به گزارش خبرنگار مهر، احسان عباسلو، نویسنده، مترجم، مدرس و پژوهشگر حوزه ادبیات در یادداشت ارسالی خود به مهر درباره جهان پس از کرونا و نقش ادبیات در آن نوشته است.
مشروح اینیادداشت را در ادامه بخوانید:
همواره مضامین ادبی برآمده و برگرفته از شرایط زمان و زمانه خود بودهاند. جنگ سبب شده تا مضامین وطندوستی و ایثار و شهادت و دیگر مفاهیمی از این دست در داستانها انعکاس پررنگی پیدا کنند. حوادث طبیعی همواره دستمایه خوبی برای داستاننویسان بودهاند. علاوه بر اینها جریانات اجتماعی و تاریخی و سیاسی نیز آبشخور ایدههای داستانی کوتاه و بلند میشوند. بردهداری، انقلابات مردمی و حتی شورشها، قتلعامها ووو تمام اینها قلمها را به سمت خود کشیدهاند. اگر تجربهزیستی را یک راه داستاننویسی بدانیم عموماً این تجربهزیستی درهمین نوع موضوعات تجلی پیدا میکند. ادبیات تجربهای میشود از شرایطی که ما در بطن آن زیستهایم.
حال امروزه با پدیدهای روبرو هستیم که تا کنون جان نزدیک به چهار میلیون انسان را در سراسر جهان گرفته است و تا لحظه نگارش همین سطور، در کشور خودمان آمار مرگ و میز ناشی از این ویروس به قریب بر ۸۵ هزار نفر رسیده است و رسیدن به رقم ۱۰۰ هزار نفر چندان دور و دیر نیست.
طبیعی است که چنین پدیدهای با این دامنه از کشتار آن هم در سطح بین المللی نگاه جهانیان و به خصوص نویسندگان و اهل ادب را به خود معطوف نماید. جدای از توجه به خود این پدیده، باید دید تاثیر حاصل از آن چیست و چگونه در لابلای متون ادبی و هنری خود را به نمایش میگذارد.
در زمان نوشتن از چنین بلایایی شامل انقلاب و جنگ و زلزله و سیل و غیره آنچه بیشتر نمود مییابد مساله مرگ و مرگاندیشی است. کرونا مستقیماً با جان انسانها سروکار دارد و یا میکشد یا کشته میشود. چنین تعاملی نگاه آدمی به مرگ را تحت تاثیر قرار میدهد و مقوله مرگاندیشی به مرور آن صورت و وجهه گذشته و معمول خود را در نزد آدمی از دست رفته می بیند. به هنگام جنگ سربازی که مدام در معرض مرگ است دیگر برایش مرگ عادی میشود. او میداند که همواره مرگ در یک قدمی است پس به مرور فکر خود را از آن دور شده مییابد و البته این به طور طبیعی و به مرور زمان گاه اتفاق میافتد.
طبیعی است که ادبیات داستانی متاثر از کرونا، مرگ را در لابلای سطور خود به تصوریر بکشد. پرداختن به مساله مرگ در داستانها در حالی که حضورش در زندگی روزمره ما شکلی طبیعی پیدا نموده بسیار طبیعی خواهد شد و این افزایش نگاه به مرگ و حس نزدیکی به آن در آینده از درجه و اهمیت مرگ خواهد کاست.
از طرفی حجم داستانهای کرونایی نیز بسیار بالا خواهد بود و این حجم نه تنها جریانی را در تاریخ ادبیات تحت عنوان ادبیات کرونایی شکل داده و به خود اختصاص خواهد داد بلکه تاثیرگذاری خود را نیز به حتم داشته و ابتداییترین این تاثیرات همین مرگ اندیشی و رویارویی با مرگ خواهد بود.
مخاطب متأثر از این مضامین هرگز نمیتواند مرگ را از خود دور ببیند و باور و اعتقادش به این سمت میرود که مرگ همواره در کمتر از یک قدمی اوست. اگر تا آینده نزدیک آدمی نتواند بر ویروس کرونا غلبه نماید و جهش یافتن مستمر این ویروس، مرگ را همچنان زنده نگاه دارد، چنین باوری ریشهدارتر و عمیقتر خواهد شد.
تبعات این باور میتواند دو سویه باشد: یک سوی آن متوجه دین و اعتقادات مذهبی شود و سوی دیگر کاملاً برعکس در جهت پوچ انگاری زندگی و جهان زیستی پیش برود. این طبیعت مرگ است که آدمی را یا معتقد و مومن میسازد و یا برعکس منکر دین و دنیا. کسی که آرزوهای خود را از دست رفته ببیند بیشتر به سمت و سوی دوم حرکت میکند (که عموماً جامعه جوان است)، و کسی که زندگی خود را کرده و آرزوهای کمتری دیگر هم دارد بیشتر به جهان آخرت فکر خواهد کرد. پس تبعات بعدی این ویروس نگاه به دین و دینمداری خواهد بود.
به نظر میرسد حتی اگر دانشمندان بتوانند بر این ویروس غلبه پیدا کنند این آخرین باری نخواهد بود که چنین گرفتاری و بلای عظیمی بر سر آدمی نازل می شود. بلکه این مشتی از خروار آینده مینماید و بابی است نوگشوده. لذا کیفیت مرگ اندیشی و سپس شکل گیری دو رویکرد فوق دور از ذهن که نیست، به احتمال دور از تحقق هم نباشد.
ادبیات در آینده با دستمایه قرار دادن کرونا، در تعمیق و غلظت معنای مرگ بسیار تاثیرگذار خواهد بود. پیش بینی صریح این است که مرگ اندیشی در آینده امری عادی شده و به مرور مقوله مرگ اهمیت خود را از دست خواهد داد. این دیدگاه بر نگاه اعتقادی افراد هم تاثیر صریح و منفی خواهد داشت.