خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: امیر خلبان منوچهر شیرآقایی یکی از قهرمانان دوران دفاع مقدس است که حدود ۴ هزار ساعت پرواز با هواپیمای فانتوم F4 را در کارنامه دارد و بهجز یکمورد که هواپیمایش مورد اصابت توپ ضدهوایی قرار گرفت، دچار سانحه هوایی نشد و هرگز ناچار به اجکت از هواپیما نشد. او متولد سال ۱۳۲۸ در روستای کوتنا از توابع شاهی (قائمشهر) در استان مازندران است و در دوران جنگ، یکی از خلبانان پایگاه ششم شکاری بوشهر بود.
چهلمین روز درگذشت امیر خلبان منوچهر محققی، بهانه خوبی برای مرور خاطرات یکمنوچهر دیگر از نیروی هوایی است که تجربه پرواز با محققی را داشته و از شجاعت و پروازهای عجیب و غریب او و خلبانانی چون عباس دوران خاطرهها دارد. شیرآقایی متعلق به نسل خلبانانی است کهواسطه تحریم و شرایط اقتصادی سخت کشور در زمان جنگ، سعی در حفظ هر یک پرونده نیروی هوایی داشتند. بهعنوان مثال او از رضا سعیدی خاطره دارد که هواپیمایش در آتش میسوخت اما خود را از امالقصر به پایگاه امیدیه رساند و هواپیمای خود را در خاک وطن فرود آورد. در شرایطی که سعیدی داشت، خلبان طبق دستورالعمل باید اجکت کند و از هواپیما خارج شود اما وطندوستی این خلبان باعث شد زندگی خود را برای حفظ هواپیما به خطر بیاندازد. نمونه دیگر این خلبانان، اکبر توانگریان است که در بازگشت از ماموریت در خاک دشمن، هواپیمایش مورد هدف قرار گرفت. اما هر طور بود خود را به خاک ایران رساند. بنزین این هواپیما بهشدت بیرون میریخت و در آسمان گوره و گناوه بود که در رادیو گفت: یکی از موتورهایم رفت. اما با وجود از کار افتادگی یکموتور، هواپیما را هدایت کرد و کمی بعد که موتور دوم هم از کار افتاد. گفت: «دومی هم رفت. خداحافظ!» و ناچار شد اجکت کند. منوچهر شیرآقایی میگوید توانگریان تا لحظهای که هر دو موتورش از کار افتاد، سعی کرد هواپیما را کنترل کند و مانع از سقوط آن شود.
خلبانانی چون منوچهر محققی، منوچهر شیرآقایی، رضا سعیدی، اکبر توانگریان و … در تاریخ دفاع مقدس زیاد هستند. شیرآقایی میگوید یکخلبان آمریکایی، امکان ندارد در این وضعیتها پرواز کرده یا به پرواز خود ادامه دهد اما خلبانان دلیر ایرانی با وجودی که میدانستند هواپیماها عیب و نقص دارند، باز تن به خطر داده و برای دفاع از کشور پرواز میکردند. یکی از خلبانان ناچار به فرود بدون چرخ شد؛ در حالی که نشاندن هواپیمای شکاری، بدون چرخ کاری بسیار خطرناک است. شیرآقایی میگوید اگر خلبانهای ما میخواستند براساس کتاب استانداردهای پرواز که در آمریکا خوانده بودند، عمل کنند، در نصف موارد باید از هواپیما بیرون میپریدند و نصف دیگر هم به دلیل استاندارد نبودن پرواز، نمیپریدند. این خلبان سالهای جنگ، مجاهدتهای خاموش و بینامونشان همسنگرانش را کمتر از بمباران دشمن یا ساقطکردن هواپیماهای عراقی نمیداند. او میگوید اگر یکژنرال آمریکایی فقط ۲۵ پرواز روی خاک ویتنام کرده بود، با غرور زیاد به خود میبالید و نمیشد از کنارش عبور کرد اما ما دهها خلبان در طول هشت سال دفاع مقدسمان داشتیم که نزدیک ۲۰۰ پرواز روی خاک دشمن داشتند و نام و نشانشان در هیچ کتاب و دفتری ثبت و ضبط نشده است. شیرآقایی معتقد است قهرمانهای واقعی جنگ، خلبانان ایرانی بودند.
طی سالهای جنگ، ۳ پایگاه شکاری بیشترین درگیریها را با دشمن داشتند؛ پایگاه دزفول، بوشهر و همدان. در سالهای دفاع مقدس ۲۰۰ خلبان از نیروی هوایی شهید شدند. منوچهر شیرآقایی از خلبانان پایگاه ششم شکاری بوشهر است که خلبانانش در طول جنگ حدود ۱۱ هزار و ۲۰۰ ساعت پرواز جنگی انجام دادند و بیش از ۹۰ نفر شهید داد. ۴۰ تن از این ۹۰ نفر، خلبان بودند. شیرآقایی هم ۳ هزار و ۵۰۰ ساعت پرواز جنگی در کارنامه خود ثبت کرد و تا مقام لیدر سه پیش رفت.
خاطرات این خلبان سال ۱۳۹۰ در قالب کتاب «پرواز روی خاک» بهقلم سیدقاسم یاحسینی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد و در حال حاضر با نسخههای چاپ سوم در بازار موجود است. در ادامه قصد داریم برای گرامیداشت یاد و خاطره زندهیاد امیر خلبان منوچهر محققی، خاطرات همرزم او منوچهر شیرآقایی را از کتاب «پرواز روی خاک» مرور کنیم.
مشروح متن مرور خاطرات شیرآقایی در ادامه میآید:
* از ابتدا تا ورود به نیروی هوایی
شیرآقایی سال ۱۳۴۵ در مقطع کلاس دهم دبستان تحصیل میکرد که با برخورد بد یکی از معلمان خود ناچار به ترک محل زندگی و فرار به تهران شد. او در انشایی به تمجید از هژبر سلطان یکی از حکمرانان مازندرانی پرداخته بود که از شخصیتهای مخالف رضاخان محسوب میشد. معلم شیرآقایی پس از شنیدن انشای او، این دانشآموز را تهدید کرد که توسط ساواک دستگیر شده و ناخنهایش را خواهند کشید. در نتیجه شیرآقایی از ترس دستگیری از شاهی (قائمشهر) فرار کرده و خود را به تهران رساند. او با رسیدن به تهران شروع به کار و تامین هزینههای زندگی خود کرد و سپس وارد ژاندارمری شد.
شیرآقایی زمستان سال ۵۱ در هنگ گرگان، سَمَت تعمیرکار ژنراتور و وسایل مخابراتی را به عهده گرفت و با اطلاع از اینکه دانشکده خلبانی، دانشجو میپذیرد از هنگ گرگان مرخصی گرفته و به تهران آمد. با ورود دوباره به تهران، شیرآقایی فرمهای دانشکده خلبانی را پر کرد و برای پذیرفتهشدن، شغل خود را «درجهدار ارتش» نوشت. چون در آن برهه حداکثر سن برای ورود به دانشکده خلبانی، ۲۴ سال بود اما درجهدارهای ارتش میتوانستند تا ۲۶ سالگی برای این کار درخواست داده و آزمون بدهند. به این ترتیب شیرآقایی که ۲۶ سال داشت و بهتعبیر خود لبِ مرز بود، موفق شد آزمون دهد و وارد مرحله معاینات پزشکی شود که این معاینات برای او، ۶۶ روز طول کشیدند.
در ادامه، نیروی هوایی به ژاندارمری کل مکاتبه کرد که این مکاتبات و کشاکش شیرآقایی بین دو نهاد نظامی کشور، از مهر تا اسفند ۵۳ ادامه پیدا کرد. شیرآقایی که آن زمان گروهبان ژاندارمری بود، با داشتن همسر و دو فرزند، برای تامین معیشت خود مشکل داشت و میخواست به نیروی هوایی منتقل شود. در نتیجه با حلنشدن مشکل شیرآقایی، یکی از دوستانش به او مشورت داد تا برای حل مشکل انتقال کامل از ژاندارمری به دفتر شاه در کاخ مرمر عریضه بنویسد. در این برهه ۸ سال از خدمت شیرآقایی در ژاندارمری میگذشت و پس از انجام رایِ نوشتن عریضه به شاه، از دفتر وی در کاخ مرمر دستور داده شد گروهبان یکم مخابرات، منوچهر شیرآقایی جمعی هنگ گردان، با احتساب خدمت و سوابق با تسویه حساب کامل، منتقل و خود را به آموزش نیروی هوایی معرفی کند.
* شروع آموزشهای خلبانی تا پیش از اعزام به آمریکا
آموزش منوچهر شیرآقایی در دانشکده نیروی هوایی واقع در مهرآباد جنوبی، از ۱۸ اردیبهشت ۵۴ آغاز شد. آن زمان داشتن ریش و سبیل در دانشکده مذکور ممنوع بوده و شیرآقایی در خاطراتش گفته ناچار بوده سبیلهای پرپشت خود را بتراشد. این دوره آموزشی پس از دوماهونیم تمام شد و به دانشجویان سردوشی دادند. سپس دوره زبان انگلیسی آغاز شد و شیرآقایی با ۸ کتابی که در ژاندارمری پاس کرده بود، روبرو شد که تقاضای واشاِهد کرد که در نتیجه این درخواست بدون گذراندن دوره، همانکتابها را امتحان داده و قبول شد. او در ادامه تحصیل، در حالی که ۲۷ سال داشت، به گردان پرواز در قلعهمرغی تهران فرستاده شد و اولین و آخرین نیروی ژاندارمری بود که وارد دوره خلبانی شد.
با گذشت ۴ ماه از ورود شیرآقایی به دانشکده خلبانی، چون هیچ حقوقی دریافت نکرده و از نظر مالی در مضیقه بود، چندمرتبه به مسئول امور دارایی گردان پرواز که یکسرگرد بود مراجعه کرد و چون نتیجهای نگرفت، بهطور مستقیم به دفتر سپهبد نادر جهانبانی رئیس مرکز آموزشهای هوایی مراجعه کرد و مشکل خود را مطرح کرد که این کار باعث شد، جهانبانی سرگرد خاطی را احضار کرده و با اطلاع از جزئیات ماجرا، بهتندی دستور رسیدگی وضع حقوق شیرآقایی را صادر کند.
شیرآقایی در ادامه بهمدت ۶ ماه در قلعهمرغی ۳۰ راید پرواز انجام داد. او درباره ماجرای اعزامش به آمریکا گفته «در ژاندارمری، فقط برای خود فرد پرونده ضداطلاعات تشکیل میشد، اما در نیروی هوایی، برای خلبانها و همه اقوام درجه یک و دو پرونده درست میکردند و تائیدیه میگرفتند. من چنین پروندهای نداشتم. تا فرمهای ضداطلاعات خانواده و فامیلم را پر کردم و پروندهام تکمیل شد، چهار بورس (شش ماه) اعزامم به آمریکا عقب افتاد. هر بورس یک ماه و نیم بود. اگر ضداطلاعات نیروی هوایی اجازه نمیداد، امکان اعزام به آمریکا برای هیچ خلبانی میسر نبود.» (صفحه ۱۰۴)
پرونده ضداطلاعات شیرآقایی، پس از شش ماه در نیروی هوایی تکمیل و اجازه سفرش به آمریکا صادر شد. او میگوید در گیرودار تکمیل پروندهاش، محاکمه خسرو گلسرخی را از تلویزیون دیده که تاثیر زیادی روی او گذاشت. شیرآقایی در خاطرات خود گفته برای نخستینبار بود که تلویزیون پیش از انقلاب، چنینبرنامهای را پخش میکرد.
* حضور در آمریکا
منوچهر شیرآقایی ۵ خرداد سال ۱۳۵۵ به آمریکا اعزام شد و به پایگاه لکلند رفت. در آن برهه زمانی، همه کسانی که از ارتشهای جهان برای تکمیل آموزش خلبانی وارد آمریکا میشدند، برای آموزش زبان انگلیسی به پایگاه لکلند میرفتند و خود خلبانان آمریکایی هم در این پایگاه آموزش میدیدند. کل دوره آموزشی درنظرگرفتهشده برای شیرآقایی و همدورهایهایش ۳ سال بود و یکی از نکات و خاطراتی که او از آمریکا دارد، این است که ارتش این کشور یارانههای بالایی را برای پرسنل خود در نظر میگرفت. نکته دیگری هم که در بدو ورود او به آمریکا، توجهش را جلب کرده بود، از این قرار بود که بهعکس ایران، در آمریکا استاد اولین کسی بود که وارد کلاس میشد.
در پروازها کلهخری هم میکردم. یکبار استادم به شوخی گفت: اگر روزی بین ایران و آمریکا جنگ شود و من بدانم خلبان روبهرویم شیرآقایی دیوانه است، با او درگیر نمیشوم زیرا میدانم ممکن است هواپیمایش را به هواپیمای من بزند ایرانیهای پایگاه لکلند، به گفته شیرآقایی بیش از ۲۰۰ نفر بودند که به گفته این خلبان، برخی از این ۲۰۰ نفر مذهبی و اهل نماز بودند که شیرآقایی هم بین آنها بود. او در خاطرات خود گفته بین ایرانیان پایگاه لکلند، برخی بودند که اهل هیچگونه کار خلافی نبودند و از محمود انصاری بهعنوان نمونه بارز این گروه نام میبَرد که بهجز درس خلبانی، بهطور دائم مشغول نماز و قرائت قرآن بوده است. چنیندانشجویانی همراه با شیرآقایی در ماه محرم، دسته سینهزنی راه انداخته و عزاداری میکردند. لکلند ۳ پایگاه داشت که لکلند، کِلی و مدینا نام داشتند. دوره زبان تخصصی در پایگاه اصلی یعنی لکلند، ۶ هفته طول میکشید و پس از موفقیت در امتحان این دوره، دوره آکادمی در پایگاه مدینا شروع میشد. شیرآقایی در مقایسه خلبانان ایرانی با دیگر خلبانانی که در لکلند آموزش میدیدند، گفته: «عموما خلبانهای ایرانی که در آمریکا دوره میدیدند، از بهترینها بودند. برعکس عربها، ایرانیها خوب درسها را یاد میگرفتند و در خلبانی حرف اول را میزدند. بیشتر حتی از خود آمریکاییها هم پیشی میگرفتند.» (صفحه ۱۱۷)
در ادامه دوره آموزشی آمریکا، شیرآقایی با ۳۰ راید پرواز با هواپیمای T41 در پایگاه شهر سنآنتونیو در تگزاس، باید به پایگاه دیگری در شمال تگزاس میرفت و کلاسهای چتربازی را پشت سر میگذاشت. بههمیندلیل برای پرواز با هواپیمای جت که صندلی پران و چتر داشت، دوباره تحت معاینات فیزیکی قرار گرفت. او پس از آموزش چتربازی، آموزش هواپیمای T37 را که یک جت دوموتوره است، پشت سر گذاشت. او برای این کار به پایگاه وب رفت. این خلبان در زمینه مقایسه شجاعت خلبانان ایرانی و آمریکایی که اسماعیل امیدی نیز پیشتر در پرونده «محمود اسکندری» به آن اشاره کرده، گفته: «در پروازها کلهخری هم میکردم. یکبار استادم به شوخی گفت: اگر روزی بین ایران و آمریکا جنگ شود و من بدانم خلبان روبهرویم شیرآقایی دیوانه است، با او درگیر نمیشوم زیرا میدانم ممکن است هواپیمایش را به هواپیمای من بزند.» (صفحه ۱۲۶)
شیرآقایی و کاپیتان اسپیدا یکی از معلمهای پروازش در آمریکا
یکی از خاطرات شیرآقایی از پایگاه هوایی وب در آمریکا، مربوط به یک ژنرال خلبان آمریکایی است که در جنگ ویتنام حضور داشته و ۴ سال را در اسارت نیروهای ویتنامی به سر برده بود. بهتعبیر شیرآقایی، این ژنرال آمریکایی به واسطه پیشینهاش با چنان غرور و ابهتی راه میرفته که گویی ناجی بشریت است. در مراسمی که این خلبان آمریکایی برای خلبانهای جوانتری چون شیرآقایی سخنرانی کرده، جمله مهمی درباره خلبانی داشته که در خاطرات شیرآقایی به آن اشاره شده است: «خلبان باید عاشق دو چیز باشد: وطن و پرواز.» (صفحه ۱۲۷)
منوچهر شیرآقایی در طول یکونیمسال حضور در آمریکا، ۲۷۰ ساعت پرواز با هواپیمای T37 را در پرونده خود ثبت و سپس وارد مرحله بعدی آموزشهای خلبانی شد.
* درسی که شیرآقایی به معلم بیادب داد
گفتم ادب داشته باش! بعد اضافه کردم زن تو خیلی چیزها میتواند انجام بدهد که من نمیتوانم. این را گفتم و دسته کنترل فرامین را رو به پایین فشار دادم. هواپیما با ۹۰ درجه شیرجه رفت پایین در دوره پروازهای آموزشی T37 یکی از اساتید شیرآقایی، خلبانی بهنام فیشر بوده که بهتعبیر شیرآقایی در طول پروازها، مدام غر میزد و توهین میکرد. همینمساله هم باعث کلافگی و خشم شیرآقایی میشد. در یکی از همینپروازها، وقتی فیشر در حین پرواز، به شیرآقایی میگوید: «زن من هم بهتر از تو میتواند پرواز کند»، خلبان ایرانی که در جایگاه شاگرد استاد آمریکایی قرار داشته، بهتعبیر خودش به سیم آخر میزند و طبق روایت خودش: «با نارحتی گفتم ادب داشته باش! بعد اضافه کردم زن تو خیلی چیزها میتواند انجام بدهد که من نمیتوانم. این را گفتم و دسته کنترل فرامین را رو به پایین فشار دادم. هواپیما با ۹۰ درجه شیرجه رفت پایین. استاد با هراس گفت: چه کار داری میکنی؟ _ میخواهم هواپیما را بکوبم زمین. واقعاً قصد چنین کاری داشتم. این حرف را که شنید، ترسید. گفت: عذر میخواهم. چندبار عذرخواهی کرد.» (صفحه ۱۲۹)
پس از این اتفاق وقتی شیرآقایی توسط فرمانده گردان پرواز احضار شد و بهخاطر رفتارش مورد سوال قرار گرفت، خطاب به این استاد پرواز خود گفت: «من باید از تو ادب یاد بگیرم. پرستیژ خلبانی یاد بگیرم. کشور من به شما دلار میدهد، دلاری که دخترهای شما به خاطر یکی از آنها خودشان را میفروشند. تو مجاز نیستی با من اینطور حرف بزنی. من پرواز بلد نیستم، مرا مردود کنید و به کشور برگردانید. حق ندارید غرورم را بشکنید یا جریحهدار کنید.» (صفحه ۱۳۰)
* بازدید از پنتاگون و افسر آمریکایی که لهجه رشتی را بهتر از ساواکیها حرف میزد
یکی از خاطرات منوچهر شیرآقایی از دوران آموزش در آمریکا، مربوط به تور بازدید خلبانان از ساختمان مرکزی پنتاگون است که در آن از ورود خلبانان ایرانی به طبقه هفتم جلوگیری شد و با پافشاری و اصرار شیرآقایی وقتی در نهایت، مسئولان آمریکایی با بازدید از این قسمت موافقت کردند، خلبانان متوجه شدند طبقه هفتم، قسمت IBM یعنی محل نگهداری از رایانههای پنتاگون است. این اتفاق مربوط به سال ۵۶ است و هرکدام از رایانهها بهاندازه یککُمد بزرگ بودهاند.
افسران آمریکایی در این گفتگو، اصول کار جاسوسی خود را برای خلبانان ایرانی افشا کرده و گفتند «معمولا ما از طریق پول، دوستان، سکس، تهدید و تطمیع به اهدافمان میرسیم. کار این طبقه، این است.» افسران آمریکایی و مسئولان این بخش به خلبانان ایرانی گفتند در این طبقه در کامپیوترها درباره افراد و انسانهای مختلف، پروندههای مختلفی دارند و راه ارتباط و نزدیکشدن به هر فرد را میدانند. افسران آمریکایی در این گفتگو، اصول کار جاسوسی خود را برای خلبانان ایرانی افشا کرده و گفتند «معمولا ما از طریق پول، دوستان، سکس، تهدید و تطمیع به اهدافمان میرسیم. کار این طبقه، این است.» (صفحه ۱۳۷)
نکت جالب توجه در خاطره شیرآقایی از بازدید از مرکز پنتاگون، مربوط به حضور در بخش خاورمیانه طبقه هفتم ساختمان پنتاگون است که در این طبقه، با تعجب با افسری آمریکایی روبرو میشود که با او به لهجه رشتی صحبت میکند. شیرآقایی میگوید این افسر آمریکایی، اطلاعاتی از شهر رشت داشت که اداره ساواکِ رشت هم از آنها بیاطلاع بود.
* جشن پایان دوره و خرافات آمریکاییها
اواخر خرداد ۵۶ شیرآقایی دوره هواپیمای T37 را به پایان رساند و وینگ یا نشان خلبانی گرفت. به این ترتیب او با درجه ستوان دومی، خلبان شد. شیرآقایی درباره خاطرات جشن پایان دوره خود، خاطره جالبی از خرافات آمریکاییها دارد؛ ازجمله اینکه وینگ خلبان را چنان به سینه فشار میدهند تا سوزن پشت آن به سینه فرد فرو رفته و باعث ریختن خون شود. چون معتقدند این خونریزی باعث خوشیمنی است. همراه با این کار، یکوینگ دیگر را هم میشکنند تا خلبان در دوران پروازش، سانحه ندهد و کشته نشود.
پس از پایان دوره T37، شیرآقایی که برای بازگشت به میهن و دیدار همسر و فرزندانش دلتنگ شده بود، درخواست بازگشت به ایران را کرد. او درآنبرهه میتوانست هواپیماهای مختلفی را بهجز انواع شکاری، برای پرواز انتخاب کند. شیرآقایی سرگرد اربابی افسر وقت رابط نیروی هوایی ایران را راضی کرد نزد مقامات آمریکایی رفته و برای بازگشتش به ایران رایزنی کند اما فرمانده گردان آمریکایی در پاسخ گفت شیرآقایی خلبان شکاری خوبی میشود. پس بهتر است دوره خود را ادامه دهد. در نتیجه شیرآقایی ناچار شد در آمریکا بماند و با بستهشدن پایگاه وب، به پایگاه جدیدی در ایالت میسیسیپی که کولومبوس نام داشت اعزام شود. او در گروه اولینایرانیهایی بود که به پایگاه کولومبوس میرفتند.
در پایگاه کولومبوس، بهجز خلبانان ایرانی، خلبانانی از کویت، اردن، عربستان، کنیا، پرو و … هم حضور داشتند. شیرآقایی یکماه کلاسهای زمینی و آموزشهای آنها را پشت سر گذاشت تا پرواز با هواپیمای شکاری T38 آغاز شود. این هواپیما که همان F۵ بدون مهمات است، در آن سالها پیشرفتهترین هواپیمای آموزشی نیروی هوایی آمریکا بود. خاطره دیگر این خلبان از پرواز سُلو با جت T۳۸، مربوط به ملاحظه مسلمانی او توسط آمریکاییهاست که در سلوپارتیها عادت به ریختن مشروب الکلی شامپاین روی سر خلبان سلورفته داشتند اما بهدلیل مسلمانبودن او، از این کار خودداری کردند.
شیرآقایی ۱۲۰ ساعت با هواپیمای T38 پرواز کرد. ارتش و نیروی هوایی ایران، آن زمان به خلبانان ایرانی که در آمریکا آموزش میدیدند، ماهیانه هزار و ۱۱۷ دلار حقوق میداد که آن زمان، آمریکاییها هم چنین حقوقی دریافت نمیکردند. این خلبانان ایرانی، در زمان حضور در آمریکا، اساتید آمریکایی و خانوادههایشان را همراه خود به پیکنیک میبردند که به قول شیرآقایی تا پیش از آن، کسی از دانشجویان خلبانی این کار را نکرده بود و رفتارهای محبتآمیز ایرانیان با آنها برایشان تازگی داشت.
* سفر شاه به آمریکا و درگیری زد و خورد هواداران و مخالفان سلطنت
زمستان سال ۱۹۷۷ که شاه به آمریکا سفر کرد، به خلبانان، همافران و تکنیسینهای ایرانی حاضر در پایگاه کولومبوس که حدود ۱۵۰ نفر بودند، دستور داده شد به واشنگتن رفته و از شاه استقبال کنند. در نتیجه شیرآقایی همراه با دیگر ایرانیهای پایگاه کولومبوس به واشنگتن برده شد و یکی از ماموران ساواک هم پس از رسیدن هواپیمای این نیروها به واشنگتن، با ورود به هواپیما توضیحات لازم را برای هماهنگی از استقبال از شاه ارائه کرد و گفت مقابل کاخ سفید، افرادی بهعنوان خائن و خرابکار میآیند که علیه شاه شعار خواهند داد و وظیفه خلبانان و اعضای نیروی هوایی این است که شعار «جاویدشاه!» سر دهند.
برای این سفر شاه، حدود هزار نظامی از نیروهای هوایی، زمینی و دریایی ارتش، همراه با کارمندان ایرانی سراسر آمریکا گردآوری شده و برای حمایت از شاه به واشنگتن منتقل شدند. شیرآقایی در بیان این خاطرات میگوید در دل از شاه و رژیمش خوشش نمیآمده و از بودن در جمع ارتشیان وابسته به شاه، احساس خجالت کرده است.
پیرزنی آمریکایی شرح ماجرا را از او میپرسد و وقتی شیرآقایی گفت ماجرای شاه و مخالفانش و ترس آمریکا از کمونیستیشدن ایران از چه قرار است، پیرزن با تاکید بر لغت «باید» گفت «شما باید همدیگر را بزنید!» وقتی هم شیرآقایی با تعجب دلیل این سخن را جویا شد، پیرزن گفت: «برای آنکه کاخ سفید میخواهد.» معترضان ایرانی که خود را به واشنگتن رساندند، دانشجویان طیفهای مختلفی بودند که علیه شاه مبارزه میکردند. شیرآقایی درباره این جوانان دانشجوی معترض گفته: «وقتی میخواستیم از در فرودگاه بیرون بیاییم، دیدیم جمعیت زیادی منتظر ما هستند. تا ما را دیدند، شروع کردند به هو کردن ما. خیلی جا خوردیم. آنها شروع کردند به ما فحشدادن: مزدورها، هزاردلاریها، خائنها، مرگ بر شاه و مزدورانش، زنده باد آزادی!» (صفحه ۱۴۸)
تعداد مخالفان و تظاهرکنندگانی که در روز حضور شاه در واشنگتن تجمع کرده بودند، حدود پنج تا ششبرابر جمعیت ارتشی حامی شاه بود و پس از شعارهای مثبت گروه ارتشی و موافق شاه، مخالفان با هجوم به آنها با مقاومت و جلوگیری پلیس روبرو شدند. در نتیجه درگیری و زدوخورد آغاز شد که به گفته شیرآقایی در آن درگیری، هرکس موی کوتاه داشت طرفدار شاه و هرکس ریش یا موی بلند داشت، مخالف محسوب میشد. در آن لحظات، شیرآقایی گوشهای از خیابان ایستاده و تاسف میخورد. او با دیدن صحنههای خشن برخورد مخالفان و موافقان شاه و دیدن یکگوش بریدهشدن روی زمین، حال نامساعدی پیدا کرد و در خاطراتش درباره این زدوخورد شدید اشاره کرده که پلیس آمریکا در این درگیری بیطرف نبود. او میگوید در آن حال که در گوشهای ایستاده و نظارهگر درگیریها بود، پیرزنی آمریکایی شرح ماجرا را از او میپرسد و وقتی شیرآقایی گفت ماجرای شاه و مخالفانش و ترس آمریکا از کمونیستیشدن ایران از چه قرار است، پیرزن با تاکید بر لغت «باید» گفت «شما باید همدیگر را بزنید!» وقتی هم شیرآقایی با تعجب دلیل این سخن را جویا شد، پیرزن گفت: «برای آنکه کاخ سفید میخواهد.» (صفحه ۱۵۳) آن پیرزن همچنین به شیرآقایی گفت «به زودی در کشور شما انقلاب میشود.»
منوچهر شیرآقایی ۸ ماه در شهر و پایگاه کولومبوس ماند و با جت مافوق صوت T38 پرواز کرد. او زمستان ۵۶ به ایران بازگشت و آموزشهای خود را تکمیل کرد.
* خلبانان انقلابی و توزیع اعلامیههای امام و شریعتی
با بازگشت به ایران و حضور در نیروی هوایی، شیرآقایی از نبود برنامه خاص و مدون برای خلبانان آموزشدیده در آمریکا، افسوس خورد. او خود را به گردان یازده شکاری در پایگاه یکم شکاری مهرآباد معرفی کرد و میگوید از بدو ورود به نیروی هوایی، به دلیل برخورد بد ارشد گردان پرواز، خشونت را حس کرد و در دل از نظام و رژیم شاه که بهراحتی به نیروهای خود توهین میکرد، بیزار شد. شیرآقایی در چندمقطع از خاطرات خود از بیزاری از حکومت شاه گفته است؛ یکی مربوط به انشای دوران کودکی در مدرسه، دیگری مربوط به سفر شاه به آمریکا و زد و خورد ایرانیها و دیگری هم مربوط به همینبرهه ورود به ایران و برخورد بد و خشن ارشد گردان پرواز است.
بنا بود شیرآقایی پس از بازگشت به ایران، دوره کابین عقب هواپیمای F4 را پشت سر بگذارد که پس از معرفیاش به گردان ۱۱، به او گفته شد بهدلیل عدم تکمیل دوره آموزشی پیشین، نمیتواند آموزش کابین عقب F4 را شروع کند. او پس از نوروز سال ۵۷، کلاس رزم مشترک را برای آشنایی و هماهنگی با عملیاتهای مشترک نیروهای هوایی، زمینی و دریایی ارتش پشت سر گذاشت و تیرماه همانسال هم دوره نجات خدمت از مرگ در وضعیت سخت را دید. یکی از خاطرات او از این دوره، جنون موقت کویری خلبان چراغعلی (کاوه) امجدیان (از شهدای خلبان دفاع مقدس) در کویر قم است. پس از دوره نجات از مرگ، آموزشهای زمینی و آکادمیک هواپیمای F4 شروع شد که حدود ۲ ماه طول کشید و ایران، وارد حوادث اواخر شهریور ۵۷ شد.
یکی از تصاویر شیرآقایی (سمت چپ) از روزهای عملیات و پرواز در سالهای دفاع مقدس
شیرآقایی میگوید در آن وضعیت، کتابهایی درباره خسرو گلسرخی و نوارها و اعلامیههای دکتر علی شریعتی و اعلامیههای امام خمینی (ره) خیلی در بورس بوده است. او میگوید «به باور من دکتر شریعتی در انقلاب ایران نقش موثری داشت.» شیرآقایی میگوید حوادث انقلاب، در ابتدا انعکاس چندانی در نیروی هوایی نداشت چون خبر و تاثیر تحولات جامعه دیرتر به نیروی هوایی به ویژه خلبانها میرسید. به گفته او، اغلب پرسنل و خلبانان نیروی هوایی، از فساد سیستم ارتش و رژیم پهلوی ناراضی بودند؛ به ویژه همافرها که فکر میکردند رژیم شاه نسبت به آنها ظلم و تبعیض روا داشته و آنها را از افسرها پایینتر نگه داشته است. شیرآقایی میگوید در آن وضعیت، کتابهایی درباره خسرو گلسرخی و نوارها و اعلامیههای دکتر علی شریعتی و اعلامیههای امام خمینی (ره) خیلی در بورس بوده است. او میگوید «به باور من دکتر شریعتی در انقلاب ایران نقش موثری داشت.» (صفحه ۱۷۰) شیرآقایی از حسین دلحامد بهعنوان یکی از پرسنل انقلابی گردان ۱۱ پایگاه یکم شکاری نام میبرد و درباره خودش هم میگوید گرچه از ابتدای زندگی و در کل، آدم سیاسی و مبارزی نبوده، اما در آن برهه نسبت به انقلاب اسلامی، نگاه مثبتی داشته و شاه و خاندانش را یکی از موانع اصلی ترقی ایران میدانسته است. شیرآقایی در آن زمان از حضور و سلطه ساواک بر کشور و اداره ضداطلاعات بر ارتش هم خیلی گلایه داشت. او در خاطراتش از آن برهه گفته از تمام سیستم عقده داشته و ماجرای آن انشایی را هم که مسیر زندگیاش را تغییر داد، فراموش نکرده بود.
منوچهر شیرآقایی ۳۱ شهریور ۵۷ از پایگاه یکم شکاری به پایگاه ششم شکاری در بوشهر منتقل شد. گردان آموزشی ۱۱ شکاری در تهران با انتقال به بوشهر، به دو گردان ۶۱ و ۶۲ شکاری F۴ تبدیل شد. در مجموع ۲۵ خلبان بودند که به بوشهر منتقل شدند. پایگاه شکاری بوشهر در سالهای پیش از انقلاب، توسط نیروهای آمریکاییها و براساس آخرین اسلوب پایگاههای نظامی ارتش آمریکا ساخته شده بود اما در شهریور ۵۷ که شیرآقایی به این پایگاه منتقل شد، وضعیت آب لولهکشی و برق آن خراب بود. در پایگاه بوشهر رستوران مستشاران آمریکایی از پرسنل ایرانی جدا بود و محل استقراری کاملاً جدا از دیگران داشتند.
دوران در عملیات مورد اشاره که یکی از بمبارانهای شمال شرق بصره بود، بهجای ترک منطقه دور زد تا روی هدف برگشته و اصابت بمبهایش به هدف را بررسی کند. با گردش دوران روی منطقه، شیرآقایی خطاب به او گفت «تو میخواهی بمیری، من نمیخواهم بمیرم» در نتیجه دوران از منطقه درگیری دور شد در دوره آموزش رزمی F4 در بوشهر، بنا شد شیرآقایی دوره کابین عقب این هواپیما را پشت سر بگذارد. همزمان حسین خلعتبری (از شهدای خلبان دفاع مقدس) که سابقهای حدود دو سال بیشتر از شیرآقایی داشت، باید دوره کابین جلوی F4 را طی میکرد. از دیگر خلبانانی که پیش از شیرآقایی به پایگاه بوشهر منتقل شدند، میتوان از عباس دوران نام برد که دو سهسالی قدیمیتر از او بود. شیرآقایی، دوران را شخصیتی شجاع، نترس، رکگو و بسیار بیریا میخوانَد که بهواسطه تصادف اتومبیل درچندنطقه از بدنش پلاتین کار گذاشته شده بود. او در بخش دیگری از خاطراتش درباره روزهای جنگ در پایگاه بوشهر، به عباس دوران اشاره کرده و گفته دوران، آدم بیخیالی بود؛ زود هم از کوره در میرفت و جوش میآورد. شیرآقایی در طول جنگ، چندین پرواز کابین عقب با عباس دوران داشت و او را خلبان بسیار ماهر و شجاعی خوانده که گاهی دیوانهبازیهایی درمیآورد و باعث حیرت میشد؛ طوری که گویی چیزی بهنام ترس در دلش وجود نداشت و مطلقاً هراسی از مرگ ندارد. شیرآقایی از دوران نقل قول کرده که همیشه میگفت «آدم یک روز باید بمیرد. چه خوب است در میدان نبرد باشد!» یکی از خاطرات شیرآقایی از تهوّر عباس دوران مربوط به یکعملیات بمباران است. طبق اصول کلاسیک جنگ، خلبان باید پس از بمباران، بهسرعت منطقه را ترک کند اما دوران در عملیات مورد اشاره که یکی از بمبارانهای شمال شرق بصره بود، بهجای ترک منطقه دور زد تا روی هدف برگشته و اصابت بمبهایش به هدف را بررسی کند. با گردش دوران روی منطقه، شیرآقایی خطاب به او گفت «تو میخواهی بمیری، من نمیخواهم بمیرم» در نتیجه دوران از منطقه درگیری دور شد.
در نارآمیهای انقلاب، ارسال بنزین هواپیما از آبادان به بوشهر دچار مشکل شد. مردم خشمگین هم در چندمورد تانکرهای حامل بنزین را که به مقصد پایگاههای هوایی میرفتند، آتش زدند. اعتصابهای آن برهه روی پروازهای هواپیماهای نیروی هوایی تاثیر گذاشت. در چندمورد خرابکاری در پایگاههای شکاری تهران و دزفول هم، سانحه برای هواپیماها رخ داد که موجب کشتهشدن خلبانان شدند. شیرآقایی از خاطرات روزهای انقلاب در پایگاه بوشهر میگوید: «از خلبانان من، مسعود اقدام، اصغر سپیدموی آذر، رضا سعیدی و علیرضا نمکی حسابی انقلابی شده بودیم، طوری که شبها مخفیانه با ماشین ژیانم در خانههای سازمانی و بین پرسنل اعلامیههای امام خمینی را پخش میکردم. اعلامیهها را مسعود تهیه میکرد و به من میداد.» (صفحه ۱۷۷ به ۱۷۸) طبق روایت شیرآقایی، اصغر سپیدموی آذر نوارهای سخنرانی دکتر شریعتی را به پایگاه آورده و مخفیانه بین پرسنل پخش میکرد. این خلبان همچنین اعلامیههای امام خمینی (ره) را هم به پایگاه منتقل و بین خلبانان توزیع میکرده است.
اصغر سپیدموی آذر از خلبانان شکاری F4 در دوران دفاع مقدس است که برای اولینبار پیشنهاد داد همافرها و پرسنل نیروی هوایی پایگاه ششم بوشهر به شهر رفته و ترتیب یکتظاهرات ضدشاه را بدهند. در همانزمان شیرآقایی هم مامور شد بین پرسنل مازندرانی پایگاه رفته و آنها را برای شرکت در تظاهرات تشویق کند. او در این تظاهرات در جو انقلابی قرار گرفته و بین مردم اقدام به سخنرانی پرشوری کرد که با صلوات و تکبیر تشویقآمیز مردم روبرو شد. اما پس از سخنرانی برای جلوگیری از بازداشت توسط نیروهای ضداطلاعات ارتش، خود را بین جمعیت گم کرد و سپس خود را به مناطق خارج شهر بوشهر رسانده و مخفی شد.
منوچهر شیرآقایی در سالهای جنگ؛ پای هواپیمای فانتوم
شیرآقایی بعدها شنید بخش ضداطلاعات ستوان دوم خلبان مسعود اقدام، ستوان دوم خلبان غلامعباس پزشکی و ایرج شاکری را دستگیر و به خاش تبعید کرده است. این اتفاقات مربوط به همینروزهایی است که شیرآقایی از بوشهر خارج و در روستای چاهخانی مخفی شده بود. با پیروزی انقلاب اسلامی، تبعیدشدگان پایگاه بوشهر نیز، بازگردانده شدند.
اصغر سپیدموی آذر نوارهای سخنرانی دکتر شریعتی را به پایگاه آورده و مخفیانه بین پرسنل پخش میکرد. همچنین اعلامیههای امام خمینی را هم به پایگاه منتقل و بین خلبانان توزیع میکرده است. اصغر سپیدموی آذر از خلبانان شکاری F4 در دوران دفاع مقدس است که برای اولینبار پیشنهاد داد همافرها و پرسنل نیروی هوایی پایگاه ششم بوشهر به شهر رفته و ترتیب یکتظاهرات ضدشاه را بدهند. در همانزمان شیرآقایی هم مامور شد بین پرسنل مازندرانی پایگاه رفته و آنها را برای شرکت در تظاهرات تشویق کند در شلوغیهای شهریور ۵۷، سومین فرزند شیرآقایی نیز به دنیا آمد. او در زمستان ۵۷ نیز در سوگ درگذشت برادرش نشست که کوچکترین فرزند خانواده بود و در برگشت از تظاهرات ضدشاه، در سانحه تصادف اتومبیل درگذشت.
شیرآقایی در خاطرات اول انقلاب خود از زیادهرویها برای مبارزه با تجمل و مظاهر آن گفته و با بردن نام اصغر سپیدموی آذر، میگوید این خلبان تیم ضربتی تشکیل داد تا از پایگاه و تاسیسات نظامی آن حفاظت کند. شیرآقایی هم به این گروه ضربت پیوست و نگهبانی از تجهیزات و لوازم پایگاه بوشهر را به عهده گرفت. او میگوید هنوز زمان زیادی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که درجهدارها و همافرها برای خود تشکیلات خاص تشکیل داده و شروع به مطالبات صنفی کردند. همافرها که پیش از انقلاب خواستار حقوق برابر با افسران بودند، شرایط پس از انقلاب را برای طرح این خواسته مناسب دیده بودند. بهدلیل همین خواسته و زیادهرویهای ناشی از انقلابیگری و عدالتخواهی، برای مدتی سلام نظامی و احترام بین درجه دارها نسبت به افسران از بین رفت. این خاطرات مربوط به زمانی هستند که نیروهای مجاهدین خلق هم بهدنبال ایده انحلال ارتش و تشکیل ارتش خلقی بودند که این خواسته با تصمیم امام خمینی (ره) ناکام ماند. بههرحال در روزهای اول انقلاب، بهتعبیر شیرآقایی جو پرتنش و ناسالمی در پایگاه بوشهر به وجود آمده بود که نتیجهاش، شرایط چندفرماندهی بود. سپس خواستههای صنفی بهمرور رنگ و بوی سیاسی به خود گرفتند و جدال بین افسران و همافران تا مدتها ادامه پیدا کرد. مجاهدین خلق و کمونیستها هم بهطور مرتب پرسنل و درجهدارها را تحریک به خرابکاری و اعتصاب میکردند. تا اینکه با حمایت علنی امام خمینی (ره) از ارتش، بحث انحلال ارتش که توسط مجاهدین خلق در آتش آن دمیده میشد، منتفی شد. شیرآقایی میگوید «پس از آرامشدن اوضاع، یک روز آمدند و دست و چشم آقایان را بستند و به خاطر تحریک پرسنل با هواپیما بردند تهران و دیگر ما آنان را ندیدیم.» (صفحه ۱۹۳)
نخستین سانحه هوایی که شیرآقایی در پایگاه بوشهر شاهد آن بود، مربوط به اواخر مرداد سال ۵۸ است که خلبان محمدعلی فاتحچهر همراه با کابین عقب خود سیدمحمود امام در هواپیمای F4 در یک گشتزنی هوایی در دریا سقوط کرده و هر دو خلبان در دم به شهادت رسیدند.
* کودتای نقاب؛ انتقامی که آمریکا از نیروی هوایی ایران گرفت
منوچهر شیرآقایی گفته در مواجهه اول با خبر کودتای نقاب (نوژه) تعجب کرده است. «تعجبم این بود که این طرح چقدر خام، نسنجیده و شتابزده بود. به باور من این طرح، بیش از آنکه یک کودتا باشد، توطئه علیه خلبانهای نیروی هوایی ایران بود. چند خلبان با دریایی از مردم انقلابی چه میخواستند بکنند؟» (صفحه ۱۹۵) او همچنین گفته «طراحی این کودتا چند منظور داشت. اگر کودتا پیروز میشد، که با وجود آن جو انقلابی و رهبری امام خمینی محال بود آمریکا به اهدافش در ایران برسد. اگر هم پیروز نمیشد، ضربه هولناکی بر نیروی هوایی ایران وارد میشد، که شد.» (صفحه ۱۹۵)
ضربه دیگر آمریکا به ایران، مربوط به هواپیماهای F16 میشود. پیش از انقلاب، ایران سفارش ۱۶۷ فروند هواپیمای F16 را به آمریکا داد که هزینه این ۱۶۷ فروند هم پرداخت شد اما با پیروزی انقلاب، آمریکا از تحویل F16 ها خودداری کرد و پول ایران را هم برنگرداند شیرآقایی در خاطرات خود درباره کودتای نوژه گفته با شنیدن اخبار مربوط به آن، یاد گفتگویش با سرگرد آمریکایی در طبقه هفتم پنتاگون افتاده و بهنظرش، آمریکا با انجام این توطئه از نیروی هوایی ایران انتقام گرفت. چون عده زیادی از بهترین خلبانان نیروی هوایی اعدام، بازخرید یا اخراج شدند. حیثیت خلبانان هم در جامعه دچار خدشه شد و در مجموع ضربه معنوی و حیثیتی بدی به خلبانها و نیروی هوایی کشور وارد شد.
«پس از کودتای نوژه چندنفر از خلبانهای پایگاه ششم شکاری را از کار اخراج کردند که ازجمله میتوانم از غفور جدی، حسین غلامیان، منوچهر محققی و … نام ببرم. جدی اهل اردبیل بود. آدم لوطی و بامرامی بود که ورزشکار هم بود. جنگ که شد، برگشت تا پرواز کند. یادم هست لباس پرواز نداشت. من رفتم و به اسم خودم برایش لباس پرواز گرفتم. پرواز کرد و در اطراف جاده آبادان به ماهشهر و آنطرفها هواپیمایش را زدند و شهید شد.» (صفحه ۲۱۳) هواپیمای فانتوم سرگرد خلبان غفور جدی از شهدای خلبان دفاع مقدس، روز ۱۷ آبان ۵۹ مورد اصابت موشک SAM2 پدافند عراق قرار گرفت و پس از اجکت، به دلیل عمل نکردن چتر نجاتش به شهادت رسید اما کابین عقبش حسین خلجی پس از اجکت سالم به زمین رسید.
ضربه دیگر آمریکا به ایران، مربوط به هواپیماهای F16 میشود. پیش از انقلاب، ایران سفارش ۱۶۷ فروند هواپیمای F16 را به آمریکا داد که هزینه این ۱۶۷ فروند هم پرداخت شد اما با پیروزی انقلاب، آمریکا از تحویل F16 ها خودداری کرد و پول ایران را هم برنگرداند. شیرآقایی ضمن اشاره به روزهای پیش از انقلاب و شروع جنگ، گفته در زمان شاه مستشاران نظامی آمریکا اجازه تعویض قطعات یا تعمیر هواپیماها را به تعمیرکاران ایرانی نمیدادند و تلاش میکردند ایرانیها را از دستیابی به علم این کار دور نگه دارند.
کاپیتان منوچهر شیرآقایی در سالهای اخیر
* عملیات برونمرزی؛ اولین راید پروازی!
خاطره شیرآقایی از اولینروز جنگ، مربوط به انفجار اولینبمبهای رهاشده از هواپیماهای جنگنده عراقی در پایگاه بوشهر است که باعث شد غرور این خلبان مانند دیگرخلبانان باغیرت نیروی هوایی خرد و منجر به گریه و ریختن اشک شود. شیرآقایی میگوید تجاوز به میهنش باعث شد احساس کند بهزودی دیوانه میشود. با انفجار بمبهای بمبافکنهای عراقی در پایگاه بوشهر، محمود ضرابی فرمانده گردان این پایگاه، با هماهنگی تهران و فرماندهی کل نیروی هوایی، تصمیم به اجرای عملیات انتقام گرفت. فرمانده وقت پایگاه ششم شکاری بوشهر، سرهنگ مهدی دادپی بود. خلبانانی چون عباس دوران و علیرضا یاسینی نیز در گردان این پایگاه پرواز میکردند که یاسینی بهعنوان معلم پرواز هم خدمت میکرد. برای هر پایگاه هوایی شکاری، طرح مقابلهای برای ضربهزدن به دشمن در نظر گرفته میشود که پیش از حمله عراق به ایران، برای پایگاه بوشهر، طرح مقابله حمله به پایگاههای شعیبیه و ناصریه در نظر گرفته شده بود.
فانتوم دژپسند و شیرآقایی، ۱۲ بمب ۵۰۰ پوندی را روی سر دشمن رها کرد. در این پرواز وقتی دژپسند مسلسل هواپیما را به سمت نیروهای دشمن آتش کرد، شیرآقایی بهواسطه ترس و هیجانش، با فریاد گفت «ما را زدند!» اما دژپسند به آرامی گفت «نه! من مسلسل زدم.» شیرآقایی میگوید در این مرحله بود که ضربه ناشی از کودتای نوژه عمیقاً حس شد. چون هواپیمای F4 به اندازه کافی وجود داشت اما خلبانانی که بتوانند آنها را هدایت کنند، وجود نداشتند؛ بهویژه خلبانان کابین عقب این هواپیما. همچنین عده زیادی از خلبانان به اتهام شراکت در کودتای نقاب، برای دیدن آموزش عقیدتی و احکام به تهران منتقل شده بودند.در نتیجه شیرآقایی که تا آن روز فرصت پرواز با هواپیمای فانتوم را پیدا نکرده بود، بهطور داوطلب برای پرواز در کابین عقب این هواپیما اعلام آمادگی و در عملیات هشتفروندی انتقام پایگاه بوشهر شرکت کرد اما به قول خودش بسیار ناشی و ناوارد بود. شیرآقایی، خلبان کابین عقب یکی از فانتومهایی بود که باید به پایگاه شعیبیه حمله میکردند و خلبان کابین جلویش، ناصر دژپسند بود. او در خاطرات مربوط به این عملیات اعتراف کرده اضطراب بسیاری داشته است چون توانایی خواندن چکلیستها پروازی را داشته و بر مشخصکردن مسیر پرواز روی نقشه هم توانا بوده اما کار با رادار فانتوم را نیاموخته بود. در نتیجه در این عملیات بهقول عوام، تف در گلویش خشک شد! شیرآقایی میگوید شاید بهجز او در ایران و جهان، هیچ خلبان F4 دیگری نباشد که راید اولش با چنین تجربهای اغاز شده باشد!
فانتوم دژپسند و شیرآقایی، ۱۲ بمب ۵۰۰ پوندی را روی سر دشمن رها کرد. در این پرواز وقتی دژپسند مسلسل هواپیما را به سمت نیروهای دشمن آتش کرد، شیرآقایی بهواسطه ترس و هیجانش، با فریاد گفت «ما را زدند!» اما دژپسند به آرامی گفت «نه! من مسلسل زدم.» در این حمله یکی از هواپیمای دسته چهارفروندی که به ناصریه حمله کردند، چنان پایین پرواز کرده بود که تابلو پایگاه به زیر بال هواپیما گرفت و فانتوم مورد نظر آن را با خود به بوشهر آورد. شبکه BBC چندروز بعد، گزارش این حمله هوایی ایران را داد و گفت خلبانهای ایرانی به قدری پایین پرواز میکردند که ضدهواییهای عراق نمیتوانستند آنها را هدف قراردهند.
* خواب در کنار هواپیماها؛ عملیات برونمرزی با خواب کم و غذای بد
در روزهای ابتدایی جنگ، خلبانهای پایگاه هوایی بوشهر در آشیانههای هواپیما کنار هواپیماها میخوابیدند و تشکهای خود را کنار هم پهن میکردند تا در صورت نیاز فوری به پرواز رهگیری یا ماموریت بمباران، سریع اقدام کنند. شیرآقایی از ناصر دژپسند و علییار محمدی بهعنوان اولین شهدای پایگاه شکاری بوشهر نام میبَرد و خاطرهاش از شهید محمدی این است که در فن تقلید صدا مهارت داشت و ادای بنیصدر را برای خلبانها در میآورد. این خلبان روز ۳ مهر ۵۹ به شهادت رسیدند. حسام بهادری هم دیگر شهید پایگاه بوشهر بود که با گذشت ۳ ماه از ازدواجش در حالیکه همسرش ۱۷ سال داشت، در ۱۰ مهر ۵۹ به شهادت رسید. خلبانان پایگاه بوشهر بهطور مرتب به مناطق جنگی خوزستان ماموریت داشتند و در حالیکه از غذا و خواب مناسب برخوردار نبودند، تانکها، نفربرها، پلهای شناور و نفرات دشمن را بمباران میکردند. دو عامل خواب و غذای مناسب برای اجرای صحیح عملیات توسط خلبان، اهمیت حیاتی دارند که خلبانان این پایگاه و دیگر پایگاههای شکاری در دوران جنگ از آنها بیبهره بودند.
خلبانان پایگاه بوشهر بهطور مرتب به مناطق جنگی خوزستان ماموریت داشتند و در حالیکه از غذا و خواب مناسب برخوردار نبودند، تانکها، نفربرها، پلهای شناور و نفرات دشمن را بمباران میکردند
شیرآقایی میگوید اینکه در برخی کتابها و خاطرهها نوشته شده روزهای اول جنگ هیچ هواپیمای ایرانی نبود که در خرمشهر عراقیها را بمباران کند، کذب محض است. همچنین درباره بمبارانهای آن دوره گفته «گاهی اوقات در اتاق توجیه به ما میگفتند در فلان خط، ما نیرو نداریم. هرکس را دیدید بزنید چون همه نیروهای دشمن اند.» (صفحه ۲۰۸)
در هفتههای اول جنگ از صداوسیمای تهران برای مصاحبه با خلبانهای پایگاه بوشهر گزارشهایی تهیه شد که خلعتبری و شیرآقایی از جمله خلبانانی بودند که در این مصاحبهها صحبت کردند و شیرآقایی در مصاحبه خود به صدام قول داد هر روز بدون پاسپورت به کشورش سفر کند و برگردد.
حقوق خلبانان شکاری در آن روزگار، ماهی ۱۳ هزار و ۵۰۰ تومان بود که حقوق بالایی محسوب میشد. شیرآقایی با اشاره به غذای بد و کمبود امکانات رفاهی، از کمکهای مردمی به پایگاه و خدمات رایگان مردم به خلبانهای پایگاه بوشهر هم گفته است. او در ادامه، مسئولیت آتشنشانی پایگاه بوشهر را هم به عهده گرفت و خود تعمیر تجهیزات خراب و از کار افتاده آتشنشانی پایگاه را انجام داد. در نتیجه در این برهه، صبحها به پروازهای برونمرزی میرفت و سپس به مسئولیتش در آتشنشانی پایگاه میپرداخت و گاهی اوقات عصرها نیز اقدام به پرواز جنگی میکرد.
شیرآقایی حدود یکسالونیم رئیس آتشنشانی پایگاه شکاری بوشهر بود. در آن برهه بارها هواپیماها هنگام فرود آتش میگرفتند یا از باند خارج میشدند و یا بمب عملنکردهای داشتند که ماموران آتشنشانی در واکنش سریع، مواظب بودند آتش را خاموش یا بدنه هواپیما را خنک کنند.
یکی از عکسهای یادگاری خلبانان فانتوم در پایگاه بوشهر
شیرآقایی از عباس دوران، حسین خلعتبری، علیرضا یاسینی، عبدالله کاشانیفرد و بهزاد عباسی بهعنوان چندتن از تاثیرگذارترین خلبانانی که سهم بزرگی در فلجکردن نیروی دریایی عراق داشتند، یاد میکند. او نیز در یکعملیات همراه با سیروس باهری، به اسکله البکر و الامیه حمله کرد و ایندوخلبان یکناوچه اوزا را نیز غرق کردند. پس از حملههای نیروی هوایی به این دو اسکله، صادرات نفت عراق از این دو سکوی نفتی در خلیج فارس قطع شد. در آن دوران خلبانان پایگاه بوشهر از صبح که بیدار میشدند تا وقتی که هوا تاریک میشد، پروازهای جنگی داشتند. تعداد این پروازها گاهی به ۲۰ پرواز در روز میرسید. در همانزمان شیرآقایی بهدلیل کیفیت بد غذای پایگاه، پیشنهاد کرد باشگاه خلبانهای پایگاه راهاندازی شود و خودش مسئولیت آن را به عهده گرفت. پایگاه ششم شکاری، نخستین پایگاه در ایران بود که باشگاه مخصوص خلبانها را تاسیس کرد.
از دیگر خلبانان همرزم شیرآقایی در پایگاه بوشهر، میتوان به حسین دلحامد اشاره کرد در تهران، آمریکا و بوشهر با او همدوره بوده است. دل حامد خلبانی است که در یک پرواز با کابین عقبش اسماعیل عسکری در اطراف خورموسی مورد اصابت موشک پدافند دشمن قرار گرفت و اقدام به اجکت کرد. پیچیدن چتر دور گردن اسماعیل عسکری موجب شهادتش میشود اما دلحامد پس از فرود در آب، سهروز تشنه و گرسنه در خلیج فارس سرگردان بود که بههمیندلیل ناچار شد برای رفع گرسنگی برگهای دفترچه یادداشت خود را بخورد. او که پس از نجات از این معرکه، بهشدت لاغر و ضعیف شده بود، پس از مدتی دوباره به گردان پرواز بازگشته و ۶ بهمن ۶۱ در اطراف جزیره خارک در درگیری با میراژهای عراقی به شهادت رسید و همراه با سرهنگ خلبان محمدعلی سلیمانی مفقودالاثر شد.
نکته مهم دیگری که در خاطرات شیرآقایی از جنگ وجود دارد، شوخیهای خلبانان با یکدیگر برای دوامآوردن در شرایط سخت جنگی است.
* مشکل پدافند خودی برای هواپیماها
یکی از مشکلات ابتدای جنگ این بود که نیروهای پدافند خودی، هواپیمای F4 را از هواپیمای میگ عراقی تشخیص نمیدادند. به همین دلیل در چندینمورد هواپیمای خودی را مورد هدف قرار دادند. روز ۷ مهر ۵۹ دو فروند فانتوم خودی در بندر امام مورد اصابت پدافند خودی قرار گرفتند. در یک هواپیما، علیاکبر بشیری و محمدرضا کرم به شهادت رسیده و در هواپیمای دیگر، سروان شیرچی و ستوان موسوی با اقدام به اجکت، زنده ماندند. پس از این اتفاق تلخ، یکی از نیروهای پدافند، پس از اینکه متوجه شد هواپیمای خودی را مورد اصابت قرار داده، شوکه شد و قصد داشت با شلیک اسلحه خودکشی کند.
پس از آبان و در آذر ۵۹، قرار شد در بندر امام خمینی نیروهای FAC یا افسر ناظر مقدم مستقر شوند تا با هماهنگی آنها، پروازها و ترابری هوایی صورت بگیرد و پدافند مشکلی برای پرواز آنها ایجاد نکند. اولیننفری که برای این کار اعزام شد، منوچهر شیرآقایی بود که در خاطراتش از دورانی که افسر ناظر مقدم بود، متاسفانه در یکماموریت، هواپیمای شکاری ایرانی، دو ناوچه خودی را بهدلیل راهنمایی اشتباه ایستگاه رادار، به اشتباه مورد هدف قرار داد.
* شیرآقاییِ سقسیاه!
شیرآقایی دو خاطره نسبتاً طنزآمیز از پروازهای جنگی و شهادت همرزمانش دارد. یکی از این خاطرات مربوط به محمدکاظم روستا آهل آباده است: «اوایل آذرماه ۵۹ بود. داشت میرفت پرواز. دنبالش راه افتادم. گفتم: کاظم تو امروز شهید میشوی. با لهجه آباهای فحشی به من داد و گفت: برو سقسیاه! – به خدا برنمیگردی. دنبالم کرد. من هم فرار کردم. دوباره راه افتاد که برود. رفتم دنبالش و گفتم: کاظم به خدا بوی شهادت میدهی، اگر وصیتی داری، تعارف نکن، بگو. کلی با هم گفتیم، شوخی کردیم و به هم فحش دادیم. کاظم رفت و در همان پرواز جنگی شهید شد. خلبان جلویش هم حسن مفتخری بود. در درگیری با ناوچههای عراقی، هواپیما موشک خورد و هر دو شهید شدند.» (صفحه ۲۱۸)
یکدست و دو پای این خلبان در عملیات مورد اشاره شکست و در اولینلحظه دیدار با شیرآقایی در بیمارستان به او گفت: «منوچهر! وقتی اجکت کردم، نه به فکر جانم بودم، نه زن و بچههایم، نه خانوادهام، همهاش با خودم میگفتم لعنت به این شیرآقایی سقسیاه!» در خاطرات مشابه دیگر شیرآقایی، پیشبینی او درست از آب درنیامد. او این بار به کیومرث حیدریان گفته بود شهید خواهد شد! حیدریان در ماموریتی با منوچهر محققی، برای بمباران پل مارد پرواز کرد که مورد اصابت پدافند دشمن قرار گرفته و هر دو خلبان موفق شدند هواپیمای آتشگرفته خود را تا بالای سر نیروهای خودی رسانده و سپس اقدام به اجکت کنند. به این ترتیب پس از اجکت، به بیمارستان اهواز و سپس به تهران منتقل شدند. شیرآقایی برای دادن خبر مجروحشدن حیدریان به همسر این خلبان دچار مشکل شد و هرچه تلاش کرد همسر حیدریان را مجاب کند، او تا دیدن شوهرش در بیمارستان، باور نکرد حیدریان شهید نشده است. یکدست و دو پای این خلبان در عملیات مورد اشاره شکست و در اولینلحظه دیدار با شیرآقایی در بیمارستان به او گفت: «منوچهر! وقتی اجکت کردم، نه به فکر جانم بودم، نه زن و بچههایم، نه خانوادهام، همهاش با خودم میگفتم لعنت به این شیرآقایی سقسیاه!» (صفحه ۲۳۶)
* فرار خلبان خائن به عربستان
یکی از خاطرات تلخ شیرآقایی از سالهای جنگ فرار حسین منصوری با هواپیمای F4 به عربستان سعودی است که روز ۱۳ اسفند ۶۰ به این کشور و سپس آمریکا پناهنده شد. کابین عقب وی بهمن لطفی که علاقهای به انجام این کار نداشت، به ایران بازگردانده شد. این اتفاق در یکپرواز چهارفروندی تمرینی و آموزشی انجام شد که یکی از این چهار فروند هواپیمای حسین منصوری بود که تغییر مسیر داده و راه عربستان را در پیش گرفت. لطفی بهعنوان خلبان کابین عقب، در طول پرواز و پس از اطلاع از مسیر منصوری، قصد انجام اجکت و خروج اضطراری از هواپیما را داشت که چنینکاری در سرعت ۶۵۰ ناتیکال مایل ممکن نبود.
طالبمهر هنگام تشکر و خداحافظی از آنها جمله جالبی را گفت که موجب ترس و وحشت خلبانان عربستانی شد و رادیوی خود را قطع کردند: «به امید آنکه به زودی ما مسلمانان متحد شویم و در یک پرواز مشترک در بال هم برویم و اسرائیل را بزنیم.» منصوری روی بیسیم هواپیما از نیروهای عربستانی خواست سفیر یا مقامات آمریکا را به پایگاه دهران در عربستان فرابخوانند. نکته جالبی که شیرآقایی در خاطره خود از این مساله اشاره کرده این است که عربستان با داشتن چهار فروند هواپیمای آواکس و پوشش ماهوارهای آمریکا، متوجه ورود هواپیمای شکاری ایران به حریم هواییاش نشد. بههرحال دو فروند شکاری نیروی هوایی عربستان، پرواز کرده و شکاری ایرانی را تا پایگاه دهران اسکورت کردند.
پس از درخواست پناهندگی منصوری از مقامات آمریکایی، بهمن لطفی توسط مقامات آمریکایی تحت فشار قرار گرفت تا درخواست پناهندگی کند. این فشارها شکل تهدید و تطمیع به خود گرفتند و پس از ناامیدی آمریکاییها، با مداخله وزارت امور خارجه ایران، لطفی به ترکیه منتقل و تحویل سفیر ایران در ترکیه شد.
اما پس از فرار منصوری با هواپیمای فانتوم، حسن طالبمهر و عبدالله کاشانیفرد برای بازگرداندن این هواپیما به عربستان رفتند و در پایگاه دهران مورد استقبال خوبی قرار گرفتند و حتی به زیارت مکه و مدینه هم برده شدند. در بازگشت این دو خلبان، دو هواپیمای F15 عربستان آنها را تا پایان محدوده هوایی عربستان اسکورت کردند که طالبمهر هنگام تشکر و خداحافظی از آنها جمله جالبی را گفت که موجب ترس و وحشت خلبانان عربستانی شد و رادیوی خود را قطع کردند: «به امید آنکه به زودی ما مسلمانان متحد شویم و در یک پرواز مشترک در بال هم برویم و اسرائیل را بزنیم.» (صفحه ۲۴۷)
خلبان شهید حسن طالبمهر
* مدارا با خلبان عراقی که اسیر شد
در یکماموریت دو فروندی که جلال دیمیریان و نصرالله خزاییپول خلبانان کابینجلوی دو فانتوم بودند، پس از پرواز روی خلیجفارس در منطقه امام حسن نزدیک گناوه، یکهواپیمای عراقی که از پایگاه شعیبیه برخاسته بود، به قصد بمباران تاسیسات نفتی جزیره خارک نزدیک میشد که رادار نیروی هوایی آن را ندیده و دیمیریان و خزایی هم متوجه حضورش نشده بودند. با حضور دو فانتوم ایرانی در منطقه، در حالی که هنوز متوجه حضور هواپیمای عراقی نشده بودند، خلبان میگ اقدام به اجکت کرد و سالم به زمین رسید. این خلبان عراقی به اسارت افراد نیروی دریایی درآمد و سپس به نیروی هوایی تحویل داده شد.
شیرآقایی پس از اسیرشدن این خلبان نزد او رفته و پرسید آیا مورد اصابت موشک قرار گرفت؟ که خلبان عراقی پاسخ منفی داد. شیرآقایی با تعجب پرسید چرا اقدام به اجکت کرده که خلبان عراقی گفت بهمحض دیدن هواپیمای فانتوم، ابهت این پرنده چنان او را تحت تاثیر قرار داده که اقدام به اجکت کرده است. شیرآقایی میگوید درون چشم چپ این خلبان یکخال یا لک سیاه دیده شد و وقتی درباره آسیبدیدگی چشم از او سوال پرسیدند پاسخی نداد. در نتیجه پرسنل نیروی هوایی تصور کردند، چشم این خلبان عراقی هنگام اجکت دچار آسیب شده و نیاز به قطره دارد. اما این خلبان ترسیده و مانع از ریختن قطره در چشمش شد. او در پاسخ به شیرآقایی برای امتناع از ریختن قطره گفت میترسد ایرانیها کورش کنند. شیرآقایی روایت میکند «قطره را ریختم داخل چشم خودم. مطمئن که شد، اجازه داد قطره را بریزیم. به او گفتم: اینجا کشور اسلامی است و تو هم اسیر ما هستی. ما با اسیرمان بدرفتاری نمیکنیم.» (صفحه ۲۵۰ به ۲۵۱)
* مشاهده شهادت خلبانان طالب مهر و امجدیان
شیرآقایی در عملیاتی که حسن طالبمهر و چراغعلی امجدیان به شهادت رسیدند، حضور داشته است. لیدر این عملیات چهارفروندی، فرجالله براتپور بوده است. فانتوم شماره ۲، طالبمهر و امجدیان و فانتوم شماره ۳ هم هواپیمایی بوده که شیرآقایی کابین عقب آن بوده است.
این اتفاق در روز ۱۶ اردیبهشت ۶۱ در خلال عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر رخ داد. دو خلبان نامبرده پس از اصابت موشک پدافند دشمن به دم هواپیمایشان، اقدام به اجکت کرده و هواپیما نیز لحظهای پس از اجکتشان منفجر شد. طالبمهر و امجدیان با چتر نجات در حال پایینآمدن به سمت زمین بودند که مورد اصابت گلولههای توپ ضدهوایی پدافند عراق قرار گرفته و به شهادت رسیدند.
* خاطره پرواز با منوچهر محققی
اوایل مهر ۶۰ تا خرداد ۶۱ که وضعیت جبههها دچار تغییر و تحول شد و ورق جنگ بهنفع ایران برمیگشت، خلبانان پایگاه ششم شکاری بوشهر، دهها عملیات و پرواز جنگی را در عملیاتهای ثامنالائمه (شکست حصر آبادان)، طریقالقدس (آزادسازی بستان)، فتحالمبین و بیتالمقدس (آزادسازی خرمشهر)، انجام دادند. یکی از پروازهای مربوط به عملیات شکست محاصره آبادان، پروازی است که شیرآقایی همراه با منوچهر محققی روی ایستگاه حسینیه علیه نیروهای عراقی انجام دادند.
وقتی محققی در ارتفاع پایین با مسلسل ۲۰ میلیمتری هواپیما شروع به تیراندازی به نیروهای عراقی کرد، یکی از نظامیان دشمن، مورد اصابت قرار گرفت و چنان بالا پرید که از هواپیما بالاتر رفت شیرآقایی خاطره این عملیات را درباره شجاعت عجیب منوچهر محققی تعریف کرده و گفته وقتی محققی در ارتفاع پایین با مسلسل ۲۰ میلیمتری هواپیما شروع به تیراندازی به نیروهای عراقی کرد، یکی از نظامیان دشمن، مورد اصابت قرار گرفت و چنان بالا پرید که از هواپیما بالاتر رفت. تیرهای کالیبر این تیربار ۲۰ میلیمتری که در دماغه فانتوم قرار دارد، دو زمانه هستند و پس از برخورد منفجر میشوند.
* پرواز روی خاک
عبارت پرواز روی خاک که بر پیشانی کتاب خاطرات منوچهر شیرآقایی قرار گرفته، مربوط به یکی از ماموریتهای شیرآقایی بهعنوان کابین عقب، همراه با محمد عتیقهچی است که در عملیات خیبر و روی منطقه الصلیبه انجام شد و هدف آن، انهدام مرکز تجمع نیروهای دشمن بود. برای اجرای این عملیات دو فانتوم از پایگاه امیدیه برخاستند و به گفته شیرآقایی برای اینکه توسط رادار دشمن شناسایی نشوند، تقریباً همسطح زمین و روی خاک پرواز میکردند؛ طوری که تراکتوری که در جاده از کنار آن عبور کردهاند، بالاتر از ارتفاع هواپیما بوده و اگر خلبانان فانتومها نیممتر بال هواپیما را پایینتر میگرفتند، حتماً به زمین خورده و منفجر میشدند.
کاپیتان محمد عتیقهچی و هواپیمای فانتوم
اصابت ۱۳ گلوله ضدهوایی به هواپیمای عتیقهچی و شیرآقایی باعث شد به ناچار در پایگاه هوایی دزفول بهطور اضطراری به زمین بنشینند که پس از فرود متوجه شدند علت کاهش شدید و سریع بنزین هواپیما، سوراخشدن باک بنزین بوده است.
* رفتن به کابین جلو و نرفتن به همدان
شیرآقایی پس از حدود ۸۰۰ ساعت پرواز در کابین عقب، سال ۶۳ به کابین جلوی فانتوم منتقل شد. او تیرماه آن سال برای آموزش حین خدمت به پایگاه یکم شکاری منتقل شد. ۱۳ خلبان در آن دوره، آموزش کابین جلو دیدند که حدود ۹ ماه طول کشید که خلبانها در آن، پرواز جنگی هم داشتند. دوره مذکور تقریباً همزمان با عملیات بدر در اسفند ۶۳ به پایان رسید. پس از پایان دوره کابین جلو، به شیرآقایی دستور داده شد از پایگاه بوشهر به پایگاه همدان منتقل شود. اما بهدلیل علاقهای که پس از مدتها زندگی در بوشهر نسبت به این شهر در او به وجود آمده بود، با این دستور مخالفت کرد و این مخالفت را به عباس بابایی معاون وقت عملیات نیروی هوایی اعلام کرد که با برخورد نرم و خوب بابایی، بنا شد شیرآقایی دوباره به بوشهر بازگردد. او اولین عملیات جنگی کابین جلوی خود را در عملیات والفجر ۸ و آزادسازی فاو در اواخر سال ۶۴ انجام داد.
* رفتن تا پای شهادت و شهیدنشدن
منوچهر شیرآقایی دو مرتبه تا پای شهادت پیش رفت اما شهید نشد و به تعبیر خودش، خدا سرنوشت دیگری برایش رقم زده بود. در یکماموریت بنا بود او بهعنوان خلبان کابینعقب سرگرد اصغر هاشمیان کُربکندی در هواپیمای شماره ۳ دسته پروازی حضور داشته باشد. او شب پیش از اجرای ماموریت، نتوانست از اضطراب بخوابد و تا صبح سیگار کشید. چون این احساس را داشت که بناست در ماموریت شهید شود. اما با اعلام بدی وضع آبوهوا و لغو موقتی ماموریت، شیرآقایی دختر بیمار خود را به مطب دکتر رساند و متوجه شد با خوب شدن وضع هوا، دستور لغو ماموریت اصلاح شده و انجام ماموریت در دستور کار قرار گرفته است. در نتیجه وقتی شیرآقایی در پایگاه حضور نداشت، خلبان شیرعلی آزادیان بهجای او در کابین عقب هواپیمای هاشمیان قرار گرفت. در این عملیات هواپیمای هاشمیان و آزادیان مورد اصابت موشک پدافند دشمن قرار گرفت و هر دو به شهادت رسیدند. شیرآقایی میگوید: «وقتی خبر شهادت آنها را شنیدم، پشتم لرزید. اگر ناخن دخترم عفونت نمیکرد، سرنوشت من تغییر کرده بود و به جای شیرعلی آزادیان، من شربت شهادت مینوشیدم.» (صفحه ۲۵۸)
خاطره دیگر او مربوط به دوران جنگ نفتکشهاست که یکی از روزهای خرداد سال ۶۳ بهدلیل خستگی ناشی از بازگشت از مرخصی، ماموریت در خلیج فارس را نپذیرفت. در نتیجه خلبان سیروس کریمی بهجای او با همایون حکمتی همراه شد که با دخالت نیروهای آمریکایی در خلیج فارس، F15 های عربستان، فانتوم کریمی و حکمتی را هدف قرار دادند و این دو خلبان به شهادت رسیدند. بعدها مشخص شد خلبانان این F15 ها آمریکایی بودهاند.
بروز این حوادث و اتفاقات مشابه باعث شد در طول سالهای جنگ، همسر منوچهر شیرآقایی دچار نوعی استرس و اضطراب روانی شده و ادامه زندگی مشترک با این خلبان را محال ببیند. در نتیجه شیرآقایی با وجود ۵ فرزند ناچار شد علیرغم میل باطنی خود، همسرش را طلاق دهد. اما مساله سرپرستی از ۵ فرزند باعث شد روز ۳ اسفند سال ۶۵ با یکی از همشهریان خود ازدواج کند. به این ترتیب با آسودهشدن خیالش از بابت امور زندگی شخصی و خانواده، دوباره با فراغ بال به پروازهای جنگی بازگشت.
* حضور در جنگ نفتکشها
پس از ازدواج مجدد، شیرآقایی در جنگ نفتکشها بهعنوان یکی از خلبانان پایگاه بوشهر، حضور پیدا کرد. او میگوید: «هر روز چند بار به جزیره خارک حمله هوایی میکردند. رادارهای ما در مناطق کوهستانی بوشهر دید نداشتند. آمریکاییها که رادارهای ما را ساخته و پیش از انقلاب آن را در بوشهر نصب کرده بودند، به خوبی از این نقاط کور آگاه بودند. در جنگ، آمریکاییها این اطلاعات را به نیروی هوایی عراق دادند و دشمن از نقاط کور رادارهای ما برای نفوذ به خاک ایران حداکثر استفاده را میکرد.» (صفحه ۲۸۵)
* تحقیر آمریکاییها در خلیج فارس
با شنیدن این پیام رادیویی، شیرآقایی به تعبیر خود احساس کردن غرورش جریحهدار شده و در رادیوی هواپیما، خطاب به افسر ناو آمریکایی گفت: «خفهشو یانکی! گم شو برو خانهات!» شیرآقایی میگوید علاوه بر عبارت توهینآمیز «یانکی» فحش زشتی را هم چاشنی کلامش کرد منوچهر شیرآقایی در چهار یا پنج عملیات هوایی علیه تانکرها و نفتکشهای دشمن در خلیج فارس حضور پیدا کرد. او در خاطرات خود گفته آمریکاییها در خلیج فارس برای هواپیماهای ایرانی مشکلآفرینی میکردند. یکی از این مشکلآفرینیها مربوط به یکپرواز تمرینی سال ۶۶ یا ۶۷ است که شیرآقایی در آن، لیدر چهار فروند هواپیمای F4 بوده است. او در رادیوی هواپیما مورد خطاب ناو هواپیمابر آمریکایی قرار گرفت که همراه با اخطار بود و به او دستور میداد تا پنجمایل دیگر به سمت چپ گردش کرده و از نزدیکشدن به ناو اجتناب کند!
با شنیدن این پیام رادیویی، شیرآقایی به تعبیر خود احساس کردن غرورش جریحهدار شده و در رادیوی هواپیما، خطاب به افسر ناو آمریکایی گفت: «خفهشو یانکی! گم شو برو خانهات!» شیرآقایی میگوید علاوه بر عبارت توهینآمیز «یانکی» فحش زشتی را هم چاشنی کلامش کرده و در ادامه گفته در مملکت خودش پرواز میکند و تاهرکجا دلش بخواهد، ادامه میدهد.
شیرآقایی میگوید از رادیوی نام آمریکایی دیگر یککلام شنیده نشد اما وقتی در پایگاه فرود آمد، مورد مواخذه نیروهای خودی قرار گرفت. این خلبان در پاسخ به مقامات مافوق که جویای علت درشتیاش با ناو آمریکایی شده بودند، گفت مگر حضرت امام خمینی نمیگویند دشمن اصلی آمریکاست؟ او در مملکت خودم به من دستور میدهد، اطاعت کنم و بگویم بله قربان؟ شیرآقایی به مقامات مافوق گفت اگر بنا باشد روزی از ناو آمریکایی فرمان بگیرد، خود را به ناو آنها خواهد کوبید. او در خاطرات خود گفته همانشب نخستوزیر کشور در یکمصاحبه تلویزیونی چندمرتبه در حضور خبرنگاران خارجی از لفظ یانکی استفاده کرد.