به گزارش خبرگزاری مهر، دومین روز همایش ملی «هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان؛ بررسی علل اشغال ایران و سقوط رضاخان در ۳ شهریور ۱۳۲۰» به دبیری موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، ۲۳ شهریورماه ۱۴۰۰ در این پژوهشکده با حضور اساتید مختلف حوزه تاریخ برگزار شد.
نخستین سخنران روز دوم محمدحسن رجبی درباره «ایدئولوژی رژیم پهلوی اول» بیان کرد: رویدادهای سیاسی- نظامی کشور که به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و متعاقب آن انقراض سلسله قاجار و استقرار رژیم پهلوی انجامید، چه از حیث اهداف بلندمدتی که برای آن اندیشیده شده بود و چه از حیث عملیات سیاسی-امنیتی که منجر به پیروزی کودتا شد، نباید آن را واقعهای شبیه تغییر سلسلههای پادشاهی تاریخ ایران دانست؛ بلکه باید این جریان را در چارچوب نقشه راهی که انگلستان و صهیونیسم جهانی برای خاورمیانه کشیده بودند، و شرایط مناسبی که پس از پس از جنگ جهانی اول و تحولات مهمی که در نتیجه آن پدید آمد دانست و بررسی کرد.
وی افزود: در نقشه راه جدید، استعمار انگلستان به سبب ضربات نظامی و اقتصادی که در جریان جنگ جهانی اول متحمل شده بود، دیگر نمیتوانست همانند گذشته به حضور نظامی خود در آن زمینهها فراهم کند و به دنبال این جریان دولتهای دستنشانده جدیدی با ظاهر ملیگرایانه بر سر کار آورد و همان اهداف را با هزینه مردم آن کشور به نتیجه می رساند. اما لازم بود این تغییرات بهگونهای بسیار سری و در درازمدت صورت بگیرد تا بر مردم پنهان بماند، مگر بر مجریانی که قرار بود آن را اجرایی کنند.
رجبی اشاره کرد: عامل دوم در تغییر رژیم ایران، جریان صهیونیسم بود که از حدود یک صد سال پیش از آن و از طریق درخواست سفرای اروپایی و آمریکایی از سلطان عثمانی برای فروش فلسطین به سرمایهداران یهودی در اندیشه مهاجرت یهودیان جهان به فلسطین و دولت یهودی بود که با تهدید دولتهای اروپایی به سبب مخالفت سلطان عثمانی ناکام ماند.
این پژوهشگر در ادامه عنوان کرد: انگلستان و صهیونیسم در این فکر بودند که پیوندهای مشترک کشورهای اسلامی را از بین ببرند و برای هرکدام از این کشورها هویت نوینی تعریف و جایگزین کنند و اشتراکات اسلامی این کشورها را از بین ببرند تا نسلی که با این هویت جدید پرورش پیدا میکند، به دین، فرهنگ دینی و مفاخر گذشته خود احساس حقارت ملی کند و به هویت جدید خود افتخار کند.
وی با اشاره به اینکه این ایدئولوژی جدید همان ایدئولوژی رژیم رضاخانی بود که در تمام دوران ۲۰ساله دیکتاتوری و در تمام سطوح نظام آموزشی و رسانهها مطرح میشد، گفت: این ایدئولوژی دو وجه سلبی و ایجابی داشت که وجه سلبی، اسلام را دین غیر ایرانی معرفی میکرد که متعلق به نژاد غیرآریایی بود. بخش مهمی از اقدامات دوره فرهنگی رضاخان در همین مقطع انجام شد که واکنشهای منفی از سوی مردم و روحانیت به همراه داشت؛ از قبیل محدودیت لباس روحانیت برای طلاب، ایجاد محدودیت برای مدارس دینی و ... اما بخش ایجابی رژیم رضاخان بر دو بخش استوار بود؛ ناسیونالیسم رمانتیک و یا خیالپردازانه و تجدد.
رجبی بیان کرد: بیشترین تلاش و اقدامات فرهنگی رژیم پهلوی در جهات نظریه پردازی و تبیین این وجه از ایدئولوژی رژیم شاهنشاهی بود که از طریق رسانهها و تریبونهای عمومی به آن دامن میزد و شعله احساسات ناسیونالیستی را فراتر میبرد. بخش دوم ایدئولوژی رضاخان تجدد بود، آرمانی که فرهنگی مآبان از ۱۰۰ سال پیش از آن در تحقق آن بودند که با قدرت رضاخان آرمان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود به دست رضاخان را محقق دانستند و برنامههای تجددخواهانه خود را در پیش گرفتند.
این پژوهشگر در پایان گفت: رژیم رضاخان به گمان خودش برای انعطاف خود در جامعه دست به کار نوسازی زد و با ظلم و ستیز به مقابله با سبک زندگی مردم برآمد و اقداماتی شتابزده انجام داد که نارضایتیهایی به همراه داشته و موجب وقایع خونین شد. ایدئولوژی رضاخان همچون رژیمش از آنجایی که هیچ سنخیتی با مردم نداشت نتوانست جایگاه خود را در حافظه مردم بیابد و سرانجام خود را از بین برد.
اعترافات رضاخان درباره نامردی انگلیسی ها موجود است
جواد منصوری استاد دانشگاه و مورخ تاریخ معاصر با موضوع «دلائل و پیامدهای سقوط رضاشاه» پشت تریبون قرار گرفت و طی سخنانی گفت: درباره تحولات قرن چهاردهم هجری شمسی که با کودتای رضاخان شروع می شود، حرف های مهم در قالب کتاب و سخنرانی و جلسه بسیار است.
وی در ادامه افزود: در اسناد زیادی مطرح شده که بهایی ها گفتند رضاخان جزو آنها بوده و محمدرضا هم بهایی است. یک نکته حائز اهمیت این است که به طورمعمول حکومت های این چنینی چون پایگاه مردمی ندارند، مثل یک درخت بی ریشه هستند که اگر باد تندی بوزد، به زمین می افتند و خیلی دوام نمی آورند، حتی اگر پنجاه سال هم حکومتشان به طول بیانجامد، اما کارشان به دوره طولانی تری نمی رسد، من جمله پدر و پسر خاندان پهلوی که چنین شرایطی پیدا کردند.
منصوری درباره چگونگی سقوط رضاخانی گفت: اتفاقاتی در سال های ۱۳۱۴ به بعد رخ داد ،مثل جنگ جهانی دوم و شایعه رسیدن هیتلر به مسکو ، خیلی مسائل در ایران کلید خورد. زمانی که بحث دشمن مشترک شد، شوروی و متفقین متحد شدند. ما در زندان دوران شاه گاهی با سران حزب توده صحبت می کردیم و می پرسیدیم چطور شد که شوروی با ضد خود متحد شد و این اصلا با منطق فلسفی و سیاسی شوروی جور در نمی آید؟ اینها هم پاسخ می دادند که این یک اتفاق تاریخی بود که رخ داد. اما ما پاسخ می دادیم که اینطور نیست و یک روند عادی است که تضاد دو جریان با اشتراک منافع به اتحاد برسد.
وی همچنین درباره اشغال ایران در زمان دولت رضاشاه گفت: رضاخان تصمیم داشت در مقابل آنها بایستد منتها با ارتشی که البته برای سرکوب مردم درست شده چرا که ارتش پهلوی برای مقابله با دشمن درست نشده بود. ارتشبد طوفانیان چند سال پیش با یکی از دوستان ما در ژنو صحبت کرده بود و ضمن صحبتش حرف جالبی زده بود که آنها در دوره پهلوی دوم با آمریکایی ها صحبت کرده بودند که اگر عراق به ایران حمله کرد، ارتش فقط دو هفته مقاومت کند تا آمریکایی ها نیرو پیاده کنند و ارتش عقب بکشد تا آمریکا با عراق بجنگد!
منصوری با تأکید بر تصمیم شاه برای اعلام بی طرفی در زمان جنگ جهانی دوم گفت: اینطور شد که اروپایی ها رضاخان را تهدید کردند و تصمیم به خلع او از سلطنت گرفتند و سپس پسرش محمدرضا روی کار آمد.
وی اظهار داشت: نکته مهم این است که زمان تبعید رضاخان گفته بود؛ هر چه انگلیسی ها خواستند، من انجام دادم حتی من خلاف دین ومروتم چادر ناموسم را هم برداشتم اما اینها خیلی نامرد هستند. جالب است که بعد از این چیزها امروز هم می بینیم که خیلی ها حرف دیگری درباره رضاخان می زنند مثل اینکه اصلا کودتایی نبوده و خود شاه سرکار آمده و مسائل دیگر، دیگر اینها را خود خارجی ها هم در آثارشان نوشته اند که آمریکا چطور باعث کودتا شده است.
منصوری با بیان اینکه در ایران دو قرن گذشته ثابت شده که خارجی ها اگر در ظاهر دوستی خود را نشان دادند، هر زمان منافعشان به خطر افتاده از هیچ کاری دریغ نمی کردند، توضیح داد: حضرت امام (ره) در صحبت های خود در عاشورای سال ۴۲ در مدرسه فیضیه خطاب به محمدرضا فرمودند که کاری نکن ، مثل پدرت وقتی داشتند تبعیدش کردند، ملت اظهار خوشحالی کردند که از شر او راحت شدیم!
وی در پایان گفت: آنچه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد قطعا با تجربیاتی بود که در دوران گذشته کسب کردیم مثل انسجام نسبی مردم و عدم اعتماد مطلق به قدرت های بزرگ و به همین دلائل انقلاب اسلامی توانست بماند.
ایران پهلوی اول در مسیر صنعتیشدن نبود
در ادامه مریمالسادات حسینی درخصوص سیاستهای صنعتی دوره پهلوی اول و نتایج آن بیان کرد: اگر بخواهیم درباره وضعیت ایران در مناسبات بازارجهانی سرمایه صحبت کنیم، این جریان به قرن ۱۹ برمیگردد که ایران بهنوعی به واسطه جایگاه جغرافیایی خود مورد توجه قدرتهای آن دوره بهویژه انگلستان و روسیه قرار گرفت و این جریان اقتصاد ایران را که تا پیش از آن یک اقتصاد معیشتی بود، متاثر کرد.
وی افزود: این روند به این گونه بود که کشاورزی ایران نیازهای کارخانهجات و نیازهای نظامصنعتی غرب را تامین میکرد و با تحمیل نیاز صنعتی و تجاری، ایران نظام اقتصادی برخود متکی را تحت تاثیر این سیاستها از دست داد و رقابت موجب شد تا تراز تجارت ایران روند نزولی پیدا کند تا جایی که در سال ۱۲۷۹ تراز تجارت ایران منفی ۱۰۸ است که به تدریج با نفوذهای صورت گرفته به منفی ۴۴۳ رسیده و در ادامه منفیتر نیز شد. واردات افزایش و صادرات ایران صرفا محصولات کشاورزی است که بهصورت خامفروشی برای کشورهای صنعتی عرضه میشد.
حسینی اشاره کرد: بعد از جنگ جهانی اول نیز این جریان ادامه داشت؛ اما پس از پایان جنگ سیاست انگلستان تغییر پیدا کرد؛ چراکه به حکومت با ثباتی در ایران نیاز داشت تا جریان انتقال مواد خام و نفت با امنیت صورت بگیرد. با روی کار آمدن رضاشاه وضعیت اقتصادی ایران در سه دوره مورد بحث قرار گرفت: دوره اول کشاورزی تجاری است که محصولات کشاورزی به کشورهای غربی صادر میشد و دولت از فروش محصولات درآمد کسب میکرد.
این پژوهشگر تاکید کرد: دوره دوم بحث تغییر در سیاست اقتصاد تجاری است و این جریان به درآمد دولت آسیب وارد کرد و عاملی شد که کشورهایی چون ترکیه و آمریکای لاتین کسری تجاری خود را با سیاست صنعتی جدید جبران کنند و به جای فروش محصولات کشاورزی، محصولات کشاورزی برای مصرف کارخانههای داخلی مصرف شود. این تحول نه تنها در ایران بلکه در جهان برای تسکین بحران ارزی شکل گرفت. دوره سوم نیز بازگشت دوباره به کشاورزی تجاری بود. تمام سخنان رضاشاه در نشریات این دوره مبنی بر گسترش صنعت در ایران و جلوگیری از صادرات مواد کشاورزی بود.
حسینی در ادامه بیان کرد: با روی کارآمدن دولت نازی سیاست اقتصادی و تجاری ایران رو به نزول میرود. تمام آن محصولاتی که قراربود برای کارخانه جات داخلی مصرف شود، باید برای صادرات به آلمان فرستاده میشد. البته این درحالی است که اهداف توسعه صنعتی برای ایران محقق نشده و کارخانهجات در آغاز راه توسعه خود بودند. با این هزینهها سیاست اقتصادی ایران تغییر پیدا کرده و ایران دوباره به کشاورزی تجاری روی میآورد.
وی در ادامه با اشاره به ارزیابی نتایج سیاستهای صنعتی در دوره پهلوی اول گفت: چند شاخص برای ارزیابی نتایج همچون شاخص بحث تراز تجاری ایران، ضرردهی صنایع تجاری، شکلگیری برژوازی وابسته، شاخص بی برنامگی، عدم کارشناسی و هدف گذاری نشدن برنامههای تجاری و اقتصادی در نظر گرفته شده است که این شاخص موجب شد تا حکومت استبدادی رضاشاه به دلیل بیبرنامگی پروژههای اقتصادی ناقص اجرا شدند. در پایان باید اشاره کرد که ایران پهلوی اول در مسیر صنعتیشدن نبود و این جریانات موجب شد که اقتصاد و صنعت ایران در دوران پهلوی فرو بپاشد.
از قلدری و عربده کشی در سنگلج تا کودتا
سپس محمدرضا تبریزی با موضوع علل و موجبات روی کار آمدن رضاخان توسط استعمار انگلستان و برکناری او از سلطنت عنوان کرد: بارها گفته ام دنیای امروز پیچیده است و نمی شود فهمید پشت پرده سیاست چه می گذرد ،در کشورهای استعمارزده دشواری این غوامض ، مسائل و رخدادهای سیاسی سالیان دراز طول می کشد تا محققان و پژوهشگران به اسناد و مدارکی دسترسی پیدا کنند و اسرار و رازها را کشف کنند.
وی در ادامه افزود: بیست و چند سال قبل به دعوت همین موسسه به نگارش کتاب زندگانی سیاسی و اجتماعی سیدضیاالدین طباطبایی و کودتای ۲۹ اسفند مبادرت کردم و ابعاد کودتای سیاه را بررسی کردم، می دانستم که به رغم یک سال کار مداوم هنوز پاره ای از این رویداد مورد کنکاش قرار نگرفته است.
تبریزی اظهار داشت: هنوز خیلی ها نمی دانند کودتای سیاه روی دیگر قرارداد ۱۹۱۳ ، قرارداد خائنانه ای است که سرمایه های ملی کشور و قوای نظامی ایران را در قبضه تصرف خود می گرفت. اگر آزادی خواهان وطن به زعامت سیدحسن مدرس با شهامت و شجاعت بی نظیر خود در مقابل امپریالیسم انگلیس و غلامان حلقه به گوششان وثوق الدوله، نصرت الدوله و ... ایستادگی نکرده و ملت ایران را در مقابل این قرارداد استعماری بسیج ننموده بودند، ایران بعد از قرارداد ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ به صورت یک مستعمره انگلیس باقی می ماند.
وی تأکید کرد: بعد از نقض قرارداد استعمارگران انگلیسی بیکار ننشستند و سیدضیاء که طرفدار قرارداد بود، برای اولین بار متن قرارداد را در روزنامه رعد منتشر و ۹ مقاله در فواید آن نوشته بود و به عنوان رهبر سیاسی کودتا به بازی گرفتند. در این کودتا رضاخان میرپنج ، سپهبد احمدآقا امیراحمدی ، ماژور مسعود خان و کلنل کاظم خان سیاح به عنوان عوامل نظامی سیاضیاء را همراهی کردند. در این کودتای انگلیسی احمدشاه به اجبار سیدضیاء را به مقام نخست وزیری و رضاخان را به سردار سپهی منصوب کرد.
تبریزی با بیان اینکه نکته شایان توجه اینکه غیر از رضاخان، بقیه کودتا چیان به دستور استعمارگران انگلیسی از دور خارج شدند و سیدضیاالدین پس از سه ماه از ایران خارج و به سوییس رفت، افزود: همچنین امیراحمدی در جریان سرکوب جنایتکارانه کورد و لرها که از اقوام اصیل ایرانی بودن،در مورد بغض و کینه توزی قرار گرفت و پس از مدتها بیکاری و سرگردانی به ریاست اصطبل شاهنشاهی منصوب و ماژور کیهان فرار را بر قرار ترجیح داد.
این پژوهشگر تاریخ اظهار داشت: جای بسی شگفتی است که استعمار انگلیس از میان این همه رجال سیاسی تحصیلکرده و مسلط به زبان فردی را انتخاب که نه فقط بی سواد و از سیاست هیچ آگاهی نداشت، بلکه پرونده زندگانی او نشان می دهد، قلدری بوده که با اوباش سنگلج شب ها را به عربده کشی و شرارت می گذرانده است تا اینکه با وساطت رئیس قزاق خانه به سربازی مشغول و مورد توجه انگلیسی ها قرار می گیرد و چون با اسلحه های روسی ماکسیم و شصت تیر با مهارت تیراندازی می کرده، از رضاخان پالانی به رضاخان ماکسیم و سپس شصت تیر مشهور می شود.
وی در ادامه افزود: رضاخان با مهارت و چیره دستی از سربازی قزاق خانه به کرمان و سپس هم تهران مامور و ریاست حفاظت از کاخ احمدشاه را بر عهده می گیرد. روس ها که سرلشگر طهماسبی وزیر دربار به کاخ احمدشاه می آمده ، او را مورد خطاب قرار می داده و می گفته که «داش رضا، حالت چطور است؟» و سپس هم در اتحاد با سیدضیاء و دیگران کودتا را به انجام می رساند.
وی با بهبود بخشی به وضعیت امنیت ظاهری و ارتش کشور به عنوان وزیر جنگ گفت: اینطور می شود که مدرس به میرزا کوچک خان جنگلی نامه می نویسد، حالا که فردی پیدا شده و امنیت را ایجاد کرده ، او هم دست از مخاصمه بردارد. چون آنجا که آب است، تیمم باطل است، اما این امنیت ظاهری زیاد طول نکشید.
تبریزی یادآور شد: سرانجام با بی تدبیری احمدشاه و مسائل دیگر ملک و ملت به دست آیرونساید قرار گرفت و شد آنچه که نباید باشد. مزدور بیگانه پرستی که قبل از به قدرت رسیدن به دروغ ادعا می کرد که بزرگترین وظیفه خویش را فداکاری نسبت به شاه و وطن می داند و نمی خواهد اسحله اش را جایی بلند کند که شهریار مقدس وجود دارد، پس از به قدرت رسیدن با حمایت و پشتیبانی استعمار انگلیس و عیادی آنها، خلع احمدشاه از سلطنت و جلوسش بر اریکه دیکتاتوری بود که خیانتی بس بزرگ بود.
وی همچنین توضیح داد: قلدر قداره بندی که به هیچ اصول انسانی و معتقدات دینی پایبند نبود و در طول بیست سال دیکتاتوری ننگینش کلیه بنیادهای انسانی، اخلاقی، دینی، فرهنگی، اجتماعی و .. را لگدکوب و کشور را به زندانی بزرگ و ترسناک برای ملت تبدیل کرد و درآمدهای کلانی برای خود و شجره اش به دست آورد و دم از دفاع و حفظ صیانت از بیت المال می زد.
ویژگی های سیاست قتل درمانی رضاشاه
مظفر شاهدی سخنران دیگر این همایش با موضوع «سیاست قتل درمانی رضاشاه» طی سخنانی عنوان کرد: در سال های پس از رضاخان و سلطنت او قتل های سیاسی مخفی در ایران به وقوع پیوسته و این قتل ها هم ترکیبی از شخصیت های سیاسی و فرهنگی را در بر می گیرد که به هر دلیلی رضا شاه وجود و حضور آن را در کشور ـ چه در درون و چه بیرون حاکمیت ـ نسبت به آنها سوظن داشت.
وی در ادامه افزود: شمار فراوان تری از شخصیت های سیاسی، مذهبی و فرهنگی دیگر هم هیچ اطمینانی نداشتند که برای ادامه حیات تضمین بقا دارند یا خیر و همواره این احتمال خطر بود که به رقم قتل های سیاسی به صورت مخفی ، تروریستی و مسئولیت گریزانه افزوده شود.
شاهدی یادآور شد: در همان زمانِ رضاشاه، یک سیاح آمریکایی از ایران دیدار می کند و اطلاعاتی درباره وضعیت ناهنجار ایران ارائه می دهد و اسنادش موجود است که این قتل ها چطور و با چه عناوینی رخ می دهد.
وی با بیان اینکه مردم تا حدودی آن دوره فهمیده بودند که مثلا در زندان قصر چه می گذرد و کارکنان آن از چه قماشی و افراد ناپاک و جانی هستند اما درباره افراد گمنام و بی گناهی که در سلاخ خانه آنجا کشته شدند، خبری نیست و آماری از آنها نیست و تلفاتشان مشخص نیست. اگر در و دیوارهای زندان قصر سخن می گفت، وسعت جنایات مشخص می شد که چه افراد بیگناهی معدوم شدند.
وی با طرح این پرسش چنین گفت: اساسا چرا رضاشاه ترجیح می داد که مخالفان و حتی رجال وفادار خود را با ترور و اقسام مخفی غیرانسانی به قتل برساند، اصلا چه نیازی به این شیوه غیرانسانی و مخفیانه قتل مخالفان سیاسی بود و چرا اصلا فرایند مخالفان از طریق نظام قضایی نبود؟
شاهدی در پاسخ به سوالات خود گفت: یافته های ما فقدان مشروعیت و مقبولیت رضاشاه بین مردم ایران را نشان می دهد که حکومت او مبتی بر هیچ اقتدار ومشروعیت سیاسی و نظامی نبود و به تبع آن قتل و حصر فیزیکی رجال سیاسی و احیانا منتقد خطرآفرین را تنها شیوه اومی دانست . برای اینکه نشان دهیم این حکومت اساسا مشروعیتی نداشت به دیدگاه وبر مراجعه می کنیم که نظرات را درباره سویه های مشروعیت تبیین می کند.
وی توضیح داد: سراسر دوره رضاشاه قانون گریزی و برپایه یک حکومت غیرمشروع بوده، پس حکومت او فاقد مشروعیت عقلانی و قانونی بود، یعنی اگر زمان او شیوه قانونی سلطنت و سیاست ورزی اعمال می شد، مطلقا امکان آن جنایات وحشی گرانه نبود.
شاهدی در پایان گفت: رابطه حکومت شوندگان و شخص رضاشاه هیچ پایه احترام آمیزی نداشت و فرامین و احکام دوره رضاشاه هم هیچ بنیادی نداشت، مثل مقابله با سنت های عزاداری و حجاب اسلامی که در سنت دیرپای ایران بود. شیوه قتل ها در دوره رضاخان متفاوت بود، حتی قبل از او حکومت ها قتل ها را قبول می کردند و مسئولیت آن را می پذیرند که رضاشاه این کار را نمی کرد و مسئولیت گریزانه رفتار می کرد مثل اینکه هماهنگ می کرد بگویند فلان فرد سکته کرده یا بیمار بوده است.
برجستگی ویژگی های فردی در سیاست خارجی دولت رضاخانی
جواد حق گو استاد دانشگاه تهران نیز با موضوع «اشغال نظامی ایران نتیجه ناکامی سیاست خارجی رضاشاه» عنوان کرد: در رابطه با فهم سیاست خارجی رضا شاه این زمینه دو نگاه ساختار محور و کارگزار محور مطرح است.
وی افزود: وقتی ما صحبت از سیاست خارجی رضا شاه می کنیم ، در بین متغیرهای پنج گانه «جیمز روزنا» متغیر مختلف فردی وزن بیشتری در فهم سیاست خارجی دولت ایران در آن مقطع زمانی دارد، این متغیر ناظر بر ویژگی ها و مختصات فردی تصمیم سازان و تصمیم گیران سیاست خارجی است. ما مختصات شخصیتی رضاشاه را همراه با سوظن و بدبینی می دانیم که شناختی نسبت به موضوع حکمرانی نداشته و نگرش های متوهمانه داشته و طبیعتا این مسئله در خروجی سیاست خارجی اثر می گذارد.
حق گو اظهار داشت: متغیر دوم منابع نقش گرایانه است که براساس این مولفه وقتی فردی در یک نقشی قرار می گیرد یا از آن اثر می پذیرد یا برعکس بر روی دامنه ان اثر می گذارد. بیشتر از اینکه رضاشاه در آن دوره اثرپذیر باشد ، بر روی نقش اثر می گذارد و ملزومات نقش را به حاشیه می برد. متغیر سوم منابع حکومتی است که این مولفه هم تحت تاثیر ویژگی های فردی رضاشاه شکل می گیرد و متغیر چهارم منابع ملی است و متغیر پنجم هم منابع خارجی است.
وی با بیان اینکه رضاشاه به جای اینکه متغیر فرهنگی را که باعث چسبندگی جامعه و انسجام ملی می شود، مورد توجه قرار دهد، این متغیر پاشنه آشیلش می شود. وی گفت از این منظر فراز و فرودهای سیاست خارجی او قابل تبیین است که برگرفته از مختصات فردی است او در مقاطعی به خاطر برداشت خاص از هویت ملی احساس می کند که باید به آلمان نازی نزدیک شود و همین باعث یک محاسبه غلط از نظام بین الملل و به تبع شکست نظامی ایران و ماجراهای اسفناک در تاریخ معاصر می شود.
حق گو در پایان گفت: در بررسی سیاست خارجی رضا شاه متغیر اول نقش آفرینی اساسی دارد و سایر متغیرها را می توان در ذیل متغیر اول قرار داد.
لزوم بررسی تطبیقی شکست ارتش ایران در آن دوره و ارتش افغانستان در این دوره آخرین نکته ای بود که توسط حق گو به عنوان یک ضرورت پژوهشی مطرح شد.
قرارداد نفتی ۱۳۱۲ ؛ قراردادی استعماری و سلطه گرایانه بود
در ادامه همایش، مسعود رضایی پژوهشگر درخصوص قرارداد نفتی ۱۳۱۲ و زمینهها و پیامدهای آن گفت: قرارداد نفتی ۱۳۱۲ که یکی از مهمترین کارهایی است که در دوران رضاشاه برای تثبیت سلطه انگلیس بر ایران انجام میشود و یک چشمانداز طولانیمدتی را برای این سلطه میبینیم؛ اما زمینههای این جریان شامل چه مواردی میشود؛ ایران سال ۱۳۱۲ در چه شرایطی به سر میبرد؟
وی ادامه داد: یک شرایطی درباره قرارداد نفتی داریم که به جریان قرارداد دارسی برمیگردد ، سال ۱۲۸۰ به مدت ۶۰ سال در زمان سلطنت قاجار و زمانی که انگلیسیها درحال بسط و گسترش نفوذ خودشان در کشور ما هستند، بسته شد. این قرارداد تا زمان کودتا و دوران پس از کودتا ادامه داشت. اتفاقاتی در این دوران میافتد که اهمیت بالایی دارد و انگلیسیها پس از انقلاب شوروی در ایران بیش از ۱۰۰ سال رقابتی که با روسیه داشتند، یکهتاز میشوند، ایران را خالی از رقیب میبینند و تلاش میکنند سلطه خود بر این محل را تحکم ببخشند.
رضایی افزود: اتفاق دیگر این است که فردی روی کار آمده که بسیاری از موانع گذشته بر سر راه قدرت انگلیس را برداشته است. قرارداد ۱۳۱۲ نخستین قرارداد انگلیس با ایران نبود و جنبشهای مقاومتی در برابر این قراردادها شکل میگیرد که در راس آنها یک روحانی عالی مقام است. با روی کارآمدن رضاخان، روحانیت، حوزهها و جامعه سرکوب میشود؛ یعنی جامعه از تمام ظرفیتهای اعتراضی خالی شده و هیچ مانعی برای بسته نشدن قرارداد نیست.
رضایی اشاره کرد: رضاخان حاکمیت کاملا دیکتاتوری در ایران برقرار کرده بود تا حدی که کسی جرات نفس کشیدن نداشت. موضوعی درباره رضاخان وجود دارد که همگی نویسندگان دراین خصوص متفقالقول هستند و آن این است که رضاخان یک دیکتاتوری سیاه را بر ایران حاکم کرد، دیکتاتوری سنگین که امکان تحرک سیاسی را گرفته است.
این پژوهشگر تاکید کرد: این قرارداد دو طرف دارد که انگلیس یک طرف آن است. انگلستان در این زمان سابقه ۳۰۰ساله استعماری در شرق دارد و در همان زمان که پای قرارداد مینشینند، به وابسته سابقه اسعتماری، پیر استعمار شناخته میشوند و تمام زیر و بم ایران را میشناسد. در این قرارداد انگلستان با توجه به سابقه طولانی در تسلط بر ایران، منافع بیشتری برای خود به دست میآورد. البته از نطر من مهمترین ماده این قرارداد این است که مهلت زمانی آن تا ۱۹۹۳ و ۱۳۷۲ شمسی میلادی است و ایرانیها هیچ نظارتی بر استخراج و فروش نفت نداشتند و همه مسائل زیرنظر انگلیسیها اداره میشد.
وی در پایان بیان کرد: قرارداد نفتی ۱۳۱۲کاملا قرارداد استعماری و سلطه گرایانه بود که رضاخان عامل اصلی آن و اعضاء شبکه فراماسونری، امضاکنندگان آن بودند و این امضاکنندگان از اینکه حتی از این قرارداد حمایت کنند، امتناع میکردند. قرارداد نفتی یک خیانت بزرگ در کشور محسوب میشود و باید پژوهشهای بسیاری در این حوزه انجام شود.
دلائل انحلال ارتش رضاشاهی/دادگاه هایی که به تبرعه نظامیان انجامید
در ادامه حسین مولایی ، تاریخ پژوه با موضوع «سامان تصمیم گیری در ارتش زمان رضاخان» طی صحبت هایی عنوان کرد: نخستین شاخص ارتش مدرن این است که نیازهای اولیه ارتش تأمین شود که درباره آن در سخنرانی قبل صحبت کردم. امروز درباره شاخص دوم صحبت خواهم که برخورداری از ساختار تصمیم گیری عقلایی است و من مدعی هستم که چنین ساختاری در ارتش رضاخان شکل نگرفت و این هم یکی از دلائل ناکامی نظامیان و انحلال ارتش بود.
وی در ادامه افزود: در دوره پهلوی دوم دادگاه هایی تشکیل شد تا نظامیان را محاکمه کنند، پرونده هایی هم برای این نظامیان تشکیل شد که اسنادش موجود است. همه این افراد به نوعی تبرعه می شوند و این تبرعه شدن یک معنی دارد و آن هم این است، کسانی که دادگاه تشکیل داده بودند می دانستند که این امرای بازداشت شده هیچ کاره هستند و تصمیم گیر صرف رضاخان بود. به همین دلیل هم پیگیر محاکمه نشدند.
مولایی با بیان اینکه کار عملیات های نظامی می بایست به متخصصان سپرده شود، گفت: اینکه کوچکترین جزئیات به نظامیان دیکته شود به کارایی نظامیان ضربه می زند که مصداق آن ارتش رضاخان است . نظامیان می بایست براساس تخصصشان دستشان باز باشد.
ذیل َسامان تصمیم گیری دوره پهلوی که نمود واقعی سلطانیزم است امرا تجربه تصمیم گیری بدون رضاخان را نداشتند. آنها در شرایطی بودند که از نوآوری ، ابداع و روحیه عشق به وطن محروم بودند. در این رابطه فقط سلطانیزم می تواند تمام ویژگی رابطه رضاشاه با نظامیانش را توجیه کند. سامانی که از موضوعات مهم و جزئی تصمیم گیر صرف است
ذیل بازیگری و ناکامی رضاشاه باید براین تأکید کنیم که ناکامی نظامیان بیشتر به اعتماد عمومی از منظر تاریخی ضربه زد.
متجددین و توجه به جریانات فرهنگی حکومت رضاشاه
جواد عربانی، بهعنوان پژوهشگر دیگر این همایش درخصوص واکاوی جایگاه متجددین در سمت و سو بخشی به عرصه فرهنگ عمومی در دوره پهلوی اول بیان کرد: افزون بر مسائل سیاسی _نظامی، تحولات بین المللی و حمایت های پیدا و پنهان انگلستان از رضاخان بایستی در پژوهش های تاریخی به نقش متجددین در بستر سازی فکری و فرهنگی جامعه ایرانی در برکشیدن و نشاندن رضاخان بر سریر قدرت در ایران توجه نمود.
وی در ادامه به این نکته پرداخت که اگر ما بخواهیم دوربندی برای فعالیتهای متجددین در برکشیدن رضاخان به قدرت تا دورانی که وی از سلطنت خلع می شود داشته باشیم بایستی به سه دوره زمانی اشاره کنیم. او در این زمینه افزود: دوره اول فعالیت های متجددین برای زمینه سازی سلطنت رضا شاه با فعالیت مطبوعاتی روشنفکران داخل و خارج از کشور مخصوصاً حلقه برلین در زمینه ی طرح دیکتاتوری منور در دوره پیشا رضاشاهی آغاز میشود و این دوره تا سال ۱۳۰۴ ادامه می یابد.
دوره دوم فعالیتهای متجددین از ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۳ یعنی تا پیش از سفر رضاشاه به ترکیه ادامه می یابد. در این دوره متجددین که برخی از آنها به عنوان کارگزاران حکومت و برخی دیگر در کسوت روزنامه نگاران و اصحاب فرهنگی به تنویر افکار عمومی جامعه میپرداختند در واقع در مقام توجیه گری و تبلیغ اقدامات رضا شاهی در زمینه نوسازی ارتش و دیوان سالاری اداری گام بر می داشتند. او در ادامه غرب گرایی افراطی و توجه به باستان گرایی با هدف مبارزه با مذهب و سنت را از دیگر مولفه های متجددین در این دوره دانست.
جواد عربانی در ادامه بیانات خود به دوره سوم فعالیتهای متجددین اشاره داشت و این دوره را به دو برهه زمانی یعنی از سال ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۷ و برهه دوم از ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۰ تقسیم بندی نمود. او در این تقسیم بندی به این موضوع تاکید کرد که در برهه اول تمرکز حکومت و متجددین تسریع در رسوخ فرهنگ غربی و در واقع تغییر سبک زندگی ایرانیان با قوه قهریه است. او اضافه کرد در این دوره حکومت در تلاش بود تا با تکیه بر قوه قهریه منویات خویش را پیشبرد اما با قیام مسجد گوهرشاد منورالفکران ای چون احمد متین دفتری با پیش کشیدن موضوع تاسیس سازمان پرورش افکار کوشیدند با تغییر تاکتیک منویات رضاشاهی را در زمینه تسریع در متجدد ساختن جامعه ایرانی را این بار با شیوه اقناع گرانه در پیش گرفتند که این موضوع نیز نتوانست تجددآمرانه در این دوره را جامعه عمل بپوشاند.