به گزارش خبرنگار مهر، نشر هنوز نمایشنامه «در این قایق لعنتی دیگر جا نیست» اثر ماتئی ویسنیِک را با ترجمهای از زهره خلیلی در شمارگان هزار نسخه، ۱۶۴ صفحه و بهای ۴۹ هزار تومان منتشر کرد.
این نمایشنامه درباره مهاجرت غیرقانونی پناهجویان به اروپاست. پناهندهها از پاکستان، افغانستان، الجزایر، سومالی، عراق، لیبی، مغرب و هائیتی و بسیاری از کشورهای دیگر هستند و دیگر آیندهای برای خود نمیبینند. میلیونها تن مهاجر نامیده میشوند و تنها یک دغدغه دارند: اینکه خود را به اروپا برسانند.
این چند سال اخیر اروپا به وحشت افتاده است. عقیده مردم و سیاستمداران متعهد بر این است که آنها حدود ۸۰ میلیون انسانند که در مناطق جنگ زده زندگی میکنند و در واقع حق دارند که خواهان حمایتهای بینالمللی از قبیل پناهندگی سیاسی باشند، اما اکنون مرزها اندک اندک بسته شدهاند و همه جا را سیم خاردار کشیدهاند. اروپا گویا تسلیم این وسوسه شده که از ارزشهای خود کوتاه بیاید.
«در این قایق لعنتی دیگر جا نیست» نمایشنامه یک تراژدی انسانی و به معنای واقعی کلمه غیرتخیلی است و یک هدف مهم دارد: شکستن حصار بیتفاوتی.
نمایشنامه ۲۵ صحنه دارد، به همراه ۶ صحنه مکمل. همچنین این اثر پانزده کاراکتر دارد که در توضیح آنها نوشته شده که حداقل دو بازیگر زن و سه بازیگر مرد در نقشهای چندگانه باید به ایفای آن بپردازند.
بخشی از صحنه نخست این نمایشنامه به قرار زیر است:
«قاچاقچی رو به تماشاگران
قاچاقچی: خیله خب بسه، حالا همگی گوشیاتونو دربیارین.
در صورتی که تماشاگران مایل به شرکت باشند گوشیهای موبایل، تبلت و آیپدهایشان را در میآورند.
قاچاقچی: عالی شد. ببینم گوشیاتونو خوب شارژ کردین؟ با همهتونم؟ خوبه، خب پس، حالا خوب اینو تو کلهتون فرو کنین. شوخی نمیکنم. حواستونو جمع کنین. این کوچولوها جلیقههای نجات شماهان. اینا فرشته نگهبان شمان. اینا قطبنمای شمان، تنها کلید واقعی درِ ورودی اروپا. حالا کاری که باید بکنین اینه که یه شماره جدید توی گوشیهاتون اضافه کنین. بذارینش اول لیست، بالای بقیه شمارهها. درست قبلِ شماره زن یا شوهرتون، ننه باباتون، خواهربرادراتون، بهترین رفقاتون، آشناهای دم دستی و همسایههاتون... شمارهای که بهتون میدم فردا قیمتیترین داراییتونه. فردا حتی شماره خودِ خدا هم، اگه اصلا شمارهای داشته باشه، ذرهای واسهتون فایده نداره. اما این یکی چرا... خب همگی حاضرین؟ بزنین: صفر. صفر. سه. نه. صفر. دو. نه. دو. هفت. نه. یه نه دیگه. بازم یه نه دیگه. زدین؟ خب حالا واسم بخونیدش. بلند که بشنوم.
تماشاگران با صدای بلند شماره را میخوانند. در صورت عدم شرکت تماشاگرها کارگردان صدای ضبط شده عدهای را که با صدای بلند شماره را میخوانند پخش میکند.
قاچاقچی: و اما این شماره، واسهم بگین چیه دقیقا؟
مهاجران: شماره تلفن گارد ساحلی اروپا واسه وضعیت اضطراری.
قاچاقچی: خب، اون قدرام پپه نیستین، مگه نه؟ بگی نگی درست گرفتین. اما میدونین چیه، اروپا تلفن اضطراری نداره. این تلفن اضطراری مال جزیره لامپدوساس. چون شما قراره فردا تو جزیره لامپدوسا پیاده شین و من قراره دو کیلومتر مونده به ساحل از شما جدا شم...»
ویسنیِک نمایشنامهنویس و شاعر فرانسوی رومانیایی تبار است. او در رشته تاریخ و فلسفه دانشگاه بخارست تحصیل کرد و بین سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۸ هشت نمایشنامه دو سه پردهای و حدود بیست نمایشنامه کوتاه و چند فیلمنامه نوشت که حکومت کمونیستی رومانی همه را سانسور کرد. او به سال ۱۹۸۷ به دعوت بنیاد ادبی پاریس به فرانسه رفت و درخواست پناهندگی سیاسی داد و پس از اقامت دائم در پاریس بیشتر آثارش را به فرانسوی نوشت.
او را در ایران با نمایشنامه «داستانهای خرسهای پاندا» میشناسند. ویسنیِک همچنین چند نمایشنامه ضداستالینی هم دارد که دو عنوان آن در ایران به نامهای «چگونه تاریخچه کمونیسم را برای بیماران روانی توضیح دهیم؟» و «حالا کی قراره ظرفا رو بشوره؟» هر دو با ترجمه ملیحه بهارلو منتشر شدهاند.