در یادداشتی که می‌خوانید به اشتراکات مناظره آینده انقلاب اسلامی پرداخته شده و تامل در این اشتراکات می‌تواند به رشد و بالندگی جامعه به طور کلی و تقویت گفتمان انقلاب به طور خاص کمک کند.

به گزارش خبرنگار مهر، خدیجه کاردوست فینی دانشجوی دوره دکترای رشته فلسفه پس از برگزاری مناظره آینده انقلاب اسلامی که با حضور بیژن عبدالکریمی و حجت الاسلام رهدار برگزار شد یادداشتی با این مضمون نگاشته که دو فرد حاضر در مناظره با وجود یکسری اختلاف نظر هردو یکسری اشتراکات درباره گفتمان انقلاب اسلامی دارند.

مشروح این‌یادداشت در ادامه می‌آید؛

مقدمه؛

اخیراً مناظره‌ای با «موضوع آینده انقلاب اسلامی» با حضور حجت‌الاسلام احمد رهدار، عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم، و بیژن عبدالکریمی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، در مدرسه اندیشه انقلاب اسلامی مجموعه فرهنگی سرچشمه به مناسبت چهل‌وسومین سالگرد پیروزی انقلاب ایران برگزار شد. هر چند هر دو اندیشمند اختلاف‌نظرهای بنیادینی با یکدیگر داشته، هر یک از چشم‌اندازی خاص و در گفتمان ویژۀ خود، یکی الهیاتی و دیگری فلسفی، به فهم و تبیین انقلاب ایران و ترسیم آیندۀ آن پرداختند، لیکن تأمل در نقطه‌نظرات و آسیب‌شناسی‌های مشترک آنان در این مناظره، که یکی به سنت حوزوی و دیگری به سنت دانشگاهی تعلق دارد، شاید حکایت‌گر برخی از حقایق بوده، بتواند برای ما درس آموز باشد و به رشد و بالندگی جامعه به طور کلی و تقویت گفتمان انقلاب به طور خاص یاری رساند.

۱. ضرورت توجه توأمان به آسیب‌شناسی‌های بیرونی و درونی

در مناظره مذکور که هر دو طرف گفتگو در صدد آسیب‌شناسی گفتمان انقلاب بودند، حجت‌الاسلام رهدار بر موانع بیرونی و عبدالکریمی بر موانع درونی گفتمان انقلاب پرداختند. اما به نظر می‌رسد هر دو می‌پذیرند لازم و ضروری است که برای تقویت گفتمان انقلاب باید بر هر دو دسته آسیب‌ها و انسدادها توجه لازم مبسوط داشته باشیم و توجه به یکدسته از عوامل، اعم از بیرونی یا درونی، نباید ما را از توجه به دستۀ دیگر عوامل باز دارد.

۲. تکیه بر ضرورت گفتگو

به گفته حجت‌الاسلام رهدار، عبدالکریمی از مصادیق «فیلسوفان گفتگو» در دوران معاصر هستند. تلاش سترگ عبدالکریمی برای گفتگو و دیالوگ با نیروهای انقلاب و وفاداران به آرمان‌های انقلاب، لیک از منظری فلسفی و انتقادی، قابل‌تقدیر است. از نظر حجت‌الاسلام رهدار عبدالکریمی همواره تلاش کرده است برای نشان دادن ضرورت یک گفتمان ملی و بسترسازی نظری برای آن گام‌هایی فراپیش نهد. در این مناظره می‌توان به نکات قابل تأمل متعددی به منزلۀ نکات مشترک میان دو طرف گفتگو اشاره داشت:

بیژن عبدالکریمی، انگیزه خود را برای شرکت در این نشست، نه دفاع و نه انتقاد از گفتمان انقلاب، بلکه در پی مواجهه‌ای فلسفی و پدیدارشناسانه و دیالوگ و گفتگو با گفتمان انقلاب مطرح کرد که این تلاش، در روزگاری که جامعه ما بیش از پیش دچار شکاف‌ها و قطب‌سازی‌ها و هویت‌های مرگبار شده است، از جانب حجت‌الاسلام رهدار، با «فیلسوف گفتگو» خواندن عبدالکریمی مورد تأیید قرار گرفت. عبدالکریمی همواره می‌کوشد دیالوگ و رابطه‌ای میان قشر سنت‌گرایان و روشنفکران شکل بدهد و به دنبال آن است که ما بتوانیم از منظر کلان‌تر و فراتر از منظر سیاسی و جناحی، و قطب‌پردازی‌ها، و جناح‌بندی‌های پوزیسیونی و اپوزیسیونی، به مسائل کشور نگاه کنیم. عبدالکریمی، با تأکید بر گفتمان وفاق، معتقد است که تمام نیروها، چه پوزیسیون و چه اپوزیسیون که می کوشند شکاف دولت - ملت را پررنگ کنند، نهایتاً زمینه ساز خشونت می‌شوند. بر پایه این تبیین، به عقیده عبدالکریمی، گفتمان انقلاب در روزگار کنونی با سرنوشت کشور پیوند خورده است و بنابراین باید به گفتمان انقلاب کمک کرد و ما هیچ راهی جز وفاق ملی نداریم. این‌ها جملگی نکاتی است که به نظر نمی‌رسد از جانب اکثر نیروهای وفادار به گفتمان انقلاب، از جمله حجت‌الاسلام رهدار مورد انکار قرار گیرد.

۳. مخالفت با نیهیلیسم

از جمله نکات مطروحه در این نشست این بود که دوستان باورمند به گفتمان انقلاب اسلامی، از جمله حجت‌الاسلام رهدار، به تبع عبدالکریمی، جهان کنونی را به عنوان جهانی نیچه‌ای و نیهیلیستی می‌شناسند. عبدالکریمی در این نکته که غرب دچار بحران است با حجت‌الاسلام رهدار کاملاً همدل و همسوست، و انتشار کتاب ما و جهان نیچه‌ای ایشان در دهۀ هشتاد شمسی و تذکار ایشان مبنی بر اینکه نیهیلیسم حتی جهان اسلام را فراگرفته است مؤید این همدلی و هم‌سویی است. لیکن عبدالکریمی معتقد است که ما نباید نیهیلیسم را صرفاً در صورت نیهیلیسم جلّی (آشکار) دیده، بلکه نیهیلیسم را باید در شکل نیهیلیسم خفی (پنهان) نیز مورد شناسایی قرار دهیم و از نظر عبدالکریمی نیهیلیسم در شکل خفی‌اش حتی در حوزه‌های علمیه ما هم رسوخ کرده است. شاید این نکته اخیر را باید محل تمایز دیدگاه‌های حجت‌الاسلام رهدار با نگرش عبدالکریمی دانست (البته شاید نیز حجت‌الاسلام رهدار با این تلقی عبدالکریمی موافق باشند). به هر تقدیر، عبدالکریمی، نقطه افتراق خود با گفتمان انقلاب را چنین می‌دانند که اولاً، جهان اسیر بحران عظیمی است و ما خود بخشی از بحران هستیم، جهان اسلام و جهان خود ما نیز با بحران‌های عدیده‌ای روبرو است و همه جریان‌ها و گفتمان‌های موجود در جامعه ما خود بخشی از بحران هستند. ثانیاً، خروج از این بحران برخلاف ساده‌اندیشی گفتمان انقلاب، کاری دشوار است و برخلاف این امر که گفتمان انقلاب خود را منجی بشریت می‌داند، به عقیده عبدالکریمی، نجات بشر، امری بشری نیست و باید این نجات به واسطۀ حقیقتی غیربشری جستجو شود. ثالثاً، عبدالکریمی معتقد است که، ایستنگاه وی لزوماً غرب نیست و ما می‌توانیم همزمان هم نقاد انقلاب اسلامی و هم گفتمان غرب باشیم و نقد گفتمان انقلاب اسلامی ضرورتاً و همواره از موضع غربرگرایی و ایستنگاه غربی نیست.

۴. جبهۀ استضعاف به منزلۀ قرارگاه اصلی گفتمان انقلاب

حجت‌الاسلام رهدار قرارگاه اصلی گفتمان انقلاب را جبهه استضعاف برمی‌شمارد. عبدالکریمی با این تلقی دکتر رهدار کاملاً موافق است لیکن معتقد است یکی از مهم‌ترین پاشنه آشیل‌های گفتمان انقلاب، این است که سوبژه مدرن را نمی‌شناسد و مستضعفان ما، علاوه بر مستضعف بودن، در زیست جهان مدرن زندگی می‌کنند و سوبژه مدرن هستند و با مقولات مدرن می‌اندیشند.

۵. عدم معاصرت و ناآشنایی گفتمان انقلاب با سوبژۀ مدرن؛ ضرورت پوست‌اندازی گفتمان انقلاب

به اعتقاد عبدالکریمی گفتمان انقلاب، با سوبژه مدرن آشنا نیست و بخش وسیعی از جامعه که سوبژه مدرن است با گفتمان انقلاب همراه نیستند. به دلیل همین نشناختن سوبژه مدرن، تمام ارزش‌های گفتمان انقلاب، به ضد خودش تبدیل شده است. گفتمان انقلاب برای فهم سوبژه مدرن و به معاصریت درآمدن، نیازمند تغییر نگاه است و الا گفتمان انقلاب نمی‌تواند همسخن با سوبژه مدرن و انسان معاصر باشد. از نظر ایشان، گفتمان انقلاب اگر پوست‌اندازی نکند، بیش از پیش، شکست خواهد خورد. جناب حجت‌الاسلام رهدار هم تأیید کردند که معضل عدم معاصرت گفتمان انقلاب بحثی جدی است و مکرر از سوی این گفتمان مطرح و دنبال شده است و همۀ وفاداران به گفتمان انقلاب در این امر متفق‌اند که گام دوم انقلاب طابق النعل بالنعل گام اول نیست و هرچند مبانی و افق یکی است لیکن تاکتیک‌ها و روش‌ها باید تغییر کنند. بدین ترتیب، حجت‌الاسلام رهدار نیز همچون عبدالکریمی تغییر برخی از رویه‌ها را برای گفتمان انقلاب امری ضروری دانستند.

۶. بیگانگی با میراث تاریخی و با عالم اسلام

حجت‌الاسلام رهدار بر آن است که ما با جهان اسلام، بیگانه‌ایم و به ظرفیت مستعد و آماده در جهان اسلام توجه نکرده‌ایم. چون عمدتاً در سال‌های گذشته، مسئولان ارشد فرهنگی و سیاسی ما، تربیت شده‌های فرهنگ غرب بودند و کعبه آمال شان غرب بوده است. به عقیده دکتر رهدار، در نهاد علم ما، ریل‌گذاری امور ما به سمت جهان اسلام نیست و نهاد دانشگاه ما شیفته غرب است و ما بیش از آنکه متفکران جهان اسلام را بشناسیم، متفکران غرب را می‌شناسیم. ما اگر بخواهیم آینده انقلاب اسلامی را توضیح دهیم، متأسفانه ناچار خواهیم بود که با کلیدواژه‌هایی که غربی است، به این امر مبادرت ورزیم. ما حتی در چارچوب غرب، سنت و واژگان خود را معنا می‌کنیم.عبدالکریمی نیز همسو با دکتر رهدار برای سوگردانی در نگاه‌ها، معتقد است که این نکته که امروزه همه نگاه‌ها به غرب است خودش یک مسئله است و صرفاً مسئله‌ای روانشناسانه نیست؛ بلکه یک وضعیت تاریخی و گسست تاریخی است و فقط مختص ایران نیست بلکه در بسیاری از بخش‌های جهان، نگاه‌ها به غرب دوخته شده است. لذا این مورد، یعنی دشواری تغییر نگاه از غرب به سوی خویشتن را می‌توان یکی دیگر از نقاط مشترک حجت‌الاسلام رهدار، در مقام حامی گفتمان انقلاب و عبدالکریمی، در مقام منتقد این گفتمان دانست.

۷. گسست میان نسل‌های جدید جامعه با سنت و میراث تاریخی ما

عبدالکریمی معتقد است شکافی عظیم بین نسل‌های ما و آرمان بزرگ انقلاب که بازگشت به خویش بود، ایجاد شده است؛ به طوری که بخش‌های وسیعی‌ از نسل‌های جدید ما از سنت تاریخی و میراث دینی نفرت دارند و در هیچ دوره تاریخی چنین گسستی بین نسل‌های جوان با میراث تاریخی و دینی ما وجود نداشته است. این نیز حقیقتی است که به نظر نمی‌رسد حجت‌الاسلام رهدار و دیگر هواداران صدیق انقلاب بتوانند آن را نادیده بگیرند، اما بر سر تبیین علل آن شاید با منتقدی چون عبدالکریمی اختلاف نظر داشته باشند.

۸. سیاست‌زدگی و ایدئولوژیک‌زدگی؛ فقدان نگرش حِکمی و فلسفی

همچنین، از نظر عبدالکریمی، یکی از پاشنه آشیل‌ها و آسیب‌شناسی‌های گفتمان انقلاب این است که گفتمان انقلاب و جریان‌های سنتی، همواره از فقدان تفکر فلسفی و حکمی رنج می‌برند و صرفاً در ساحت ایدئولوژیک و سیاسی باقی مانده‌اند. رهدار نیز، هم‌افق با عبدالکریمی، اذعان کردند که در گفتمان انقلاب، فلسفه تاریخی معین و خودآگاه ما را راهبری نمی‌کند و فقدان فلسفه تاریخی که آینده ما را کدگذاری کند، کاملاً مشهود است.

۹. گفتمان عبدالکریمی مستقل از گفتمان‌های جریان روشنفکری

عبدالکریمی در آثار نوشتاری و گفتاری خویش بارها به نقد جریان روشنفکری پرداخته، خود را در زمرۀ روشنفکران تلقی نمی‌کند. رئیس موسسه مطالعات اسلامی فتوح اندیشه، نیز بیان می‌دارد که عبدالکریمی را به خاطر تعلق به حوزه اندیشه ابن‌عربی و عرفان اسلامی، روشنفکر نمی‌داند و در ذهنش ایشان را از زمرۀ جریان روشنفکری خارج کرده است. حجت‌الاسلام رهدار خاطرنشان ساخت که مکتوبات دکتر عبدالکریمی در مورد بی عالَمی (بی زمانی و بی مکانی) روشنفکران ایرانی را مطالعه کرده و پسندیده است؛ بدین معنا که خیل انبوه روشنفکران ایرانی نه آن چنان که باید عالم غرب را شناخته‌اند و نه در سنت جای پای محکمی دارند. این پژوهشگر حوزوی بیان داشت که دکتر عبدالکریمی با صراحت، به روشنفکران حمله کرده است لذا ایشان را نه متعلق به جریان روشنفکری بلکه متعلق به سنت تاریخی خودمان می‌داند.

۱۰. انتقادات دلسوزانه و دردمندانه

از نگاه رهدار، نقدهای دلسوزانه و دردمندانه‌ای که عبدالکریمی به قلم آورده و گفته است، نقدهای واردی است که امروزه در جامعه ما وجود دارد.

۱۱. گسست و شکاف تاریخی

از نظر حجت‌الاسلام رهدار همه نقدهای وارده به جامعه ما به این علت حاصل شده است که ما از سنت و عالم خودمان جدا شده ایم و بی‌معنایی‌ای که نصیب ما شده است بدین خاطر است که از سنت خود دور شده‌ایم. عبدالکریمی نیز در مکتوبات خود به این گسست و شکاف تاریخی بارها اشاره کرده است. همچنین، هر دو استاد حوزه و دانشگاه می‌پذیرند که سنت ما آکنده از معنا است و هر مقدار، از سنت تاریخی خودمان دور شده‌ایم، به بی‌معنایی غرب رسیده‌ایم. عبدالکریمی نیز هم‌افق با رهدار معتقد است که در سنت نظری و میراث تاریخی ما، کماکان ظرفیت‌ها و امکانات عظیمی برای بازگشت امر معنوی وجود دارد.

۱۲. ضرورت نیل گفتمان انقلاب به معاصرت

عبدالکریمی تأکید ویژه‌ای دارد که باید سنت و میراث را در پرتو معاصریت و آینده بازتفسیر کنیم. این استاد دانشگاه معتقد است سنت تاریخی ما حرف‌های سترگی دارد که باید به زبان معاصرت درآید و اگر گفتمان انقلاب نتواند زبان معاصرت را پیدا کند، پیوسته ضعیف و ضعیف‌تر خواهد شد.

در این مناظره رهدار نیز بیان می‌کند که پروژه اخیر فکری‌شان مسئله متفکران معاصر جهان عرب است که خیل کثیری از متفکران و نومعتزلیان معاصر پروژه‌ای به نام «نقد تراث» دارند که حمله، نقد و بازخوانی دلسوزانه‌ای از تراث است که با دغدغه عبدالکریمی یعنی نداشتن زبان معاصرت تراث، همسو است.

۱۳. شکاف میان روشنفکران و گفتمان انقلاب

از نظر حجت‌الاسلام رهدار روشنفکران جهان عرب، در قیاس با روشنفکران ایرانی، این مزیت را دارند که در همان حال که نقد تراث می‌کنند با تاریخ خود ناآشنا نیستند. حال آنکه، روشنفکران ما، تاریخ ما را نمی‌دانند و بالطبع، انقلاب اسلامی را نمی شناسند. رهدار اذعان دارد که ما احساس می‌کنیم با روشنفکران عرب معاصرتر هستیم تا با روشنفکرانِ جامعه خودمان. استاد عبدالکریمی نیز ضمن همدلی و همسویی با این اظهار، معتقد است که روشنفکران ما نه تنها، تراث و میراث تاریخی ما را نمی‌شناسند بلکه در میان آنان امروزه تصویرهای کج و معوجی از میراث وجود دارد. همچنین، قاعدتاً تبیین انقلاب ایران و تفسیر نیروهای انقلابی لزوماً با میراث تاریخی ما نسبت دارد. اما در مقابل، عبدالکریمی این نکته را نیز مطرح کردند که از نظر تاریخی درست است که حوزه‌های علمیه ما نسبت به روشنفکران آشنایی بیشتری با میراث تاریخی دارند، لیکن شکاف و ناهمزبانی میان روشنفکران و انقلابیون حاصل قصوری صرفاً از جانب روشنفکران نبوده و نیست و نیروهای انقلاب در تمام این چهل و سه سال بر اساس منطق حذف و طرد و منطق بگیر و ببند با روشنفکران مواجه شده‌اند.

۱۴. گفتمان انقلاب و عدم نقد اسلام سنتی

انتقاد دیگر عبدالکریمی به گفتمان انقلاب این است که این گفتمان از نقد اسلام سنتی غافل بوده است و اسلام سنتی، خود گفتمان انقلاب را هم خفه کرده است. از نظر این استاد فلسفه باید مرزی آشکار بین گفتمان انقلاب و بنیادگرایی ترسیم گردد. از نگاه عبدالکریمی، یکی از پاشنه آشیل‌های گفتمان انقلاب این است که ادبیات گفتمان انقلاب، ادبیاتی درون‌دینی است و این گفتمان، توان گفتگو و ارتباط با دیگر گفتمان‌های برون‌دینی، غیرشیعی، سکولار، و آتئیست… را ندارد. گفتمان انقلاب، زبان مشترکی با روشنفکران نداشته است. بر این اساس، دکتر عبدالکریمی معتقد است که گفتمان انقلاب باید گشودگی داشته باشد و وارد گفتگو با روشنفکران شود و برای نزدیکی به نسل‌های جدید باید از زبان خشونت و حصر دوری کند و با زبان جذب و پدرانه سخن بگوید. آیات عظام و افراد فعال در گفتمان انقلاب به سبب همین عدم درک و عدم به رسمیت شناختن سوبژه مدرن، تاکنون نتوانسته‌اند با نسل جدید ارتباط برقرار کنند. به عقیده عبدالکریمی در میان انقلابیون ما، چهره‌ای همچون موسی صدر نبود که حتی یک مارکسیست را فرزند خود تلقی می‌کرد. به گفته عبدالکریمی، اگر حوزه های علمیه ما بتوانند با روشنفکرمان ارتباط برقرار کنند، رنسانسی عظیم در کشور ایجاد می شود و فضای اجتماعی کشور تغییر خواهد کرد.

در پایان اینکه گفتگوی حجت‌الاسلام رهدار و بیژن عبدالکریمی نمونه برجسته‌ای از گفتگوی یکی از برجسته‌ترین نمایندگان نظری گفتمان انقلاب یکی‌از دلسوزترین و متعهدترین منتقدان این گفتمان است، گفتگویی که در تاریخ این چند دهه بسیار کم روی داده است. در پایان، امید است که فضای دیالوگ و گفتگو بین قطب‌ها و جناح‌های فکری و اجتماعی گوناگون کشور بیش از پیش فراهم شود که این امر، در شرایطی که کشور تحت شدیدترین فشارهای نظام سلطه است، امری بسیار ضروری بوده، می‌تواند برای فضای اجتماعی و سیاسی کشور بسیار حیاتی و مفید باشد و جامعه را از بسیاری از تنش‌ها و غلیان‌ها برهاند.