برای نظریه‌پردازی باید بر نظریه‌های گذشتگان فلسفه غرب مسلط باشیم تا بتوانیم تشخیص دهیم خلا کجا است و حرف جدید بزنیم.

به گزارش خبرنگار مهر، سیزدهمین جلسه حلقه تحول در علوم انسانی با سخنرانی حجت الاسلام‌والمسلمین عبدالحسین خسروپناه، استاد فلسفه برگزار شد.

نظریه‌پردازی دستورپذیر نیست اما مدیریت‌پذیر است

حجت الاسلام‌والمسلمین خسروپناه گفت: علاوه بر گریز به مباحث گذشته، سعی داریم وارد مبحث پارادایم حکمی اجتهادی و استراتژی‌های آن شویم. همانطور که در جلسات گذشته عرض کردم نکته مهمی که باید به عنوان نطریه‌پردازان علوم اجتماعی به آن توجه کنیم این است که به طور طبیعی در ابتدا با جهان انسانی و اجتماعی مواجه هستیم که جهان اول است. بعد وارد جهان نظریه‌ها می‌شویم و نظریه‌های اجتماعی را از جهان انسانی اجتماعی می‌گیریم مثلاً نظریه شخصیت نظریه عرضه و تقاضا و سایر نظریه‌ها.

این استاد فلسفه ادامه داد: سوال ما در کل جلسات گذشته این بود که این نظریه‌ها چگونه تولید می‌شوند به عنوان مثال برخی می‌گویند نظریه‌ها با توصیه و بخشنامه و امر و نهی تولید و استادی نظریه‌پرداز نمی‌شوند هر چند درست است اما نظریه‌پردازی مدیریت‌پذیر است یعنی اگر فرآیند نظریه‌پردازی آموزش داده شود و بر ساختار مدیریت دانشگاهی به جای کمیت‌گرایی، کیفیت‌گرایی حاکم شود مثلاً در آئین‌نامه ارتقای استادان به جای اینکه بر داشتن چند مقاله ISI یا ISC تاکید شود و براساس تعداد مقالات فردی را از استادیاری به مراتب بالاتر ارتقا دهند، بررسی کنند که استاد در طول مثلاً ده سال که از استادیاری یا دانشیاری او می‌گذرد به چه نوع‌آوری و نظریه‌ای رسیده است طبیعتاً اگر این مطالبه‌گری باشد استاد به دنبال روش‌ها و استراتژی تحقیق هم خواهد رفت و فرآیند نظریه‌پردازی را هم جویا می‌شود.

عقبه روش‌ها، استراتژی‌ها و عقبه استراتژی‌ها، پارادایم‌ها و عقبه پارادایم‌ها، فلسفه‌ها هستند

وی افزود: قبل از نظریه‌ها، حتماً فرانظریه‌هایی وجود دارد، آقای بلکلی از برخی دیدگاه‌های کلان به عنوان پارادایم تعبیر می‌کند مثلاً پارادایم اثبات‌گرایی یا پارادایم رئالیسم. برخی این را به نظریه ساخت‌یابی تعبیر می‌کنند. منظور از این نظریه‌ها فرانظریه‌ها هستند و نظریه ساخت‌یابی، ساختارگرایی، رفتارگرایی و سایر عناوین از این سنخ، فرانظریه هستند یعنی شیوه‌ای را به محقق می‌دهد که بتواند نظریه‌ای را تولید کند.

حجت الاسلام‌والمسلمین خسروپناه گفت: این فرانظریه‌ها از روش‌های و تکنیک‌های کمی و کیفی که محقق در اختیار دارد به دست می‌آید البته هم نظریه‌ها از روش‌ها و هم فرانظریه‌ها از روش‌ها به دست می‌آیند اما فرانظریه‌ها برجهان نظریه‌ها و تولید آنها تأثیر گذارند.

این استاد فلسفه تاکید کرد: همانطور که گفته شد عقبه روش‌ها، استراتژی‌ها و عقبه استراتژی‌ها، پارادایم‌ها و عقبه پارادایم‌ها، فلسفه‌ها هستند. فلسفه به مبانی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی، ارزش‌شناختی و دین‌شناختی می‌پردازد.

وی تصریح کرد: از مبانی، پارادایمی مثل پارادایم اثبات‌گرایی ساخته می‌شود که متأثر از فلسفه امپریستی یا پوزیتیویسم منطقی هست یا پارادایم تفسیری و هرمنوتیکی متأثر از فلسفه‌های اگزیستنس است و از پارادایم‌ها، استراتژی‌ها به دست می‌آید که قبلاً دو نوع استراتژی استقرایی و قیاسی را ذکر کردیم. حق مطلب هم آن است که ترکیب استراتژی استقرایی و استراتژی قیاسی حاکم بر روش‌ها است و فقط استراتژی استقرایی یا فقط استراتژی قیاسی تأثیرگذار نیست.

تفاوت استراتژی استقرایی و قیاسی

حجت الاسلام‌والمسلمین خسروپناه در ادامه گفت: استراتژی استقرایی از پارادایم پوزیتیویستی و امپریستی گرفته می‌شود که عقبه آن فلسفه‌های تجربه‌گرایی و پوزیتیویسم منطقی هست. وقتی از استراتژی استقرایی صحبت می‌کنیم یعنی با یک فرآیند مواجه هستیم و باید از مشاهده شروع و آزمون‌ها را تکثیر کنیم تا بتوانیم به یک نظریه تعمیم‌پذیر برسیم.

این استاد فلسفه گفت: اما استراتژی قیاسی را پوپر مطرح می‌کرد یعنی پارادایم عقل‌گرایی انتقادی را قبول داشت. فلسفه پوپر نوپوزیتیویسم منطقی بود یعنی پوزیتیویسم منطقی را نقد کرد و نوپوزیتیویسم منطقی را به عنوان فلسفه پذیرفت و پارادایمش هم شد پارادایم عقل‌گرایی انتقادی. از دل عقل‌گرایی انتقادی، استراتژی قیاسی شد لذا او از مشاهده شروع نمی‌کند بلکه از فرضیه شروع می‌کند و بعد از اینکه فرضیه نظریه یا حدسی را به دست آوردیم آن را با آزمون و تجربه تست کنیم و تا زمانی که ابطال نشود آن حدس را می‌پذیریم. وقتی ابطال شد به بایگانی می‌رود و منطق اکتشاف علمی پوپر این بود. لذا عمدتاً استراتژی استقرایی پوزیتویست‌ها و استراتژی قیاسی نوپوزیتویستها که عمدتاً با پوپر و بعد لاکاتوش -که متأثر از او شد- شناخته می‌شود. عمده روش‌های در نظریات غربی هم کمی است و کمتر از روش‌های کیفی استفاده می‌کنند لذا نقش ریاضیات و دانش آمار در این نظریه‌ها تأثیر بسزایی دارد.

وی ادامه داد: اگر پوپر در حوزه علوم اجتماعی درباره جامعه باز و دشمنان آن می‌نویسد و درباره مسائل اجتماعی و سیاسی نظریه می‌دهد یا فریدمن نظریه تابع مصرف را می‌دهد یا مازلو نظریه شخصیت را می‌دهد براساس چنین فرآیندی به نظریه رسیده است و اینطور نیست که گفته شود از مشاهده واقعیت‌های جهان خارج یک نظریه به دست می‌آوریم. درست است که با جهان انسانی اجتماعی مواجه می‌شویم تا به نظریه برسیم ولی عقبه نظریه‌ها، فرانظریه‌ها، روش‌ها واستراتژی‌ها و پارادایم‌ها و در نهایت فلسفه‌ای است که حاکم بر همه این‌ها است.

فرآیند تولید علوم اجتماعی

حجت الاسلام‌والمسلمین خسروپناه عنوان کرد: در این نمودار فرآیندی هم برای تولید علوم اجتماعی ذکر کرده‌ایم. فرض کرده‌ایم فلسفه‌ها که براساس مبانی فلسفی است به پارادیم‌ها می‌رسد و پارادایم‌ها اصول حاکم بر تحقیقات علمی است. فرانظریه‌ها که حتماً استراتژی و روش تحقیق دارند، عبارت است از رویکرد حاکم بر تحقیقات علمی. بعد از فرانظریه‌ها، استراتژی‌ها و راهبردهای حاکم بر تحقیقات و روش‌های تحقیق علمی، بعد تولید نظریه‌های علمی در حوزه علوم اجتماعی و تطبیق نظریه‌ها بر مقوله‌های عینی مانند خودکشی، طلاق، ازدواج و اشتغال و دیگر هنجارها و ناهنجاری‌های موجود در جامعه، بعد کشف کاستی‌های نظریه‌های علوم اجتماعی و در نهایت بازتولید نظریه‌های علمی در علوم اجتماعی قرار دارند که به آن فرآیند تحقیق در علوم اجتماعی می‌گوئیم.

حکمرانی‌ها براساس دانش و ساختارها است/ حکمرانی در کشور ما از خلأ دانش رنج می‌برد

این استاد فلسفه گفت: اگر ساختارهای علمی و آئین‌نامه‌های اجرایی در کشور، ساختارهای تولید نظریه باشد خود به خود فرآیند تولید نظریه شکل می‌گیرد. همانطور که در دانشگاه‌های معتبر دنیا انجام می‌شود و اگر هیئت علمی نظریه‌پرداز نشود یا حرف نو نداشته باشد یا مسائل جامعه را حل نکند، نمی‌تواند در آن دانشگاه دوام بیاورد و قراردادش تمدید نمی‌شود و مثل ایران نیست که با استاد دانشگاه قرار داد رسمی ببندند و دیگر امکان قطع همکاری با او یا امکان تنزل مرتبه علمی او وجود نداشته باشد.

وی افزود: به عنوان مثال در مسئله افغانستان، ایران با طالبان بعد از آمریکا مواجه است و درباره اینکه ایران باید چه موضعی نسبت به این مسائل داشته باشد نیاز به پژوهش داریم و حداقل ۱۰۰ کار پژوهشی لازم است تا گروها و اقوام و جغرافیا فرهنگ‌های این کشور و دسته‌های مختلف طالبان را دقیق بررسی کند و به سوال‌هایی مانند اینکه چرا شوروی و آمریکا با قدرتی که داشتند نتوانستند در افغانستان بمانند؟ از تفسیری که افغانستانی‌ها از قضا و قدر الهی دارند و در نوع رفتار آنها تأثیرگذار است چه می‌دانیم؟ چرا دولت افغانستان دوام نیاورد؟ همه این‌ها پروژه‌های پژوهشی است به عنوان مثال دانشگاه‌هایی مانند علامه طباطبایی، تهران و آزاد و … که این همه رشته و نیروی علوم انسانی دارند، چند پژوهش درباره افغانستان دارند؟ و تا این‌ها انجام نشود تصمیم‌گیری درباره طالبان و دیگر مسائل افغانستان کار ساده‌ای نیست. ما این مسائل را در جنگ آذربایجان و ارامنه هم داشتیم.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه اظهار کرد: این یکی از ضعف‌های ساختار حکمرانی کشور است. ساختار حکمرانی ما بریده از دانشگاه و حوزه است و تا پیوند دانشگاه و حکمرانی انجام نشود، پیوند دانشگاه و جامعه هم برقرار نخواهد شد. همین نقطه ضعف باعث خواهد شد مجموعه‌های خارجی که دارای طرح علمی و کار پژوهشی هستند در کشور به کار گرفته شوند. همان‌طور که می‌دانیم امروز نفوذ استعمار، ورود انگلستان به یک کشور یا گماردن مسئولان دست نشانده مثل رضا پهلوی و پسرش نیست.

این استاد فلسفه گفت: الان حکمرانی‌ها براساس دانش و ساختارها است یعنی عقبه دانشی دارند به نظریه می‌رسند و سپس حکمرانی را براساس آن شکل می‌دهند. در کشور ما که رو به توسعه هستیم و با اینکه رهبر حکمی داریم و ایده‌های آزاداندیشی و نظریه‌پردازی و تولید علم و الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت و تحول علوم انسانی از خود ایشان است، حکمرانی ما براساس دانش نیست و اگر دانشگاه‌ها با حکمرانی پیوند برقرار کنند با سرعت می‌توانیم به تمدن نوین اسلامی برسیم.

استراتژی پس‌کاوی در نظریه‌پردازی به امور مشاهده‌ناپذیر در علوم طبیعی و اجتماعی می‌پردازد

وی افزود: علاوه بر استراتژی‌های استقرایی و قیاسی دو استراتژی دیگر در فضای علوم انسانی غربی باقی مانده است که در جاهای دیگر دنیا به غیر از غرب هم استفاده می‌شوند. یکی استراتژی پس‌کاوی و دیگری استراتژی استفهامی و بعد از آن وارد استراتژی حکمی اجتهادی قسم اول، دوم و سوم می‌شویم. استراتژی پس‌کاوی یا قیاس فرضی در پازل استراتژی استقرایی قیاسی است به عبارتی نوعی استراتژی تمثیلی است که به فرآیند ساخت مدل‌ها و مکانیسم‌های اختصاص دارد که پاسکال در پارادایم رئالیسم مطرح ساخت.

حجت الاسلام‌والمسلمین خسروپناه در ادامه گفت: پاسکال معتقد بود غیر از آنچه با مشاهده تجربه می‌شود مواردی وجود دارند که دیده نمی‌شوند و مشاهده‌پذیر نیستند اما بر رفتارها تأثیرگذار هستند. آنها ساختارها و فرآیندها و مکانیسم‌ها هستند و پس‌کاوی به معنای پس رویدادی است. رویدادها و فرآیندهایی که دیده نمی‌شوند اما اثرگذارند و باید آنها را شناخت وگرنه نمی‌توانید پدیده‌های مشاهده‌پذیر را درست تبیین کنید.

این استاد فلسفه ادامه داد: استراتژی پس‌کاوی پاسکال واقعیت یا ابژه مورد مطالعه چه واقعیت طبیعی و چه واقعیت انسانی باشد برای آنها کاربرد دارد و مانند استراتژی استقرایی و استراتژی قیاسی هم برای علوم انسانی اجتماعی و هم علوم طبیعی کاربرد دارد برخلاف استراتژی استفهامی که فقط در علوم انسانی اجتماعی کاربرد دارد.

وی تصریح کرد: پاسکال معتقد است باید با استراتژی پس‌کاوی مدل‌سازی کنیم و مدل‌ها هم مدل فرضیه‌ای هستند و با قوه تخیلِ علمی به دست می‌آیند و سپس با آن مدل‌های فرضی ساختار و مکانیسم واقعی را آشکار کنیم. ساختارها و مکانیسم‌های که وجود دارند اما دیده نمی‌شوند و باید آنها را به وسیله مدل‌ها آشکار کرد.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه گفت: برای علوم طبیعی ۵ نوع مدل بازنمودی، ریاضی، تخیلی، تمثیلی و نظری براساس روش پس‌کاوی طراحی شده به عنوان مثال ساختار اتم یا ویروس‌ها ابتدا هویت‌های فرضی و تئوریک در نظر گرفته می‌شود مثلاً ساختار اتم را در مدل تمثیلی به حرکت سیارات به دور خورشید تشبیه کردند سپس کم کم واقعیت‌های آن کشف و آشکار می‌شود. لذا عمدتاً علوم طبیعی با ترم‌ها تئوریک جلو آمده است، فرض می‌کنند اتم ساختاری شبیه حرکت سیارات به دور خورشید دارد تا در ادامه با ساخت ابزار علمی دقیق به ساختار دقیق اتم دست پیدا کنند لذا مدلسازی در علوم طبیعی براساس الهام از دنیای موجود است. لذا می‌توان استراتژی پس‌کاوی را استراتژی تمثیلی هم نامید چون سیر از جزئی به جزئی است.

وی افزود: در علوم اجتماعی هم از این شیوه استفاده می‌کنند و کنشگران اجتماعی، دنیا را براساس یک مدل می‌سازند یعنی عمدتاً کنشگران اجتماعی مدلی را می‌پسندند و آن را می‌سازند و توسعه می‌دهند و بعد تبدیل به ساختار اجتماعی می‌شود. لذا در جامعه‌شناسی به مبحثی به اسم جامعه‌شناسی نمادها برمی‌خوریم که خیلی وقت‌ها این نمادها را هم از یونان، مصر باستان و یهودیان مصر می‌گیرند. این نمادها توسط کنشگران اجتماعی پذیرفته می‌شود و دنیا را با آن می‌سازند و ساختار اجتماعی و اقتصادی درست می‌کنند لذا باید مدل‌هایی که کنشگران اجتماعی با آنها جهان را ساخته‌اند، بشناسیم و بدون این شناخت ساختارها، فرآیندها و روندها را نخواهیم شناخت.

وی عنوان کرد: لذا مدل در علوم اجتماعی همان نظریه فرمول‌بندی شده یعنی مجموعه‌ای منسجم از قضایا است که روابط بین مفاهیم گوناگون را بیان می‌کند و در آزمون تجربی موفق است. هر مدلی براساس پیش‌فرش‌های مشخصی شکل می‌گیرد که باید در آزمون‌های تجربی تست شود تا مشخص شود ساختارهای اجتماعی با این مدل سازگاری دارد یا نه.

استراتژی استفهامی در نظریه‌پردازی، مختص علوم اجتماعی است

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه گفت: چهارمین استراتژی، استراتژی استفهامی است که مختص علوم اجتماعی و انسانی است و برای علوم طبیعی مفید نیست و ذیل پارادایم تفسیری و هرمنوتیکی قرار دارد. مقابل پارادایم‌های تبیینی پارادایم‌های تفهمی وجود دارد و ذیل پارادایم‌های تفهمی استراتژی‌های گفتمانی، تفهمی، هرمنوتیک فلسفی، فیمینیستی قرار دارد.

این استاد فلسفه گفت: این پارادایم‌های تفسیری و تفهمی و هرمنوتیکی دنبال می‌خواهند انگیزه و قصد جوامع و افراد را آشکار کنند. گفته مد که پارادایم‌های دیگر دنبال شناسایی کنش‌ها و واقعیت‌های مشاهدهپذیر یا غیرمشاهده‌پذیر را هستند درحالیکه واقعیت‌های اجتماعی و رفتارها زاییده انگیزه‌ها و قصدها و نیت‌ها و معانی افراد است و باید فعل انسانی را بشناسیم فعل انسانی فعل قصدی است، درست است گاهی اوقات انسان ظاهراً فعل غیرقصدی مانند راه رفتن در خواب هم دارد اما عمده افعال فردی و اجتماعی انسان معنادار و باانگیزه هستند. لذا انگیخته‌ها را بدون انگیزه‌ها نمی‌توان شناخت.

وی ادامه داد: استراتژی استفهامی می‌گوید شناخت هر یک از انگیزه و انگیخته بدون دیگری امکان ندارد لذا شخصیت‌هایی مثل ماکس وبر، شوتز، رکس، داگلاس، گیدنز از این استراتژی استفاده می‌کنند. این استراتژی معتقد است مشاهده‌گر باید به زندگی افراد نزدیک شود تا معانی و مفاهیم افراد جامعه را دریابد اما اینکه در این استراتژی باید زبان عرفی را بکار برد یا زبان فنی علوم اجتماعی را هم استفاده کرد بین معتقدان به این استراتژی اختلاف است برخی تاکیدشان این است که مشاهده‌گر باید زبان عرفی جامعه را بشناسد چرا که بدون آن معانی و مفاهیم، جامعه و کنش‌های آن شناخته نخواهد شد.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه افزود: عده‌ای معتقدند علاوه بر زبان عرفی باید زبان فنی علوم اجتماعی را هم شناخت تا بتوان نظریه علمی داد و نوعی زبان دوسویه بین عرف و فن علوم اجتماعی و هرمنوتیک مضاعف شکل بگیرد به عبارت دیگر زبان فنی ترجمه‌گر زبان عرفی شود در این صورت می‌تواند انگیزه‌ها و معانی کنش‌های فرد و جامعه را دریابد.

در جامعه‌شناسی به هر چهار استراتژی استقرایی، قیاسی، پس‌کاوی و استفهامی نیاز است

این استاد فلسفه گفت: هابرماس که متعلق به مکتب فرانکفورت و پارادایم انتقادی (که دنبال تغییر و نقد جامعه است) است با اینکه جز مکتب انتقادی است اما معتقد است جامعه را باید بفهمیم و بشناسیم و جالب است که هم شناخت تفهیمی و هم شناخت تفهمی را قبول دارد و استراتژی‌های تفهیمی و پس‌کاوی را به صورت ترکیبی قبول دارد. اما باید گفت که وقتی می‌خواهیم جامعه را بفهمیم نیاز به استراتژی‌های قیاسی و استقرایی هم داریم. جالب است که بلکلی در تبیین پارادایم هیچ یک را ترجیح نمی‌دهد و می‌گوید هیچ پارادایم و استراتژی حاکمی نداریم که بر همه غلبه پیدا کند.

وی گفت: در بحث اپیستمولوژی و معرفت‌شناسی یک اصطلاحی به نام رئالیسم پنجره‌ای را مطرح کردیم و هر مفهومی پنجره‌ای است که بخشی و ساحتی از واقعیت را نشان می‌دهد و نمی‌توانیم با یک یا چند مفهوم همه ساحت‌ها را بشناسیم.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه تصریح کرد: سیر تاریخی پارادایم‌ها و استراتژی‌ها این رئالیسم پنجره‌ای را نشان می‌دهد مثلاً پارادایم‌های تبیینی چون می‌خواستند علت‌یابی کنند و برای علت‌یابی هم استراتژی استقرایی یا قیاسی یا ترکیب این دو مناسب است. اما عده دیگری معتقد بودند باید معنایابی کنیم که استراتژی استفهامی مناسب آن است. عده دیگری معتقد بودند برای اینکه کنش‌ها را تبیین و علت‌یابی همچنین تفهم یعنی معنایابی کنیم باید مکانیسم‌هایی که کنش‌ها ذیل آنها هستند را بشناسیم هر چند دیده نمی‌شوند اینجا استراتژی پس‌کاوی مناسب است.

وی ادامه داد: بنابراین نه تنها ما که افرادی مانند هابرماس و ماکس وبر هم به تبیین و هم تفهم اعتقاد دارند و همه استراتژی‌های استقرایی و استفهامی را لازم می‌دانند. پاسکال هم برای شناخت کنش‌های نامرئی استراتژی پس‌کاوی را مورد نیاز می‌داند. هابرماس که جز متاخرین است می‌گوید غیر از تبیین و تفهم و شناخت علت‌ها و دلایل کنش‌ها و کشف ساختارها ما نیاز به تغییر هم داریم و باید جامعه را نقد و انتقاد کنیم تا تغییر پیدا کند و استراتژی پس‌کاوی و استفهامی را ترکیب می‌کند اما این ترکیب برای شناخت انسان محقق است و برای تغییر انسان محقق هیچ استراتژی پیشنهاد نمی‌دهد اما کاری که ما انجام دادیم فراتر است. اگر بخواهیم نظریه‌پردازی کنیم باید بر نظریه‌های گذشتگان فلسفه غرب مسلط باشیم تا بتوانیم تشخیص دهیم خلأ کجا است و حرف جدید بزنیم.

پارادایم حکمی اجتهادی برخلاف علوم انسانی غرب علاوه بر انسان محقق، انسان مطلوب را هم می‌شناسد

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه گفت: در پارادایم حکمی اجتهادی که در آن استراتژی اجتهادی قسم اول، دوم و سوم را ذکر می‌کنیم حرف‌مان این است که هم باید انسان محقق و هم انسان مطلوب و هم تغییر انسان محقق به انسان مطلوب را بشناسیم و هم استراتژی تغییر را ارائه دهیم. هابرماس شناخت انسان محقق را با پارادایم تبیینی یا تفهمی قبول دارد چون عقبه او به او گفته‌اند باید انسان محقق را بشناسیم.

این استاد فلسفه تصریح کرد: معتقدم فلسفه علوم انسانی غرب سه نقص دارد. اول اینکه به توصیف انسان مطلوب نپرداخته و اگر هم پرداخته‌اند صرفاً در ایدئولوژی‌ها بوده که خود توصیف انسان مطلوب استراتژی می‌خواهد و استراتژی آن را نگفته‌اند. دیگر اینکه انسان محقق را که توصیف کرده‌اند علت‌ها، دلایل و ساختارها را فقط در ساحت طبیعت بیان کرده‌اند درحالیکه طبیعی که در آن زندگی می‌کنیم پیوند وثیقی با ماورا طبیعت دارد لذا توصیف دقیقی هم از واقعیت انسان محقق ارائه نکرده‌اند چون استراتژی آنها جواب نمی‌دهد و متر آنها بیش از این جواب نمی‌دهد اما در استراتژی اجتهادی قسم دوم این موارد ارائه می‌شود. دیگر اینکه تغییر انسان محقق به انسان مطلوب نیاز به یک استراتژی دارد که ما از آن به استراتژی اجتهادی قسم سوم تعبیر کرده‌ایم. بنابراین آنچه در پارادایم حکمی اجتهادی خواهیم گفت نفی آنچه تا کنون گفتیم نیست بلکه تکمیل نقصی است که در فلسفه علوم انسانی مدرن وجود دارد.