شیخ حسین انصاریان گفت: متأسفانه باید بگویم شیعه در محراب و منبر فقیر شده است و اگر به همین منوال پیش برود در مرجعیت هم فقیر می‌شود. معنای این وضع این است که جامعه بی‌طبیب درمان‌گر مانده است.

خبرگزاری مهر - گروه دین و آیین- فاطمه علی آبادی: امروز بیست و سومین سالگرد رحلت مرحوم حجت الاسلام محمدتقی فلسفی است.وی در ۶ سالگی به دبستان توفیق رفت و به تحصیل صرف و نحو و مقدمات علوم دینی پرداخت و با پافشاری و اصرار مادر به منبر روی آورد.همچنین همزمان با نظارت شدید پدر به تحصیل درس پرداخت و ۲ روز در هفته را به منبر می‌رفت. اولین منبر را در سن ۱۵ سالگی در وصف امیرالمومنین (ع) آغاز کرد.

بر همین اساس همزمان با سالروز رحلت این خطیب شهیر با همکاری موسسه نشر آثار مرحوم حجت الاسلام محمدتقی فلسفی به منظور آشنایی بیشتر با این عالم ربانی با حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان به گفتگو پرداختیم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانید:

*لطفاً بفرمائید با مرحوم فلسفی چگونه آشنا شدید؟

آشنایی بنده با استاد کم نظیر بیان و خطابه اسلامی به زمان کودکی‌ام بر می‌گردد. پدر و خاندان پدری‌ام به شدت علاقمند به مجالس مذهبی بودند و حوصله گسترده‌ای برای شرکت در منابر داشتند. پدرم تحصیلات زیادی نداشت اما با شخصیت‌های بزرگ علمی و فقهی مانند مرحوم آیت الله علی اکبر برهان، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین علی تفقهی از شاگردان مرحوم آیت الله حائری، مرحوم آیات سید محمدتقی خوانساری و سید احمد خوانساری ارتباط خوب و نزدیکی داشت؛ بر این اساس فکر باز و روشنی ایشان داشت که به خاطر آن اندیشه باز و روشن هر منبری را نمی‌توانست قبول کند. برای مثال اگر یکی دو مرتبه می‌رفت و سخنرانی کسی را گوش می‌داد و می‌دید مطالب بیان شده بدون مایه و نظم بوده و مطالب آموزنده مهمی ندارد و اثر گذار در مردم نیست لذا آن جلسه را ترک می‌کرد. از این رو تعدادی از منبرها را در تهران انتخاب و در این جلسات شرکت می‌کرد.

از جمله منبرهایی که ایشان به آن علاقمند بود مربوط به منابر مرحوم انصاری قمی می‌شد که از طرف مرحوم آیت الله بروجردی مأمور شده بود در تهران به وعظ و خطابه بپردازد. یا از دیگر منابر می‌توان به منبر مرحوم سید مهدی قوام، سید اسماعیل شفیعی و اختصاصاً استاد بزرگ و دانشمند واقعی مرحوم فلسفی اشاره کرد. آن مرحوم همچنین عنایت داشت که تمام ایام ماه مبارک رمضان، محرم و صفر و مناسبت‌های ویژه ای که مرحوم فلسفی منبر می‌رفتند کسب و کار بازار را رها و پای منبر ایشان حاضر شود. طبیعتاً برای آنکه فرزندان خویش را با دین و روحانیت اصیل و با عالمان واجد شرایط آشنا سازد مرا نیز به همراه خویش می‌برد. این اولین آشنایی بنده با مرحوم فلسفی بود که به دوران شش سالگی و یا سال اول و دوم دبستان بر می‌گردد.

بعدها که خود مستقلاً می‌توانستم به این جلسات بروم، می‌رفتم؛ تا زمانی که طلبه قم شدم. خاطرم هست دروس حوزوی‌ام به اواسط بخش سطح حوزه رسیده بود که در تهران نخستین ماه رمضان آمدنم به تهران، دعوت به منبر شدم؛ شاید دو یا سه سال شد که ماه رمضان، محرم و صفر را منبر می‌رفتم و سپس به قم بر می‌گشتم. تا چند سالی که خداوند توفیق داد درس خارج، فلسفه و حکمت را گذراندم، گذرم به تهران افتاد و دیگر از حوزه علمیه محروم شدم آن هم به خاطر این بود که با توفیق الهی جزء منبری‌های مطرح شده بودم و جلسات و مساجد مهم تهران از جمله مسجد ارک، مسجد جامع، مسجد میرزا موسی و مساجد معروف در محلات دیگر که در آن زمان تقریباً مرکزیت مراسم‌ها منبر بود، دعوت می‌شدم.

خاطرم هست صبح‌های جمعه یک هیأتی با عنوان بنی الزهراء که از هیأت‌های بسیار شلوغ تهران محسوب می‌شد، منبر می‌رفتم. یکی از گویندگان این هیأت در ماه مبارک رمضان مرحوم شیخ جواد مناقبی بود که منبر ویژه‌ای از نظر سخنگویی داشت البته شخصیت باسوادی هم بود. ایشان هر سال ۱۰ شب از ایام فاطمیه در منزل خود که بسیار قدیمی و بزرگ بود مجلس روضه برپا می‌کرد. بر همین اساس چند تن از مسؤولان هیأت به بنده گفتند که می‌خواهند در مراسم روضه ایشان شرکت کنند و دوست داریم شما هم همراه ما بیایید. من آن زمان حدود ۲۲ سال داشتم و هنوز ازدواج نکرده بودم، اتفاقاً همان شب مرحوم فلسفی نیز در این مراسم شرکت کرده بود؛ معمولاً آن مرحوم به احترام روحانیت یک شب در مراسم روضه خوانی آنان شرکت می‌کرد.

هنوز ایشان وارد مجلس نشده بودند که مرحوم مناقبی به اصرار از من خواستند تا منبر بروم. جمعیت سنگینی در مجلس حاضر بودند و افراد بسیاری از اهل علم در مجلس حضور داشتند و به قول طلبه‌ها نخستین منبر با کیفیت بنده از نظر جمعیت به شمار می‌رفت به گونه‌ای که از تاجران گرفته تا بازاریان، هیأتی‌ها، امام جماعت‌ها و وعاظ به احترام مرحوم مناقبی در این جلسه حضور داشتند. همانجا به مرحوم مناقبی عرض کردم به بنده خبر ندادند که قرار است منبر بروم از این رو منبر آماده ندارم! الان هم منبر آماده ندارم چرا که اگر قرار باشد منبری را بروم حتماً باید از قبل مطالعه و یادداشت برداری داشته باشم. همانجا ایشان گفتند نمی‌شود و به قدری اصرار کرد که مجبور شدم و بالای منبر رفتم. در اواسط خطبه‌های منبر بود که مرحوم فلسفی تشریف آوردند و در ردیف علما نشستند و به دیوار تکیه دادند. این نخستین باری بود که ایشان مرا می‌دید. بعدها به من گفته شد مرحوم فلسفی در آن جلسه از بغل‌دستی خود سوال کردند این جوان کیست؟ آن زمان بنده طلبه جوانی بیش نبودم و در شهر مقدس قم مشغول تحصیل بودم و در تهران از هم‌منبری‌های ایشان نبودم. وقتی در همان جلسه پاسخ سوال ایشان را می‌دهند می‌فرماید من شنیده‌ام یک چنین فردی تهران آمده و منبر می‌رود و منبرهایش هم خوب است.

بنده کاملاً به یاد دارم در آن منبر پیرامون موضوع «هدف رسالت انبیا در ملت‌ها» به سخنرانی پرداختم و تقریباً یک سخنرانی جامع و پخته‌ای بود که به همراه آیات و روایات بیان شد. زمانی که سخنرانی‌ام تمام شد و پایین آمدم مرحوم فلسفی تمام قد به احترام بلند شدند؛ ظاهراً مرحوم مناقبی به ایشان عرض کرده بود که ایشان یک شب از این ۱۰ شب را به منبر بروند و او نیز تصمیم داشتند آن شب به منبر بروند و بنده نیز به احترام مرحوم نشستم و مرحوم فلسفی منبر رفتند بعد خطبه بود که فرمودند بنده ادامه بحث آقای انصاریان را برای شما عرض می‌کنم؛ این اقدام بیانگر احترام بسیاری بود که ایشان در حق بنده انجام دادند و نشان از آن داشت که آن مرحوم بحث را پسندیدند و ایرادی به آن وارد ندانستند. خلاصه اینکه بحث بنده در آن شب میوه بهار بود که قابل خوردن نبود اما ایشان آن میوه را به میوه تابستان که رسیده، پخته و به درد بخور بود، تبدیل کرد.

وقتی مرحوم فلسفی از منبر پایین آمدند خطاب به بنده فرمودند دوست داریم خدمت شما برسیم آیا قم هستید یا تهران؟ عرضه داشتم به تهران آمدم و تازه درسم به اتمام رسیده است و علاقمند هستم که مجدد به قم برگردم. فرمودند من روزها ۱۰ صبح خیابان ری هستم و علما و وعاظ می‌آیند به گفت‌وگو می‌نشینیم چنانچه فرصت داشتید آنجا بیایید و ما شما را ببینیم؛ در اتاقی که ایشان می‌نشستند و ظاهراً اتاق تشکیل جلسه محسوب می‌شد، آن روزی که بنده به محضر ایشان رسیدم هر چهار طرف اتاق پر بود و بنده وقتی از در وارد شدم همانجا نشستم. آن مرحوم همان موقع جلوی چشم همه تمام‌قد ایستادند و بغل دست خود را نشان دادند و فرمودند تو جایت اینجا است؛ گفتم من همینجا می‌نشیم و خدمت شما هستیم. فرمودند نمی‌شود؛ و چون ایشان ایستاده بودند از ایستاده بودنشان شرمنده شدم و رفتم کنار دست راستشان نشستم. تا هنگامی که مرحوم فلسفی از دنیا رفتند بنده جایم همانجا بود و هر زمان هم به این جلسه می‌رفتم بسیار شلوغ بود و آن مرحوم مرا صدا می‌کرد تا در کنارشان بنشانند.

*ایشان به لحاظ خانوادگی و علمی چه جایگاهی داشتند؟

مرحوم فلسفی ریشه خانوادگی بسیار قوی دینی داشت؛ تا جایی که گذشتگانشان در منطقه تنکابن اعم از زن و مرد از چهره‌های معتبر دینی و مذهبی و مورد اعتماد مردم به شمار می‌آمدند. این ریشه خانوادگی در تربیت و رشد انسان با فعالیتی که خود فرد انجام می‌دهد فوق‌العاده اثرگذار است. مرحوم فلسفی در دامن یک شخصیت عظیم‌الشأن که شایسته مرجعیت بود و در نجف نماند و به تهران آمد با عنوان آیت الله محمدرضا تنکابنی و در دامن مادری که از یک خانواده سادات علمی بسیار مهمی محسوب می‌شد رشد و تربیت یافت. البته خداوند متعال فرزندان دیگری نیز به این دو بزرگوار عطا فرمود که یکی از آنان مرحوم میرزا ابوالقاسم فلسفی بود. فراموش نمی‌کنم در دوران طلبگی از قم به تهران آمدم و لمعتین را نزد ایشان خواندم. آن مرحوم ۱۷ مرتبه دو کتاب لمعه را تدریس کرده بودند. بنده در قم استادی به قدرت علمی ایشان نمی‌شناختم و سراغ نداشتم که بتوانم لمعتین را نزد ایشان فرا بگیرم اما حدود یک سال و نیم در خدمت وی این درس حوزوی را خواندم.

البته برادر دیگرشان نیز میرزا علی فلسفی بود واقعاً آیت الله العظمی بودند، بنده این لقب را حق ایشان می‌دانم چون هر کسی را با این لقب قبول ندارم. در آن زمان آیت الله خویی به تعداد اندک‌شماری اجازه اجتهاد داده بودند که یکی از آنان ایشان بود. بنده سه ماه تعطیلی را که از قم به تهران آمدم هر شب نماز مغرب را به امامت ایشان در مسجد لرزاده اقامه می‌کردم؛ در یکی از همین شب‌ها بود که نزد مرحوم فلسفی رفتم و گفتم بنده معالم را نخواندم؛ وی فرمودند مشکلی نیست از فردا بیایید من به شما معالم را درس می‌دهم؛ او بسیار به بنده علاقه و محبت داشت بر همین اساس وقتی خواستم اول طلبگی به قم بروم ۹ صبح به درب منزلشان مراجعه کردم تا خداحافظی کنم. ایشان درب خانه را باز کرد و عرضه داشتم به قم می‌روم چیزی برای توشه راهم تقدیم کنید تا ره‌توشه‌ام باشد، ایشان نیز فکری کرد و توشه‌ای به من داد که ۵۰ سال از آن زمان می‌گذرد و با همان سوغاتی زندگی می‌کنم که آثارش نیز معلوم است. آن مرحوم در این دیدار نگاهی عمیق به من انداختند و فرمودند من کان لله کان الله له، هر کسی برای خدا باشد خدا هم برای اوست؛ من آن روز با همین ره‌توشه به قم رفتم و تحصیلاتم را به اتمام رساندم.

فرزند دیگر مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی، آقای فرید بود که بسیار انسان مؤدب به آداب الهی بود و کار جالبی که انجام داد این بود که همه روایات مرحوم فلسفی را در سه جلد با عنوان مکتب تربیتی اسلام جداسازی کرد و نوشت.

اما مرحوم آیت الله محمدتقی فلسفی یکی دیگر از فرزندان محسوب می‌شد. یک زمان دو حوزه از نظر علمی و عالم‌پروری در جهان تشیع بسیار پرقدرت بودند که نخست نجف اشرف و دیگری به حوزه علمیه اصفهان مربوط می‌شود. اما اصفهان یک دوره‌ای از نجف اشرف پیشی گرفت و پس از این پیشی گرفتن بود که با اصرار چهره‌های برجسته حوزه علمیه اصفهان به تهران فراخوانده می‌شوند و این اساتید برجسته فقه، فلسفه، اصول، حکمت و… به تهران هجرت کرده و در برهه‌ای از زمان حوزه علمیه تهران از اصفهان سبقت می‌گیرد. شخصیت‌هایی مانند مرحوم جلوه که از حکمای بزرگ الهی بودند و از جمله حضرات آیات مرحوم میرزا حسن آشتیانی، فضل الله نوری، لاریجانی، سیدجمال الدین افجه‌ای و سید محمدکاظم عصار حوزه علمیه تهران را اداره می‌کردند. بنده از تنگی قافیه می‌گویم مرحوم محمدتقی فلسفی شانسی که آورد این بود که از ابتدای طلبگی تا انتهایش از محضر مهم‌ترین اساتید علمی تهران بهره برد. البته برهه کوتاهی هم به حوزه علمیه قم آمدند اما قم به اندازه آن روز تهران چاق و چله نبود. بر این اساس ایشان تحصیلات ریشه‌داری داشتند.

همچنین پروردگار عالم به‌طور ویژه به آن مرحوم فن بیان داده بود. داشتن فن بیان تمرینی نیست، کلاس و درس ندارد، حتی با کتاب‌هایی که در داخل و خارج درباره سخنوری نوشته شده کسی سخنران پخته‌ای نمی‌شود و داشتن این نعمت تنها عنایت الهی و فیض پروردگار است؛ بنده خودم نه کلاس تعلیم سخنرانی دیدم و نه کتاب‌هایی که خواندم کمکی به من کرده است و این احساسم هست که داشتن فن بیان یاری پروردگار عالم بوده، یهب لمن یشاء هست و به هر کسی بخواهد عطا می‌کند و به مرحوم محمدتقی فلسفی فن بیان را با نمره ۱۰۰ عطا فرموده بود در حالی که در زمان ایشان وعاظ دیگر نمره بالاتر از ۵۰ نداشتند.

از نظر علمی آن مرحوم بسیار پر مایه بار آمده بود، سپس با همان علم شروع به فعالیت کرد و با مطالعات طولی و عرضی که در کتاب‌های اسلامی، شرقی و غربی داشت آن مرحوم به شخصیتی جامع تبدیل شد از این‌رو می‌دانست با آن فن بیان در منبرهای مختلف متناسب با مخاطبان باید چه مطالبی بیان کند خیلی سریع در تهران در همان ایام جوانی جلوه کرد و تقریباً منبرهای اصیل و مهم تهران را به دست گرفت.

مرحوم آیت الله فلسفی دو اقدام مهم انجام دادند. یکی از آن اقدامات این بود که منبرهای قبل از خودش را از پریشانی و ناهماهنگی نجات داد، برای مثال اگر یک منبری در ماه مبارک رمضان منبر می‌رفت و می‌گفت من ۳۰ روز این ماه را می‌خواهم درباره توحید صحبت کنم اما در کل این ایام آن چیزی که در منبرش مطرح نبود همان توحید بود یا اگر کسی بیان می‌کرد که می‌خواهد درباره نظام خانواده صحبت داشته باشد اما واقعاً آن چیزی که نبود در بحث مساله نظام خانواده بود، اما او این خدمت سنگین را به مجالس و منبر و منبریان انجام داد و منبر را نظام بخشید. مرحوم فلسفی سخنرانی خود را با آیه و روایت آغاز می‌کرد و در اطراف همان آیه و روایات سخنرانی داشت جایی هم که لازم بود از مطالب دانشمندان خارج و داخل استفاده می‌کرد نه برای اینکه قرآن و روایات تأیید شود بلکه برای این بود که به مردم برساند این حرفی که فلان دانشمند خارجی زده کاملش در قرآن بیان شده است با این تفاوت که آنان با جان کندن به این حرف‌ها رسیدند ولی خداوند متعال به صورت رایگان و راحت این مهم را در اختیار مسلمانان قرار داده است.

خدمت دوم ایشان مقابله با روش فرویدیسم بود که در آن زمان دنیا را پر کرده بود. در دانشگاه‌ها کتب فروید کتب درسی شده و قبله عملی دانشجویان در آن سال‌ها فروید و افرادی مانند لنین و مارکس بودند. مرحوم فلسفی با کتاب‌هایی که در حوزه مختلف نوشت فروید را از این مملکت جمع کرد و یک‌تنه در برابر هجوم فرهنگ غرب و کمونیسم که با چهره‌ای علمی و بعضاً در قالب روان‌شناسی و روان‌کاوی در حال رخ‌دادن بودن ایستاد. این را در مجموعه آثار مکتوب کودک، جوان و بزرگسال آقای فلسفی می‌توان دید.

فلسفی از زمانی که منبر را آغاز کرد تا زمانی که از دنیا رفت از منبر جدا نشد و همواره در اوج خود باقی ماند. بسیاری از منبری‌ها چند سال اوج گرفته و بعد از مدتی به یکباره افول می‌کنند اما ایمان، اعتقاد، خلوص، پاکی، ریشه‌داری و کسب رضای الهی در وجود مرحوم فلسفی سبب شد ایشان تا سن ۹۰ سالگی افول نکند. از این جهت گویندگان باید ایشان را اسوه و سرمشق خود قرار بدهند، خاطرات و کتاب‌هایش را بخوانند و راز این محبوبیت و در اوج ماندن را کشف کنند.

اقدام بسیار مهم دیگری که آقای فلسفی انجام دادند این بود که برای از بین نرفتن مطالب منبرها، آنها را در حدود ۱۱ یا ۱۲ جلد کتاب به قلم پاک خود جمع‌آوری کرد، این کتاب‌ها تا کنون چند بار تجدید چاپ شده است. سه جلد کتاب معاد ایشان بسیار قوی است، کتاب‌هایی که در گذشته راجب معاد نوشته شده را امروز نمی‌توان به مردم ارائه کرد اما آن مرحوم بحث معاد، آیت الکرسی، کودک، جوان، بزرگسال، اخلاق و دعای مکارم الاخلاق را به روز کرد.

در طول مدتی که با ایشان در ارتباط بودم جز ارزش‌های اخلاقی از وی ندیدم، به فرموده پیامبر اکرم (ص)، اخلاق پست در ایشان اصلاً نبود. آقای فلسفی انسانی متواضع، فروتن، آقا منش، با کرامت و بسیار بزرگوار بود. هیچ نیازمندی را رد نکرد و با هیچ کسی رفتار تلخ نداشت. برخورد و معاشرتی اسلامی داشت و همان کسی بود که علم، دانش، منطق و عملش انسان را به آخرت ترغیب می‌کرد و دیدارش انسان را به یاد خدا می‌انداخت.

*با توجه به مطالب بیان شده راز برجستگی علمای قدیم حوزه‌های نجف، اصفهان و تهران چه بود؟

من با بسیاری از علمای برجسته گذشته تهران، نجف، اصفهان و قم در ارتباط بودم. از همدان آیت الله آخوند ملاعلی، از تهران مرحوم سیدکاظم عصار، مرحوم استرآبادی، از اصفهان حاج آقا رحیم ارباب، مرحوم شریعت، مرحوم آقای میلانی، حاج غلامحسین ترک، آقا عزالدین زنجانی، شیخ رحمت الله فشارکی، حاج میرزا ابوالقاسم فلسفی، آیت الله فاضل لنکرانی، آیت الله شیخ ابوالفضل نجفی، میرزا هاشم آملی و بسیاری از بزرگان را درک کردم و توفیق داشتم از محضر ایشان بهره گرفته و در برخی از دروس شاگردی ایشان را بکنم. گاهی تنها برای دیدن این عزیزان از قم خارج می‌شدم. آنچه من از این علمای والامقام درک کردم این بود که آنها برای خدا طلبه شده بودند و برای خدا با پشتکار فوق العاده ایستادند و درس خواندند و به‌گونه‌ای عمل نکردند که کسی از دین زده بشود. به همین خاطر بود که خداوند نیز به ایشان رشد، کرامت و عظمت داد.

*سلوک علمای قدیم و عارفان نسبت به امر به معروف و نهی از منکر چگونه بوده که مردم آن زمان نیز وقتی که آنها را می‌دیدند تاثیر می‌پذیرفتند؟

علمای قدیم از لحاظ زندگی بسیار ساده‌زیست بودند و زندگی مادی معمولی داشتند اما از نظر معنوی و عبادت بر فراز جامعه بودند و با قدرتی که داشتند در هر منطقه و محله‌ای که بودند با اخلاق، عمل و رفتارشان مردم را از پایین به بالا می‌آوردند.

برای مثال آقا سیدحسن لواسانی این‌گونه بودند. ایشان امام جماعت بود و منبر هم می‌رفت، تحقیقی بر تفسیر صافی نیز انجام دادند. آن زمان من ۱۰،۱۲ ساله بودم که در منبر ایشان شرکت می‌کردم. آقای لواسانی روی منبر جزء ۲۹ و۳۰ قرآن را تفسیر می‌کرد، ۲۰ دقیقه‌ای که از منبرش می‌گذشت به پهنای صورت اشک می‌ریخت و اشک‌هایش روی پیراهنش می‌چکید. این چهره با این حال و گریه تأثیر زیادی روی مردم می‌گذاشت. به همین خاطر است که تربیت‌شده‌های علمای گذشته را امروز نمی‌توان پای منبرها پیدا کرد. متأسفانه باید بگویم شیعه در محراب و منبر فقیر شده است و اگر به همین منوال پیش برود در مرجعیت هم فقیر می‌شود. معنای این وضع این است که جامعه بی طبیب درمان‌گر مانده و در میان هجوم بیماری‌ها رها می‌شود. امروز نیز بخش عمده‌ای از جامعه رها شدند.

*چطور می‌توان این وضع را تغییر داد و نواقص را جبران کرد؟

باید محراب، منبر و مرجعیت به گذشته برگردند. به نظر می‌رسد امروز عالم و علم در قم به سمت اداری شدن پیش می‌رود که اگر این‌طور بشود دیگر چه کسی به داد مردم می‌رسد.

*کسی که در ابتدای این مسیر است باید چه روشی را در پیش بگیرد و چگونه عمل کند تا همانند امثال مرحوم فلسفی بتواند بر مردم اثرگذار باشد؟

سخنران باید مصداق آیه ۱۲۲ سوره توبه باشد؛ خداوند در این آیه می‌فرماید: «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون‏»، نباید مؤمنان همگی بیرون روند، پس چرا از هر طایفه‌ای جمعی برای جنگ و گروهی نزد رسل برای آموختن علم دین مهیا نباشند تا قوم خود را چون به نزدشان بازگشتند بیم رسانند، باشد که از نافرمانی خدا حذر کنند.

خداوند در این آیه می‌فرماید از هر طایفه‌ای عده‌ای باید دین‌شناس بشوند، دین شناس غیر از مرجع تقلید است. معنی این آیه این است که روحانی و طلبه نباید آنقدر در حوزه بماند تا بمیرد. باید به میان مردم منطقه خود آمده و آنها را انذار بدهد. انذار به معنای هشدار است، بنابراین روحانی باید به مردم خود درباره زبان، چشم، کاسبی و اعمال آنها هشدار داده و آنها را از عذاب و عقاب بیم دهد. چنین منبری مستمع را خودنگهدار و با تقوا تربیت می‌کند.

متأسفانه باید بگویم شیعه در محراب و منبر فقیر شده است و اگر به همین منوال پیش برود در مرجعیت هم فقیر می‌شود. معنای این وضع این است که جامعه بی طبیب درمان‌گر مانده و در میان هجوم بیماری‌ها رها می‌شود. امروز نیز بخش عمده‌ای از جامعه رها شدند

متأسفانه منبرهای امروز این گونه نیست، نه منبری فقیه در دین است و نه قدرت انذار دارد، اصلاً بلد نیست چه کار باید بکند در نتیجه مستمع هم خودنگهدار نمی‌شود. البته نه اینکه اصلاً این‌طور نیست اما آن مقداری هم که بر اساس این آیه قرآن عمل می‌کنند تعدادشان بسیار کم است.امروز نفس‌های تأثیرگذار بسیار کم است. منبری مؤثر است که مطالب سخن‌گو با نفسی الهی مخلوط شده و در مشاعر و احساسات شنوندگان جاری شود. این چیزی است که این روزها بسیار کم دیده می‌شود.

*علت چیست؟ ابعاد دین‌شناسی که فرمودید در آیات متبلور است چه مراتبی دارد؟

یک منبری باید تفاسیر شیعه و سنی را مطالعه کرده و اگر علم بالایی دارد از آنها در بیان مطالب خود استفاده کند. اهل سنت نیز در تفاسیر خود حرف‌های خوبی دارند و یا روایاتی دارند که با روایات شیعه هماهنگ است. من تقریباً بیشتر ساعات عمرم را صرف مطالعه و یادداشت برداری از تفاسیر قرآن، کتب روایی، کتب تاریخی و کتب داخلی و خارجی کردم. البته روی منبر کمتر از تاریخ می‌گویم. خداوند به من لطف کرده است که توانستم با این سن منبر را حفظ کنم و نگذارم این چراغ خاموش شود. اگر یک منبری شیعه بخواهد تا آخر عمرش منبر بی تکرار برود قرآن و ائمه اطهار (ع) دست مایه این کار را به او داده‌اند و حرف‌های گفتنی بسیار است.

به عنوان نمونه و برای اینکه تشویقی برای طلبه‌ها باشد می‌گویم. خدا شاهد است که نمی‌خواهم با این محاسن سفید خودنمایی بکنم. سخن من این است که اگر انسان زحمت بکشد و مطالعات عمیق بکند قطعاً نتیجه خوبی خواهد گرفت. امام رضا (ع) فرمودند: «فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ‏ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» اگر مردم حسن و حقایق کلام ما را بدانند قطعاً از ما پیروی می‌کنند. بر اساس فرمایش اما رضا (ع) صرفاً انتقال الفاظ کافی نیست بلکه عالم و روحانی باید زیبایی‌های کلام آل الله را انتقال بدهد. خداوند متعال این استعداد را به انسان داده است و تنها لازم است که فرد از آن استفاده کند و به منصه ظهور برساند.

بنده از سال ۱۳۴۷ تا کنون حدود ۳۰ هزار سخنرانی بی تکرار در ۹۰۰ موضوع اسلامی داشتم که همه آنها جمع‌آوری و نظام داده شدند. مجموعه این مطالب در ۱۲۰۰ جلد تدوین شده، ۲۰۰ جلد آن منتشر شده و هزار جلد دیگر به تدریج منتشر خواهد شد. من در یک اتاق خلوت و در کنار چندین هزار کتاب بدون کمک گرفتن از کسی ۴۰ جلد کتاب ۷۰۰ صفحه‌ای تفسیر و ۱۵۰ عنوان کتاب دیگر نگارش کردم. برخی از کتب بنده به ۷ زبان ترجمه شده و همه اینها محصول ۵۰ سال کار از ۶ صبح تا ۱۲ شب است. علاوه بر اینها حدود ۹ ترجمه از کتب قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، خصال، اصول کافی، معانی الاخبار، کامل الزیارات انجام داده و مفاتیح را بازنویسی کردم. تمام این کارها در ۶۰ هزار صفحه با خط خودم، بسیار تمیز و ناب و بدون خط خوردگی موجود است. آخرین کتاب بنده رساله‌ای متفاوت در سیر و سلوک در ۳۴۰ صفحه است که به تازگی به چاپ رسیده است.

رساله‌های سیر و سلوک که پیش از این نگارش شده بار علمی بسیار خوبی دارد اما از جهت بار عملی دارای نقصان است و یک جوان امروزی نمی‌تواند به آنها عمل کند. این رساله به‌گونه‌ای نوشته شده که برای هر موقعیت سنی قابل استفاده است و عرصه عملی بسیار آسانی دارد. اینها را گفتم که عرض کنم یک روحانی باید بداند که خداوند استعدادهای بسیاری به او داده است و نباید این معدن غنی را دربسته نگاه دارد. باید از ظرفیت عمر و استعدادی که خداوند به او عطا کرده استفاده کند و در این مسیر زحمت بسیار کشید.

*در امر به معروف و نهی از منکر کدام مقدم است؟ ممکن است این‌طور به ذهن متبادر شود که همه به معروف‌ها علم دارند، از این‌رو نهی از منکر در اولویت است.

در همه جای قرآن کریم امر به معروف پیش از نهی از منکر آمده است. خداوند می‌فرماید: «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» کسانی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند. به نظر می‌رسد زیباترین چهره امر به معروف و نهی از منکر منبر خوب است، منبری که مایه دینی و الهی و نفس منبریش بسیار خوب باشد. بر اساس تجربه ۵۵ ساله بنده، منبری هر چه که می‌خواهد به مردم بگوید اگر روی موج محبت و عاطفه عرضه کند مردم به خوبی از او می‌پذیرند.

*امام رضا (ع) فرمودند اگر مردم محاسن کلام ما را بدانند تبعیت می‌کنند، منظور از محاسن کلام اهل بیت علیهم السلام چیست؟ مگر غیر از این است که اهل بیت سراپا حسن هستند و سراسر کلام ایشان حسن است؟

آقای فلسفی بسیار هنرمندانه توانست روایات را به شکل محاسن‌شان به مردم منتقل کند. یعنی به گونه‌ای روایت را توضیح می‌داد که مستمع اشکال کار خود را پیدا می‌کرد و احساس می‌کرد باید نواقص رفتاری و عملش را جبران کند. این معنای همان دستوری است که خداوند متعال به علما داده است و فرموده طوری مردم را انذار کنید که تقوا پیشه کنند و اهل حذر شوند. بیان محاسن کلام اهل بیت (ع) به این معنی است که گوینده دقایق، حقایق و لطایف کلام معصوم (ع) را به مردم برساند.

آقای فلسفی بسیار هنرمندانه توانست روایات را به شکل محاسن‌شان به مردم منتقل کند. یعنی به گونه‌ای روایت را توضیح می‌داد که مستمع اشکال کار خود را پیدا می‌کرد

به عنوان مثال بنده در ابتدای سخنرانی شب گذشته به مردم گفتم دلتان می‌خواهد دین را بشناسید و بدانید که دین از چه عناصری تشکیل شده، دوست دارید ساختمان دین خود را بسازید؟ این هیچ کار سختی نیست، رنج و هزینه‌ای هم ندارد چرا که خداوند متعال فرموده «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْر» من راحتی شما را می‌خواهم. در دین خدا هیچ مشقتی نیست. اگر می‌خواهید دین را در وجودتان بسازید قرآن را باز کرده و آیه ۱۷۷ سوره بقره را مطالعه کنید. این آیه به شما نشان می‌دهد که دین ترکیبی از اعتقاد، اخلاق و عمل است. در آخر آیه هم خداوند از کسانی که این سه بخش را می‌سازد استقبال کرده و می‌فرماید: «أُولئِکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُون‏». با عمل به این آیه خداوند متعال دو سردوشی بر روی دوش جان و عقلتان می‌گذارد.
 

* به عنوان سوال پایانی آیا خاطره‌ای از آخرین روزهای حیات و رحلت مرحوم فلسفی دارید؟

من در لحظات آخر عمر آقای فلسفی در محضر ایشان نبودم اما بر اساس آنچه دوستان تعریف کردند؛ لحظات آخر عمر ایشان روز جمعه قبل از ماه مبارک رمضان بود، ایشان روی منبر مشغول هدایتگری برای جمعی از طلاب بودند که ماه رمضان باید منبر می‌رفتند، مقداری صحبت می‌کنند سپس ابراز خستگی کرده و استکانی چای درخواست می‌کنند و می‌فرمایند که بعد از صرف چای منبر را ادامه می‌دهند، اما در همان لحظات و در حالی که چای به دست داشتند از دنیا می‌روند.

خاطره دیگری که من از ایشان دارم این است که یکبار که به محضر ایشان آمده بودم، فرمودند خیلی دلم می‌خواهد در قبر یا کنار قبر عمویم حاج شیخ محمدحسین تنکابنی دفن بشوم. آیت الله حاج شیخ محمدحسین تنکابنی از زهاد کم نظیر تهران بودند. ایشان فرمودند اما دوست ندارم که خودم این پیشنهاد را بدهم، من عرض کردم آقا من با آقای ری شهری هم درس بودیم و با هم رفیق هستیم اگر اجازه بدهید من این مطلب را به ایشان می‌گویم. آقای فلسفی فرموند خیلی خوب است. ایشان آن‌قدر آقا بود که نمی‌خواست برای قبر خود پیشنهاد بدهد. من مطلب را به آقای ری شهری منتقل کردم، آقای ری شهری هم فرمودند سلام من را به ایشان برسانید و بفرمائید که آن منطقه به شما تعلق دارد و نهایتاً این اتفاق افتاد و آقای فلسفی در کنار عموی بزرگوارشان دفن شدند.

برچسب‌ها