به گزارش خبرنگار مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجد النبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معادشناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را دربردارد.
آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
داستان فدک
به مناسبت اینکه این خطبه، خطبه فدکیه نامیده میشود خوب است ابتدا شرحی درباره مسأله فدک داده شود؛ چراکه بسیاری از نوجوانان ما اطلاع درستی از این قضیه ندارند. فدک اسم سرزمینی است در شمال مدینه در نزدیکی قلعههای خیبر که حدود یکصد کیلومتر با مدینه فاصله دارد. ساکنین این قلعهها و سرزمینها طوایفی از یهود بودند. آمدن یهود به حجاز و سکونتشان در مدینه به قرنها قبل از ظهور اسلام برمیگردد. علمای یهود از پیامبران سلاماللهعلیهمأجمعین شنیده و در کتابها خوانده بودند که در آخرالزمان پیامبری مبعوث میشود که پیامبران پیشین را تصدیق میکند و دینش جهانگیر میشود.
آنها به امید درک پیامبر آخرالزمان و ایمان به او به حجاز مهاجرت کردند و در اطراف مدینه ساکن شدند؛ زیرا میدانستند که پایتخت آن پیغمبر مدینه خواهد بود. یهودیان اطراف مدینه سه طایفه معروف بودند (بنیقریظه، بنیقینقاع، بنینظیر) که ویژگیهای خاصی داشتند اولاً مثل سایر یهودیان بسیار مالدوست بودند و فکر اقتصادی داشتند. ویژگی دوم آنها دوراندیشی و عاقبتاندیشی بود. وقتی وارد حجاز شدند سعی کردند که سرزمینهای حاصلخیز و مکانهای استراتژیک را شناسایی کنند و قلعههای محکمی برای خود بنا کنند. ویژگی سوم این قوم هم این بود که اهل علم و دانش بودند و نسبت به اعراب، از تمدن برتری برخوردار بودند. یهودیان با این ویژگیها از موقعیت خاصی در بین اعراب برخوردار بودند.
بعد از این که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به مدینه مهاجرت فرمودند و عملاً دولت اسلامی در مدینه تشکیل شد، پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با طوایف مختلف یهود معاهدهای بستند و بنا شد که آنها متعرض مسلمانها نشوند و با دشمنانشان همکاری نکنند؛ ولی هیچکدام از این طوایف به عهد خود وفا نکردند و پنهانی با مشرکین مکه از یک طرف و بعدها با منافقین مدینه از طرف دیگر روابطی برقرار کردند و حتی توطئه کردند که جنگی علیه پیغمبر اسلام راه بیاندازند.
منافقین به آنها قول داده بودند که اگر شما به مدینه حمله کنید ما دو هزار نفر هستیم و به شما کمک خواهیم کرد. در سوره منافقون به این هدف منافقان اشاره میکند و میفرماید: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَل ؛۱ منافقان میگفتند: ما عزیز هستیم و مسلمانها آوارههای مکه هستند و ذلیلند و ما اینها را بیرون خواهیم کرد» وقتی پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اطلاع پیدا کردند برای جنگ با آنها آماده شدند و نهایتاً جنگهایی اتفاق افتاد که یکی از آنها جنگ خیبر بود. در جنگ خیبر قلعههای خیبر که مهمترین قلعه استراتژیک یهودیان بود (وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم )۲ به دست توانای امیرالمؤمنین علیهالسلام فتح شد. خبر فتح خیبر به اهل فدک رسید. آنها برای در امان ماندن از بلایی که بر سر اهل خیبر آمد به پیغمبر پیشنهاد مصالحه کردند و نهایتاً بزرگان فدک پیشنهاد کردند که ما زمینها و اموالمان را به شما میدهیم به شرط اینکه جانمان سالم بماند. پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هم قبول کردند و آنها هر کدام به اندازه یک شتر از اموالشان برداشتند و بقیه را تسلیم پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کردند.
قرآن در اول سوره حشر به این ماجرا اشاره میکند و میفرماید: وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ وَلَکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَن یَشَاء وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ؛۳ مضمون این آیه این است: این سرزمینی را که بدون قوای نظامی تصرف کردید و خود مردم آنجا آنها را به پیغمبر بخشیدند، این اموال با سایر اموالی که مسلمانها در جنگها به غنیمت میگیرند تفاوت دارد. معمولاً لشکریان اسلام وقتی در جنگ با کفار پیروز میشوند و غنایمی به دست میآورند خمس آن غنایم مال پیغمبر است؛ وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی .۴ اما اموالی که به خود پیغمبر تقدیم میشود، همه آن اموال مال پیغمبر است. در فقه دربارة اقسام اموالی که در جنگها غنیمت گرفته میشود بحث میشود. در بین این اموال یک قسم همین موردی است که آیه ۶ سوره حشر به آن اشاره دارد؛ میفرماید: «و آنچه را که خدا از آنان به رسولش بخشیده چیزی است که شما برای به دست آوردن آن نه اسبی دواندید و نه شتری». اختیار این اموال با خود پیغمبر است و هیچکس دیگری حقی در آنها ندارد.
اهل فدک خودشان اراضی فدک را به پیغمبر تسلیم کردند تا جانشان را حفظ کنند. وقتی این اراضی در اختیار پیغمبر صلیاللهعلیهوآله قرار گرفت به حسب نقلی که در بعضی روایات شده، این آیه نازل شد که: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ ؛۵ اختیار این اموال با شماست؛ اما «ذیالقربی» در این اموال حق دارند». در واقع دستور داده شد که: درست است که اختیار این اموال با شماست، اما این بخش از اراضی را به «ذیالقربی» بدهید. در روایت آمده است که منظور از ذیالقربی حضرت زهرا سلاماللهعلیهاست .۶ پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به امر این آیه شریف فدک را به حضرت زهرا سلاماللهعلیها بخشیدند و در زمان خودشان در آنجا سرپرستی گذاشتند تا آنجا را اداره کند. حضرت به اندازه خرج یکسال خود و حضرت زهرا سلاماللهعلیها برمیداشتند و مابقی را به عنوان هدیه حضرت زهرا سلاماللهعلیها بین فقرا تقسیم میکردند. تا زمانی که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله حیات داشتند این جریان ادامه داشت.
بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در ظرف چند روز تحولات عظیمی در جامعه اسلامی رخ داد که باور آن بسیار مشکل است. همه آن داستانهایی که هر روز و هر شب میشنویم و دلهایمان خون میشود در همین چند روز اتفاق افتاده است. بعد از ده روز از وفات پیغمبر خلیفه وقت مباشر حضرت زهرا سلاماللهعلیها را از فدک بیرون کرد و فرد دیگری را به جای او تعیین کرد. با این کار درآمد آنجا که تا ۱۲۰ هزار دینار هم گفته شده را مصادره کرد. حرفشان این بود که این اموال در زمان پیغمبر صلیاللهعلیهوآله به فقرا داده میشد؛ ما هم میگیریم و به فقرا میدهیم، درحالی که پیش از آن حضرت زهرا از ملک خودشان انفاق میکردند و ربطی به حکومت نداشت. دو ماه و چند روز بعد از این جریانات حضرت زهرا سلاماللهعلیها از این دنیا رخت بر بست.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها در همین فرصت چند سخنرانی و گفتوگو داشتند که یکی از آنها همین خطبه معروف است که از مفاخر اسلام و از اسنادی است که تا روز قیامت، حقانیت اسلام، تشیع و خاندان پیغمبر علیهمالسلام را اثبات میکند. خوشبختانه این خطبه به همت شیعیان محفوظ ماند و حتی در کتابهای مخالفین هم ثبت شده است.
ما را با فدک چه کار!
برخی تصور کردهاند که آنچه حضرت زهرا سلاماللهعلیها را خیلی رنج میداد این بود که اموالش را گرفتند! گاهی در مرثیهخوانیها گفته میشود که حضرت فرمودند: «نان بچههایم را گرفتید!» اگر بگوییم این یکی از بزرگترین ظلمهایی است که ما شیعیان به اهلبیت علیهمالسلام میکنیم حرف گزافی نزدهایم. چگونه کسانی که همه ثروتهای عالم در مقابل آنها به اندازه تل خاکستری ارزش ندارد، برای از دست دادن مال دنیا ناراحت شوند؟! امیرالمومنین علیهالسلام در نهجالبلاغه میفرماید: وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَک ؛۷ من را با فدک و غیر فدک چه کار؟! آیا واقعاً این گریهها، نالهها و دادخواهیها برای مال دنیا بود؟! چنین تصوری، تصوری خام، بیجا و نابخردانه است. حقیقت امر این است که این مسأله بهانهای بود برای اینکه حضرت زهرا سلاماللهعلیها حقایقی را افشا کند که تا قیامت این حقایق چنان آشکار بماند که کسی نتواند آنها را مخفی کند. به جز حضرت زهرا سلاماللهعلیها هیچکس نمیتوانست این حقایق را به این صراحت بیان کند؛ حتی شخص امیرالمومنین علیهالسلام! امیرالمؤمنین علیهالسلام خود طرف دعوا با خلفا بود و ادعای خلافت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را داشت؛ لذا هر چه میگفت، میگفتند: «میخواهی به نفع خودت حرف بزنی!» اما حضرت زهرا سلاماللهعلیها حقایق را با لحنی بیان فرموند که امروز هم کسی جرأت ندارد با این لحن درباره آن اشخاص صحبت کند. در آن شرایط این تنها کاری بود که از دختر پیغمبر بر میآمد و ایشان با استفاده از همان چند روز به اندازه سالها و قرنها به اسلام خدمت کرد.
بهانهای برای بیان حقایق
در کیفیت گفتوگوی بین حضرت زهرا سلاماللهعلیها با خلیفه وقت و دستاندرکاران جریان خلافت نکتهای است که گاهی مورد غفلت یا کم لطفی واقع میشود و برخی آن را به عنوان شبهه مطرح میکنند و آن این است که این مزرعه در واقع از طرف پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به حضرت زهرا سلاماللهعلیها اختصاص داده شده است؛ ولی بعد پای میراث در کار آمد و حضرت ادعا کرد که میراث پدرم را به من بده. او هم در مقابل گفت: پیغمبر فرموده است: «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث؛ ما انبیا ارثی برای دیگران باقی نمیگذاریم»!
این نقل که خلیفه در مقابل حضرت زهرا سلاماللهعلیها آورده است از مواردی است که بخشی از کلام را میگیرند و بخش دیگر که قرینه دارد را ذکر نمیکنند؛ لذا باعث اشتباه در فهم معنا میشود. ما روایاتی به این مضمون از طریق اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین داریم که پیامبر اکرم فرمود: نحن معاشر الانبیا لانورث درهما و لا دیناراً یا خود رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در مقام تشویق به تحصیل به علم فرمودند: «إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِر ؛۸ علم میراث پیغمبران است؛ پیغمبران که پول و درهم و دیناری برای مردم نگذاشتند؛ آنچه پیغمبران به ارث گذاشتند علم بود؛ بنابراین قدر علم را بدانید که این میراث انبیاست. اما فرق است بین اینکه انبیا برای مردم چه ارثی به جا گذاشتند و بین اینکه از اموال خودشان چه ارثی برای وارثانشان به جا گذاشتند. یک وقت انبیا «بما هم انبیا» و به اصطلاح شخصیت حقوقیشان را در نظر میگیریم، در این صورت انبیا در مقابل امت مطرح میشوند.
اینجا میتوان سوال کرد که پیغمبر برای امتش چه ارثی میگذارد؟ که در جواب میفرماید: پیغمبر برای امتش مالی به ارث نمیگذارد؛ بلکه علم، معرفت و دین را برای آنها به ارث میگذارد. اما وقتی شخص پیغمبر به عنوان محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله مطرح است، سوال میشود برای زن و بچهاش چه ارثی گذاشته است. این دو، دو مسأله جدا هستند. نبی بما أنّه نبی برای امت مالی به ارث نمیگذارد و این مطلب صحیحی است؛ ولی این با این جهت که ایشان یک فرد تابع احکام اسلام است منافات ندارد. پیغمبر اسلام هم از آن جهت که باید احکام اسلام را عمل کند و حقوق اسلامی به او تعلق میگیرد مثل سایر مسلمانهاست.
او هم مثل سایر مسلمانها باید نماز بخواند، روزه بگیرد، حلال و حرام خدا را رعایت کند و أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ شاملش میشود و باید در معامله وفادار باشد و …. آیات صریحی در قرآن هست که انبیا برای فرزندانشان ارث میگذارند؛ وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُد .۹ حضرت زکریا از خدا فرزندی خواست که از او ارث ببرد (یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ )۱۰. در این آیات مقصود این نیست که چون نبی و پیامبر هستند ارث گذاشتهاند؛ بلکه مقصود این است که چون مسلمانی تابع احکام خدا هستند از مورّث ارث میبرند و برای وارثانشان ارث میگذارند. این نکته را میخواستم عرض بکنم که تقطیع کلام گاهی معنای کلام را عوض میکند و باعث میشود که مقصود اصلی به دست نیاید.
تدبیر بینظیر
قبل از ورود در بحث لازم است به این نکات توجه داشته باشیم که نزاع حضرت زهرا سلاماللهعلیها با کسانی که مدعی خلافت بودند اختلاف مالی و ارثی نبود. این بهانهای بود برای اینکه حقایقی گفته شود و در تاریخ بماند. بعد از این جریانات هم حضرت طوری رفتار فرمودند که این هدف تأمین شود. همین جا عرض کنم که اگر حضرت وصیت فرمودند که من راضی نیستم اینها در تشییع جنازه من شرکت کنند، نعوذ بالله مسأله کینهتوزی نبود؛ بلکه این بزرگترین سیاستی بود که خط بطلان بر ادعای آنها میکشید. حضرت خواست نهایت خشم و غضب خودش را نسبت به آنها اثبات کند تا مصداق آن حدیث پیغمبر شوند که هرکسی فاطمه را به غضب آورد خدا را به غضب درآورده است .۱۱
مخفیانه دفن شدن جنازه حضرت زهرا سلام اللهعلیها و اجازه شرکت در تشییع ندادن به دیگران برای این بود که در تاریخ بماند تا همه بدانند که حضرت هیچ وقت از اینها راضی نشد. این مسئله کینهتوزی نبود. این خاندان آن قدر مهربان بودند که اگر کوچکترین امیدی برای هدایت دشمنترین دشمنانشان هم داشتند از هدایت آنها مضایقه نمیکردند؛ اما اگر حضرت زهرا سلاماللهعلیها این کار را نمیکردند حق روشن نمیشد و من و شما امروز اسلام و تشیع را نمیشناختیم. به برکت این تدبیر حضرت زهرا سلاماللهعلیها میلیونها انسان حقیقت اسلام را شناختند. من قطع دارم که اگر به واسطه شرکت در تشییع جنازه حضرت زهرا سلاماللهعلیها آن افراد هدایت میشدند و توبه میکردند، حضرت اصرار میکردند که حتماً شرکت کنند؛ اما میدانستند کسانی که آشکارا با امیرالمؤمنین علیهالسلام مخالفت کردند به هیچ قیمتی حاضر به پذیرش حق نمیشوند. لذا این تدبیر را اندیشیدند تا آیندگان بفهمند که جریانی در امت اسلامی پیدا شد که برخلاف مسیر واقعی اسلام و بر خلاف مقاصد و سفارشات پیغمبر صلیاللهعلیهوآله عمل کرد، تا اگر بخواهند تابع حق شوند بتوانند حق را بشناسند.
۱. منافقون، ۸.
۲. حشر، ۲.
۳. حشر، ۶.
۴. انفال، ۴۱.
۵. اسرا، ۲۶.
۶. بحارانوار، ج ۴۸ ص ۱۵۷.
۷. نهجالبلاغه، نامه ۴۵.
۸. بحارالانوار، ج ۱ ص ۱۶۴.
۹. نمل، ۱۶.
۱۰. مریم، ۶.
۱۱. عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج ۲ ص ۲۶.