به گزارش خبرنگار مهر، محمد منصور هاشمی، پژوهشگر و نویسنده حوزه فلسفه، ادبیات و دین در یک برنامه اینترنتی سخنرانی با موضوع «وضعیت علوم انسانی در ایران چگونه است و چه آینده ای میتوان برای آن تصور کرد؟» انجام داد.
وی در ابتدا به تعریف علوم انسانی پرداخت و گفت: علوم انسانی، تعبیری است که در مقابل علوم طبیعی ساخته شده است و ناظر به علم هایی است که هرکدام از انها جنبه هایی از زندگی بشر را تبیین می کند در واقع علوم انسانی، علومی است ناظر به زندگی و فعالیت های بشر در مقابل علوم طبیعی. این علوم همیشه بوده و سابقه کهنی داشته است.بنابراین بشر چندین سده است که علوم انسانی را میشناسد. پس چه چیزی باعث شده که ما امروز درباره آن حرف بزنیم؟ در دوره جدید علوم طبیعی، موفقیت چشم گیری پیدا می کنند و معیار موفقیت بشر در شناخت دنیا می شود و بعد این سوال پیش میآید که حالا که طبیعت را به این خوبی داریم می شناسیم، انسان را هم می توانیم به طور چمشگیری بشناسیم؟ یک متفکر قرن نوزدهم به نام دیلتای تقسیم بندی دارد که علوم را به دو دسته علوم طبیعی و علوم روحی (علوم ناظر به فعالیت های بشر) همان چیزی که ما به آن علوم انسانی می گوییم تقسیم می کند. براین اساس در علوم طبیعی، تبیین و در علوم دسته دوم فهم مهم است. دلالت های علوم انسانی در زبان های مختلف انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و …دلالت یکسانی ندارند. اگر علوم انسانی، فلسفه، تاریخ، علم الاجتماع و امثال اینها باشد که در سنت خودمان هم بوده است و حالا اگر چنین علمی در سنت ما بوده چرا الان با آن به منزله یک مسئله یا مکل برخورد می کنیم؟ بخشی ش به درک تاریخی مان برمی گردد. مثلاً در قرن چهارم نه تنها علم النفس مطرح است بلکه به بیماری های روان هم پرداخته شده است اما در دوران جدید وقتی علوم انسانی وارد می شود گروه های مختلفی آن را نقد و نفی میکنند. ممکن است در نگاه اول فکر کنید که تندروها و روحانیون بیشتر مواقع این نقد و نفی ها را می کنند ولی اصلاً اینطور نیست و اتفاقاً این رفتارها از سوی روشنفکرانی اتفاق می افتد. من در یکی از کتابهایم به صورت مبسوط تشریح کردم که در گذشته چگونه روشنفکرانی چون شریعتی، فردید، احسان نراقی و امثال اینها سعی کردند ثابت کنند که ما به علوم انسانی نیاز نداریم. چرا این اتفاق افتاده است؟ چرا قدمای ما وقتی با علوم انسانی زمان خودشان مواجه بودند این مخالفت ها را نداشتند و آن را نفی نمی کردند؟ چون اتفاقی که درباره علوم انسانی افتاد بیش از نقد، نفی بود.
وی در ادامه در خصوص عوامل نفی علوم انسانی از سوی یکسری افراد توضیح داد: چند عامل برای این پرسش مطرح است؛ ما وقتی با غرب و مدرنیته مواجه شدیم جنبه سیاسی پشت این مواجهه بود و گویی ما با قدرت مواجه شدیم. این جنبه حتماً نقش داشته است چون در مواجهه با غرب فهمیدیم ما قدرت سخت افزاری انها را نداریم و برای دفاع و جبران گفتیم که اینها را نداریم ولی درعوض چیزهای دیگری داریم. مثلاً تاکید می کنیم که ما سنت ادبی درخشانی داریم که گزاره درستی است ولی این به معنا نیست که در بقیه فرهنگ ها شعر و ادبیات نبوده است. اینکه ما خیال کنیم فقط مائیم که سنت شعر مطرح داریم یک نوع فرایند روانی و دفاعی است در برابر قدرت. بخش دیگری از این فرایند دفاعی به علوم انسانی مان برمیگردد. چنانچه جلال آل احمد هم به صراحت نوشته که تکنولوژی را از غرب میگیریم ولی نیازی نداریم جامعه شناسی را از آنها بگیریم. نکته اما اینجاست که تکنولوژی در جامعه ارگانیک رشد کرده که رشد علوم طبیعی و رشد علوم انسانی در کنار یگدیگر انجام شده است. بعلاوه ما در حوزه علوم طبیعی هم رفتارهایی انجام می دهیم که انگار به علوم طبیعی غرب هم احتیاج نداریم. نکته این است که رازی و ابن سینا و امثال اینها که در علم طب چهره های برجسته ای هستند، علم پزشکی را توسعه می دادند ولی کاری بیشتر از جامعه آن زمان انجام نمی دادند. ما در گذشته علوم انسانی داشته ایم اما معنی ش این نیست که دیگر نیاز نداریم بیشتر داشته باشیم. علم زنده، پویا و درگفتگوست و جنبه انباشتی دارد یعنی نمی توانیم یک بخشی از آن را داشته باشیم و بگوییم من از اینجا به بعد علم را نمی خواهم بدانم. پس یکی از دلایل نفی علوم انسانی «خودمان داریم» است.
اینکه ما خیال کنیم فقط مائیم که سنت شعر مطرح داریم یک نوع فرایند روانی و دفاعی است در برابر قدرت. بخش دیگری از این فرایند دفاعی به علوم انسانی مان برمیگردد. چنانچه جلال آل احمد هم به صراحت نوشته که تکنولوژی را از غرب میگیریم ولی نیازی نداریم جامعه شناسی را از آنها بگیریم هاشمی ادامه داد: علت دیگر، این است که عده ای معتقدند علوم طبیعی جنبه تجربی دارد و باید آن را یاد بگیریم ولی علوم انسانی اصلاً علم نیست که لازم باشد یاد گرفته شود. درواقع تصور عده ای که این حرف را می زنند این است که علوم انسانی ایدئولوژی است نه علم. در حالیکه باید در نظر داشت که اولاً با علوم طبیعی هم می توان برخورد ایدئولوژیک داشت و دوماً علم تجربی هم انقدر که بقیه فکر می کنند یقینی نیست اما حدس روشمند به حرف درست شانسی ترجیح دارد. خلاصه که بخش تجربی علوم انسانی مثل هر علم دیگری، علم است ولی بخش دیگرش که تجربی نیست هم از آن جهت که دانش منضبط، قابل بحث روشمند و مجموعه ای از داده هاست که به صورت انباشتی فراهم شده و تحلیل و پردازش شده است، دانش است و نباید از آن صرف نظر کنیم. جامعه عاقل باید بر گستره دانشمان بیفزاید نه اینکه خودش را محدود کند و اجازه ندهد که داده جدید وارد آن شود. پس کسانی که می گویند علوم انسانی، علم نیست چیزی از علوم انسانی و فلسفه علم نمی دانند. بنابراین اگر فکر میکنیم به یک علم نیاز نداریم باید دنبال علت روانشناسی اجتماعی آن بگردیم وگرنه به طور طبیعی انسان از اندیشیدن و دانستن استقبال می کند. پس علوم انسانی تجربی و غیرتجربی به ما مفهوم و بصیرت می دهد و ما به تعداد این مفاهیم و بصیرت ها کلید داریم برای بازکردن قفل های دنیا چون هرچه تعداد این مفاهیم و بصیرتها بیشتر شود، دنیا را راحت تر می فهمیم و توضیح بهتری برای مسائل داریم.
عضو هیئت علمی بنیاد دائرةالمعارف اسلامی در ادامه علت های که مطرح کرد اضافه کرد: سومین علت این است که این افرادی که علوم انسانی را نفی می کنند فکر میکنند علوم انسانی رقیب علوم اسلامی است. این نظر بخاطر درک غلطی است که از علوم اسلامی دارند. این تلقی که علوم اسلامی را رقیب علوم انسانی می داند مبتنی بر چند تصور غلط است که عبارتند از: علم در تمدن اسلامی، تفاوت ماهوی با علم در دنیای جدید داشته است. درواقع این دسته از افراد به علوم آن زمان جنبه معنوی می دهند، همان چیزی که از آن تحت عنوان علم قدسی یاد می شود. من در آثار دیگرم هم گفتم که این تصور که سنت در مقابل مدرنیته قرار دارد یک تصور ناموجهی است مبتنی بر چیزی که من اسمش را مغالطه سنت گرایی گذاشتم. این تصور که علوم قبل از دنیای مدرن جنبه معنوی و قدسی دارد، تصور موجهی نیست و این یک تعمیم غیر موجه است. علوم انسانی سنت ما خیلی درخشان است ولی معنی ش این نیست که جنبه قدسی داشته و الان آن جنبه از بین رفته است. درکنار این، تصور غلط دیگری هم وجود داشته و آن این است که علوم اسلامی و علوم دینی یعنی دین. کافیست کسی اصول فقه بداند و بلد باشد آنوقت متوجه می شود که فقه هم یک علم است مثل سایر علوم. جنبه های نظری علم تفسیر دانش فهم متن است نه چیزی بیشتر. پس آن چیزی که به آن علوم اسلامی می گوییم بسیاری از روش های شناختی ش غیردینی است. پس در تقابل قرار دادن علوم انسانی و علوم اسلامی کار اشتباهی است. تصور غلط دیگری که از این تصوراتی که ذکر کردم عامتر است اینکه، بعضی ها فکر می کنند علم و دین رقیب یکدیگرند در حالیکه اصلاً اینطور نیست و اینها دو گفتمان کاملاً جداگانه از یکدیگرند. بنابراین اگر دغدغه دین داریم و می خواهیم که دین و معنویت در جامعه باقی بماند باید علم و دین را از هم جداکنند و هرجایی که گزاره های علمی مطرح می شود، ملزم هستند به آن عمل کنند انها باید بپذیرند که اخلاق باور منافی دین نیست بلکه با آن سازگار است. علاوه بر همه اینها، تصوری که از انسان وجود دارد در نگاه یک انسان سنتی با کسی که متخصص علوم انسانی است فرق دارد. علوم انسانی، علم به انسان آرمانی است یا علم به انسان واقعی؟ پاسخ این است که علوم انسانی علم به انسان واقعی است. علوم انسانی، علم به رفتار اغلب آدمهاست نه علم به انسان های کامل و آرمانی.
علوم انسانی تجربی و غیرتجربی به ما مفهوم و بصیرت می دهد و ما به تعداد این مفاهیم و بصیرت ها کلید داریم برای بازکردن قفل های دنیا چون هرچه تعداد این مفاهیم و بصیرتها بیشتر شود، دنیا را راحت تر می فهمیم و توضیح بهتری برای مسائل داریمهاشمی تصریح کرد: ما اگر از علوم انسانی خوشمان نمی آید و می خواهیم جلوی ان بایستیم بخشی ش به این برمیگردد که ما روی انسان آرمانی تاکید داریم که مبنی بر یک اخلاق تجویزی وباید و نبایدهاست. علوم انسانی راجع به انسان واقعی حرف می زند و ارزش ها و رفتارها را تحلیل می کند به بیان دیگر، علوم انسانی ناظر به عمل و رفتار ماست و به ما قابلیت پیش بینی میدهد. علوم انسانی مبنی بر اخلاق تجویزی نیست چون مسئله ش شناخت واقعیت است. بنابراین اگر می خواهیم با علوم انسانی سروکار داشته باشیم باید تصورمان از انسان یک تصور واقعی باشد. لطف علوم انسانی جدید در شناخت محدودیت ها و سوتفاهم هاست.
وی در بخش پایانی صحبت هایش به وضعیت فعلی علوم انسانی در جامعه و آینده آن پرداخت و گفت: یکی از مشکلات علوم انسانی در جامعه ما این است دانشجویان بسیاری به راحتی توانستند وارد این رشته بشوند و حتی در مقطع تحصیلات تکمیلی درس بخوانند. این امر باعث شد که به علوم انسانی به صورت یک امر غیر جدی پرداخته شود در حالیکه این تصور نادرستی است، علوم انسانی همانقدر دانش و علم جدی ای است که بقیه دانش ها جدی هستند. تعداد زیادی فارغ التحصیل در این رشته اتفاق خوبی نیست چون در این علم تعداد کمی آدم توانا بهتر از تعداد زیادی آدم متوسط است. اسلامی کردن و بومی کردن علوم انسانی از دیگر مشکلات علوم انسانی در جامعه امروز ماست. چند دهه است که کسانی در صدد اسلامی کردن علوم هستند. من جزو کسانی هستم که معتقدم علم چیزی غیر ازایدئولوژی است و ایدئولوژیک دیدن علوم مبتنی بر سوء فهم دانشهاست. کسانی که در این مدت حرف از اسلامی کردن علوم انسانی می زنند فقط حرفش را می زنند در حالیکه اگر کسی حرف علمی برای گفتن داشته باشد آنها را می نویسد واگر متن علمی باشد حتماً خوانده و به انها توجه می شود. چرا این افراد تا حالا بدون بودجه گرفتن از جای مشخصی چیزی در این باره ننوشته اند؟ واقعیت این است که به رغم همه شعارها و بودجه هایی که برای این امر در نظر گرفته شده هیچ نتیجه ای حاصل نشده است. این همه مدت درباره اقتصاد اسلامی حرف زده شد چه کمکی به عدالت اجتماعی در جامعه کرده است؟ اگر چیزی نتیجه نمی دهد شاید اصل پروژه ایراد دارد. پروژه اسلامی کردن علوم به هیچ جایی نمی رسد.درباره بومی کردن باید ببینیم منظورمان از بومی کردن چیست؟ اگر منظورمان این است که علوم انسانی باید به مسائل مربوط به این سرزمین بپردازد بله کاملاً درست است و ما قرار است به مسائل جامعه خودمان بپردازیم نه جامعه آمریکا و اسکاندیناوی و اینها ولی ما عمدتاً اینکار را نمی کنیم.
این نویسنده و پژوهشگر حوزه فلسفه افزود: ما از همان اول علوم انسانی جدید را جدی نگرفتیم و تقریباً تا دو دهه پیش یک مدرسه خوب در رشته علوم انسانی نداشتیم چون درک غلطی که از هوش داشتیم باعث شده بود که عده ای فکر کنند آدم باهوش کسی است که رشته ریاضی و تجربی می خواند نه علوم انسانی یعنی علوم انسانی برای افراد خنگ تلقی می شد و خب این تصویر کاملاً غلطی است و خوشبختانه در طی این سالها این تصویر غلط اصلاح شد و مدارس خوبی در رشته علوم انسانی تاسیس شد. بقایای جدی نگرفتن علوم انسانی به صورت «در کنار کارمان علوم انسانی کار کردن» هنوز هست و خیلی ها علاقمندی و کارشان یک چیز است ولی درکنار آن به علوم انسانی هم میپردازند. این ایده باید کنار گذاشته شود چون علوم انسانی بسیار وسیع است و اگر کسی بخواهد متخصص آن شود باید کار فراوان کند و دانش فراوان داشته باشد، بنابراین یک کار تمام وقت است و نمی تواند به عنوان یک کاری در کنار کارهای دیگر باشد.
عده ای فکر میکنند اینکه در مقطع تحصیلات تکمیلی علوم انسانی بخوانند کافیست درحالیکه اصلاً اینطور نیست. همینطور که موفقیت زبان یادگرفتن به سن و سال ربط دارد، موفقیت در علوم انسانی هم به این ربط دارد که از چه مقطعی علوم انسانی را شروع کردیم هاشمی در پایان بیان کرد: اشکال دیگر این است که عده ای فکر میکنند اینکه در مقطع تحصیلات تکمیلی علوم انسانی بخوانند کافیست درحالیکه اصلاً اینطور نیست. همینطور که موفقیت زبان یادگرفتن به سن و سال ربط دارد، موفقیت در علوم انسانی هم به این ربط دارد که از چه مقطعی علوم انسانی را شروع کردیم. کسی که در دبیرستان علوم انسانی می خواند یعنی از همان سن با اقتصاد، جامعه شناسی، روانشناسی و موضوعات دیگر آشنا می شود و مجموعه مفاهیم و توانایی ابتدایی پیدا می کند و ذهنش آمادگی متخصص شدن را پیدا می کند اما وقتی یک نفر مهندسی خوانده ولی در مقطع دکترا تصمیم می گیرد علوم انسانی بخواند با ذهن مهندسی و جزمی دنیا را توضیح می دهد. وضعیت نظام دانشگاهی ما در علوم انسانی خوب نیست و حال خوبی ندارد، چون در این سالها بیش از اینکه تکامل پیدا کند دچار زوال بوده است و به جای رشد کیفی، رشد عجیب غریب کمی داشته است و این رشد کمی نه تنها به کمک این دانش ها نیامده بلکه به آنها بسیار آسیب زده است؛ اما خبر خوب اینکه در بیرون نظام دانشگاهی ما علوم انسانی خیلی زنده است و فعالیت های پرشوری در حوزه نشر کتاب و نشریات شاهد هستیم و آدمهای کنجکاو جدی مشغول کار هستند و نیاز به علوم انسانی جاافتاده است و به رغم همه مشکلاتی که وجود دارد جوانان بسیاری برحسب علاقه شان سراغ رشته علوم انسانی می روند و به همین خاطر می توان امیدوار بود که شاید وضعیت علوم انسانی در آینده بهتر شود. آینده علوم انسانی فارغ از کاری که ما میکنیم نیست پس اگر ما که علاقمند علوم انسانی هستیم آن را جدی بگیریم و درباره آن روشنگری کنیم، می توانیم به آینده آن امیدوار بود. وظیفه ماست که اهمیت علوم انسانی را متذکر شویم و هرجا لازم است دربرابر اظهارنظرهای نادرست بایسیتم و توضیح دهیم که درباره علوم انسانی هم مثل هر علم دیگری کسی که متخصص ان است و می شناسد باید حرف بزند و کسی که آن را نمی شناسد سکوت کند.