به گزارش خبرنگار مهر، علیرضا خاتم کارشناس مذهبی و دینی در یادداشتی که به صورت اختصاصی در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است به صفات و کمالات امام حسن مجتبی (ع) از دیدگاه روایات پرداخته که در ادامه میخوانیم:
آنگونه صفت سخاوت و کرامت در امام حسن مجتبی (ع) به تمامیت و کمال رسیده است که گوی سبقت را در ظهور و بروز کرامت، از دیگران ربوده است. به دیگر سخن، ایشان در تجلی صفت کرامت آنچنان آئینه داری میکند که به حق سزاوار اسم اعظم «کریم اهل بیت» گشت. کریمی که هزاران اسطوره بخشش و سخاوت همچون «حاتم طایی» در مقابلش بخیل و جیره خور خوان کرمش هستند.
کو حاتم طایی تا پیش تو زند زانو* سالار کریمانی تو حاتم طاهایی
از این رو بر آن شدم تا قطرهای از اقیانوس سخا و کرم امام مجتبی علیه السلام که در کتب اهل تسنن نگاشته شده است را بیان کنم تا معرفت مسلمانان اعم از شیعه و سنی نسبت به جایگاه حضرتش ارتقا یابد. اهل تحقیق میتوانند مناقب و سخاوت امام حسن علیه السلام را در آئینه روایات اهل تسنن بیابند که در این نوشته به سه داستان زیبا از کرامت و سخاوت امام مجتبی علیه السلام اشاره میکنم.
بخشش تمام اموال
در منابع اهل تسنن آمده است که امام حسن بن علی (ع) در طول زندگانی خویش دو بار همه مال خود را در راه خدا داد و سه بار هم اموالش را تقسیم کرد، نصف برای خود و نصف را در راه خدا داد. [۱]
غلام سیاه پوست
«ابن کثیر» از علمای شهیر اهل تسنن در کتاب خود روایت کرده که امام حسن (ع) غلام سیاهی را دید که گرده نانی پیش خود نهاده و خودش لقمهای از آن میخورد و لقمه دیگری را به سگی که آنجا بود میدهد. امام (علیه السلام) که آن منظره را دید به او فرمود: انگیزه تو در این کار چیست؟ پاسخ داد: من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم! امام (علیه السلام) به او فرمود: از جای خود برنخیز تا من بیایم! سپس حضرت به نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی میکرد از وی خریداری کرد، آنگاه آن غلام را آزاد کرده و آن باغ را نیز به او بخشید. [۲]
بخششی کریمانه
برخی از علمای اهل تسنن نظیر علی بن عیسی اربلی در «کشف الغمه» و غزالی در کتاب «احیا العلوم» نقل کردهاند که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به قصد انجام زیارت حج خانه خدا از مدینه حرکت کردند و چون بار و بُنه آنها را از پیش برده بودند، دچار گرسنگی و تشنگی شدیدی شدند و در این خلال به خیمه پیرزنی فقیر برخوردند و از او مقداری آب طلب کردند و آن زن با هر آنچه که داشت از ایشان پذیرایی کرده و برای ایشان غذایی تهیه کرد و آنها خوردند و لَختی بیاسودند تا وقتی که گرمای هوا شکسته شد، برخاسته و آماده رفتن شدند و به آن زن گفتند: ای زن! ما افرادی از قریش هستیم که اراده زیارت حج بیت الله را داریم و چون سالم بازگشتیم، نزد ما بیا تا پاداش این محبت تو را بدهیم!
این جریان گذشت و پس از مدتی، فقر و نیاز، آن پیرزن و شوهرش را، ناچار به شهر مدینه کشانید و چون سرمایه و کسب و کاری نداشتند به جمع آوری سرگین و پشگل مشغول شده و از این طریق امرار معاش کرده و زندگی خود را میگذراندند. در یکی از روزها پیرزن عبورش بر در خانه امام حسن (ع) افتاد و در حالی که امام (ع) بر در خانه بود از آنجا گذشت و چون آن حضرت او را دید شناخت، ولی پیرزن امام را نشناخت. در این وقت امام حسن (ع) به غلامش دستور داد به دنبال آن پیرزن برود و او را به نزد وی بیاورد. غلام رفت و او را بازگرداند و امام حسن (علیه السلام) به او فرمود: آیا مرا میشناسی؟ گفت: نه! فرمود: من همان مهمان تو در فلان روز هستم! پیرزن گفت: پدر و مادرم به قربانت! کریم اهل بیت (علیهم السلام) دستور داد هزار گوسفند برای او خریداری کردند و با هزار دینار پول همه را به او داد و به دنبال آن نیز وی را به نزد برادرش حسین (علیه السلام) فرستاد. امام حسین (علیه السلام) از آن زن پرسید: برادرم حسن چه مقدار به تو داد؟ عرض کرد: هزار گوسفند و هزار دینار! امام حسین (علیه السلام) نیز دستور داد همان مقدار گوسفند و همان مقدار پول به آن پیرزن دادند. [۳]
مظلومیت کریم
امام حسن علیه السلام چنان مورد ظلم و جفای مردمان قرار گرفت که زبان از بیان عمق مظلومیتش قاصر است. علیرغم روایت نبوی موجود در کتب شیعه و سنی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس حسن را غضبناک کند مرا غضبناک کرده [۴] و هر کس با او دشمن باشد با من دشمنی کرده [۵] مردمان عصر امامتش به او ظلمها کرده و با او به دشمنی پرداختند. از جنگ «جمل» گرفته تا مجروح کردن وی و سرانجام مسموم کردن و به شهادت رساندن حضرتش. این بی مهری حتی بعد از شهادت آن حضرت ادامه یافت و دشمنان خدا و پیامبر، حرم و بارگاه او را تخریب کردند تا مظلومیت کریم اهل بیت علیه السلام بیش از پیش جلوه کند.
پی نوشت
[۱] حلیة الأولیاء لأبو نعیم، ج ۲، ص ۳۷ تهذیب الکمال للمزی، ج ۶، ص ۲۳۳.
[۲] البدایة و النهایة، ج ۸، ص ۳۸.
[۳] بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۴۹.
[۴] مسند احمد، ج ۲، ص ۵۳۱.
[۵] همان، ج ۲، ص ۴۴۲.