* خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: قبل از بازی در فیلم "پاداش سکوت" در نقشی مشابه در تئاتر یا تلویزیون بازی کرده بودید؟
ـ جعفر والی: نه. برای اولین بار بود که نقش پدر شهید را بازی کردم و تاکنون به دلیل خیلی از مسائل دنبال بازی در این نوع نقش ها نرفته بودم. جالب اینکه شخصیت درونی پدر یحیی متفاوت بود. چرا که معتقدم او تنها یک پدر شهید نبود بلکه مجموعه ای از پدران شهیدی بود که فرزندان خود را در آن دوران از دست داده اند. به همین دلیل احساس می کردم من فقط پدر یحیی نبودم و سعی کردم با توجه به آشنایی که با موضوع و همچنین خاطره ها که از آن دوران داشتم و در نظر گرفتن شنیده ها و دیده ها کاراکتری بسازم که در عین حال که پدر یحیی است پدر همه یحیی هایی باشد که جان خود را کف دست گرفتند و به جنگ رفتند.
* برای قبول یک نقش چه فاکتورهایی در نظر می گیرید؟
ـ به عنوان یک بازیگر به اصول و در نظر گرفتن شاخصه هایی برای قبول یک نقش در فیلمنامه یا نمایشنامه قائل هستم و بعد از خواندن فیلمنامه یا نمایشنامه چند سئوال از خودم می پرسم؛ اینکه قرار است چه نقشی را بازی کنم، این نقش در طول کار چه می کند و آیا من با آنچه نقش و در نهایت کارگردان کار می گوید موافق هستم یا خیر و زمانی که از این سه پرسش جواب مشخص گرفتم آن وقت کار را شروع می کنم.
* احتمالا در "پاداش سکوت" به جواب هر سه سئوال رسیدید؟
ـ بله همینطور است. وقتی فیلمنامه را خواندم و این سه سئوال را از خودم پرسیدم به جواب مثبت رسیدم. در نتیجه بدون هیچ تعلل، تاملی و خودداری قبول کردم در نقش پدر یحیی حاضر شوم.
* آیا همراهی پدر یحیی با اکبر منافی را آغازگر سیر و سلوکی برای یافتن حقیقت می دانید؟
ـ ببینید اکبر منافی پرده از رازی برمی دارد که برای پدر یحیی بسیار تکان دهنده است. مردی از در وارد می شود و می گوید پسرت را من کشتم. خوب این خبر برای هر پدری که باور کرده پدرش در جنگ کشته شده سئوال برانگیز است و کنجکاوی پدر را تحریک می کند. هر کس کشته شدن یحیی به دست اکبر را به نوعی انکار می کند. اما پدر با وجود همه انکارها متوجه می شود مسئله ای خیلی مهم وجود دارد که از گفتن آن طفره می روند. قبل از اینکه چنین مسئله ای پیش آید تنها دلخوشی مرد این بود که شب های جمعه سر قبر پسرش برود و با او حرف بزند. چون هیچ چیز برایش نمانده و اعتراف می کند تنها دلخوشی اش دیدار با پسر است. حالا من به عنوان بازیگر باید این موقعیت ها را کشف کنم و خوشبختانه در مسیر درستی قرار گرفتم و به خوبی آنها را درک کردم. در واقع من این نقش را با حیرت آغاز کردم و با حیرت هم به پایان ساندم.
* چرا حیرت؟
ـ چون بالاخره نمی فهمد پسرش چگونه کشته شده. پدر یحیی تا قبل از اینکه قاتل پسرش را ببیند و برای یافتن حقیقت وجودی چگونگی کشته شدن پسرش راهی شود، به معنای واقعی چشم اش به جامعه باز نشده بود. دنیایی که به هیچ عنوان نمی شناخت و نمی توانست با آن ارتباط برقرار کند همه چیز تازه، اعجاب انگیز و در نهایت سئوال برانگیز بود. ضمن اینکه وقتی التهاب ها و هیجان های دوران جنگ فروکش می کند، خانواده هایی که عزیزان خود را از دست دادند به تنهایی و درد مطلق می رسند. در واقع آنها چیزی را از دست دادند که در دوران جنگ به آن افتخار می کردند. اما با گذشت زمان و شرایطی که پیش آمد این افتخارها روز به روز کمرنگ و بی اهمیت و درد خانواده ها هم فزاینده تر شد و من این درد را در این نقش حس کردم.
* فکر می کنید پدری که فرزند خود را در جنگ از دست داده بعد از دیدن "پاداش سکوت" چه حالی دارد؟
ـ نمی دانم، واقعا درکی از مواجه شدن با مسئله ای که به وجود آمده بود نداشتم و به معنای واقعی نمی دانستم جدا از نقش اگر این اتفاق برای شخص خودم افتاده بود و بعد از مدت ها همرزمی از دوران بیادمانده از خاطرات پسرم می آمد و می گفت من قاتل پسرت هستم، چه عکس العملی نشان می دادم. البته در جایی پدر در راز و نیازهای خود با خدا می گوید که داری مرا امتحان می کنی و در نهایت می بینیم که الفت و همراهی بین پیرمرد و قاتل پسرش به وجود می آید.
* و حرف آخر ...
ـ ناگفته ای باقی نمانده و فقط باید بگویم من آشفته این نقش هستم و گاهی اوقات دلم برای او تنگ می شود.