به گزارش خبرگزاری مهر، به پیشنهاد انجمن آثار و مفاخر فرهنگی روز سی ام آبان ماه که مصادف با روز جهانی فلسفه است به عنوان روز «فارابی» در تقویم ملی ایران به ثبت رسید. این نامگذاری به آن دلیل است که «فارابی» را بنیانگذار حقیقی فلسفه در تمدن اسلامیمیدانند. به همین مناسبت روز گذشته انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم بزرگداشت «فارابی» حکیم و فیلسوف برجسته ایرانی را با حضور استادان برجسته ایرانی و خارجی در فضای مجازی برگزار کرد.
فارابی هم ردیف ابن سیناست
مهدی محقق، پژوهشگر تاریخ اسلام گفت: فارابی از دانشمندان درجه یک کشور ماست و او را هم ردیف با ابن سینا ذکر میکنند.طبق تقسیمبندیای که از فلسفه اسلامی میکنند، از نظر مکتب فکری، مکتبهای مشاء، اشراق وحکمت متعالیه مطرح است. در حکمت متعالیه، بیشتر نام ملاصدرا، فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی برده میشود. و در مکتب اشراق، شیخ شهابالدین سهروردی و در مکتب مشاء، ابن سینا و فارابی نام برده میشوند. به عقیده برخی، وجه تسمیه مشاء این است که ارسطو که به نوعی پیشوای آن بوده، هنگام راه رفتن درس میداده است که البته درست نیست. درست این است که آنها مشی علمی داشتند، یعنی از علت به معلول عبور میکردند و در حقیقت راه رفتن ظاهری نبود، بلکه راه رفتن فکری بود که معمولاً علت را بیاورند و از آن پی به معلول ببرند. نام فارابی و ابن سینا همواره با هم برده میشود و حتی در قصیده میرفندرسکی آمده است:
چرخ با این اختران، نغز و خوش زیباستی صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی
یا میگوید:
این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری گر ابونصرستی و گر بوعلی سیناستی
وی افزود: میبینیم که نام ابو نصر فارابی هم ردیف با ابن سینا آمده است که در واقع هم امری به جاست. فارابی آثار ارزشمندی داشته و رسائل او نیز چاپ شده است و بعضی از کتابهای او مانند کتاب الحروف به صورت مستقل چاپ شده و نشانگر این است که فارابی جنبه زبان شناسی را هم در این کتاب خود در نظر داشته است. در بین آثار فارابی، در اثری مانند آرا اهل المدینه الفاضله در میابیم که او خواهان آرمان شهری بوده تا یک جامعه یا یک شهر چه کیفیتی داشته باشد تا جز آرمان شهر محسوب شود. یعنی تمام سنتهای حسنه و عدالت در آن حکم فرما باشد. از این جهت است که فارابی بیشتر با همان مدینه فاضله شهرت دارد. شهری که در آن، عدالت و حکمت حکمفرما باشد.
این ادیب و فقیه ادامه داد: آثار فارابی مورد توجه دانشمندان بعد از او هم بوده است و اغلب دانشمندان و فلاسفه اسلامی، فارابی و ابن سینا را با هم یاد میکنند و این دو را از پیشروان مکتب مشاء میدانند. همانطور که عرض کردم وجه تسمیه این مکتب، روش فکری و عقلی است که از علت پی به معلول برده شود. به طور جزئیتر در این روش علت هر چیزی باید پیدا شود تا این که از علت سیر بکنند یا مشی داشته باشند به سمت معلول. آثار فارابی همواره مورد احترام دانشمندان بوده و هست و رسائل او هم در موضوعات مختلف چاپ شده است و کتابهای مستقلی هم داشته است؛ همانطور که پیشتر عرض کردم. باید تأکید کنم که خیلی به جا است که انجمن آثار و مفاخر فرهنگی روزی را به این حکیم بزرگ، یعنی ابو نصر فارابی اختصاص داده است.
فارابی بر روی ابن سینا هم بسیار تأثیرگذار بود
غلامرضا اعوانی، چهره ماندگار فلسفه گفت: صحبت بر سر یکی از بزرگترین حکماً و فلاسفه اسلامی، ابو نصر فارابی است که نه تنها در عالم اسلام بلکه در جهان جهانی دارد و دربارۀ او بسیار کار شده و تأثیرات فراوانی هم داشته است؛ در قرون وسطی جهان مسیحیت او را میشناختند و کتابهای او را بسیار ترجمه کردند و مورد استفاده قرار دادند و در عالم اسلام نیز او را معلم ثانی نامیدند. در وهله اوّل او در سنین ۳۵ یا ۴۰ سالگی به بغداد برای تحصیل علوم رفته بود که در آن جا مترجمان آثار یونانی حضور داشتند. تا جایی که خود او ذکر کرده و یا در تاریخهای فلسفه ذکر شده است، شاگرد دو نفر از مترجمان معروف آثار ارسطو از یونانی به عربی بوده: یکی یوحنا ابن حیان و دیگری متی ابن یونس. اینها به علت تسلطی که بر زبان یونانی و در واقع به آثار ارسطو داشتند، سبب شدند که فارابی هم زبان یونانی بداند و آثار ارسطو را بفهمد که البته برخی معتقدند که او هفتاد زبان میدانسته ولی گاهی اشاراتی صحیح از زبان فارسی و یونانی از او دیده میشود. همچنین فارابی شاگردی به اسم یحیی بن عدی داشته که او هم مترجم بوده است؛ پس هم شاگردان و هم استادان فارابی مترجم زبان یونانی بودند. منتها اینها بیشتر آثار منطقی ارسطو را درس میدادند که امر مهمی هم است.
وی افزود: اگر بخواهیم بدانیم که چرا کِندی را با بیش از ۲۰۰ اثر ترجمه شده، معلم اوّل نگفتهاند، علت میتواند این باشد که آثار او در «منطق کم است»، برخلاف فارابی که تقریباً در همه بخشهای منطق ارسطویی آثاری دارد با زبانی بسیار خوب قابل فهم که البته به زبان عربی نگارش شدهاند. کتابهای او نوعی معیار است و چون در آن زمان اساتیدی هم داشته و زمانی بوده که اساتید بزرگ عربی هم حضور داشتند، بنابراین به زبان عربی هم تسلط زیادی داشته و این اندیشهها را به بهترین وجه بیان کرده است. تقریباً میشود گفت که فارابی به تمام آثار ارسطو که اینها را شرح کرده است و همچنین افلاطون هم اشراف داشته است. کتابهای او هم به زبان لاتین و هم به زبان عبری ترجمه شده است و اخیراً مرحوم والتزن و روزنتال بعضی از کتابهای او را از عبری به انگلیسی ترجمه کردند. کتاب دیگری از افلاطون به اسم تلخیص نوامیس که یکی از پیچیدهترین کتابها است، به همت فارابی تلخیص شده است.
اعوانی ادامه داد: فارابی در کتاب الجمع بین رأی الحکیمین، ارسطو و افلاطون را الهی می دانسته است. در نظر او حکمت فاقد هر گونه دوگانگی است و باید وحدتی در این میان باشد و در این باب این کتاب را نوشته تا جمع بین آرای افلاطون و ارسطو را برساند؛ البته از رسالات اثولوجیا و نو افلاطونیها هم استفاده کرده است. فارابی بر روی ابن سینا هم بسیار تأثیرگذار بود و اگر فارابی نبود ابن سینا هم نبود. و بی شک او حتماً آثار فارابی را خوانده و با آنها آشنا شده و همان طور که خود او بیان کرده است؛ «چهل بار کتاب ما بعد الطبیعه را خواندم و نفهمیدم تا این که در عصری که در خیابان قدم میزدم، دستفروشی ندا میزد که چه کسی این کتاب را میخرد؟ کتاب اغراض ما بعد الطبیعه را؛ با اصرار کتاب را رد کردم، اما بعد متوجه شدم که صاحب آن به پول احتیاج دارد و قیمت آن سه درهم است، تصمیم گرفتم با خریدن آن کمکی به او کنم. پس کتاب را خریدم و خواندم و پس از آن تمام مسائل حل شد.»
رئیس سابق مؤسسه حکمت و فلسفه ادامه داد: یا کتاب دیگری به نام احصاء العلوم دارد؛ به عقیده او در این کتاب، علوم فقط عقلی نیست و علوم نقلی مانند فقه و اصول را هم قید کرده است پس به نوعی خلاصهای از علوم زمان خودش را در این کتاب آورده است که مرحوم خدیو جم آن را به فارسی ترجمه کرده و ای کاش هرچه زودتر چاپ بشود. همین کتاب وقتی به لاتین یا عبری ترجمه شد بسیار مورد عنایت قرار گرفت. کتابی دارد درباره عقل و معانی مختلف عقل را در بیست معنا شرح میدهد که کتاب بسیار مهمی است. وقتی این کتاب به زبان لاتین ترجمه شد بسیار مورد توجه قرار گرفت و متوجه شدند معنی عقل، به آن صورت که آنها در آن زمان در ذهن داشتند، بسیار با معانی موجود در این کتاب متفاوت است. همچنین فارابی کتابی به اسم ما ینبقی عن یقدم عن الفلسفه دارد که کمک میکند تا دریابیم برای خواندن فلسفه نیاز به چه مقدماتی خواهیم داشت و به طور کلی فایده آن چیست.
اعوانی اضافه کرد: فارابی بزرگترین نظریه پرداز سیاسی اسلام است و غربیها و به خصوص یهودیها بر روی این موضوع بسیارکار کردند. لذا نظریه پردازان بزرگ یهود که در دنیا شهرت دارند؛ دانشجویان خود را به کار بر روی این اندیشه تشویق میکنند. کتابی که در این باب بسیار معروف است، کتاب آرا اهل المدینه الفاضله است که در واقع دین اسلام را بر مبنای فضائل اخلاقی و اجتماعی بیان کرده است. از منظر فارابی، فضائل اخلاقیِ فردی و اجتماعی به یک معناست و این که، انسان در مدینه فاضله است که تربیت میشود. او کتابهای زیادی درباره سیاست مدنی دارد که با نظریههای سیاسی امروز تفاوت دارد چون از دید او فضیلت، بدون خدا معنی ندارد و به ترتیب اثبات وجود خدا و مراتب عوالم میکند و سپس به این عالم میرسد و به این نکته اشاره میکند که انسان چگونه وجود دارد، اهمیت انسان و اجتماع و این که مدینه فاضله چه ویژگیهایی دارد، مدینه فاضله آیا شهر است یا یک اجتماع مدنی، معموره فاضله اگر بخواهد واجد اهل فضیلت باشد، باید چگونه باشد و مسائلی از این دست را مورد توجه قرار میدهد. در واقع او حکمت پیامبری داشته است.
وی تصریح کرد: فارابی مبتکر فلسفه زبان است؛ فارابی در دوره اسلام حدود هزار و دویست سال پیش، مسئله اهمیت و فلسفه زبان را بررسی کرده است. زیرا در آن زمان در بغداد مجادلاتی بین نحویون و علمای منطق در گرفت. نحویون معتقد بودند که ما به منطق نیازی نداریم و همان صرف و نحو کافی است؛ از جمله بین استاد فارابی، همان متی بن یونس و یک نفر نحوی معروف به نام سیرافی، جلسات بحث و گفت وگو در گرفت و این گفت وگو ها چهل تا پنجاه سال ادامه داشت و این توجه فارابی را جلب کرد و او در آثارش به این نکات اشاره کرده است. تا جایی که ما میدانیم فارابی اوّلین کسی بود که نظریه «فیض و صدور» را وارد اسلام کرد. ما در کندی یا فیلسوفان دیگر، نظریه نو افلاطونی فیض و تطبیق آن با جهان شناسی بطلمیوسی را میبینیم؛ اما مبتکر اوّلیه آن در عالم اسلامی فارابی است که از نظریه فیض استفاده کرده است.
این استاد فلسفه افزود: البته جلوگیری از خرافات هم مورد توجه او بوده است. مثلاً رسالهای دارد در تنجیم، که در آینده در دست چاپ است. این رساله در ۲۷ فصل و بسیار خلاصه است و در هر فصل، نوعی ابطال احکام نجوم که باعث خرافات شده است را آورده است. همچنین او یکی از بزرگترین نظریه پردازان قرون وسطی درباره موسیقی است. یعنی همان طور که ابوریحان بیرونی تا زمان جدید بزرگترین هند شناس بود و حدود سی سال آنجا کار کرد و تمام ابعاد فرهنگ هند را در تحقیق ماللهند آورده است که طبق گفته همه بی نظیر است؛ این نکته راجع به فارابی هم که کتاب الموسیقی را نوشته و خود او هم موسیقیدان تراز اوّلی بوده است، صدق میکند. بنابراین فارابی به حق معلم ثانی نامیده شده است. اگر ارسطو را معلم اوّل نامیدند؛ به این دلیل بود که طبقه بندی علوم را انجام داده بود. همین کار را فارابی در عالم اسلام کرد که بسیار قابل ستایش است. ما متأسفانه درباره این موضوع کار نمیکنیم و باید از غربیها یاد بگیریم که چقدر کتاب درباره اینها تدوین میکنند و کار میکنند. به طور مثال مرحوم محسن مهدی، بر روی یک نسخه مغلوط از کتاب الحروف فارابی که در تهران بود و نسخه دومی وجود نداشت، سالها کار کرد، تحقیق کرد و منابع را بررسی و این کتاب را تصحیح کرد.
اعوانی در پایان گفت: امثال این اشخاص که بر روی آثار فارابی کار کردهاند، کم نیستند و ما هم باید از نسخههای خطی که در ایران داریم استفاده کنیم و این آثار را احیا کنیم. زیرا اینها متعلق به فرهنگ ایران بزرگاند و لازم است جوانان قیام کرده و نهضتی را در احیای این آثار ایجاد کنند.
بیچاره فارابی!
اصغر دادبه، استاد فلسفه اسلامی گفت: بحث کوتاهی خواهم کرد با توجه به رساله معروف فارابی الجمع بین رأیی حکیمین که مراد، افلاطون و ارسطو بوده است. معروف است که این کتاب نتیجه اشتباه و خطایی است که فارابی مرتکب شده. بیچاره فارابی! اشتباه هم این است که نه او، اساساً فیلسوفان ما افلوطین را مینهادند به جای ارسطو! اثولوجیا افلوطین را کتاب ارسطو میپنداشتند و بر اساس این اشتباه آن رساله نوشته شد، اما آیا آن رساله پر از اشتباه است؟ هرگز. نخست عرض میکنم که یک متفکر و یک فیلسوف حتی ممکن است از یک خطا و اشتباه نتایج معقول بگیرد. چون فیلسوف نگاه ویژه خود را دارد و در هر مورد که نگاه میکند با توجه به آن نگاه نتایجی میگیرد. بله، اثولوجیا از ارسطو نبود ولی نتایجی که فارابی گرفته است و توضیحاتی که خواهم داد، فیلسوفانه است و درست. درست به معنای فلسفی.
وی افزود: نکته دوم که به روشن شدن بحثی که خواهم داشت، کمک میکند این است که بر خلاف علم به معنی علم تجربی، جهانبینی هنری و فلسفی تحت شرایط و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی روزگار فیلسوف است و فارابی هم تحت تأثیر بوده است و کاری هم نمیشود کرد و اشکالی هم ندارد. در ایران، ایران اسلامی و ایران پیش از اسلام - چنانکه مرسوم است و تاریخ را به این دو بخش تقسیم میکنند دینخو بوده است و خوی دینی داشته است. اگر به نظامهای فکری قبل از ظهور اسلام نگاه کنیم، همه مکاتب دینی هستند و بهتر است بگوییم که نوعی خوی معنوی در فرهنگ ما حاکمیت داشته است، از زرتشت تا متفکران بعدی مانند مزدک و مانی دیگران.
دادبه ادامه داد: در سوی دیگر تاریخ با ورود اسلام به ایران طبیعی است که معنویت ادامه پیدا کرد و داستان درازی دارد. فارابی و دیگر فیلسوفان ما در چنین فضایی تربیت شدند. از آن سو، بارها گفتهام و نوشتهام که پیش از این که یونان وارد عالم اسلام شود، همانطور که میدانیم ترجمههای یونانی از نیمه دوم قرن دوم آغاز شدند. اما جهانبینیها کلامی و به نوعی فلسفی مثل معتزله، پیش از این است. (اعتزل عنا) حدود ۱۳۰ هجری قمری است که حدوداً ۵۰ سال قبل از ترجمهها است و اینها همه نتیجه برخورد آرا فکری، فرهنگی و فلسفی ایران است با متفکرانی که اکنون مسلمان هستند. در نتیجه این زمینه فکری همواره وجود دارد.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی اضافه کرد: به دو صورت میتوان به این مسئله نگاه کرد؛ یک نگاه به اینگونه است که این جهان است و بنیادهای مادی آن، لازم هم نیست که حتماً ماتریالیست باشیم. چون خود ارسطو که مسلمانان ساختند با ارسطوی یونانی اصلی متفاوت است. به تعبیر امروزیها ارسطو نگاه علمی - تجربی دارد و نگاه فلسفی او هم نتیجه همان نگاه است. اما افلاطون حکایت دیگری دارد. افلاطون خودی است و این بحث که افلاطون، زرتشت دیگری است و تحت تأثیر ایران بوده است، بحث بسیار مهمی است که در کتاب مستطاب استاد مجتبایی شهر زیبای افلاطون میشود خواند و آن بحث بماند برای بعد. فقط میخواهم این نتیجه را بگیرم که این طرز فکر معنوی یا دینی وارد این سو شد و این سو زمینههای خاص خود را داشت؛ افلاطون هم کاملاً آشنا است. حتی جایی این تعبیر را خواندم که مُثُل افلاطونی نتیجه دست کاری فکری است در طرح جهانشناسانهای که «زرتشت» داشته است. به عقیده زرتشت هر موجودی که در این عالم است یک نمونه مینوی دارد. (لکل فرد فردا) این دست کاری فلسفی اتفاق افتاد و تبدیل شد. (لکل نوع فردا)
دادبه گفت: مجموع اینها ما را به این نتیجه میرساند که ما میتوانیم دو نگاه داشته باشیم؛ یکی نگاهی که مبتنی بر تجربه علمی یا ارسطویی است. این نگاه به این کاری ندارد که پشتوانه پدیدههای این جهانی، موجوداتی فراتر از این جهان، موجودات معنوی باشند یا نباشند که البته نباشند! اما در نگاه افلاطونی که ریشه ایرانی دارد و سپس در جهان اسلام هم پرورش یافت، اساساً نگاه این است که «صورتی در زیر دارد هرچه در بالاستی» کسانی که در این جهان هستند اصل نیستند، بلکه فرع هستند، بنابراین باید اصل دیگری در جهانی دیگر داشته باشند. تمام فیلسوفان ما در دوران اسلامی و به نوعی در دوران پیش از اسلام چنین فکر میکردند؛ بنابراین فارابی چنانچه در کتاب الجمع مطرح کرده است برخورد میکند با این مسئله، جای شگفتی نیست که بخواهد ارسطو را هم وارد این میدان بکند و مثلاً بگوید که صورت ارسطویی قابل تطبیق است با مُثُل افلاطونی، یعنی به یک تفسیر ویژه خود را از صورت ارسطویی به دست بدهد. زیرا زمینه فکری آن است و قابل طرح و بحث است یا بگوید مُثُل را تعبیر به علم خدا و اصول پایدار و لایتناهی و لایتغیر خداوند.
وی افزود: برای اینکه اصل این بود که لازمه این طرز تفکر این است که این جهان مادی یک پشتوانه معنوی داشته باشد. حال در هر جایی که هست! در آن جهان یا عالم بالا! فرقی نمیکند. در نتیجه وقتی اصل حفظ شود، مُثُل معنا پیدا میکند و فقط اسمی که روی آن گذاشته میشود فرق میکند. مُثُل یا عقول یا ایدهها یا هر چیز دیگری…اصل درنگ و تأکید من بر این است که این طرز نگاه موجب شد که وقتی فارابی با آن رساله برخورد میکند، آن چیزی که حاصل تربیت شخصی و عمومی او در فرهنگ ایران است و باید بگوید را مطرح میکند.درنگ من بر یک موضوع که در واقع مُثُل است فقط یک نمونه است و در نتیجه به هیچ وجه بر این باور نیستم که خطا یا اشتباهی کرده است، چون این دو آدم را با هم خَلط کرد، زیرا بحث خَلط این دو آدم نیست. بحث طرز نگاه است و این که میبایست یک پشتوانه معنوی برای این جهان دست و پا بکند. چون اگر نمیکرد به آن چه که تربیت و جهان بینی و باور او بود، سازگاری نداشت.
نظرات فارابی درباره نغمات بسیار جالب است
سپس مجید کیانی، مدرس موسیقی سخنرانی کرد و گفت: اثر فارابی با عنوان موسیقی کبیر از لحاظ فلسفی علاوه بر ارزش ریاضی مربوط به فاصلههای بین نغمهها، ملایمت پردهها و اصول موسیقی نظری و تشریح آنها، به مسائل بسیار ظریف و زیبایی اشاره میکند که قابل توجه است و من سعی میکنم که به برخی از آنها اشاره کنم: فارابی برای تألیف موسیقی کبیر مشاهده میکند که همه اجزای صناعت موسیقی در کتابها نیامده است و بسیاری از مطالب پیچیده و دارای خطا اند. اما چیزی که در اینجا مورد توجه زمان کنونی ما قرار میگیرد؛ این است که میبینیم، فارابی به موسیقیدانهای قبل از خود احترام میگذارد و کار آنها را از این لحاظ که پیچیده و یا دارای خطاست به دو شکل توجه میکند؛ یکی این که ممکن است ترجمههای آنها، ترجمههای خوبی نبوده است و یا اینکه آثاری از گذشتگان بوده که در دسترس نبوده است؛ در نتیجه کار دارای پیچیدگی و خطا شده است.
وی افزود: این همان ارادت و احترامی است که فارابی به پیشکسوتان قبل از خود دارد و این امری بسیار مهم است چون وقتی ما به صورت انتقادی به آثار گذشته نگاه میکنیم، فکر ما نمیتواند زیباییهای کار و درستیهای کار را به خوبی ببیند. ارادت و احترام است که زیباییها و درستیهای یک اثر را بر ما آشکار میکند و میتوانیم تحلیل بهتری را درباره اثر داشته باشیم. فارابی روش کاملاً علمی و منطقی را برای مطالعه و تحقیق صناعت موسیقی و شناخت آن پیش میگیرد که برای موسیقیدانهای بعد از خود او هم بسیار مؤثر بود. مثلاً ما میبینیم بعد از دو قرن صفی الدین ارموی، ابتکار جالبی دارد که تعدیل میکند مقامها را در اثر گام یا دانک دو پردهای فارابی. فارابی اصول مهمی را عنوان میکند که میتواند برای پژوهشهای ما در همه زمینههای هنری مؤثر باشد. به این صورت که اگر انسان بخواهد در صناعت نظری کمال یابد لازم است در سه شرط گرد آید؛ اول اصول را به خوبی بشناسد و این همان گرفتاری است که امروز در زمینه تحقیق موسیقی - قبل از اینکه اصول موسیقی دستگاهی ردیف را به خوبی بشناسیم؛ دربارهاش مقاله وکتاب مینویسیم و سخنرانی میکنیم. در حالی که وقتی خوب دقت شود، دیده میشود که در شناختن محورهای مهم موسیقی و اصول آن، ما دارای خطا هستیم.
کیانی اضافه کرد: پس نخست باید به خوبی اصول شناخت تا در مرحله دوم بتوانیم از این اصول، نتایج کافی را به دست آوریم و درگام سوم درباره اشتباهات آنها پاسخ بگوییم. کارهای دیگر صاحب نظران را بسنجیم و سخنان صواب را از ناصواب باز بشناسیم و خطاهای کسانی را که رأی نادرست داشتهاند، اصلاح کنیم. فارابی درباره غایت الحان سه موضوع بسیار مهم که امروز نیز بسیار کارساز است را برای حفظ موسیقی اصیل و به اصطلاح سنتی بیان میکند؛ نخست الحان لذت آور که برای نیل به راحت و کمالِ راحتی است. این موضوع در واقع یکی از لذتهای طبیعی و غریزی است که همه موجودات مانند گیاهان و پرندگان و انسان، وقتی که یک آهنگ زیبا را میشنوند، لذت میبرند و این لذت ربطی به درک کردن هنر موسیقی ندارد بلکه صرفاً یک احساس است که از یک موسیقی حاصل میشود؛ به عبارتی این لذت بردن ما در سطح تفریح و سرگرمی است و نمیتواند برای مطالعه مفید باشد.
این استاد موسیقی بیان کرد: دوم الحان انفعالی است که تأثیر موسیقی را بر جسم و روان ما دارد و این بحث مهمی است که نیازمند تحقیقات و پژوهشهای بسیار و البته نیازمند پژوهشهای کاربردی و میدانی است تا ببینیم موسیقی لذتآور چه تأثیری بر روی روان و جسم ما دارد. برای همین است که انجمنهای موسیقی درمانی در اروپا و آمریکا و حتی در ایران تشکیل شده تا ببینند برای برخی از بیماریها و نارساییها از چه نوع موسیقی میتوانند برای بهبود بیماران بهره بگیرند.سوم الحان خیال آفریناند که در سخن شاعرانه و انواع کلام به کار میروند. در اینجا موسیقی، همان کاربرد پند گونه را دارد و البته سخنان شاعرانه نیز مهم است. خطابههایی که پند آموز هستند؛ در همین بخش و در موسیقی فرهنگی و ملی ما، بخصوص در آواز، از شاعران برجستهای مثل حافظ، سعدی، خیام و مولوی نام برده میشود تا بتوان از رهگذر کلام زیبای آنان، کاربرد خیال آفرین موسیقایی را فراهم کرد.ولی همه اینها مشروط بر این است که اسلوب اصلی و محورهای اصیل آن از سوی خوانندهها و نوازندهها حفظ شود. طی سالها و قرنهای زیادی بعد از فارابی، موسیقی آرام آرام توانست از کلام و شعر جدا شود و به طور مستقل واژههای موسیقایی به صورت کلامی در آیند؛ منتها به صورت کلام صوتی.وقتی به موسیقی دستگاهی مراجعه میکنیم، به خوبی میبینیم که حالت ادیبانهای را در خود دارد و به وسیله واژههای موسیقایی، جملههایی را میسازد که عیناً شبیه یک گفتمان و دیالوگ خیلی فلسفی و عمیقی است که نیازمند کارشناسی، شناختن و شرح است.
این موسیقی پژوه اضافه کرد: فارابی در انواع و اقسام نغمه نیز نظر بسیار جالبی دارد که این هم میتواند برای امروز بسیار سازنده و مؤثر باشد: یک دسته از نغمهها همچون تار و پود در پارچه است، که فارابی آن را اصول و مبادی الحان میداند. دسته دیگر شبیه نقشها و تزئینات و رنگها در پارچه است که اینها الحان فرعیاند. در اینجا فارابی اضافه میکند که برخی از الحان فرعی در لحن و زیبایی آن قطعه موثراند؛ ولی برخی دیگر موجب خرابی لحن میشوند، بنابراین برخی از الحانهای فرعی، طبیعی و زیبا اند و برخی دیگر غیر طبیعی و زیبا نیستند. اینجاست که هنرجو یا دانشجو و شاگرد باید قبل از هرچیز، اصول موسیقی را نزد استادان به خوبی فرا بگیرد و آنها را الگو قرار دهد تا بتوانند بر اساس این مدلهای زیبا که بیشتر در فرهنگ شفاهی ما از طریق سینه به سینه روایت شده است؛ به موفقیت نائل شود. در غیر این صورت، گاهی تزئینها و الحان فرعی که به کار برده میشود؛ نه تنها کار را زیبا نمیکند، بلکه آن را خراب میکند و آن موسیقی و نوا، تاثیرپذیری خود را از دست میدهد. سرانجام فارابی در پایان موسیقی کبیر در بخش غایات لحن و تأثیر آن بر آدمی مینویسد: قول شاعران یا در «جد» به کار میروند و یا «لعب»؛ «جد» همه آن چیزهایی است که برای رسیدن به اکمل مقاصد انسانی مفید باشد و این همان سعادتی است که غایت انسانی است.
وی گفت: این طور که فارابی اشاره میکند، اصل موسیقی برای متعالی شدن به وجود آمده است ولی از آنجایی که انسان بر اثر کار و زحمت خسته میشود؛ نیاز به استراحت دارد و در این استراحت میتواند کمی موسیقی گوش کند یا به طبیعت پناه برد. فارابی میگوید: ولی غایت انسانی لعب نیست چه مقصود از بازی استراحت است و مقصود از استراحت بازیافتن آن چیزی است که آدمی را به کارهای جدی بر انگیزد.
کیانی در پایان افزود: این مسئله بسیار مهمی است در تطبیق با زمان کنونی ما؛ در این زمینه کمی فکر کنید! واقعاً موسیقی را در کدام راه استفاده میکنیم؟ آیا در رسانهها و در مطبوعات و یا آثاری که منتشر میشود به این مسائل توجه میشود که موسیقی برای متعالی شدن است و نه برای بازی و استراحت! البته نفی نمیکنم موسیقیهایی را که برای استراحت و لذت بردن بسیار مفیداند، چرا که خستگی ما را برطرف میکنند! اما آنطور که فارابی اشاره میکند مقصود از استراحت، بازیابی آن چیزی است که آدمی را به کارهای جدی بر انگیزد. شایسته است که امروز نیز اندیشه و گفتار فارابی را به کار ببریم تا بتوانیم به موسیقی اصیل دست یابیم و جایگاه رفیع آن را حفظ نمائیم.