به گزارش خبرنگار مهر، رمان «یوحنا؛ مترجمی از انطاکیه» نوشته جان دوست و ترجمه یاسین عبدی در ۲۱۶ صفحه و بهای ۷۶ هزار تومان توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر و راهی بازار نشر شده است.
جان دوست، نویسنده کردتبار سوریهای، کار خود را با سرودن شعر آغاز کرد. نخستین دفتر شعرش «قلعه دمدم» در ۱۹۹۱ در آلمان و ترکیه منتشر شد. سپس «دیوان جان» را در دبی و استانبول به چاپ رساند. سال ۱۹۹۳ داستان «رؤیای سوخته» را نوشت که جایزه نخست داستان کوتاه سوریه را دریافت کرد. بعدها این داستان در قالب فیلمی سینمایی با عنوان «مشتی خاک» درآمد که به بررسی مسائل و مشکلات پناهندگان میپرداخت.
رویدادهای رمان «یوحنا: مترجمی از انطاکیه» به روزگار عثمانیها برمیگردد و داستان نیز در شهر حلب، مروارید مشرق زمین، اتفاق میافتد، در عمارتی بزرگ که پدر مترجم انطاکیهای برای او به یادگار گذاشته است. در اتاقی با شومینه و چراغهای روشن که برف و تاریکی گرداگرد آن را پوشانده و مترجم پیر، خاطرات روزگار سپری شده پر از درد، رنج، عشق و شیفتگی را برای شاگرد آلبانیاییاش دیکته میکند. نویسنده در این رمان کوشیده است رایحه و شهد حکایتها، حکمتها و آموزههای ملل و ادیان مختلف را گردهم آورده، در مسیر سفر به رم و گذشتن از قبرس، یونان و… داستانی از رواداری، آشتی و صلح بنویسد.
نویسنده بر ترجمه فارسی رمان خود نوشته است: «چنانکه بر همگان مبرهن است در زمانه بسیار سختی میزییم. زمانهای که خشونتهای دینی و تعصبات و نزاعهای فرقهای و مذهبی و قومگرایانه در اوج هستند و ترورهای کورکورانه با توجیهات دینی و مذهبی جهان را سراسر آشوب و بلوا کرده است. خشونت و تندرویی که در مناطق مختلف (جهان و) خاورمیانه در جریان است، مسألهای کاملاً ملموس و واقعی بوده و روزانه مردمان بیگناه بسیاری را به مسلخ و کام مرگ میکشاند، از همینرو باید به صورتهای مختلف درصدد مواجه و رویارویی با آن برآمد. همه سخن در این مجال این است که کارکرد ادبیات در این باره چیست؟
بهطور ویژه رمان میتواند ابزاری برای رویارویی با این تندباد خانمانسوز باشد. ادبیات سنگری برای مقابله با خشونت و تندروی با گونههای مختلف آنهاست. از همینرو زمانیکه دست به نگارش رمان پیشرو بردم، در حقیقت خواستم تا به نوعی صدایم را بر روی تاریکیها بلند کنم. خواستم تا شمعی در شب سیاه تندروی روشن سازم و چند قطره جوهر بر آتش تعصبات قومی و ملی و فرقهگرایانه بریزم.
رمان پیشرو بهمثابه فراخوانی برای بازگشت به خردگرایی و عقلانیگری در زمانهای است که زندگی و جهان بسان بیشهای خشکیده گشته و هر آن ممکن است آتش تندروی و خشونتها آن را ببلعد.
دین، مذهب و قومیت و ملیتها بهمنظور نابودسازی هم با عناوین و بهانههای مختلف علیه یکدیگر صفآرایی کردهاند و جهان بهمثابه جنگلی هولناک گشته است که بهطورکلی ندای هرگونه عقلانیگری و خردگرایی در آن شنیده نمیشود و به جرأت میتوان گفت که عقلانیت تماماً از قدرت و حکمرانی و زمامداری کنار گذاشته شده است که البته این نیز بهخاطر بیدار شدن غریزه و خوی دریدگی و درندگی انسانهاست که بهناگاه از زیر خروارها خاکستر زنده شده است.
اما آیا میتوان جهانی را تصور کرد که در آن ادیان، مذاهب و ملیتها و قومیتها به دور از هرگونه جنگ، خونریزی و کشت و کشتار و تندروی و افراطگرایی و مانند اینها با هم به صورتی مسالمتآمیز زندگی کنند؟! بهصورت کلی میتوان گفت فلسفه وجودی رمان پیشرو نیز به تصویر کشیدن جهانی این چنین است و سعی دارد در حد وسع سطور و واژگانش به پرسش پیشگفته پاسخ دهد.»