به گزارش خبرنگار مهر، همزمان با فرارسیدن ایام زیارت و پیاده روی عاشقان مکتب عاشورا به سمت کربلای معلی حرم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) در سالروز اربعین، مهر تعدادی از اشعار آئینی اربعینی را تقدیم نگاه مخاطبان میکند.
سید مهدی موسوی
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
ای دل، ای دل، ای دلِ شکستهام!
تکّهپارهام!
گریه کن کمی سبک شوی
دست واژههای قد خمیدۀ مرا بگیر
با خودت ببر کنار قتلگاه
پیش دختری یتیم
پیش خواهری که لب نهاده بر گلوی آیههای منتشر
نزد مادری که…
بگذریم!
ای دلِ شکسته در مسیر اربعین
این همه بهانه هست
چشم وا کن و ببین:
دستههای سینهزن
ذکرهای زیر لب
روضههای خانوادگی
آستانۀ تحمّلت اگر کم است
تکیه کن به اشک و آه
ایستادگی کن، ایستادگی!
سیدعلیرضا شفیعی
اینجا کشیده ایم به شوق تو صف همه
سوی تو عازمیم به شور و شعف همه
ما تشنه ایم تشنه ی صحرای طف همه
پای پیاده آمده ایم از نجف همه
تاریخ اگرچه فاصله انداخت بین ما
در راه عشق توست همه شور و شین ما
*
شد سهم ما امانت عشق تو از الست
یعنی که دین ما به تو از روز اول است
پاهای خسته ای که پر از زخم و تاول است
اجمالی از تلاطم شوقی مفصل است
ما زائران کوی تو هستیم از قدیم
با هر قدم به روی خطایی خطی زدیم
*
این کهکشان که چرخ زنان بر مدار توست
این قطرهها که مقصدشان جویبار توست
این سیل جمعیت که چنین رهسپار توست
از هر نژاد و رنگ و زبان بیقرار توست
هربیدلی شده ست مسافر به شوق تو
از شرق و غرب آمده زائر به شوق تو
*
ما از فرات غسل زیارت گرفته ایم
پیش تو در بهشت اقامت گرفته ایم
از چشم تو برات شفاعت گرفته ایم
از خون وضو برای شهادت گرفته ایم
عشق تو را نشان به زمین و زمان دهیم
آخر در این مسیر به پای تو جان دهیم
*
دارد همیشه شور تو جریان در این مسیر
ما بگذریم یکسره از جان در این مسیر
در یاد ماست پیر جماران در این مسیر
حس میشود حضور شهیدان در این مسیر
ما نایب الزیاره ی خیل شهیدها
نزد تو آمدیم امام امیدها
محمدجواد غفورزاده:
شکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آئینه به چشم نگرانم بدهید
از شما میشنوم عطر گل یاسین را
خاکها! رنگ یقینی به گمانم بدهید
جامی از اشک فراهم شد اگر، ای مردم
به تسلایِ دل هم سفرانم بدهید
طول یک چلّه جدایی، به خدا یک عمر است
گاه خطّ و خبر از سیر زمانم بدهید
گر خبر دار شدید از گل داودی من
یک شمیم از نفسش روح و روانم بدهید
پارههای دلم افتاده در این دشت، به خاک
رخصت گریه به گلگون کفنانم بدهید
کاکل آشفته، به خون خفته، در این جا سروی
باز در سایهاش آرامش جانم بدهید
این رباب است که با لالهرخان میگوید:
ذکر لالایی گل را به زبانم بدهید
من که از عطر گل فاطمه، مدهوش شدم
خبر از حال و هوای دگرانم بدهید
سجدهها کردهام از بوسه بر این تربت پاک
طاقت از دست شد آرامش جانم بدهید
دشت لبریز گلاب است اگر امکان دارد
برگی از آن گلِ صدبرگ نشانم بدهید
اربعین نیست حدیثی که فراموش شود
شعلۀ عشق، نه آن است که خاموش شود
مصطفی کارگر
به کربلا نرفتهها! حسین را صدا کنید
میان اشکهای خود خدا خدا خدا کنید
زیارت حریم عشق اگر نصیبتان نشد
به جای دیدن حرم دری به گریه وا کنید
نجف به سمت کربلا پیاده… اربعین… سحر...
عجب حکایتی شده نظر به جادهها کنید
قسم به شوق زائران به بهترین مسافران
در این مسیر با صفا به عشق اقتدا کنید
رفیقهای محترم! قدمزنان سوی حرم
برای دلشکستهها برای ما دعا کنید
مسافران کربلا! کمی به یاد دوستان
میان بینالحرمین اقامهی عزا کنید
همسفر فرشتهها به وقت دیدن غروب
ناله به شاه بیکفن میان بوریا کنید
سمانه رحیمی:
وقت سفر به جنّتُ الأعلی رسیده بود
مرغ دلش به کربوبلا پر کشیده بود
اینبار، او برای خودش بعد سالها
یک کوله با امید فراوان خریده بود
همپای کاروان ملائک که نورشان
بر دیدگانِ تشنۀ باران وزیده بود
میرفت تا هوای دلش را عوض کند
قلبی که عاشقانه، دل از جان بریده بود
در هر قدم به یاد حسین از نگاه او
هی دانهدانه اشک معطر چکیده بود
موکببهموکب از نفحات گلاب و عود
طعم زیارتِ حرمش را چشیده بود
با خود دوباره زمزمه میکرد و میگریست
هر روضهای که پای عمودی شنیده بود
باور نداشت همقدم صبح اربعین
دستش به آن ضریح مبارک رسیده بود
بوسید عکس سردرِ بابُالسلام را
جاماندهای که اینهمه را خواب دیده بود
سعید نسیمی
مُحرم شدم ای یار به احرام قدمها
مست است سراپای من از جام قدمها
با «یاعلی» این سِیرِ منٓ إلحٓقِّ الی الحٓق
آغاز شد و عرش، سرانجام قدمها
جاری است فرات از دو لب زمزم چشمم
در زمزمهء خش خش آرام قدمها
جبریل پرآورده و میکال هم اسفند
گشتند ملائک همه خُدّام قدمها
از ارمنی و شیعه و سنی همه جمعند
وحدت شده گلواژهء احکام قدمها
بوسیده کرم دست کریمان عراقی
در کنگرهء عرشی إکرام قدمها
یاد آور فتح و ظفر زینب کبراست
این پرچم افراشته بر بام قدمها
خورشیدِ هدایت شود و چشمهء نور است
خاکی که بلند است ز هر گام قدمها
برخاک نشانَد همه حُکام ستم را
این خیزش بیداری اسلام قدمها
«جای من اگر شد به نیابت قدمی زن»
شد خواهش جاماندهء ناکام قدمها
سیده نرگس میرفیضی
سیل مردم، درون تلویزیون
پشت چشم شکسته ی خیسم
کاش دستان اشک آلودم
بگذارند روضه بنویسم
کاش میشد شبی روانه شدن،
لایق یک سلام ساده شدن،
من که عمری، سوار ماشین هام
غبطه خوردم به این "پیاده شدن"
از هلند و فرانسه و آلمان
تا یمن، مصر، سوریه، ایران
هر کجا بذر عشق می پاشی
پیچکی میدود به کل جهان!
هر کسی از تو راه میگیرد،
پیش تر، قید ِ خانه را زده است!
با دو تا پا و کولهای از اشک،
با تمام ِ تمامش آمده است!
هر کسی صاحب دو تا اَبر است،
هر که با خود دو آسمان دارد،
هر کسی پشت قاب دوربینها،
شعر خوبی برایمان دارد!
پیرمردی که سفت پوشیده
کفشهای برهنگی اش را،
کودکی که هجوم ِ چشمِ پدر
شور کرده ست تشنگی اش را...
مادری که میان آدمها
پسرش را سراغ میگیرد
به خیالش شهید، "میآید"
و به این راحتی نمی میرد!
دستها را پر از دعا کرده،
نالههایش شکسته دلها را!
روضهای تلخ در گلو دارد،
خوب دیده ست " اُمّ لیلا " را!
چشمهایش به لهجهی عربی
چند ساعت گدای زائرها ست،
به امید یکی دو تا مهمان،
چشم در راه کل عابرها ست!
هر کسی از تو راه میگیرد:
خوش به حالش! سعادتش این است!
هر کسی هم که نوبتش نرسد:
مثل من، پشت ِ چشمِ دوربین است!
کربلا را بزرگ می بینم
پشت این قاب کوچک ِ تنها
فکر کن واقعاً چه میدیدم
اگر آنجا میان آدمها...
محمد غفاری
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است
دوباره حال همه عاشقان تماشایی است
که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است
سفر حکایت یک اتفاق رؤیایی است
ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
ببین که قفل قفس را شکسته، میآیند
کبوتران حرم دستهدسته میآیند
چو موج از همهسو دلشکسته میآیند
غریب، از نفس افتاده، خسته میآیند
که باز بعد چهل شب، کنار او باشند
شبیه حضرت زینب کنار او باشند
تمام پشت سر جابر ابن عبدلله
چه عاشقانه قدم میزنند در این راه
از اشتیاق حرم راه میشود کوتاه
هر آنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله
هنوز خون تو در باور زمان جاری است
قسم به نور، که این ابتدای بیداری است
دوباره حال من و شعر میشود مبهم
دلی که دست خودم نیست میشود کمکم
در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم
اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم-
«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»