میثم غلامی کارگردان مستند «در جستجوی یک سرباز» همزمان با حضور این مستند در پانزدهمین جشنواره «سینماحقیقت»، در گفتگو با خبرنگار مهر درباره آن توضیح داد: این مستند روایت یک اتفاق عجیب و غریب در استان لرستان، شهرستان دلفان، روستای ظفرآباد است. در این روستا شخصی به نام حجتالله محرابی عازم جبهه و در عملیات مرصاد مفقود میشود. دوستان او فکر میکنند او به شهادت رسیده و به خانوادهاش اعلام میکنند. خانواده بهدنبال فرزند شهید خود به معراج شهدا میروند اما اثری از او پیدا نمیکنند. در نهایت جنازهای را به روستا میآورند و به نام حجتالله دفن میکنند. دو سال بعد از خاکسپاری، رادیو لرستان اعلام میکند که حجتالله محرابی ظفرآبادی از چنگال رژیم بعث عراق آزاد شده است. قصه مستند ما از اینجا شکل میگیرد.
وی افزود: حجتالله محرابی وقتی به خانه برمیگردد با قبری مواجه میشود که نام خودش بر روی آن است. او با ۳۰ سال تأخیر تصمیم میگیرد صاحب اصلی قبر را پیدا کند. در این ۳۰ سال حتی کار رسانهای هم درباره این شهید صورت نگرفته و بهعنوان کارگردان در بخشی از مستند از یکی از رسانههای محلی پیگیر این مسئله میشوم که آیا در این سالها کار رسانهای درباره این شهید صورت گرفته است یا خیر؟ هیچکس بهدنبال یافتن هویت واقعی شهید مدفون در این مزار نبوده، هیچکس گویی چنین دغدغهای نداشته است.
وقتی همه سکوت کردند
کارگردان این مستند ادامه داد: در این مستند از خانواده محرابی این سوال را مطرح کردم که در این چند سال آیا فکر کردهاید که این شهید چه کسی است اما همه سکوت میکنند. در نوبت دوم که این سوال را مطرح میکنم هم هر کدام جوابهایی میدهند که جواب اصلی سوال من نیست. در سکانس دیگری حجت را با خانواده شهید گمنامی مواجه میکنم تا شاید بعد از سی و چند سال متوجه زجر و سختی این خانوادهها بشود و به خاطر آنها هم شده پیگیر یافتن هویت واقعی این شهید شود.
غلامی در ادامه درباره دلایل تحویل جنازه اشتباهی از سوی خانواده محرابی توضیح داد: این اتفاق دو دلیل داشته است. اول اینکه آنها شک و شبهه داشتهاند و نسبت به شهادت حجت یقین نداشتند. دومین نکته هم این است که مسئولان وقت معراج، به راحتی پیکر را تحویل دادهاند و برای رسیدن به قطعیت نسبت آنها سختگیری نکردهاند. در بخشی از مستند شاهد روایت افراد از اشتباه خود در مواجهه با پیکر شهید خود هستیم.
وی افزود: ما از دو طریق میتوانستیم به هویت واقعی این شهید پی ببریم. یکی به دست آوردن اطلاعات آماری که نیاز به یک عملیات محرمانه داشت. در قالب یک تیم چهارنفره تا جایی پیش رفتیم و توانستیم بخشی از اطلاعات را بهدست بیاوریم. از بیش از هزار و دویست شهید عملیات مرصاد، با فیلترهای مختلف به یک فهرست ۴۷ نفره رسیدیم. بعد از آن فهمیدیم این آمار به روز نشده است. با اطلاعات آماری بیشتر شاید به فهرست ۳۰ نفره هم میرسیدیم اما سوال اصلی این است که وقتی ما تا این مرحله پیش رفتهایم آیا مسئولان مربوطه نمیتوانستند در ادامه مسیر همکاری کنند و با آزمایش دیانای و یا هر مسیر دیگری به یافتن هویت این شهید کمک کنند؟ این درد من بهعنوان یک دهه هفتادی است که جنگ را ندیدهام اما نسبت به این موقعیت احساس درد میکنم!
پاسخ ما به مادران شهید چیست؟
این مستندساز ادامه داد: در بخشی از این مستند مسئول بنیاد حفظ آثار شهدای منطقه غرب کشور میگوید مادر شهیدی را سراغ دارد که آنقدر گریه کرده بود، چشمهایش سفید شده بود. حالا پاسخ ما به این مادران شهید چیست؟ خدا شاهد است که بابت تکتک این مادران چشم انتظار باید فردای قیامت پاسخگو باشیم. یکی از انگیزههای من برای ساخت این فیلم مادر شهیدی در روستای پدریام بود که دو سال پیش به رحمت خدا رفت اما در تمام مدت زندگی، هر روز درهای خانهاش را باز میگذاشت تا شاید فرزند شهیدش بازگردد.
وی افزود: منی که جنگ را ندیدهام، این موقعیت خانواده شهدا را درک کردهام. سوژه اصلی من در این مستند هم حجتالله محرابی نیست، بلکه خانواده شهدای گمنام هستند. زمانی هست که علت گمنامی یک شهید، خواست خداست، اما گاهی کار دست ماست.
کارگردان «در جستجوی یک سرباز» درباره شخصیت حجتالله محرابی توضیح داد: او بهشدت فرد غیرواکنشی بود و هیچ کنش سینمایی در رفتارش نسبت به حوادث پیرامونی نداشت. برای ساخت این مستند هم به سختی با او دست و پنجه نرم میکردم.
غلامی درباره جذابترین اتفاق حین فرآیند ساخت این مستند هم گفت: از همان اول که من با قصه این شهید مواجه شد، منقلب شدم. وقتی یکی از دوستان بهصورت یک خطی داستان این بنده خدا را برای من تعریف کرد همان لحظه به ذهنم آمد، خدایا شاید از زندگی مادر این شهید، تنها ۵ دقیقه مانده باشد و همین اندازه فرصت داشته باشد تا لااقل قبر فرزندش را ببیند. همین اندازه برایم کفایت میکرد. گفتن این حرفها برای ما راحت است اما وقتی با خانواده شهدا همکلام میشوید میبینید چقدر از لحاظ روحی همهشان نابود شدهاند. خاطرم هست روزی در حین فیلمبرداری خودم تاب نیاوردم و به گریه افتادم. همان زمان که به شدت گریه میکردم، پسرخالهام تماس گرفت و خبر داد که پدربزرگم به رحمت خدا رفته است. خیلی پدربزرگم را دوست داشتم و بهشدت از این خبر منقلب شدم اما به عوامل نگفتم و تنها تهیهکننده را در جریان گذاشتم. رفتم در مراسمها شرکت کردم و بازگشتم برای ادامه فیلمبرداری.