به گزارش خبرنگار مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید قسمت هجدهم از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
حضرت زهرا سلاماللهعلیها با اشاره به حکمت بعثت انبیا و به خصوص پیغمبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند: بعثت نبی مکرم اسلام قبل از خلق این عالم پیشبینی شده بوده و خدای متعال نور آن حضرت را آفریده و ایشان را برای ختم رسالت تعیین فرموده بود. زمانی که حکمت الهی اقتضا کرد آن حضرت را در این عالم مبعوث فرمود تا آن طرحی که برای آفرینش و از جمله آفرینش انسان پیشبینی شده بود عملی شود.
هنگامی که پیغمبر مبعوث شدند با این صحنه در جهان مواجه شدند که اطراف عالم را گمراهیها، جهالتها و ابهامها فرا گرفته بود. مردم در دینها و مذاهبشان بسیار پراکنده و انواع معبودها را برای خودشان انتخاب کرده و به پرستش آنها مشغول بودند؛ اما راه صحیح بندگی خدا در ابهام فرو رفته بود و کسانی که طالب حقیقت بودند راه اصلی سعادت را نمیشناختند؛ لذا پیغمبر اکرم به این مهم اقدام کردند که بشر را هدایت کنند به راه مستقیمی که موجب سعادت دنیا و آخرتشان میشود. این حاصلِ بیاناتی است که حضرت در این چند جمله میفرمایند.
موضوعی که در اینجا مناسب است درباره آن بحث شود، مسأله افتراق مردم در روشهای پرستش و وجود ادیان و مذاهب متفاوت و متضاد است. برخی از سؤالاتی که در این باره مطرح است عبارتند از اینکه: این افتراق از چه زمانی پدید آمده است؟ چگونه این ادیان و مذاهب مختلف شکل گرفته است؟ خدای متعال برای رفع این اختلافات چه چارهای اندیشیده است؟ و نهایتاً نقش پیغمبر اسلام در مقابل این ادیان و مذاهب مختلف چه بوده است؟
تفسیر مادی از کثرت ادیان
درباره چگونگی پیدایش ادیان مختلف دو نظریه وجود دارد. یک نظریه، نظریه جامعهشناسان است. مؤسسان این علم عموماً گرایشهای مادیگرایانه و ماتریالیستی داشتند و هنوز هم اکثر جامعهشناسان همین گرایشات را دارند. آقای اگوستکنت مؤسس علم جامعهشناسی میگوید: دوران زندگی بشر به سه دوره تقسیم میشود: یک دوره، دوره اساطیر، سحر، جادو و دین بوده است. در این دوره بشر هنوز از علم بهره چندانی نداشت و نمیتوانست پیدایش پدیدهها را تفسیر کند؛ لذا برای این پدیدهها به عوامل ماورا مادی استناد میکرد. دوره دوم، دوره آشنایی با فلسفه است. فیلسوفان این پدیدهها را به صور نوعی استناد دادند و گفتند: عالم به دست این عوامل ماورایی که در درون همین عالماند اداره میشود. تا اینکه علوم تجربی پیشرفت کرد و فلسفه را کنار زد. هر اندازه علم پیشرفت کند، حقایق بیشتر روشن میشود. آنگاه ما میفهمیم که نه ارواحی در کار است، نه خدایانی و نه عوامل فلکی و …. وی دین را در کنار سحر و جادو و اساطیر مطرح میکرد و اینها را از یک مقوله میدانست. سایر جامعهشناسان هم در چنین فضایی پرورش پیدا کردند.
یکی از مسائلی که در جامعهشناسی مطرح شد منشأ پیدایش دین بود و اینکه آیا اول، دین واحدی در میان بشر وجود داشته است و بعد ادیان متعدد به وجود آمدهاند یا ابتدا ادیان متعدد بوده و بعد با هم ادغام شده و به صورت یک یا چند دین درآمدهاند؟ پیش از انقلاب یکی از نواندیشان که گاهی به نام اسلامشناس هم شناخته میشد در دانشگاه تهران سخنرانی مفصلی تحت عنوان «جامعهشناسی شرک» داشت. خلاصه آن سخنرانی این بود که بشر ابتدائاً به صورت قبایل مختلفی زندگی میکرد و هر قبیله برای رئیس قبیله احترامی قائل بود. گاهی بعد از مرگ رئیس قبیله سمبلی از او میساختند و به عنوان احترام به او در جایی نگهداری میکردند. این سمبل کمکم به بت تبدیل شد.
کمکم برای این بتها آداب و مناسکی مرسوم شد و کمکم این آداب به صورت یک مجموعه و یک دین درآمد. بنابراین ابتدا ادیان فراوانی وجود داشته و هر قبیله برای خود دینی داشته است. بعدها که تمدن بشر پیشرفت کرد همانطور که در امور سیاسی و اجتماعی سعی کردند به هم نزدیک شوند و شهرکها تبدیل به یک شهر بزرگ و شهرها به صورت یک کشور درآمدند، در امور دینی هم سعی کردند با هم متحد و در هم ادغام شوند. پس سیر از کثرت به وحدت است. این یک نوع تفسیر از پیدایش دین است که سیر ادیان را از کثرت به وحدت میداند.
تفسیر الهی از کثرت ادیان
راه دیگر رجوع به منابع اسلامی، وحی و قرآن است. ببینیم قرآن در این زمینه چه میفرماید. قرآن تقریباً عکس حرف جامعهشناسان را میگوید. بر اساس آموزه قرآن نسل انسان از آدم و حوا خلق شدهاند و حضرت آدم پیغمبر و خداپرست بوده است. طبیعی است که وقتی این پیامبر خدا برای جمعیت چند نفری خانوادهاش خداپرستی و توحید را تبلیغ کند این چند نفری که به تازگی خلق شدهاند همان روش پدرشان را انتخاب کنند.
قرآن هم به همین مطلب قائل است و میفرماید: کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیه فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ .
در روایات هم آمده است که: «کانوا قبل نوح امة واحدة علی فطرة الله؛ همه انسانها ابتدا بر فطرت خدایی بودند.» بعد اشاره میفرماید که تدریجاً بین مردم اختلافاتی پدید آمد. خدای متعال پیغمبران را مبعوث کرد تا برنامهای برای زندگی بشر ارائه و راه سعادت را به بشر نشان دهند. بعد عدهای در همین دین واحدی که خدا فرستاده بود از روی برتریطلبی و تجاوزگری، اختلاف ایجاد کردند. امروز هم این برنامه همچنان ادامه دارد. در درون هر یک از ادیان بزرگ صدها فرقه وجود دارد.
تنها مذهب پروتستان در مسیحیت بیش از پانصد فرقه اصلی دارد. سایر مذاهب هم همین حال را دارند. قرآن میفرماید: تنها عاملی که این اختلافات را ایجاد میکند ریاستطلبی و برتریطلبی کسانی است که از روی هوای نفس این فرقهها را ایجاد میکنند (فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ). نظر قرآن این است که دین حق یکی بود. پیغمبران هم همه همین دین را تبلیغ میکردند؛ البته هر پیغمبری ممکن بود متناسب با زمان خودش احکامی بیاورد و پیغمبر بعدی بعضی از آن احکام را نسخ کند؛ اما قرآن همه این ادیان را به یک اصل و یک ریشه و یک مبانی واحد برمیگرداند و اسم همه را اسلام میگذارد.
پیغمبران هم وقتی میخواستند از دنیا بروند به اطرافیانشان سفارش میکردند که جز با اسلام از دنیا نروید (فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ). اما قرآن اختلافات را عمدی و ناشی از تجاوز، سرکشی، برتریطلبی، سودجویی، ریاستطلبی و … میداند. اگر اینها را کنار میگذاشتند اختلافی پدید نمیآمد. انبیای الهی آن چنان راه حق را بیان کردند که اگر کسی میخواست میتوانست حقیقت را بفهمد. ولی عدهای آب را گلآلود کردند و با شبهات و بدعتها دین حق را تحریف کردند. پس بر اساس نظر قرآن کریم سیر اختلافاتی که در ادیان پدید آمده از وحدت به کثرت بوده است.
نحوه پیدایش تحریفات
جالب است بدانیم که این تحریفات از اول به همین شکلی که ما امروز میبینیم نبوده است. مثلاً امروز اعتقاد به تثلیث و سه خدایی (پدر، پسر و روحالقدس) از ارکان مسیحیت است. ولی این مسأله از اول در مسیحیت وجود نداشته و یک باره هم پیدا نشده است. ابتدا در میان پیروان یهودیت و بعد در پیروان نصرانیت تعبیرات مجازگونهای به کار میبردند و میگفتند: ما فرزندان خدا و دوست خدا هستیم (وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَی نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ).
این تعبیر، تعبیری تشریفاتی و مجازی بود. عُزیر که بعد از گذشت صد سال از مرگش دوباره زنده شد، یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست (وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ). مسیحیان خیلی اُولی بودند برای اینکه این لقب را به حضرت مسیح بدهند؛ چون حضرت مسیح پدر جسمانی نداشت. این مجازگوییها کمکم جدی شد و تبدیل به رکن دین گشت. قرآن با این مسأله فرزنددار بودن خدا به شدت مبارزه کرده است. از طرف دیگر اصول جدی دین را مجاز گرفتند و تأویل کردند و کمکم حذف کردند. از هر دو طرف در دین تحریف ایجاد کردند. امروز هم چنین گرایشهایی وجود دارد و باید هشیار بود.
امروزه تصور ابتدایی ما از بتپرستی این است که آنها معتقدند این بتها عالم را آفریدهاند! در صورتی که مطلب به این سادگی نیست. اغلب کسانی که مبتلا به شرک بودهاند به نوعی وجود خالق واحد را قبول داشتهاند. قرآن از قول بتپرستان میفرماید: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی؛ ما اینها را پرستش نمیکنیم مگر برای اینکه ما را به الله نزدیک کنند.» یعنی به وجود الله به عنوان خالق زمین و آسمان معتقد بودند.
بعضی از بتپرستان معتقد بودند که خدا دخترانی دارد که آنها را خیلی دوست دارد و آنها فرشتهاند. میگفتند: چون ما نمیتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم به این بتها به عنوان نمادی از آن ملائکه احترام میگذاریم؛ آنها از این کار خوششان میآید و پیش خدا برای ما پارتیبازی میکنند! درباره آتشپرستان ایران هم گفته شده که: اینها به آتش به عنوان یک نماد قداست احترام میگذاشتند تا خدا از آنها راضی باشد، و معتقد نبودند که همین آتشی که خودشان روشن کردهاند آسمان و زمین را خلق کرده است.
البته عدهای هم اصلاً به آفرینندهای معتقد نبودند؛ بلکه به یک نوع طبیعیگری معتقد بودند. میگفتند: «این طبیعت همیشه وجود داشته و این تحولات را داشته است؛ ولی برخی افراد میتوانند در این تحولات نقش ایفا کنند!» نمرود و فرعون از جمله کسانی بودند که خود را به عنوان رب معرفی میکردند؛ اما به اینکه عالم آفرینندهای دارد قائل نبودند. به هر حال معنای پرستش این نیست که معبود همان خالق است.
پلورالیسم دینی؛ انحرافی خطرناک
انسان گاهی با افرادی با چنین اعتقاداتی برخورد میکند، اما میبیند روحیه نجیب و خیرخواهانهای دارند. مثلاً بعضی از مرتاضان پابرهنه راه میروند و با جاروی نازکی مرتب جلوی پایشان را جارو میکنند، که مبادا مورچهای را پایمال کنند! تا این حد برای موجود زنده احترام قائلاند.
با دیدن این روحیات، انسان با خود میگوید: آیا چنین انسانهایی با این روحیه با صفا اهل بهشت نیستند؟
باید بدانیم که اگر کسی در شرایطی واقع شود که واقعاً یقین داشته باشد راه اشتباهی که میرود صحیح است و احتمال خلاف ندهد، مستضعف است و ممکن است خدا او را ببخشد، به شرطی که در تشخیص حق کوتاهی نکرده باشند و به همان حدی که میفهمد عمل کند.
اما عدهای این فکر را ترویج میکنند که: بتپرستان نه تنها پاکاند، بلکه اهل بهشت هم هستند. پلورالیستهای مذهبی تصریح میکنند به اینکه: نه شیعه بر سنی امتیازی دارد و نه سنی بر شیعه؛ نه مسلمان بر بتپرست برتری دارد و نه بتپرست بر مسلمان (الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق). هر یک از اینها یک صراط مستقیم است و ما صراطهای مستقیم داریم. این دسته از بتپرستها صرفاً احترامی برای بتها قائلاند؛ چون معتقدند این احترام در زندگی آنها تأثیر دارد. گرچه این اعتقاد غلط است، اما باعث نمیشود که بگوییم: اینها به خدای دیگری معتقدند.
این یک گرایش انحرافی است. همانطور که قبلاً اشاره کردم مسأله تثلیث در مسیحیت، ابتدا با تعارف و مجازگویی شروع شد. کمکم وقتی دیدند که پدری برای حضرت مسیح نیست، گفتند: عیسی پسر الله است؛ اما ببینید قرآن با این مسأله چگونه برخورد میکند.
میتوانست بگوید: «اینکه نصاری گفتند: عیسی پسر الله است، یک لقب تشریفاتی است و نمیخواهند بگویند: واقعاً الله پدر و عیسی پسر است.» اگر اینگونه برخورد میکرد ارتباط ما با مسیحیت نزدیکتر میشد و پلورالیزم هم زودتر محقق میشد. اما قرآن میگوید: «تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا * أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا؛ از این حرف که گفتند: خدا فرزند دارد، نزدیک است آسمانها از هم بپاشد و زمین دهن باز کند و کوهها فرو ریزد.»
قرآن در مقام احتجاج میگوید: ما از اصل مشترکی شروع میکنیم و آن اینکه غیر از خدای واحد را نپرستیم (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُم ْ)؛ اما در مقام مبارزه با اعتقاد فاسد، قاطعانه میگوید: این حرف شما به قدری غلط و زشت است که جا دارد عالم از هم بپاشد. آیا با وجود چنین گناه بزرگی میتوان گفت: آن یک صراط مستقیم است و ما هم یک صراط مستقیم؟!
بله، قرآن میفرماید: إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ ولی معنای این آیه این نیست که اگر بعد از اینکه پیغمبر اسلام آمد و حجت بر آنها تمام شد و معلوم شد که دین حق، دین پیغمبر اسلام است و احکام دین آنها منسوخ است، ولی با این حال آنها لجاجت کنند و به او ایمان نیاورند، باز هم فرقی با مؤمنین ندارند.
این آیه در مقام این است که بگوید: پیرو هر دینی در آن وقتی که وظیفهاش بود از آن دین تبعیت کند، اگر به وظیفهاش عمل کرد، خدا به او پاداش میدهد، و اگر به وظیفهاش عمل نکرد، هرچند القاب غلیظ و شدید هم داشته باشد، روی سعادت را نمیبیند. توجه داشته باشیم که یکی از بزرگترین وظایف ما مسأله حفظ اصالت دین، مذهب و اعتقادات است و بیشترین بار این وظیفه بر دوش روحانیان است.