادث سرنوشت‌سازِ دنیا در امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، معمولاً محصول نظریه‌های مطرح‌شده در علوم انسانی مانند جامعه‌شناسی، روان‌شناسی یا فلسفه هستند. نکته‌ی سوّم در اهمّیت علوم انسانی این است که تربیت جامعه، اداره‌ی کشور و همچنین تربیت مدیران کشور به دست علوم انسانی است. مسئولین کشورمان نوعاً تربیت‌یافته‌ی علوم انسانی هستند. نشانه‌ی این امر، این واقعیت است که «شخصیت‌های علوم انسانی در سطح جهان مؤثرتر و شناخته‌شده‌تر از سایر شخصیت‌های علمی هستند». نکته چهارم در اهمّیت علوم انسانی این است که این علوم، «ترسیم‌کننده الگوی پیشرفت و سبک زندگی» هستند. یعنی همه‌ی نرم‌افزارها و سخت‌افزارهایی که جامعه را اداره می‌کنند، معمولاً توسط علوم انسانی تولید می‌شوند.

از منظر درون‌دینی هم اگر به مسئله نگاه کنیم، علوم انسانی از آن جهت حائز اهمّیت ویژه است که در استنباط مفاهیم جدید از معارف دینی تأثیرگذار است. رهبر معظّم انقلاب تأکید دارند که مطالعات تطبیقی بین علوم انسانی و علوم اسلامی، موجب فعّال‌شدنِ معارف اسلامی و تکامل مباحث آن می‌شود. توضیح اینکه: از آنجا که علوم انسانی ناظر به کنش‌های جاریِ بشر است، کنکاش و تعمّق در این علوم موجب تولید پرسش‌های جدیدی می‌شود که اندیشمند اسلامی با عرضه‌ی آن پرسش‌ها به منابع دینی، به سمت استنباط و فهمی بدیع از معارف دینی و تولید مفاهیم جدید در چارچوب اندیشه‌ی دینی حرکت می‌کند.

روش تحقیق در علوم

جریان حاکم در علوم پایه و علوم کاربردی، روش پوزیتیویسمی (تجربه‌گرایی) است و جریان رقیب هم ندارد. یعنی پژوهشگر پس از طرح یک فرضیه، تجربه و مشاهده و آزمایش می‌کند، سپس به توصیف و تبیین گزاره‌ها و کشف روابط علّی بین اشیا می‌پردازد و در نهایت، به سمت استخراج قوانین کلی حرکت می‌کند. در این نگاه، قوانین کلی را برای پیش‌بینی وضعیت بعدی می‌خواهد. اما درباره‌ی روش تحقیق در علوم انسانی و اجتماعی، دیدگاه‌ها و پاردایم‌های مختلفی هست که دو جریان مهم و عمده‌ی آنها به شرح زیر است:

۱. آنگلوساکسون‌ها (فیلسوفان انگلیسی) که معتقدند علوم انسانی و اجتماعی، فرقی با علوم طبیعی ندارند. یعنی همانطور که در علوم طبیعی از روش تجربی استفاده می‌شود، در علوم انسانی و اجتماعی هم دقیقاً باید از همین مدل، تبعیت کنیم تا بتوانیم وضعیت آینده را پیش‌بینی کنیم.

۲. اما در مقابل ما فلاسفه‌ی قارّه‌ای هستند که نوعاً فیلسوفان آلمانی با رویکرد ایده‌آلیستی‌اند. ایشان معتقدند که علوم انسانی و اجتماعی، متفاوت از علوم طبیعی است و نمی‌توان کنش‌های انسانی و امور مربوط به انسان را در قالب و کلیشه‌های کلّی تحت قوانین کلی منضبط نمود. ایشان معتقدند که علوم انسانی، به‌شدّت نسبی هستند. در این رویکرد، واقعیت، خارج از ذهن و آگاهی انسان نیست؛ پس به جای تبیین علّی باید به فهمِ هم‌دلانه و مشارکتی روی آورد؛ یعنی به جای تمرکز بر مشاهده‌ی تجربی دقیق و اندازه‌گیری کمّی رفتار انسان، باید از طریق تعامل خلاق و فعالانه پیش برویم.

نکته مهم اینکه جریان رقیب فلسفه‌ی اسلامی در حال حاضر، نه جریان پوزیتویستی بلکه فلاسفه‌ی قاره‌ای هستند. البته یک زمانی با اندیشمندان علوم‌انسانیِ متعلق به جریان پوزیتیویسمی مواجه بودیم؛ اما با نقدهایی که امثال علامه طباطبایی (ره) و شهید مطهری (ره) و سایرین، آن جریان تقریباً از مقبولیت افتاد و اکنون با فلسفه‌ی قاره‌ای در تقابل هستیم.

از علمِ موجود تا علم مطلوب

علوم انسانیِ موجود و رایج، ویژگی‌هایی دارند که مورد انتقاد آیت‌الله خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) قرار گرفته‌اند. این ویژگی‌ها به طور خلاصه عبارتند از:

۱. تحویل‌گرایی: یکی از ویژگی‌های علوم انسانیِ رایج «تحویل‌گرایی» است. این نکته‌ای است که هم حضرت امام خمینی (قدّس‌سرّه) و هم حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) به آن اشاره کرده و مورد انتقادش قرار داده‌اند. یعنی در بررسیِ پدیده‌ای که دارای اجزای متعدّد است، یک بُعد را مورد توجّه قرار دهیم و از دیگر اجزا و ابعاد آن غفلت کنیم و این پدیده را به آن جز و بُعد خاص، تقلیل دهیم و محدود کنیم. نقد امامَین انقلاب بر علوم انسانی غربی این است که در تحلیل کنش‌های انسانی، بر بُعد طبیعی و جسمانی بشر متمرکز و در آن محدود شده‌اند و از بُعد روحانی و ابعاد عمیق‌ترِ وجود انسان غافل شده‌اند.

۲. مبتنی بر جهان‌بینیِ غیرالهی: دیگر ویژگی علوم انسانی موجود این است که مبتنی بر جهان‌بینی و ارزش‌های غیرالهی و مادّی‌گرایانه‌ی جوامع غربی است. و مشکله‌ی اساسی جریان علوم انسانی در کشور ما در حال حاضر این است که علوم انسانی در کشور ما بومی نیست. رهبر انقلاب می‌فرمایند: «علوم انسانی مثل پزشکی نیست، مثل مهندسی نیست، مثل فیزیک نیست که جهان‌بینی و نگرش نسبت به انسان و جهان در آن تأثیر نداشته باشد؛ چرا، تأثیر دارد. شما مادی باشید، یک جور علوم انسانی تنظیم می‌کنید. علوم انسانی ما برخاسته‌ی از تفکرات پوزیتیویستی قرن پانزده و شانزده اروپاست.» (بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم؛ ۰۲/۰۸/۱۳۸۹) مسلّماً اگر علوم انسانی مبتنی بر جهان‌بینیِ الهی حرکت کند، خروجی متفاوتی خواهد داد. نقد رهبر معظّم انقلاب به علوم انسانی جدید و همچنین تأمّلات و پژوهش‌های دینی، که در مقدمه‌ی کتاب «طرح کلّی اندیشه اسلامی در قرآن» هم به آن اشاره شده، این است که ما نتوانسته‌ایم مکتب اسلام را امتداد اجتماعی بدهی و در قواره‌ی یک مکتب اجتماعی، معرفی بکنیم. این نقطه‌ضعف همچنان وجود دارد.

رهبر معظّم انقلاب در نقدی که به علوم‌انسانیِ موجود در ایران دارند، می‌فرمایند فرق بین مکاتب غربی با مکتب ما این است که مکاتب غربی اگر فلسفه‌ای را می‌پذیرند، کاملاً به لوازم آن پایبند می‌شوند. مثلاً اگر لیبرالسیم را می‌پذیرند، تربیت و اقتصاد و سیاست و حتی هنرشان هم لیبرال می‌شود و خلاصه تمام نرم‌افزارها و نهادهای اجتماعی‌شان، در صدد محقق ساختن اهداف لیرالیسم هستند. ولی متأسفانه ما این امر در کشور محقق نمی‌شود.

۳. ناظر به مسائل جوامع غربی و نه ایران: مشکل دیگر علوم انسانی که رهبر انقلاب به آن اشاره می‌کنند، این است که این علوم علاوه بر این‌که تابع جهان‌بینی و شرایط خاص تاریخی و اجتماعی غرب است، ناظر به مسائل و مشکلات و در صدد پاسخگویی به مشکلات همان جامعه‌ی غربی است؛ چه‌بسیار مباحثی از این علوم که اساساً موضوعی در جامعه‌ی ما ندارند و این خود عامل مشکلاتِ علمی و عملی است.

۴. غفلت از تکامل‌پذیریِ علم: تکامل‌پذیری، خصیصه‌ی ذاتیِ علم است. اما در فضای آکادمیک ما مشاهده می‌شود که خیلی از دیدگاه‌ها و نظریه‌هایی که مثلاً مربوط به قرن هفده بوده و در همان وطن خودش (جهان غرب) هم منسوخ شده و ابطال‌شان روشن شده، اما همچنان در کشور ما تدریس می‌شوند و راجع به آنها مقاله و پایان‌نامه و کتاب درسی نوشته می‌شود! رهبر معظّم انقلاب با بیان این انتقاد، گوشزد می‌کند که در علوم انسانی، نیازمند «اجتهاد» و «نواندیشی» و ارتقا علوم هستیم.

شیوه‌ی مواجهه با علوم‌انسانیِ غربی: اقتباس، تسخیر و زبده‌گزینی

در مواجهه با علوم انسانی غربی، دو جریان فکری در جامعه‌ی علمی ما هست: یک جریان تحجّر و جمود که معتقدند این علوم کاشفیّت از واقع ندارند و باید همه‌ی گزاره‌های آن را بیرون ریخت و بنایی از نو ساخت. در نقطه مقابل جریانی است که دربست تسلیم گزاره‌های علوم انسانی غربی می‌شود. رهبر معظّم انقلاب در بیان جامعی معتقدند که نه لازم است همه‌ی دستاوردهای علوم انسانی را نفی کنیم و نه‌اینکه همه را دربست بپذیریم. بلکه آن مقدارش که براساس نظام معرفتی و ارزشی خودمان قابل استفاده است را بهره می‌بریم و مابقی را بیرون می‌اندازیم.

من کسی را به آنارشیسم علمی و به مهمل‌گویی علمی توصیه نمی‌کنم. در هر زمینه‌ای، کسانی که از دانشی برخوردار نیستند، اگر بخواهند به خیال خودشان نوآوری کنند، به مهمل‌گویی می‌افتند. ما در زمینه‌ی برخی از علوم انسانی و معارف دینی این را می‌بینیم. آدم‌های ناوارد بدون این‌که از ذخیره و سواد کافی برخوردار باشند، وارد میدان می‌شوند و حرف می‌زنند و به خیال خودشان نوآوری می‌کنند؛ که در واقع نوآوری نیست، مهمل‌گویی است (بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر ۱۳۷۹)

از دیدگاه ایشان روش صحیح در مواجهه با علوم انسانی غربی، «اقتباس و تسخیر» و به تعبیری «زبده‌گزینی» است. ایشان دیدگاه جالب و دقیق روشنفکرانه‌ای در این زمینه دارند. زیرا به عقیده‌ی ایشان، این طور نیست که اگر یک فلسفه و جهان‌بینی‌ای باطل بود، الزاماً بتوان نتیجه گرفت که تک‌تک گزاره‌های معرفتی‌ای که ذیل آن شکل می‌گیرند هم لزوماً باطل باشند. چرا که بطلان این جهان‌بینی، بیشترین تأثیرش بر کلّیت و شاکله‌ی علومِ زیرمجموعه‌اش است؛ و این منطقاً نفی نمی‌کند که در همین دانشِ زیرمجموعه، یک‌سری گزاره‌های واقعی و کارشناسانه هم وجود داشته باشد.

راهبردِ علوم‌انسانیِ غربی: نظریه‌سازی برای واقعیّت‌سازی

یکی از ویژگی‌های علوم انسانی غربی به عقیده‌ی رهبر معظّم انقلاب اینست که به وسیله‌ی علوم انسانی و تئوری‌هایی که در این علوم تولید می‌کنند، در تغییر جهان دخالت می‌کنند و سعی می‌کنند از این طریق معادلات جهان را تغییر دهند. یعنی در واقع نظریه‌سازی می‌کنند تا بتوانند واقعیّت‌سازی کنند.

بسیاری از حوادثی که در دنیا رخ می‌دهد، چه در زمینه‌ی اقتصاد، چه در سیاست و غیره، محکوم نظریات صاحب‌نظران در علوم انسانی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و فلسفه است. یعنی اندیشمندان آن علوم برای واقعیّاتی که مقصود سیاست‌هایشان است، تئوری‌هایی تولید می‌کنند، سپس برای آن تئوری‌ها، شاخصه‌های عینی مشخص می‌کنند و در دنیا اجرا می‌کنند و واقعیت‌سازی می‌کنند. به تعبیر ایشان، غربی‌ها به‌واسطه‌ی اینکه عنان علوم انسانی را در دست دارند، به وسیله‌ی همین ابزار، یک سری ناواقعیت‌ها را واقعیت جلوه می‌دهند. مثلاً در جریان حمله به افغانستان و عراق، ابتدا نظریه‌پردازانش غربی نظریه‌پردازی و حمایت تئوریک کردند، زمینه را فراهم کردند و بعد سیاستمداران و نظامی‌هایشان افغانستان و عراق را اشغال کردند.

مشکلات علوم‌انسانی در ایران

از دیدگاه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) علوم انسانی در ایران مشکلاتی دارند که باعث شده است ما به دنبال طرحی نو در این زمینه هستیم:

۱. غلبه‌ی ترجمه و تقلید به جای اجتهاد و تهاجم (تهاجم به معنای مقابله، نقد و نظریه‌پردازی).

۲. آشفتگی و فقدان منظومه‌سازی در علوم انسانی.

۳. عدم هماهنگی با نیازها و مسائل بومی ایران.

۴. عدم هماهنگی با بنیان‌های فکری و فرهنگی.

۵. ارائه‌ی تفسیرهای التقاطی از مفاهیم اسلامی بر اساس علوم‌انسانی غربی.

۶. تعصّب بر نظریه‌هایی که در وطن خودشان هم منسوخ شده‌اند و جلوگیری از نقد آنها و تغییر در سرفصل‌های این علوم.

۷. بیگانگی این علوم با میراث علمی در تمدّن اسلامی و بی‌اعتنایی به گنجینه‌های عظیم میراث خودمان.

۸. سو مدیریت در آموزش و پرورش، و آموزش و پژوهش‌های علوم انسانی.

اما راه برون‌رفت از معضل علوم انسانی موجود چیست؟ رهبر انقلاب در سال‌هی دهه‌ی هفتاد، بحث «نهضت تولید علم» و «جنبش نرم‌افزاری» را در مقابل علوم غربی، اعم از علوم کاربردی و همچنین علوم انسانی مطرح کردند و امروز نیز همین مدل می‌تواند راه‌حل باشد. مقصود ایشان این است که در مواجهه با علوم غربی، در مرحله‌ی اوّل به دریافت و ترجمه و فهمِ صحیح و دقیق آثار و محصولات فکری‌شان بپردازد؛ در مرحله‌ی دوّم دچار خودباختگی و خود کمتر بینی نشود و به نقد و ارزیابی آنها بپردازد و در مرحله‌ی سوّم بر اساس مبانی فکری خودش و در فرایند دیالوگ با این نظریه‌ها، اقدام به نظریه‌پردازی و تولید علم بکند.

ایشان بارها چشم‌اندازه چند ده سال بعد را برای پیشرفت علمی مطرح کرده‌اند و گاهی تصریح به پنجاه سال آینده کرده‌اند. یعنی از دانشگاهیان مطالبه کرده‌اند که به‌گونه‌ای تولید علم و نظریه‌پردازی کنند و به مرزهای علم را درنوَردند و قلّه‌های علم را فتح کنند که در پنجاه‌سال آینده ایران مرجع علمی دنیا باشد.

آنارشیسم علمی ممنوع

البته رهبر معظّم انقلاب تذکّر بیان بسیار جالب و مهمّی راجع به نقد نظریه‌های غربی می‌دهند مبنی بر اینکه باید مراقب باشیم که با سطحی‌نگری و بدون تخصّص و عجولانه نباشد که منجر به آنارشیسم علمی و مهمل‌گویی شود: «البته اشتباه نشود؛ من کسی را به آنارشیسم علمی و به مهمل‌گویی علمی توصیه نمی‌کنم. در هر زمینه‌ای، کسانی که از دانشی برخوردار نیستند، اگر بخواهند به خیال خودشان نوآوری کنند، به مهمل‌گویی می‌افتند. ما در زمینه‌ی برخی از علوم انسانی و معارف دینی این را می‌بینیم. آدم‌های ناوارد بدون این‌که از ذخیره و سواد کافی برخوردار باشند، وارد میدان می‌شوند و حرف می‌زنند و به خیال خودشان نوآوری می‌کنند؛ که در واقع نوآوری نیست، مهمل‌گویی است. بنابراین در زمینه مسائل علمی، من این را توصیه نمی‌کنم. باید فراگرفت؛ اما نباید صرفاً مصرف کننده فرآورده‌های علمی دیگران بود. باید علم را به معنای حقیقی کلمه تولید کرد. البته این کار، روشمندی و ضابطه لازم دارد.» (بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر ۱۳۷۹)

گفت‌وگوی علوم انسانی و دانش فقه

علوم انسانی غربی، امروزه رقیب دانش فقه است! موضوع فقه اسلامی چیست؟ «افعال مکلّفین؛ اعمّ از افعال فردی و اجتماعی». فعل گاهی ناظر به وظیفه‌ی انسان نسبت به خداوند است، گاهی ناظر به تعامل با دیگر انسان‌ها (شخصیت‌های حقیقی و حقوقی) است و حتی گاهی ممکن است ناظر به تعامل انسان با طبیعت باشد. فقه اسلامی مدّعی است که وظیفه‌ی مکلف را در تمام این عرصه‌ها مشخص می‌کند؛ اما علوم انسانی غربی به عنوان رقیب، تمام این عرصه‌ها را پر کرده و به نوعی تلاش می‌کند فضای تنفّسی نظریه‌های اسلامی را بگیرد. وقتی هم حکمفرما شد، هر تئوری‌ای که بر اساس مبانی اسلامی عرضه شود، این علوم انسانی با آن پشتوانه‌ها و مبانی خودش، به این نظریه هجوم می‌آورند و اجازه‌ی عرض‌اندام نمی‌دهند.

مثلاً اینکه تاریخچه‌ی بشر امروزی چیست؟ آیا اولین انسان نبیّ است؟ آیا طبابت شغل است یا یک وظیفه؟ در اقتصاد ربا باشد یا نباشد؟ آیا عدالت مقدّم است یا توسعه؟ نسبت قدرت سیاسی با ولایت چیست؟ آیا به‌لحاظ حقوقی باید هم‌جنس‌بازی را به رسمیت بشناسیم؟ آیا رقص به‌مثابه یک رشته‌ی هنری پذیرفته شود؟ و بسیاری سوالات دیگر از این دست که در شاخه‌های مختلف علوم انسانی غربی برای هر یک نظریه‌پردازی شده و طبیعتاً سدّ راه نظریه‌پردازی دین شده است. این همان مشکله‌ای است که برای دین مسیحیت پیش آمد؛ یعنی علوم انسانی غربی عملاً دین مسیحیت را محصور در کلیسا و واتیکان کرد. اما با توجّه به ظرفیّت‌های معرفتی عمیق و گسترده‌ای که در معرفت اسلامی هست، می‌توان از چنین سرنوشتی جلوگیری کرد و به الگویی بدیع برای گفت‌وگو و تعامل مثبت میان علوم انسانی و دین رسید که دیدگاه رهبر انقلاب هم بر همین مبنا است.