مترجم کتاب «آیینه، حرف، نور در مکتب ابن‌عربی» گفت: طبق نظر ابن‌عربی نور براساس طبیعت خود مانند وجود بخش‌پذیر نیست. طبق نظر او موجودات بارقه‌های نوری هستند که از وجه‌الله ساطع می‌شوند.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی مرکز فرهنگی شهر کتاب، نشست نقد و بررسی کتاب «آیینه، حرف، نور در مکتب ابن‌عربی» نوشته‌ طاهر اولوچ روز سه‌شنبه ۴ آبان در قالب نشست هفتگی شهر کتاب و یک‌گردهمایی مجازی با سخنرانی قاسم کاکایی، طاهر اولوچ و داود وفایی مترجم کتاب برگزار شد.

در ابتدای این‌نشست، داود وفایی گفت: عرفان مدعی سعادت واقعی انسان است و می‌گوید با مرکب عشق می‌توان تا اقیانوس بی‌کران حقیقت پیش رفت و به مرحله‌ی متعالی فناء فی‌الله رسید. این مکتب، مانند هر مکتب دیگری، اصطلاحات خاص خود را دارد و در مواقعی از نمادهای مختلفی هم استفاده می‌کند. عرفان‌پژوهان همه متفق‌القول‌اند که تأویل، اصطلاح‌سازی و نمادسازی از پایه‌های اصلی عرفان‌اند. وقتی روزبهان سخن از زورآزمایی با خدا می‌راند یا حلاج سرود «انا من اهوی و من اهوی من» سر می‌دهد و اناالحق می‌گوید یا بایزید دم از «سبحانی سبحانی ما اعظم شأنی» می‌زند یا شیخ‌اکبر نظریه‌ی وحدت وجود را بسط و گسترش می‌دهد و مدعی می‌شود «فُصوص الحکم» را در واقعه‌ای از پیامبر (ص) دریافت کرده است، هر فرد خردمندی درمی‌یابد که با سخنان و عقایدی پیش‌پاافتاده مواجه نیست.

وی افزود: برای آنکه نااهلان وارد این دایره نشوند و دوستداران به کنه تعالیم اهل‌الله پی ببرند سالکان طریق حقیقت ناچار می‌شوند مطالب خود را زیر لفافه‌ای از کلمات احیاناً نامأنوس بیان کنند و از نمادها و نشانه‌هایی استفاده کنند که برای اغیار مفهوم روشنی ندارند. در این بادی مخصوصاً باید از محی‌الدین ابن‌عربی نام برد که در نمادپردازی‌های عرفانی برای شرح و بسط نظریه‌ی وحدت وجود ید طولایی دارد. او و عارفان دیگر، برای تفهیم این نظریه مثال‌های گوناگونی بیان می‌کنند. واحد بودن مفهوم آب و به صورت‌ بخار، ابر، باران، یخ درآمدن آن؛ بازگشت همه‌ی اعداد به عدد یک یا به سخن دیگر وجود و حضور یک در تمام عددهای دیگر؛ اصواتی که در قالب حروف از دهان آدمی خارج می‌شوند و سرچشمه‌ی همه‌ی آنها هوا یا نَفَس است چند نمونه از مواردی هستند که اهل عرفان برای وجود و حضور حضرت حق در تاروپود هستی بیان می‌کنند.

او آیینه را همان حقیقت واحد؛ یعنی وجود یا خدا می‌داند و ممکنات را همان صورت‌های قابل‌رؤیت در آیینه. او نماد آیینه را برای اعیان ثابته نیز به‌کار می‌برد و صورت‌های منعکس‌شده در آیینه را خدا می‌داند. خلق یا آفرینش در استناد به نماد آیینه چیزی بیش از تجلی خدا در آیینه‌ی ممکنات یا تجلی و ظهور ممکنات در آیینه‌ خدا نیستاین‌مترجم در ادامه گفت: کتاب «آیینه، حرف، نور در مکتب ابن عربی» اثری است که طاهر اولوچ، رئیس گروه فلسفه‌ اسلامی در دانشگاه نجم‌الدین اردکان قونیه، به رشته‌ تحریر در آورده است. این اثر رساله‌ی دکتری اولوچ است و نویسنده برای تهیه‌ی آن از منابع انگلیسی، عربی و فارسی به میزان کافی بهره برده است. کتاب دارای سه بخش اصلی است که به سه نماد آیینه، حرف و نور اختصاص دارد. ابن‌عربی در توصیف و تبیین نظریه‌ی وحدت وجود و شرح نظریه‌ی تجلی خود بارها به نماد آیینه استناد می‌کند. او آیینه را همان حقیقت واحد؛ یعنی وجود یا خدا می‌داند و ممکنات را همان صورت‌های قابل‌رؤیت در آیینه. او نماد آیینه را برای اعیان ثابته نیز به‌کار می‌برد و صورت‌های منعکس‌شده در آیینه را خدا می‌داند. خلق یا آفرینش در استناد به نماد آیینه چیزی بیش از تجلی خدا در آیینه‌ی ممکنات یا تجلی و ظهور ممکنات در آیینه‌ خدا نیست. بین تصویر و آیینه سه نسبت اساسی وجود دارد: اول اینکه تا آیینه نباشد تصویری در کار نخواهد بود. ابن‌عربی می‌گوید، موجود شدن اشیاء چیزی نیست جز ظهور آن‌ها در آیینه‌ خدا. بنابراین اعیان در سایه‌ خدا است که وجود می‌یابد. به سخن دیگر، وجود تصویر وابسته به وجود آیینه است. دوم اینکه آیینه و تصویر و صاحب تصویر یکسان نیستند. البته شخص و تصویر او کاملاً هم متفاوت از یکدیگر نیستند. ارتباط موجود بین آن دو ارتباط نه این نه آن و هم این هم آن است. ‌ابن‌عربی از رابطه‌ی بینابینی آیینه و تصویر در موارد متعددی استفاده کرده است. سوم اینکه آیینه بدون‌هیچ تصویری نیز به آیینه بدون خود ادامه می‌دهد و موجودیت آن وابسته به تصویر نیست. لیکن وصف آیینه بودن آیینه در صورتی به کمال می‌رسد که کارکرد آیینه‌بودن را به‌جا آورد. به سخن دیگر، آیینه با تصاویری که در سطح آن نمایان می‌شود کمال می‌یابد. نماد آیینه در حل مسائل وحدت وجود و تبیین آن جایگاه بسیار مهمی دارد. این نماد با نظریه‌ی فوق چنان درهم‌تنیده و مشابه است که شاید بتوان گفت فکر کردن به وحدت وجود و بیان آن بدون در نظر داشتن نماد آیینه امکان‌پذیر نیست.

وفایی گفت: ابن‌عربی در تبیین وحدت وجود از نماد حرف هم به وفور بهره می‌برد. منشأ ایجاد همه‌ حروف را نفَس می‌داند. این نفَس انسان است که با گذر از مخارج متعدد به اصوات مختلف تبدیل می‌شود؛ یعنی اصل حروفی مثل میم دال را و امثال آن یک چیز بیشتر نیست. در بحث شبیه‌سازی وحدت حروف به وحدت وجود البته هر دو صورت آوایی و نوشتاری حروف نیز مطرح می‌شود. اگر به صورت مکتوب میم و دال و نون هم توجه شود وجود الف در همه‌ آنها مشهود است. شیخ می‌گوید، همچنان که حروف با نفس کشیدن‌های انسان‌ حاصل می‌شود همه‌ مخلوقات نیز با نفَس رحمانی و به صورت الهی وجود می‌یابند. او با تبیین صورت نوشتاری حروف در راستای بیان وحدت وجود نیز می‌گوید، عالم یک خواب است و همه‌ موجودات اعم از انسان حیوان نبات و جماد نوشته‌های آن هستند. این نماد ارتباط بسیار نزدیکی با نظریه‌ اعیان ثابته دارد. زیرا اعیان ثابته به‌عنوان نمونه موجودات در مرحله‌ پیش از ظهور در عالم خارج نوشته‌هایی نقش بسته بر کتاب لوح محفوظ بوده‌اند و موجودات ظهور یافته نوشته‌هایی هستند در کتاب عالم.

وی در ادامه گفت: نماد نور در سنت اسلامی از جایگاه بسیار بااهمیتی برخوردار است. نام سوره‌ای در قرآن نور است و خداوند در این سوره خود را «نورالسماوات و الارض» می‌نامد. این امر کار ابن‌عربی را در بهره بردن از نماد نور برای تبیین وحدت وجود ساده‌تر می‌کند. پس، هستی یا وجود در فلسفه‌ ابن‌عربی حقیقتی واحد است و اگر مطلق در نظر گرفته شود با خدا مساوی است. همه‌ی موجوداتی که ماسوا نامیده می‌شوند به میزان بهره‌مندی از وجود یا به میزان بودنشان در عرصه‌ وجودند و موجودند. ابن‌عربی وجود را با نور مساوی می‌داند. از آنجا که خدا در مکتب ابن‌عربی وجود و وجود نیز نور است این سؤال مطرح می‌شود که آیا ممکن‌هایی که نورند با خدا معادل نمی‌شوند؟ در چنین مواقعی به قول ابن‌عربی چگونه می‌توان از تفاوت بین عبد و معبود سخن گفت؟

مترجم کتاب «آیینه، حرف، نور در مکتب ابن‌عربی» در ادامه سخنانش گفت: طبق نظر ابن‌عربی نور براساس طبیعت خود مانند وجود بخش‌پذیر نیست. طبق نظر او موجودات بارقه‌های نوری هستند که از وجه‌الله ساطع می‌شوند. اینها هر یک دلیلی هستند که ما را به سوی خداوند رهنمون می‌شوند و حضرت پیامبر (ص) در اشاره به همین حقیقت است که فرمود «من عرفه نفسه فقد عرف ربه». لذا نفس در مقام یکی از پرتوهای نوری اگر بر خود واقف شود و خود را بشناسد منبع اصلی خویش؛ یعنی خداوند، را خواهد شناخت. ابن‌عربی در ادامه مثال نور و تابش آن به آبگینه‌های رنگارنگ را بیان می‌کند و می‌گوید، اگر نور واحد در چند شیشه‌ی رنگی بتابد در آن سوی شیشه‌ها نورهایی به رنگ‌های مختلف خواهیم داشت و اختلاف رنگ‌ها به طور طبیعی در وحدت نور تأثیری نخواهد داشت. واقعیت این است که نور بعد از برخورد با شیشه‌ها همان حالت پیشین را دارد لیکن چشم ما پس از شکست نور آن را به طرز دیگری می‌بیند. در نمونه‌ی ذکر شده منظور از نور، شیشه، نوری که از شیشه به رنگ دیگری خارج می‌شود به ترتیب وجود حق، اعیان ممکنات و موجودات عالم است.

وفایی در پایان سخنان خود گفت: نماد از عناصر اصلی زبان و بیان ابن‌عربی است. ویژگی اصلی نماد ارتباط تنگاتنگ با حقیقتی است که نمادینه‌اش می‌کند. ابن‌عربی غالب دیدگاه‌های خود را به مدد نماد بیان می‌کند. مطمئن‌ترین و عملی‌ترین راه آشنایی با اندیشه‌های ابن‌عربی اشراف بر نمادهای اصلی مورد نظر او است. معنای نمادهای مذکور را باید با تمام ژرفا و گستردگی آنها دریافت. این است که برای رمزگشایی از ایده‌های ابن‌عربی پیرامون هر موضوعی ابتدا باید روی نمادهایی متمرکز شد که او در تبیین مساله‌ی مورد نظرش به کار می‌گیرد.

* استفاده از تمثیل‌های حسی برای نوشتن کتاب

سخنران دوم این‌جلسه طاهر اولوچ نویسنده کتاب بود که گفت: در سال، ۲۰۰۷ میلادی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی دولت ایران فرصت مطالعاتی دوونیم‌ماهه‌ای به من داد که به تهران آمدم و در سرای دانشگاه امام صادق (ع) ماندم و در دهخدا فارسی خواندم تا بتوانم آثار فلسفی اشراقی سهروردی را بخوانم. بعد از بازگشت به ترکیه، هیچ‌گاه ارتباط من با دوستان، محققان و استادان ایرانی قطع نشد و کتاب سه‌جلدی «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» غلامحسین ابراهیمی دینانی، «شرح اشارات و تنبیهات» حسن ملکشاهی و «حکمه الاشراق» سهروردی را به ترکی استانبولی ترجمه کردم. همچنین، شرح شمس‌الدین شهرزوری بر «حکمه الاشراق» و کتاب «شعاع اندیشه و شهود در فلسفه‌ سهروردی» غلامحسین ابراهیمی دینانی را نیز به ترکی استانبولی ترجمه کردم که در دست انتشار است.

اسلوب زبانی‌ ابن‌عربی مانند کد است. چون اگر اندیشه‌های خود را مستقیم بنویسد یا مردم نمی‌توانند بفهمند یا می‌فهمند و قبول نمی‌کنند و این برای او خیلی خطرناک است. علمای مکه وقتی «ترجمان الاشواق» ابن‌عربی را خواندند از او انتقاد کردند، درحالی‌که او می‌گوید من در این‌کتاب از تمثیل‌های حسی استفاده کرده‌ام ولی مقصودم چیزهای معنوی بوده استوی افزود: فلسفه‌ ابن‌عربی وحدت وجود است؛ یعنی یگانگی هستی. این فلسفه انتقادات زیادی را متوجه ابن‌عربی کرده است. بعضی کسان گفته‌اند که ابن‌عربی شیخ‌اکبر است و کسان دیگری گفته‌اند ابن‌عربی مسلمان نیست، بلکه کافر است. به نظرم این اختلاف در فهمیدن و تفسیر کردن ابن‌عربی ناشی از نمادگرایی و زبان نمادین او در آثارش است. اسلوب زبانی‌ ابن‌عربی مانند کد است. چون اگر اندیشه‌های خود را مستقیم بنویسد یا مردم نمی‌توانند بفهمند یا می‌فهمند و قبول نمی‌کنند و این برای او خیلی خطرناک است. علمای مکه وقتی «ترجمان الاشواق» ابن‌عربی را خواندند از او انتقاد کردند، درحالی‌که او می‌گوید من در این‌کتاب از تمثیل‌های حسی استفاده کرده‌ام ولی مقصودم چیزهای معنوی بوده است. پس، ابن‌عربی نتوانسته است این فکر را فلسفی و واضح تبیین بکند و ازاین‌رو، ناچار از تمثیل و نمادها بهره برده است.

این‌پژوهشگر فلسفه اسلامی در ادامه گفت: خود فلسفه‌ وجود و تعبیر و فهمیدن آن سخت است و این سختی ساختگی نیست. ابن‌عربی در یک طرف می‌گوید هستی فقط برای خداست و فقط خدا در معنای حقیقی هستی دارد. چیزهای دیگر نیستند و وجود ندارد. ولی آنها هم وجود دارند. ولی وجود چیزهای ممکن مانند وجود خدا نیست. دراین‌باره، ابن‌عربی از نور، آیینه و حرف استفاده می‌کند. او می‌گوید، این وجود در حقیقت برای خداست. خدا صاحب این وجود است. ولی مردم مظهر یا تجلی‌گاه این وجود است و همه چیز با استدلال و واقعیت خودش این حقیقت هستی را می‌نماید. مثلاً انسان یا اعیان ثابته مانند آیینه است و شخص وقتی روبه‌روی آیینه قرار می‌گیرد عکس او در آیینه ظاهر می‌شود. پس، انسان اینجا این شخص یا وجود را ندارد. این وجود برای خدا است و انسان فقط اینجا در مقام یک آیینه این وجود را اظهار می‌کند.

اولوچ در پایان گفت: ابن‌عربی می‌گوید همه‌ موجودات مانند واژگان یا کلماتی هستند که انسان تلفظ می‌کند. ولی وجود یک حقیقت مطلق است و آن مانند نفَس انسانی است که از حنجره عبور می‌کند و حرف تعیین می‌شود و به شکل حرف و واژگان و کلمات از دهان ما خارج می‌شود. ولی در واقع اصل آن هوا است. اینجا هوا مانند وجود است و انسان مانند حنجره یا مخارج حروف. همین‌طور، به خاطر نور است که همه‌ موجودات ظاهر می‌شوند. اگر اینجا نور نداشته باشد، انسان و دیگر موجودات هم نمی‌توانند ظاهر شوند.

* بیان کردن بیان‌ناپذیر

آخرین سخنران این‌نشست هم قاسم کاکایی بود که سخنان خود را با بیان جایگاه ابن‌عربی در عرفان اسلامی و ضرورت توجه بیشتر به او و آثارش و اشاره‌ای به آثار پژوهشی محدود در این حوزه آغاز کرد و گفت: اهمیت این‌کتاب، پرداختن به مهم‌ترین آموزه‌ ابن‌عربی، بحث وحدت وجود، است. بحثی که عصاره‌ تعلیمات علما و ابن‌عربی است. ابن‌عربی درباره‌ بحث وحدت وجود می‌گوید، این آموزه‌ها یک بحث‌ عقلانی نیستند و در وضعیتی بالاتر و والاتر از عقل باید آن را فهمید. اما در چنین شرایطی چطور می‌شود آن را بیان و به دیگران منتقل کرد؟ هرآنچه بیان‌پذیر باشد عقلانی است و هرچه ورای طور عقل باشد بیان‌ناپذیر. امثال ابن‌عربی این بیان‌ناپذیر را چگونه بیان می‌کنند؟ یکی از راه‌های بیان و شناساندن این بحث استفاده از زبان تمثیل و استعاره و نماد است. چنان‌که بیشترین مباحث درباره‌ی وحدت وجود در فرهنگ ایرانی اسلامی در شعر دیده می‌شود. لذا شعر بیان خوبی برای این بوده است. اولوچ سعی کرده فرق بین تمثیل و استعاره و اشاره و نماد را بیان بکند و بر سه نماد مهم و کاربردی نزد ابن‌عربی تمرکز کند: آیینه، حرف، نور. از این منظر کار او ارزشمند است.

وی درباره‌ مترجم و ترجمه کتاب مورد نظر گفت: مترجم نثر روان و زیبایی دارد و نشان می‌دهد که به ترکی و فارسی مسلط است. نقطه‌ ضعف مهم کار او این است که مقدمه‌ای تهیه نکرده است که مؤلف را معرفی بکند و شیوه‌ ترجمه را مشخص کند. من با نویسنده و دیگر آثار او آشنا نیستم. گویا این کتاب را شانزده سال پیش در ترکیه منتشر کرده است. او در این کتاب به منابع مختلفی رجوع کرده است که جای تقدیر دارد. اما چون با او آشنا نیستم، نمی‌توانم بدانم که واجد توش و توان لازم برای پرداختن به شخصیت بزرگی مثل ابن‌عربی بوده یا خیر. صرف نظر از اینکه کتاب رساله‌ دکتری او بوده است، پرداختن به ابن‌عربی توش و توانی می‌خواهد که باید در نویسنده دید. جا داشت مترجم مقدمه‌ای می‌نوشت و نویسنده و مطالعات و تحصیلات و اساتید او را به ما می‌شناساند. چراکه طاهر اولوچ آن‌قدر مشهور نیست که بی‌نیاز از معرفی باشد. همچنین، برخی از کتاب‌های مرجع این کتاب به فارسی ترجمه شده است و برای ما مشخص نیست که مترجم ارجاع‌ها را از متن اصلی یا ترکی ترجمه کرده یا ترجمه‌ی فارسی آن را آورده است.

اولوچ در بحث خیال از چیتیک نقل می‌کند که «خیال با تخیل معمول انسان‌ها متفاوت است» و در ادامه این را رد می‌کند و می‌گوید که این‌ارتباط کاملاً قطع نیست و مقداری تخیل ابن‌عربی در این نمادپردازی بوده است. درحالی‌که با رجوع به آثار ابن‌عربی درمی‌یابیم که بحث خیال و تخیل نزد ابن‌عربی کاملاً متفاوت است و نقد اولوچ از چیتیک محل ندارداین‌محقق ضمن اشاره به خطاهایی در رویکرد مترجم در ارائه‌ منابع کتاب، در نقد اثر اولوچ گفت: نویسنده تتبع فراوانی دارد، ولی چند مطلب درباره‌ کار او گفتنی است. یکی از مسائل بایسته و حداقلی برای پژوهش درباره‌ ابن‌عربی تسلط کافی بر زبان عربی است. اولوچ در کتاب از کسی تشکر کرده که با چهره‌ای بشاش با مهارت خود در ادبیات عرب او را در درک متون عربی یاری رسانده است. وقتی بخواهیم متنی را از عربی به زبانی دیگر ترجمه کنیم می‌توانیم به کسی رجوع کنیم و کمک بگیریم، اما برای فهم مطلب نباید نیازمند به رجوع به کسی در رشته‌ ادبیات عرب باشیم. به نظر می‌رسد عربی اولوچ بایستی قوی‌تر از این می‌بود. نمی‌دانم اولوچ زبان فارسی می‌داند یا نه. ولی وقتی از مباحثی چون رابطه‌ی عرفان و دین یا رابطه‌ی عرفان و تصوف سخن می‌گوید که البته ضروری نبوده و حجم کتاب را افزوده است، باید آثاری مثل «محیی‌الدین ابن‌عربی چهره‌ی برجسته‌ی عرفان اسلامی» محسن جهانگیری و کارهای عبدالحسین زرین‌کوب را نیز در ارتباط با کار خود می‌دید.

کاکایی گفت: وقتی نویسنده از تجارب عرفانی سخن می‌گوید، دو دیدگاه را مطرح می‌کند؛ یکی ذات‌گرایی و دیگری ساخت‌گرایی. در اینجا او مطلب را از افراد و شخصیت‌های متنوع آورده که خواننده را گیج می‌کند. خوب بود اینها را روشن و مشخص می‌کرد. همچنین، اولوچ از کتاب‌های ویلیام چیتیک بسیار استفاده کرده اما خیلی اوقات به او ارجاع نداده است، بلکه ارجاع را به اثر خود ابن‌عربی برگردانده است. او در بحث چیستی زبان اشارت از چیتیک نقل می‌کند که «حضرت پیامبر نیز هنگام عقد قرارداد با مشرکان همین روش را اتخاذ کرده است». اینجا مخاطب نمی‌داند این زبان اشارت یعنی چه و پیامبر چه کرده است. چیتیک این‌مطلب را کامل بیان کرده است، اما اولوچ مطلب را نیمه‌کاره رها کرده است.

وی در پایان گفت:‌ همچنین، اولوچ در بحث خیال از چیتیک نقل می‌کند که «خیال با تخیل معمول انسان‌ها متفاوت است» و در ادامه این را رد می‌کند و می‌گوید که این‌ارتباط کاملاً قطع نیست و مقداری تخیل ابن‌عربی در این نمادپردازی بوده است. درحالی‌که با رجوع به آثار ابن‌عربی درمی‌یابیم که بحث خیال و تخیل نزد ابن‌عربی کاملاً متفاوت است و نقد اولوچ از چیتیک محل ندارد. در جای دیگر، اولوچ نظر پرویز مروج را درباره‌ عرفان و فلسفه بیان می‌کند و در ادامه به نقد او می‌پردازد. درحالی‌که مروج جایگاه مهمی ندارد که بخواهیم در این کتاب او را نقد کنیم. او زاهد است و چیزی به مسائل ما نمی‌افزاید. نویسنده می‌توانست به نظر شخصیت‌های جاافتاده‌تر، مشهورتر و محلِ رجوع توجه بکند. همچنین، اولوچ نمادهای پرکاربرد را نزد ابن‌عربی بررسی کرده است. ولی جدا داشت به جایگاه آیینه در فرهنگ‌های اسلامی قبل عربی، نور نزد غزالی و شیخ اشراق توجه می‌کرد. همچنین، مطالب اضافی را، به‌خصوص در بحث حرف، پیرایش می‌کرد تا باعث سردرگمی مخاطب نشود.